قمار. [ ق ِ ] (ع مص ) مقامره . به گرو چیزی باختن و نبرد کردن با هم به گرو. (منتهی الارب ). به گرو باختن و غلبه کردن در بازی قمار. (اقرب الموارد). || (اِ) منگ . (فرهنگ اسدی ). هر بازی که در آن بطور غالب شرط شود که برنده چیزی از بازنده بگیرد خواه با ورق باشد یا غیر آن . و اصل قمار این است که یکی از رفیق خود اندک اندک چیزی در بازی بگیرد. (از اقرب الموارد). هر بازی که در آن شرطی باشد مگر تیراندازی و
اسب دوانی . (برهان ). قمار هر بازی که در آن شرط و گروبندی باشد و هر بازی که در آن بشرط زر داده و گرفته شود و با لفظ باختن و بردن و کردن مستعمل . (آنندراج ). قمار از دیرباز در میان ملت ها معروف بود واز یونانیان قدیم جز مردم جمهوری اسپارت کسی آن را حرام نکرد. بسیاری از امپراطوران روم علاقه ٔ فراوان به قماربازی داشتند و گاه در آن مبلغ هنگفتی می باختند. تاسیت ، مؤلف رومی از عشق آلمانیها بقمار چیزها نقل میکند که باور نکردنی است . وی مینویسد که آنان حتی آزادی خود را قمار میکردند و اگر میباختند در اسارت برنده درمی آمدند. قمار در آئین رومی ها حرام است . مسیحیان نیز آن را حرام میدانند. در قرن شانزدهم قمار در اروپا رواج و رونق بسزا گرفت و
قمارخانه های بزرگی بنیاد شد. دولت انگلستان بسال
1853 قمار را تحریم کرد و در آمریکا بسال
1855 حرام گردید. و در پروس بسال
1854 تحریم شد و سایر ایالات آلمان بسال
1868 آن راحرام کردند. اسلام قبل از همه ٔ ملل متمدن جهان قمار را تحریم کرد. (از دائرة المعارف وجدی )
: من گرفتم که قمار از همه عالم بردی
دست آخر همه را باخته میباید رفت .
صائب (از آنندراج ).
پادشاهانه کرده ایم قمار
داو اول خزانه باخته ایم .
ظهوری (از آنندراج ).
-
قاب قمارخانه ؛ مردی سخت لاابالی .
-
قمار باختن ؛قمار بازی کردن
: بررقعه ٔ زمانه قماری نباختم
کو را به هر دو نقش دغایی نیافتم .
خاقانی .
لباس عاریت پیش از طلب انداختن دارد
قماری را که بردی نیست در پی ، باختن دارد.
صائب (ازآنندراج ).
-
قمارباز ؛ آنکه قمار کند. منگیاگر. مقامر. قَمّار.
-
قماربازی ؛ عمل قمارباز.
-
قمارخانه ؛ محل قماربازان . جای قمار
: دنیا قمارخانه ٔ دیو است و اندر او
ما منگیاگران و اجل نقش بین منگ .
سوزنی .
-
قمار زدن ؛ قمار کردن .
-
قمارستان . رجوع به همین مدخل شود.
-
قمار کاغذی ؛ رجوع به این کلمه در شود.
-
قمار کردن ؛ قمار باختن است . قماربازی کردن
: روی فلک را ببرد صبح مگر
صبح مگر با فلک قمار کند.
ناصرخسرو.