کلمه جو
صفحه اصلی

فقه


مترادف فقه : احکام، تعلیمات دینی، شرعیات

برابر پارسی : دین شناسی، نیرنگ

فارسی به انگلیسی

religious jurisprudence

فارسی به عربی

تشریع

مترادف و متضاد

احکام، تعلیمات‌دینی، شرعیات


jurisprudence (اسم)
فقه، حقوق الهی

religious jurisprudence (اسم)
فقه

فرهنگ فارسی

دریافتن ودانستن، عالم بودن بچیزی، فهم، دانش، علم به احکام شرعفقه اللغه:لغت شناسی
۱ - ( مصدر ) دانستن عالم بودن بچیزی ۲ - فقاهت داشتن فقیه بودن ۳ - علمی است که از فروع عملی احکام شرع بحث کند و مقصود از آن تحصیل ملکه اقتدار بر اجرای اعمال شرعی است . مبنای این علم بر استنباط احکام است از کتاب و سنت و بسبب همین استنباط محل اجتهاد است
دانا . یا زیرک

فرهنگ معین

(فِ هْ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) دانستن ، دریافتن . ۲ - فقیه بودن . ۳ - (اِ. ) مجموع احکام عملی شرع .

لغت نامه دهخدا

فقه. [ ف ِق ْه ْ ] ( ع مص ) فهمیدن چیزی را و دانستن. ( منتهی الارب ). دریافتن. ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || ( اِمص ) زیرکی. || ( اصطلاح شرع ) دانش دریافت چیزی و اکثر بر علم دین استعمال کنند بسبب شرف و بزرگی آن. ( منتهی الارب ). لغتی است که عبارت از فهم غرض متکلم از کلام است و در اصطلاح ، علم احکام شرعیه عملیه از روی ادله تفصیلیه است و گویند آن اصابت و وقوف بر معنی خفی است که حکم بدان تعلق دارد و آن علم مستنبط از روی رأی و اجتهاد است. ( از تعریفات جرجانی ). علمی است که از فروع عملی احکام شرع بحث کند و مقصود از آن تحصیل ملکه اقتدار بر اجرای اعمال شرعی است. مبنای این علم براستنباط احکام است از کتاب و سنت ، و سبب همین استنباط محل اجتهاد است. ( فرهنگ فارسی معین ) :
حیلت و مکر است فقه و علم او و خوی او
نیست دانا هرکه او محتال یا مکار نیست.
ناصرخسرو.
ز باد فقه و باد فقر دین را هیچ نگشاید
میان دربند کاری را که این رنگ است و آن آوا.
سنایی.
فلسفه در جدل کند پنهان
وآنگهی فقه برنهد نامش.
خاقانی.

فقه. [ ف َق ْه ْ ] ( ع مص ) چیره شدن بر کسی در نبرد علم فقه. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

فقه. [ ف َ ق ُه ْ / ق َه ْ ] ( ع ص ) دانا. || زیرک. || عالم علم دین. ( منتهی الارب ). به ضم ثانی کسی را گویند که فقه سجیه او شود. ( از اقرب الموارد ).

فقه . [ ف َق ْه ْ ] (ع مص ) چیره شدن بر کسی در نبرد علم فقه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).


فقه . [ ف َ ق ُه ْ / ق َه ْ ] (ع ص ) دانا. || زیرک . || عالم علم دین . (منتهی الارب ). به ضم ثانی کسی را گویند که فقه سجیه ٔ او شود. (از اقرب الموارد).


فقه . [ ف ِق ْه ْ ] (ع مص ) فهمیدن چیزی را و دانستن . (منتهی الارب ). دریافتن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || (اِمص ) زیرکی . || (اصطلاح شرع ) دانش دریافت چیزی و اکثر بر علم دین استعمال کنند بسبب شرف و بزرگی آن . (منتهی الارب ). لغتی است که عبارت از فهم غرض متکلم از کلام است و در اصطلاح ، علم احکام شرعیه ٔ عملیه از روی ادله ٔ تفصیلیه است و گویند آن اصابت و وقوف بر معنی خفی است که حکم بدان تعلق دارد و آن علم مستنبط از روی رأی و اجتهاد است . (از تعریفات جرجانی ). علمی است که از فروع عملی احکام شرع بحث کند و مقصود از آن تحصیل ملکه ٔ اقتدار بر اجرای اعمال شرعی است . مبنای این علم براستنباط احکام است از کتاب و سنت ، و سبب همین استنباط محل اجتهاد است . (فرهنگ فارسی معین ) :
حیلت و مکر است فقه و علم او و خوی او
نیست دانا هرکه او محتال یا مکار نیست .

ناصرخسرو.


ز باد فقه و باد فقر دین را هیچ نگشاید
میان دربند کاری را که این رنگ است و آن آوا.

سنایی .


فلسفه در جدل کند پنهان
وآنگهی فقه برنهد نامش .

خاقانی .



فرهنگ عمید

علم شناخت احکام شرع.

دانشنامه عمومی

Jurisprudence


فقه، دانش به دست آوردن احکام شرعی اسلامی فرعی، با روش های معینی از منابع فقه است.تعریف معروف: فقه در اصطلاح عبارت است از: علمی که به وسیلهٔ آن احکام شرعی را از ادلهٔ تفصیلی به دست می آوریم. «دلایل تفصیلی» از نظر بیشتر علمای شیعه عبارتند از: قرآن، سنّت، اجماع و عقل.
احکام اصلی: باورهایی که یک فرد مسلمان از طریق استدلال عقلی آن ها را بدست می آورد. این باورها را مسلمانان در دانش عقائد بررسی می کنند.
احکام فرعی: بخش عمدهٔ آن نحوه انجام مناسک دینی و مناسبات اجتماعی است و بخش دیگر آن که احکام فقهی نام دارد به هر کاری یکی از پنج حکم فقهی را نسبت می دهد؛ که مسلمانان آن را در دانش فقه بررسی می کنند.
احکام شرعی، دو دسته هستند:
برای بدست آوردن احکام (اعم از اصلی و فرعی) به کارگیری علوم مختلفی لازم است، که از آن ها به عنوان مقدمات اجتهاد نام می برند.
قید «شرعی»، احکام عقلی (مانند احکام مطرح در فلسفه)قید «فرعی»، مسائل اعتقادی و اصول عقاید (که در علم کلام مطرح است)قید «تفصیلی»، علم مقلِّد به احکام از تعریف فقه خارج می شود؛ زیرا مقلّد ممکن است عالم به احکام باشد، اما علم او ناشی از دلیل تفصیلی و خاص هرکدام از احکام نیست، بلکه از یک دلیل اجمالی - یعنی «حجیت رأی مجتهد برای او در تمام احکام» - سر چشمه می گیرد، ولی مجتهد عالم به احکام با استناد به ادلّهٔ تفصیلی آن ها است.

دانشنامه آزاد فارسی

فِقه
(فقه در لغت به معنی فهم عمیق) در اصطلاح، علم به احکام شرعی فرعی که از راه ادلۀ تفصیلی (قرآن و سنت و اجماع و عقل یا قیاس و استحسان و مصالح مرسله) به دست آمده باشد. تطّور فقه در تعامل مستقیم با تحول اجتهاد بوده است (← اجتهاد). چون پیامبر اکرم (ص) و امامان (ع)، عملشان را به احکام شرعی از راه دلیل به دست نیاورده بودند، به آنان فقیه اطلاق نمی شود. در حوزۀ معارف فقهی، علم به وظیفۀ عملی نیز وجود دارد که با علم به احکام شرعی متفاوت است، مثلاً اگر فقیه در طهارت چیزی شک کند و دلیلی نیز که از راه آن به طهارت آن پی ببرد، وجود نداشته باشد، اصولی وجود دارد که تحیّر را رفع و وظیفۀ عملی مکلف را معین می کند. در این مثال، فقیه به کمک اجرای اصل طهارت حکم به طهارت آن شیء می دهد. این گونه حکم ها که حکم ظاهری یا تعیین وظیفۀ عملی مکلف نامیده می شوند، نیز جزو علم فقه هستند. فقه به منزلۀ یک علم در زمان پیامبر اکرم (ص) وجود نداشت؛ اما کسانی بودند که به احکام شرعی داناتر بودند و مردم در غیاب پیامبر (ص) حکم شرعی را از آن ها می پرسیدند. با این حال، آنان را فقیه به معنای رایج امروزی نمی گفتند. پس از رحلت پیامبر اکرم (ص)، به ترتیب سه گروهِ صحابۀ پیامبر (ص)، قُرّاء (جماعتی که بر معارف قرآن تسلط داشتند) و تابعان صحابه، مرجع اخذ احکام شرعی بودند و چون معارف فقهی به صورت علمی جدی مطرح نبود، برخی حتی به پرسش از پدران و بزرگترهای قوم اکتفا می کردند. بنابراین، صحابه و تابعان که برخی از آنان در مدینه و برخی در شهرهای مختلف بلاد اسلامی پراکنده بودند، نخستین مرجع اخذ احکام شرعی بودند. آنان پاسخ به پرسش ها را یا از کتاب و سنت می دادند، یا اگر نمی دانستند عقیده و رأی خود را بیان می کردند. بدین ترتیب تشتت آرا در حوزۀ معارف فقهی فزونی یافت و به موازات پیدایش مسائل تازۀ فاقد نص، بر میزان آن افزوده شد. در اواخر قرن اول قمری، فقه اصغر، به معنای علم به احکام شرعی فرعی، از فقه اکبر، به معنای علم به عموم معارف دینی، متمایز شد و کسانی به نام فقیه، در معنای دانایانِ به علم فقه، شناخته شدند؛ اما فقط در اواخر قرن ۲ق بود که علم فقه به منزلۀ شاخه ای از علوم اسلامی، مستقل از حدیث، رسمیت یافت. در این دوره فقیهانی ظاهر شدند که با شیوه ای خاص، حکم را استنباط می کردند و هر کدام مذهب فقهی متمایز از دیگری داشتند. در همین دوره بود که گرایش به محوریت حدیث در فقه، با نام اهل حدیث، شکل گرفت. اینان در استنباط احکام شرعی به نص کتاب و سنت اکتفا می کردند و خروج از چارچوب آن را جایز نمی دانستند. گرایش فقهی غالب در امامیه نیز حتی تا قرن ۵ق، عموماً حدیثْ محور و اجتناب از نظریه پردازی بود. تألیف آثاری بسیار در امامیه علیه اجتهاد و نظریه پردازی محصول این گرایش بود. به همین سبب، اکثر فقیهان امامیه ابا داشتند که اجتهاد را به خود نسبت دهند؛ البته یونس بن عبدالرحمن، فضل بن شاذان، از اصحاب ائمه (ع)، ابن ابی عقیل عمانی صاحب کتاب المتمسک بحبل آل الرسول و ابن جنید اسکافی صاحب تهذیب الشیعه لاحکام الشریعه از فقیهان نظریه پرداز امامی بودند. نظریه پردازی شایع، به ویژه در مسائل فاقد نص، در فقه اهل سنت از سویی و پرهیز شیعیان از آن از دیگر سو سبب شد که فقه سنی نسبت به فقه شیعه گسترشی چشمگیرتر یابد؛ امّا بیان قواعد کلی استنباط احکام در قالب اصولی چون استصحاب، برائت و نظایر آن، از سوی امامان شیعه (ع)، امکان توسعۀ فقه شیعه را در آینده فراهم کرد. تا پایان قرن ۴ق، در فقه اهل سنت، مذاهب متکثری پدید آمد که گزینش منابع استنباط و شیوۀ خاص استنباط آن ها را از هم متمایز می کرد. این مذاهب رفته رفته از بین رفتند و سرانجام در نیمۀ نخست قرن ۷ق به چهار مذهب حنفی، شافعی، مالکی و حنبلی منحصر شدند. مذهب فقهی شیعی نیز بدان سبب که بیشتر احکام آن بر روایات امام جعفر صادق (ع) مستند بود، به نام فقه جعفری شناخته شد. در پایان قرن ۴ق، فقه سنی از شکوفایی بازماند و از آن پس اکثرفقیهان سنی از مذاهب پیشین پیروی کردند؛ اما با ظهور شیخ طوسی، فقه استدلالی شیعه به شکلی گسترده، با استفاده از متون فقه سنی، جهش خود را آغاز کرد. او سعی کرد مطابق با گرایش رایج شیعی، در چارچوب نصوص و فقط با مراجعه به کلیات و اطلاقات موجود در نصوص، از راه تطبیق و تفریع، همۀ فروعاتی را که در فقه سنی بود، با نگرش شیعی بررسی و نظریۀ فقهی شیعی را ارائه کند. او همانند فقیهان سنی، اجماع را نیز به مثابۀ منبع معتبر پذیرفت و بدین گونه توانست عقب ماندگی فقه شیعی را با تلفیق آن با فقه سنی جبران کند. فقه شیخ طوسی در واقع شرح شیعی فقه سنی بود. پس از او فقیهان امامیه نیز راه تقلید در پیش گرفتند و بیشتر در فروعات فقهی از نظریۀ شیخ طوسی پیروی کردند. دورۀ تقلید در فقه شیعی با ابن ادریس حلّی پایان یافت، در حالی که در فقه سنی در نیمۀ نخست قرن ۷ق تثبیت شد. در ۶۴۵ق، خلیفه المستنصر بالله فرمان داد که در مدرسۀ المستنصریّۀ بغداد جز چهار مذهب معروف، تدریس نشود. گرچه در همان زمان مدرسانی با این کار مخالف بودند، اما مخالفت آنان ثمری نداشت. هم زمان در مصر نیز فقط چهار قاضی، به نمایندگی از مذاهب اربعه، به قضاوت منصوب شدند. درگیری های مذهبی و تشتت آرا سبب گرایش حاکمیت سیاسی به ایجاد انحصار در مذاهب فقهی شده بود. پس از ابن ادریس، محقق حلی، کار نظم و ترتیب فقه طوسی و تکمیل کار او را با استعانت از فقه سنی پی گرفت. سپس علامۀ حلی کار او را، به ویژه در بخش معاملات، ادامه و فروعات فقه را بسیار گسترش داد. شهید اول به فقه شیعه هویت مستقل بخشید و آن را از آرا و استدلالات سنی پیراست و قواعد فقه شیعه را در کتاب القواعد و الفوائد گرد آورد و با ابتکار خویش فروعات تازه ای نیز بر فقه شیعی افزود. با استدلالات محقق کَرَکی که با نقد آرای مخالفان رأی او همراه بود، فقه شیعی پا به عرصه ای مستحکم از نظریه پردازی گذاشت که با مقدس اردبیلی، به اوج خود رسید. مقدس اردبیلی حتی از آرای پیشینیان نیز به سود استدلالات خود دست کشید. در این دوره، همچنان فقه سنی در قالب مذاهب فقهی، به ویژه چهار مذهب معروف، ساکن بود. تلاش های کم اثر برای احیای اجتهاد در فقه سنی از سوی کسانی چون ابوالفتح شهرستانی و ابواسحاق شاطبی صورت گرفت؛ اما کوشش آن ها بدان پایه نبود که فقه سنی را رونق دهد و از دام تقلید برهاند. مقارن قرن ۱۱ق در فقه شیعه نیز محمدامین استرآبادی با نوشتن کتاب الفوائدالمدنیه علیه فقه استدلالی قد برافراشت و با مبارزه با نظریه پردازی و استدلال، فقه را به پیروی محض از حدیث محدود کرد و بدین ترتیب فقه امامیه نیز با ایستایی مواجه شد. زمینۀ پیدایش فقه اَخباری در شیعه، پیش از استرآبادی و با رساله هایی که برضد تقلید کورکورانه، از فقیهانی، چون شهید ثانی و حسین بن عبدالصّمد، نوشته شده بود، فراهم آمد. اخباریگری فقهی چنان در امامیه بسط یافت که در نیمۀ نخست قرن ۱۲ق، در مراکز علمی شیعه، به گرایش حاکم بدل شد. هم زمان گرایش های معتدل تر اخباریّه رفته رفته زمینه را برای افول اخباریگری در فقه فراهم کردند. شیخ یوسف بحرانی در مقدمۀ حدائق و سید صدرالدین همدانی در شرح وافیه، از اخباریان معتدل بودند که در نوشته هایشان به نقد اخباریگری در فقه پرداختند. سرانجام وحید بهبهانی سرسختانه علیه اخباریگری برخاست و فقه را با استدلال و نظریه پردازی وارد مرحلۀ جدیدی از خیزش کرد. از ویژگی های کار او آن بود که قواعد فقه را در استنباط احکام شرعی به کار گرفت. بعد از او شیخ انصاری این شیوه را پی گرفت و به کمال رساند. وی به ویژه بخش معاملات فقه را غنای بسیار بخشید و فروعات و مباحث اصول عملیه را نیز گسترش داد. فقه شیعه میراث دار دقت های شیخ انصاری است و با تلاش فقیهان برخاسته از مکتب او، همچنان به حیات خود ادامه می دهد. اگرچه گرایش غالب در فقه سنی پرهیز از اجتهاد و تأکید بر آرای مذاهب چهارگانه است، اما امروزه بسیاری از متفکران سنی مانند شیخ محمد عبده، محمد مراغی، مصطفی عبدالرزاق، شیخ محمود شلتوت و ابوزهره می کوشند با احیای اجتهاد به فقه سنی تحرکی دوباره ببخشند.

فرهنگ فارسی ساره

نیرنگ، دین شناس


نقل قول ها

فقه حقوق شناسی اسلامی است.
• «آموزشِ فقه همچون نماز خواندن است و پژوهش در قرآن نیز نماز است.» ترجمهٔ دیگر: «تعلیمِ فقه، نماز است و تحقیق در قرآن هم نماز است.» خطیب بغدادی، الفقیه والمتفقه، ۱۰۳/۱ -> یحیی بن ابی کثیر
• «می باش فقیه طاعت اندوز/ اما نه فقیه حیلت آموز» -> نظامی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] فقه به معنای فهمیدن و درک کردن می باشد که به استنباط احکام شرع کمک می کند.
فقه در لغت، به معنای دانستن و فهمیدن است، به معنای درک کردن چیزهای مخفی نیز آمده است. راغب در مفردات، آن را پی بردن از معلومات حاضر به معلومات غایب معنا کرده است.
فقه در اصطلاح
در اصطلاح بنابر اینکه فقه یک علم می باشد، به علم و استنباط احکام شرع از روی رأی و اجتهاد فقه اطلاق می شود.
فقه در اصطلاح علما
کلمه فقه به تدریج، در اصطلاح علما، به خصوص فقها، فقط به «فقه الاحکام» اختصاص یافته است و امروزه از کلمه «فقه» فقط مسائل عملی اسلام از واجب و حرام و مانند آن ها به نظر می آید. به عبارتی علمای اسلام با الهام از برخی روایات، تعالیم اسلامی را به سه بخش «عقاید»، «اخلاق» و «احکام و قوانین عملی» تقسیم کرده اند. آنان کلمه «فقه» را فقط در مورد «احکام و قوانین عملی اسلام» به کار برده اند.
فقه در قرآن و روایات
...

پیشنهاد کاربران

علم به حکم شرعی فرعی

فقه عبارت از دانش عمیق به یک موضوع که ریشه ادراکی آن از علوم مرتبط منتج شده است ، و پاسخ منطقی و علمی � چرایی� یک موضوع را می دهد

فقه دانش بدست آوردن احکام شرعی فرعی بوسیله روش های معینی از منابع فقه است. [۱]
محتویات [نمایش]
توضیح [ویرایش]
احکام شرعی دو دسته هستند:
احکام اصلی: باورهایی که یک فرد مسلمان از طریق استدلال عقلی آنها را بدست می آورد. این باورها را مسلمانان در دانش عقائد بررسی می کنند.
احکام فرعی:بخش عمدهٔ آن نحوه انجام مناسک دینی و مناسبات اجتماعی است و بخش دیگر آن که احکام فقهی نام دارد به هر کاری یکی از پنج حکم فقهی را نستب می دهد. که مسلمانان آن را در دانش فقه بررسی می کنند. [۲]
برای بدست آوردن احکام ( اعم از اصلی و فرعی ) به کار گیری علوم مختلفی لازم است، که از آنها به عنوان مقدمات اجتهاد نام می برند. [۳]
واژه شناسی [ویرایش]
واژه فقه به معنی درک کردن ِ و فهمیدن عمیق است [۴][۵] اما از آنجا که مسلمانان علم و فهم از دین را شریفتر از سایر علوم می دانسته اند، فقط فهم دین را فقه نامیده اند و اینگونه بود که اصطلاح علم فقه به وجود آمد. [۶]
منابع فقه [ویرایش]
منابع فقه اسلامی عبارتند از مجموعه گزاره هایی ( اعم از آنکه عقل به این گزاره ها پی برده باشد یا فقط توسط شارع بیان شده باشد ) که فرد آگاه به علوم لازم ( مثل فقه، اصول فقه، علم الحدیث و. . . ) می تواند با استفاده از آنها احکام شرعی فرعی را بدست آورد. [۷]
از دیدگاه فقهای شیعه، این منابع در اصل دو عددند و عبارت اند از نقل و عقل ما به طور سنتی و برای مقایسه پذیرتر شدن با سایر مذاهب اسلامی به صورت چهار دسته شمرده شده اند: کتاب، سنت، عقل و اجماع[۸].
فقهای مذاهب اهل سنت، ( از جمله حنفیان ) ، قیاس و استحسان را نیز از جملة منابع استنباط دانسته اند ( اما عقل را از جمله منابع فقه محسوب نکرده اند ) . [نیازمند منبع]
احکام فقهی [ویرایش]
در فقه به هر عمل اختیاری که انسان می تواند انجام دهد، یک حکم فقهی را نسبت می دهند[۹]. روش تقسیم احکام فقهی از این قرار است:
جائز: کارهایی که یک مسلمان اجازه دارد انجام دهد که خود سه دسته اند:
مباح: انجام دادن و انجام ندادن آن کار از نظر دین مانعی ندارد.
مکروه: ترک کردن آن کار مناسب است ولی انجام دادن آن نیز اجازه داده شده.
مستحب: انجام دادن آن کار مناسب است اما ترک آن نیز اجازه داده شده.
واجب: باید آن کار انجام شود.
غیر جائز: که حرام نامیده می شود: نباید آن کار انجام شود. [۱۰]
بنابر این یک فقیه علاوه بر بدست آوردن روش انجام مناسک شرعی از منابع فقه، باید حکم هر کاری را نیز مشخص کند. اما اگر بعد از آنکه در منابع فقهی جستجوی لازم را انجام داد در حرام بودن چیزی شک کرد، با برقراری شرایط اصل برائت اعلام می شود که مسلمانان می توانند آن کار را انجام دهند. [۱۱]
تاریخ فقه [ویرایش]
در سال های نخستین ظهوراسلام، علم فقه معنای مصطلح فعلی را که در کنار سایر علوم حکمت و تفسیر و کلام قرار می گیرد نداشته است. [نیازمند منبع]
قرآن مؤمنان را دعوت می کند تا به مراکز فرهنگی وارد شوند تا در اصول و فروع دین فقیه شوند[۱۲]. این فقاهت شامل عقاید و اخلاق و حقوق بوده است. [۱۳]
از آنجا که اهل سنت باب تفقه را بر روی خود بستند، تاریخ فقه را در نزد آنها باید از زاویه ای دیگر نگریست. اما در بین شیعیان فقه ادامه یافت، لذا می توان دوره های فقه را درعناوین زیر خلاصه کرد:
دوره اول : اختصاص به شیوه نقل عین روایات با ذکر اسناد دارد. این شیوه که از آن به " فقه مستند" نیز یاد می شود، حتی در زمان حضور ائمه معصومین - علیهم السلام - نیز وجود داشت. امااز نظر گستردگی، روش جمع آوری و تنظیم آنها، در مقایسه با کتب فقهی بعد از غیبت، در سطحی بسیار پایین و محدود قرار داشت: شیوه بیان فقه در قالب الفاظ روایات و با ذکر اسناد، تازمان نگارش کافی معمول بوده و از آن زمان به بعد به ندرت در آثار فقهاء به چشم می خورد. بنابراین چهره معروف این شیوه، شیخ کلینی است.
دوره دوم: شیوه بیان احکام با عبارات خود احادیث و با حذف اسناد بوده است. این شیوه از اوایل قرن چهارم هجری و در عصر شیخ کلینی پدید آمد. علی بن بابویه پدرشیخ صدوق و صاحب کتاب شرایع از اولین کوشندگان در این زمینه محسوب می شود. او نخستین بار کتاب فقهی مجرد از سند روایت و مانند اثر مخصوص به مولف و نشان دهنده فتوی و نظر مولف را تالیف کرد. شیخ صدوق، ابن ابی عقیل، ابن جنید، شیخ مفید، سید مرتضی، سلار، ابوالصلاح حلبی و ابن براج از دیگر فقهایی هستند که در این دوره می زیسته اند.
دوره سوم: اختصاص به شیوه بیان احکام در قالب عباراتی شخصی خود مجتهد دارد. این شیوه که به "فقه مستنبط" نیز خوانده می شود، توسط محمد بن حسن بن علی الطوسی معروف به شیخ طوسی بنیان نهاده شد، او با نگارش کتاب المبسوط شیوه جدیدی را در تبیین و تدوین مسائل فقهی بوجود آورد و برخلاف گذشتگان که فتاوی خود را درقالب الفاظ احادیث ( با ذکر یا حذف سند ) بیان می کردند، با عبارات خودش به ایراد فتوی پرداخت و شیوه نقل فتوی به دور از جمود بر الفاظ روایت و باعبارات شخصی مجتهد را درتدوین کتب فقهی تاسیس کرد. این شیوه راهگشای چگونگی تالیف کتب فقهی بعد از شیخ گشت که تا به امروز نیز ادامه دارد.
دوره های جدید فقهی که در آن نقش اجتهاد پر رنگ تر شد و تکیه فقها بر تعقل بیشتر. اما بعد از مدتی همزمان با افول عقل گرایی در غرب جریانی در بین شیعیان نفوذ کردند که عقل را بر زمین گذاشتند. تا آنکه شیخ انصاری بار دیگر موفق شد تعقل را با صحنه برگرداند و عصر طلائی اجتهاد را آغاز کرد. [۱۴]
ساختار کتاب های فقهی [ویرایش]
ساختار کتاب های فقهی بطور معمول به دو قسمت اصلی تقسیم شده است[۱۵][۱۶][۱۷]:
عبادات
معاملات ( عام )
سپس هر کدام از این دو قسمت اصلی به چندین بخش که معمولا آن را باب و یا کتاب می نامند تقسیم می شود. مثلا باب القضاء زیر مجموعه ای از معاملات ( عام ) است که در آن به احکام قضاوت پرداخته می شود. باب های . . .


کلمات دیگر: