کلمه جو
صفحه اصلی

فقیه


مترادف فقیه : دانشمند، شریعتمدار، عالم، مجتهد، مرجع

برابر پارسی : دین شناس

فارسی به انگلیسی

jurisconsult, jurisconsult (in mohammedan law)

jurisconsult (in Mohammedan law)


فارسی به عربی

محامی

مترادف و متضاد

lawyer (اسم)
مدافع، فقیه، قانون دان، حقوق دان، مشاور حقوقی، شارع، وکیل دادگستری

jurisconsult (اسم)
فقیه، قانون دان، حقوق دان، مشاور حقوقی، مشاور قضایی

دانشمند، شریعتمدار، عالم، مجتهد، مرجع


فرهنگ فارسی

دانا، دانشمند، عالم به احکام شرع، متخصص درعلم فقه
۱ - دانا عالم ۲ - آنکه باحکام شرع عالم است دانشمند جمع : فقها (ئ ) .

فرهنگ معین

(فَ ) [ ع . ] (ص . ) عالم به احکام شرع .

لغت نامه دهخدا

فقیه. [ ف َ ] ( ع ص ) دانا. ( منتهی الارب ). دانشمند. ( غیاث ) ( از اقرب الموارد ). || دریابنده. رجوع به فَقِه شود. || فحل فقیه ؛ گشن ماهر و زیرک در گشنی کردن. ( منتهی الارب ). || دانای علم دین. ج ، فقهاء. ( منتهی الارب ) ( غیاث ). عالم علم فقه. ( از اقرب الموارد ) : عجب است از روزگار که میان خواجه احمد و آن فقیه همیشه بد بود. ( تاریخ بیهقی ). بخط بوحنیفه چند کتاب دیده بود. ( تاریخ بیهقی ). من در مطالعت این کتاب تاریخ ، از فقیه بوحنیفه اسکافی درخواستم تا قصیده ای گفت. ( تاریخ بیهقی ).
آنکه فقیه است از املاک او
پاکتر آن است که از رشوت است.
ناصرخسرو.
آن را بدو بهل که همی گوید
من دیده ام فقیه بخارا را.
ناصرخسرو.
از شاه زی فقیه چنان بود رفتنم
کز بیم مور در دهن اژدها شوم.
ناصرخسرو
مؤدب شوم یا فقیه و محدث
کاحادیث مسند کنم استماعی.
خاقانی.
در ناف دو علم بوی طیب است
وآن هر دو فقیه یا طبیب است.
نظامی.
پس فقیهش بانگ برزد کای پسر
باز کن دستار را، آنگه ببر.
مولوی.
راستی کردند و فرمودند مردان خدای
ای فقیه اول نصیحت گوی نفس خویش را.
سعدی.
سرهنگ لطیف خوی دلدار
بهتر ز فقیه مردم آزار.
سعدی.
هرکه هست از فقیه و پیر و مرید
وز زبان آوران پاک نفس.
سعدی.
آنکه نداند رقمی بهر نام
به ز فقیهی که بود ناتمام.
امیرخسرو.

فرهنگ عمید

عالِم به احکام شرع، متخصص در علم فقه.

دانشنامه عمومی

فقیه از واژه "فقه" مشتق شده است. و فقه در لغت، به معنای دانستن و فهمیدن، است. اما فقیه در اصطلاح علوم اسلامی، به معنای مجتهد و متخصص در علم فقه به کار رفته است. بنا براین، فقیه به کسی می گویند که قادر به استنباط احکام شرعی فرعی از منابع فقه اسلامی که عبارتند از قرآن، سنت، اجماع و عقل باشد.
فقه
اصول فقه
قواعد فقهیه
علم حدیث
علم رجال
علم درایه
دستور زبان عربی
منطق
تفسیر آیات الاحکام در قرآن
فقه اللغة
در متن های فارسی کهن تا قرن های هفتم و هشتم هجری، معمولاً واژۀ دانشمند در زبان فارسی به معنای فقیه در زبان عربی استعمال می شده است. مجتهد کسی است که حداقل دوره های سه گانه حوزوی را گذرانده و قادر به استنباط احکام فقهی باشد. اما فقیه مجتهدی است که علاوه بر این در علم فقه تسلط دارد و صاحب نظر و نوآوراست و مرادف با دانشمند است.
فقیه باید علوم یادشده در زیر، آشنایی کافی داشته باشد:
به مجتهد و فقیهی که علاوه بر بعد فقاهت و تسلط بر علوم مذکور، حائز شرایط دیگری مانند عدالت، مدیریت، آشنایی به وضعیت جهان اسلام و تقوا باشد، فقیه جامع الشرایط می گویند.

فقیه (نام خانوادگی). فقیه می تواند به افراد زیر اشاره کند:
مهدی فقیه (متولد ۱۳۲۴)، بازیگر ایرانی
ابوالحسن فقیه (زاده ۱۳۵۱) رئیس جمعیت هلال احمر جمهوری اسلامی ایران در دولت دهم

فرهنگ فارسی ساره

دین شناس


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] فقیه به معنای دارنده ملکه استنباط حکم فرعی شرعی از منابع معتبر می باشد.
فقه در لغت به معنای فهم، فطانت و درک عمیق و دقیق آمده است و اساس و ریشه آن به گشودن و شکافتن باز می گردد و فقیه به کسی اطلاق می شود که دارای فهم عمیق و دقیق است، احکام را می کاود و گره ها و معضلات آن را می گشاید و حل می کند.در کلمات متأخران، واژه مجتهد نیز به معنای فقیه به کار رفته است.
از نگاه قرآن و روایات
واژه فقه و فقیه در آیات و روایات در همان معنای لغوی به کار رفته و همه معارف و آموزه های دینی؛ اعم از اصول و فروع را دربر می گیرد و اختصاص به حوزه خاصی ندارد؛ لیکن به تدریج در اصطلاح فقها محدود به حوزه خاصی شده است و امروزه فقیه به کسی اطلاق می گردد که در رشته ای خاص از علوم اسلامی؛ یعنی احکام فرعی شرعی دارای ملکه استنباط است و می تواند حکم شرعی هر مسئله ای را با بحث و بررسی از ادله معتبر شرعی به دست آورد.
احکام مرتبط
از احکام مربوط به آن، ذیل عناوین اجتهاد ، تقلید و فقه سخن رفته است؛ چنان که قلمرو ولایت فقیه در عنوان ولایت فقیه مطرح خواهد شد.

[ویکی اهل البیت] کلید واژه: فقیه، فقه، دین اسلام؛
«فَقیه» از ریشه «فقه» و جمع آن «فقهاء» است، و به معنی دانشمند، دانشمند دینی، عالم به احکام دین اسلام از روی دلیل می باشد. اما در اصطلاح کنونی آن فقیه به معنای دارنده ملکه استنباط احکام شرعی از منابع معتبر می باشد.
مراد از «فقیه» در روایات، بصیر در امر دین است.
در حدیث حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) آمده: «من حفظ علی امتی اربعین حدیثاً بعثه الله «فقیهاً» عالماً».(هر کس چهل حدیث بر امت من حفظ کند خداوند او را فقیه و عالم محشور کند).
«فقه» و بصیرت دینی، گاه به موهبت پروردگار حاصل شود، مانند این دعای پیغمبر (صلی الله علیه و آله) در باره امام علی (علیه السلام)، هنگامی که وی را به یمن اعزام داشت و فرمود: «اللهم فقّههُ فی الدین» (خدایا او را در دین فقیه و دانا گردان).
و گاه به کسب و تحصیل بدست آید، چنان امیرالمؤمنین (علیه السلام) به فرزندش امام حسن (علیه السلام) فرمود: «و تفقَّه یا بنیّ فی الدین».
بزرگان متفقند که فقیه ترین پیشینیان شش تن بودند که آنها از اصحاب امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) می باشند و آنها عبارتند از: زرارة بن اعین و معروف بن خرّبوذ مکی و ابوبصیر اسدی و فضیل بن یسار و محمد بن مسلم و برید معاویه عجلی.

پیشنهاد کاربران

عالم به احکام شرع

حاکمو اگاه به احکام شرعی


مجتهد، صاحب فقه، با فهم

فَقیه
واژه ای پارسی است و از دو بخش ساخته شده :
فَقیه : فَق - ایه
فَق = بَغ در زبان سکاها یا آریایی های کهن ینی : خُدا ، ایرانیان به شاهان یا خاقان چینفَقفور :بَغ پور ، پسر خدا
می گفتند.
ایه : پسوند نام ساز که در اسل همان - ایک کهن است که وات " ک" افتاده است.
فقیه = بَغیک ، خدا شناس ، مَرد خدا ، خُدایی ، ایزدی
شاید گورستان بَغیه یا بَقیه در مکه هم از بَغ باستان ساخته شده باشد.


کلمات دیگر: