مترادف اجتهاد : فقاهت، مجتهدی، مرجعیت، استنباط، استادی، جهد، کوشش
برابر پارسی : استادی، کوشش
divine law on matters of theology and law, [a.r.] striving hard
فقاهت، مجتهدی، مرجعیت
استنباط
استادی
جهد، کوشش
۱. فقاهت، مجتهدی، مرجعیت
۲. استنباط
۳. استادی
۴. جهد، کوشش
اجتهاد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) تجاهد. جهد کردن . (زوزنی ). کوشیدن . بکوشیدن . (تاج المصادر). || کوشش . جدّ. جهد. سعی . کدّ: این اجتهاد بجای آوردم . (کلیله و دمنه ). || رأی صواب جستن . (زوزنی ). صواب جستن . (تاج المصادر). || استنباط مسائل شرعیه بقیاس از کلام اﷲ و حدیث و اجماع به شرائطی که در کتب اصول مسطور است چنانچه واقفیت کما حقّه از محاورات لسان عرب و علم صرف و نحو در شأن نزول آیات و علم حدیث داشته باشد. (غیاث ). در تعریفات آمده : اجتهاد در لغت بذل وُسعو طاقت است و در اصطلاح به کار انداختن فقیه است قوه و سعی و وسع خود را برای کسب ظنّی بحکم شرع . و اجتهاد عبارت از بذل مجهود است از پیدا کردن مقصود از راه استدلال - انتهی . مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: اجتهاد فی اللغة استفراغ الوسع فی تحصیل امر من الامور مستلزم للکلفة والمشقّة. و لهذا یقال اجتهد فی حمل الحجر و لایقال اجتهد فی حمل الخردلة. و فی اصطلاح الاصولیّین استفراغ الفقیه الوسع لتحصیل ظن ّ بحکم شرعی ّ. والمستفرغ وسعه فی ذلک التحصیل یسمی مُجتهداً بکسرالهاء؛ والحکم الظنّی الشرعی ّ الَّذی علیه دلیل یسمی مُجتَهَداً فیه بفتح الهاء. فقولهم استفراغ الوسع، معناه بذل تمام الطّاقة بحیث یحس ّ من نفسه العجز عن المزید علیه . و هو کالجنس . فتبیّن بهذا ان ّ تفسیرالاَّمدی لیس اعم ّ من هذا التفسیر کما زعمه البعض . و ذلک لان ّ الاَّمدی عرّف الاجتهاد باستفراغ الوسع فی طلب الظن ّ بشی ٔ من الأحکام الشرعیّة علی وجه یحس ّ من النفس العجز عن المزید علیه . و بهذا القید الأخیر خرج اجتهاد المقصّر. و هو الّذی یقف عن الطلب مع تمکّنه من الزّیادة علی فعل من السّعی فانّه لایعدّ هذا الاجتهاد فی الاصطلاح اجتهاداً مُعتبراً. فزعم هذا البعض ان ّ من ترک هذا القید جعل الاجتهاد اعم ّ. و قید الفقیه احتراز عن استفراغ غیرالفقیه وسعه کاستفراغ النّحوی وسعه فی معرفة وجوه الاعراب . و استفراغ المتکلّم وسعه فی التّوحید والصفات . و استفراغ الاصولی وسعه فی کون الادلّة حُججاً. قیل و الظّاهر انّه لاحاجة لهذا الاحتراز و لذا لم یذکر هذا القید الغزالی و الاَّمدی و غیرهما. فانّه لایصیر فقیهاً الا بعدالاجتهاد. اللّهم الاّ ان یراد بالفقه التهیّؤ بمعرفة الاحکام . و قید الظّن احتراز من القطع. اذ لا اجتهاد فی القطعیّات . و قید شرعی احتراز عن الاحکام العقلیة و الحسیّة. و فی قید بحکم ، اشارة الی انّه لیس من شرط المجتهد ان یکون محیطاً بجمیعالاحکام و مدارها بالفعل . فان ّ ذلک لیس بداخل تحت الوسع، لثبوت لاادری فی بعض الاحکام . کما نقل عن مالک انّه سئل عن اربعین مسئلة فقال فی ست و ثلاثین منها: لاادری . و کذا عن ابی حنیفة قال فی ثمان مسائل لاادری . و اشارة الی تجزّی الاجتهاد لجریانه فی بعض دون بعض . و تصویره ان ّ المجتهد حصل له فی بعض المسائل ما هو مناطالاجتهادمن الادلّة دون غیرها فهل له ان یجتهد فیها او لا بل لابدّ ان یکون مجتهداً مطلقاً عنده مایحتاج الیه فی جمیع المسائل من الادلّة. فقیل له ذلک اذ لو لم یتجزّی الاجتهاد لزم علم المجتهد الاَّخذ بجمیع المآخذ و یلزمه العلم بجمیع الاحکام و اللازم منتف لثبوت لاادری کما عرفت . و قیل لیس له ذلک و لایتجزّی الاجتهاد و العلم بجمیع المآخذ لایوجب العلم بجمیع الاحکام لجواز عدم العلم بالبعض لتعارض و للعجز فی الحال عن المبالغة امّا لمانع یشوّش الفکر او استدعائه زماناً. اعلم ان ّ المجتهد فی المذهب عندهم هو الَّذی له ملکة الاقتدار علی استنباط الفروع من الاصول الَّتی مهّدها امامه کالغزالی و نحوه من اصحاب الشّافعی و ابی یوسف و محمد من اصحاب ابی حنیفة و هو فی مذهب الامام بمنزلة المجتهد المطلق فی الشرع حیث یستنبط الاحکام من اصول ذلک الامام .
فائدة- للمجتهد شرطان : الاول معرفة الباری تعالی و صفاته و تصدیق النبی صلَّی اﷲعلیه و آله و سلَّم بمعجزاته و سائر ما یتوقّف علیه علم الایمان کل ذلک بادلَّة اجمالیّة و ان لم یقدر علی التحقیق و التفصیل ما هو دأب المُتبحرین فی علم الکلام . و الثانی ان یکون عالماً بمدارک الأحکام و اقسامها و طرق اثباتها و وجوه دلالاتها و تفاصیل شرائطها و مراتبها و جهات ترجیحها عند تعارضها و التّفصّی عن الاعتراضات الواردة علیها فیحتاج الی معرفة حال الرُواةو طرق الجرح و التّعدیل و اقسام النّصوص المتعلقة بالاحکام و انواع العلوم الادبیة من اللغة و الصرف و النحو و غیر ذلک . هذا فی حق ّ المجتهد المطلق الذی یجتهد فی الشّرع . و امّا المجتهد فی مسألة فیکفیه علم ما یتعلَّق بها و لایضرّه الجهل بما لایتعلق بها. هذا کُله خلاصة ما فی العضدی و حواشیه و غیرها. || مجتهد بودن : و اجتهاد تو در کارها و رأی آنچه در امکان آید علماء و اشراف مملکت را نیز معلوم گردد. (کلیله و دمنه ). و اجتهاد او در علم شایع باشد. (کلیله و دمنه ).
- اجتهاد مقابل نص ّ ؛ برابر نَص ّ شرعی رأی و اجتهاد آوردن و آن ناروا و باطل باشد.
(واژۀ پیشنهادی کاربران) دین استادی.
reasoning
کوشش، استاد