کلمه جو
صفحه اصلی

اجتهاد


مترادف اجتهاد : فقاهت، مجتهدی، مرجعیت، استنباط، استادی، جهد، کوشش

برابر پارسی : استادی، کوشش

فارسی به انگلیسی

exegesis of divine law on matters of theology and law, practice of religious jurisprudence, striving hard, [a.r.] striving hard

divine law on matters of theology and law, [a.r.] striving hard


مترادف و متضاد

فقاهت، مجتهدی، مرجعیت


استنباط


استادی


جهد، کوشش


۱. فقاهت، مجتهدی، مرجعیت
۲. استنباط
۳. استادی
۴. جهد، کوشش


فرهنگ فارسی

جهدکردن، کوشش کردن، کوشیدن، درفقه:استنباط مسائل شرعی ازقر آن یاحدیث نبوی
۱ - ( مصدر ) جهد کردن کوشیدن . ۲ - مجتهد بودن کوشابودن . ۳- رائ ی صواب جستن . ۴ - ( اسم ) جهد سعی کوشش . ۵ - استادی . ۶ - استنباط مسایل شرعی بقیاس از کلام الله و حدیث و اجماع بشرایطی که در کتب شرعی ثبت است .

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) سعی کردن ، کوشیدن ، ۲ - (اِمص . ) سعی ، کوشش . ۳ - استنباط مسایل شرعی از قرآن و حدیث .

لغت نامه دهخدا

اجتهاد. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) تجاهد. جهد کردن. ( زوزنی ). کوشیدن. بکوشیدن. ( تاج المصادر ). || کوشش. جدّ. جهد. سعی. کدّ: این اجتهاد بجای آوردم. ( کلیله و دمنه ). || رأی صواب جستن. ( زوزنی ). صواب جستن. ( تاج المصادر ). || استنباط مسائل شرعیه بقیاس از کلام اﷲ و حدیث و اجماع به شرائطی که در کتب اصول مسطور است چنانچه واقفیت کما حقّه از محاورات لسان عرب و علم صرف و نحو در شأن نزول آیات و علم حدیث داشته باشد. ( غیاث ). در تعریفات آمده : اجتهاد در لغت بذل وُسعو طاقت است و در اصطلاح به کار انداختن فقیه است قوه و سعی و وسع خود را برای کسب ظنّی بحکم شرع. و اجتهاد عبارت از بذل مجهود است از پیدا کردن مقصود از راه استدلال - انتهی. مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: اجتهاد فی اللغة استفراغ الوسع فی تحصیل امر من الامور مستلزم للکلفة والمشقّة. و لهذا یقال اجتهد فی حمل الحجر و لایقال اجتهد فی حمل الخردلة. و فی اصطلاح الاصولیّین استفراغ الفقیه الوسع لتحصیل ظن بحکم شرعی . والمستفرغ وسعه فی ذلک التحصیل یسمی مُجتهداً بکسرالهاء؛ والحکم الظنّی الشرعی الَّذی علیه دلیل یسمی مُجتَهَداً فیه بفتح الهاء. فقولهم استفراغ الوسع، معناه بذل تمام الطّاقة بحیث یحس من نفسه العجز عن المزید علیه. و هو کالجنس. فتبیّن بهذا ان تفسیرالاَّمدی لیس اعم من هذا التفسیر کما زعمه البعض. و ذلک لان الاَّمدی عرّف الاجتهاد باستفراغ الوسع فی طلب الظن بشی من الأحکام الشرعیّة علی وجه یحس من النفس العجز عن المزید علیه. و بهذا القید الأخیر خرج اجتهاد المقصّر. و هو الّذی یقف عن الطلب مع تمکّنه من الزّیادة علی فعل من السّعی فانّه لایعدّ هذا الاجتهاد فی الاصطلاح اجتهاداً مُعتبراً. فزعم هذا البعض ان من ترک هذا القید جعل الاجتهاد اعم . و قید الفقیه احتراز عن استفراغ غیرالفقیه وسعه کاستفراغ النّحوی وسعه فی معرفة وجوه الاعراب. و استفراغ المتکلّم وسعه فی التّوحید والصفات. و استفراغ الاصولی وسعه فی کون الادلّة حُججاً. قیل و الظّاهر انّه لاحاجة لهذا الاحتراز و لذا لم یذکر هذا القید الغزالی و الاَّمدی و غیرهما. فانّه لایصیر فقیهاً الا بعدالاجتهاد. اللّهم الاّ ان یراد بالفقه التهیّؤ بمعرفة الاحکام. و قید الظّن احتراز من القطع. اذ لا اجتهاد فی القطعیّات. و قید شرعی احتراز عن الاحکام العقلیة و الحسیّة. و فی قید بحکم ، اشارة الی انّه لیس من شرط المجتهد ان یکون محیطاً بجمیعالاحکام و مدارها بالفعل. فان ذلک لیس بداخل تحت الوسع، لثبوت لاادری فی بعض الاحکام. کما نقل عن مالک انّه سئل عن اربعین مسئلة فقال فی ست و ثلاثین منها: لاادری. و کذا عن ابی حنیفة قال فی ثمان مسائل لاادری. و اشارة الی تجزّی الاجتهاد لجریانه فی بعض دون بعض. و تصویره ان المجتهد حصل له فی بعض المسائل ما هو مناطالاجتهادمن الادلّة دون غیرها فهل له ان یجتهد فیها او لا بل لابدّ ان یکون مجتهداً مطلقاً عنده مایحتاج الیه فی جمیع المسائل من الادلّة. فقیل له ذلک اذ لو لم یتجزّی الاجتهاد لزم علم المجتهد الاَّخذ بجمیع المآخذ و یلزمه العلم بجمیع الاحکام و اللازم منتف لثبوت لاادری کما عرفت. و قیل لیس له ذلک و لایتجزّی الاجتهاد و العلم بجمیع المآخذ لایوجب العلم بجمیع الاحکام لجواز عدم العلم بالبعض لتعارض و للعجز فی الحال عن المبالغة امّا لمانع یشوّش الفکر او استدعائه زماناً. اعلم ان المجتهد فی المذهب عندهم هو الَّذی له ملکة الاقتدار علی استنباط الفروع من الاصول الَّتی مهّدها امامه کالغزالی و نحوه من اصحاب الشّافعی و ابی یوسف و محمد من اصحاب ابی حنیفة و هو فی مذهب الامام بمنزلة المجتهد المطلق فی الشرع حیث یستنبط الاحکام من اصول ذلک الامام.

اجتهاد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) تجاهد. جهد کردن . (زوزنی ). کوشیدن . بکوشیدن . (تاج المصادر). || کوشش . جدّ. جهد. سعی . کدّ: این اجتهاد بجای آوردم . (کلیله و دمنه ). || رأی صواب جستن . (زوزنی ). صواب جستن . (تاج المصادر). || استنباط مسائل شرعیه بقیاس از کلام اﷲ و حدیث و اجماع به شرائطی که در کتب اصول مسطور است چنانچه واقفیت کما حقّه از محاورات لسان عرب و علم صرف و نحو در شأن نزول آیات و علم حدیث داشته باشد. (غیاث ). در تعریفات آمده : اجتهاد در لغت بذل وُسعو طاقت است و در اصطلاح به کار انداختن فقیه است قوه و سعی و وسع خود را برای کسب ظنّی بحکم شرع . و اجتهاد عبارت از بذل مجهود است از پیدا کردن مقصود از راه استدلال - انتهی . مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: اجتهاد فی اللغة استفراغ الوسع فی تحصیل امر من الامور مستلزم للکلفة والمشقّة. و لهذا یقال اجتهد فی حمل الحجر و لایقال اجتهد فی حمل الخردلة. و فی اصطلاح الاصولیّین استفراغ الفقیه الوسع لتحصیل ظن ّ بحکم شرعی ّ. والمستفرغ وسعه فی ذلک التحصیل یسمی مُجتهداً بکسرالهاء؛ والحکم الظنّی الشرعی ّ الَّذی علیه دلیل یسمی مُجتَهَداً فیه بفتح الهاء. فقولهم استفراغ الوسع، معناه بذل تمام الطّاقة بحیث یحس ّ من نفسه العجز عن المزید علیه . و هو کالجنس . فتبیّن بهذا ان ّ تفسیرالاَّمدی لیس اعم ّ من هذا التفسیر کما زعمه البعض . و ذلک لان ّ الاَّمدی عرّف الاجتهاد باستفراغ الوسع فی طلب الظن ّ بشی ٔ من الأحکام الشرعیّة علی وجه یحس ّ من النفس العجز عن المزید علیه . و بهذا القید الأخیر خرج اجتهاد المقصّر. و هو الّذی یقف عن الطلب مع تمکّنه من الزّیادة علی فعل من السّعی فانّه لایعدّ هذا الاجتهاد فی الاصطلاح اجتهاداً مُعتبراً. فزعم هذا البعض ان ّ من ترک هذا القید جعل الاجتهاد اعم ّ. و قید الفقیه احتراز عن استفراغ غیرالفقیه وسعه کاستفراغ النّحوی وسعه فی معرفة وجوه الاعراب . و استفراغ المتکلّم وسعه فی التّوحید والصفات . و استفراغ الاصولی وسعه فی کون الادلّة حُججاً. قیل و الظّاهر انّه لاحاجة لهذا الاحتراز و لذا لم یذکر هذا القید الغزالی و الاَّمدی و غیرهما. فانّه لایصیر فقیهاً الا بعدالاجتهاد. اللّهم الاّ ان یراد بالفقه التهیّؤ بمعرفة الاحکام . و قید الظّن احتراز من القطع. اذ لا اجتهاد فی القطعیّات . و قید شرعی احتراز عن الاحکام العقلیة و الحسیّة. و فی قید بحکم ، اشارة الی انّه لیس من شرط المجتهد ان یکون محیطاً بجمیعالاحکام و مدارها بالفعل . فان ّ ذلک لیس بداخل تحت الوسع، لثبوت لاادری فی بعض الاحکام . کما نقل عن مالک انّه سئل عن اربعین مسئلة فقال فی ست و ثلاثین منها: لاادری . و کذا عن ابی حنیفة قال فی ثمان مسائل لاادری . و اشارة الی تجزّی الاجتهاد لجریانه فی بعض دون بعض . و تصویره ان ّ المجتهد حصل له فی بعض المسائل ما هو مناطالاجتهادمن الادلّة دون غیرها فهل له ان یجتهد فیها او لا بل لابدّ ان یکون مجتهداً مطلقاً عنده مایحتاج الیه فی جمیع المسائل من الادلّة. فقیل له ذلک اذ لو لم یتجزّی الاجتهاد لزم علم المجتهد الاَّخذ بجمیع المآخذ و یلزمه العلم بجمیع الاحکام و اللازم منتف لثبوت لاادری کما عرفت . و قیل لیس له ذلک و لایتجزّی الاجتهاد و العلم بجمیع المآخذ لایوجب العلم بجمیع الاحکام لجواز عدم العلم بالبعض لتعارض و للعجز فی الحال عن المبالغة امّا لمانع یشوّش الفکر او استدعائه زماناً. اعلم ان ّ المجتهد فی المذهب عندهم هو الَّذی له ملکة الاقتدار علی استنباط الفروع من الاصول الَّتی مهّدها امامه کالغزالی و نحوه من اصحاب الشّافعی و ابی یوسف و محمد من اصحاب ابی حنیفة و هو فی مذهب الامام بمنزلة المجتهد المطلق فی الشرع حیث یستنبط الاحکام من اصول ذلک الامام .
فائدة- للمجتهد شرطان : الاول معرفة الباری تعالی و صفاته و تصدیق النبی صلَّی اﷲعلیه و آله و سلَّم بمعجزاته و سائر ما یتوقّف علیه علم الایمان کل ذلک بادلَّة اجمالیّة و ان لم یقدر علی التحقیق و التفصیل ما هو دأب المُتبحرین فی علم الکلام . و الثانی ان یکون عالماً بمدارک الأحکام و اقسامها و طرق اثباتها و وجوه دلالاتها و تفاصیل شرائطها و مراتبها و جهات ترجیحها عند تعارضها و التّفصّی عن الاعتراضات الواردة علیها فیحتاج الی معرفة حال الرُواةو طرق الجرح و التّعدیل و اقسام النّصوص المتعلقة بالاحکام و انواع العلوم الادبیة من اللغة و الصرف و النحو و غیر ذلک . هذا فی حق ّ المجتهد المطلق الذی یجتهد فی الشّرع . و امّا المجتهد فی مسألة فیکفیه علم ما یتعلَّق بها و لایضرّه الجهل بما لایتعلق بها. هذا کُله خلاصة ما فی العضدی و حواشیه و غیرها. || مجتهد بودن : و اجتهاد تو در کارها و رأی آنچه در امکان آید علماء و اشراف مملکت را نیز معلوم گردد. (کلیله و دمنه ). و اجتهاد او در علم شایع باشد. (کلیله و دمنه ).
- اجتهاد مقابل نص ّ ؛ برابر نَص ّ شرعی رأی و اجتهاد آوردن و آن ناروا و باطل باشد.


فرهنگ عمید

۱. جهد کردن، کوشش کردن، کوشیدن.
۲. (فقه ) استنباط مسائل شرعی از قرآن، احادیث، و اخبار.

دانشنامه عمومی

(واژۀ پیشنهادی کاربران) دین استادی.


reasoning


دانشنامه آزاد فارسی

اِجْتهاد
اصطلاحی فقهی به معنای تلاش فقیه برای استنباط حکم مسئلۀ شرعی از منابع معتبر فقهی. اجتهاد در آغاز مرادف با رأی شخصی صحابه و تابعان در مسائل نویافته بود. کسانی چون آمِدی، ابن حاجب، ابن تیمیه، ابن همام و شوکانی برآنند که پیامبر(ص) نیز اجتهاد کرده است. امامیّه صدور اجتهاد را از معصومین که مصدر تشریع هستند، جایز نمی داند. اجتهاد در امامیه و اهل سنت در مفهوم و کاربرد دو سیر متفاوت را گذرانده است. ۱. در اهل سنت. دسته ای از صحابه و تابعین به اجتهاد و اظهارنظر شخصی اقدام می کردند، به ویژه عمر و ابوبکر که در مقام خلافت بیشتر با مسائل تازه مواجه بودند، آخرین چاره را اجتهاد می دیدند. در این باره همواره نکتۀ مورد اتفاق این بوده است که اجتهاد در برابر نص جایز نیست؛ منع از تدوین حدیث، جعل و تعارض در آن از عواملی بود که عرصه را برای جولان اجتهاد باز می کرد. از سوی دیگر، دسته ای از صحابه و تابعان ازجمله شاگردان زید بن ثابت و عبدالله بن عمر در مدینه، به هیچ روی حاضر نبودند پا را از حدود قرآن و حدیث فراتر بگذارند. در برابر اینان شاگردان عبدالله بن مسعود در کوفه از اصحاب رأی به شمار می رفتند. این تقابل آغاز نزاعی پایان نیافتنی بین دو گروه اصحاب اجتهاد و اهل حدیث بود که در آغاز قرن یکم قمری، یعنی عصر تابعان، بالا گرفت و کوفه را محل اجتماع مجتهدانی چون ابوحنیفه، ابویوسف، شیبانی، ابن ابی لیلی، ابوهذیل و حسن بن زیاد و مدینه را محل اجتماع اهل حدیث، یعنی کسانی چون مالک بن انس، سفیان ثوری، احمد بن حنبل، یزید بن هارون، جریر بن عبدالله و وکیع بن جراح قرار داد. اهل حدیث حتی المقدور به اجتهاد دست نمی زدند. عاقبت مجتهدان غالب شدند، اما این نزاع در قالب بحث بر سر پذیرش منابع جدید اجتهاد و شیوۀ استفاده از آن ها، که امروزه به آن اجتهاد اصولی گویند، ظهور کرد. عقل، سیرۀ اهل مدینه، استدلال (ملازمات)، اصالةالبرائه، استصحاب، و فتح و سد ذرایع از منابع مشترک اجتهاد نزد همه بود. استحسان را مالک و ابوحنیفه معتبر می شمردند، اما شافعی و ابن حنبل آن را نمی پذیرفتند. قول صحابی را ابوحنیفه قبول نداشت، ولی مالک و ابن حنبل به آن مراجعه می کردند. سیرۀ اهل مدینه و مصالح مرسله نزد مالک معتبر بود، ولی ابوحنیفه آن را نمی پذیرفت. مذهب صحابی را که نخستین بار عبدالله بن عمر مطرح کرده بود، بیشتر شافعیان، در صورتی که صحابی دیگر مخالف آن نباشد، و نیز حنفیان و مالکیان، درصورتی که نص خلاف آن نباشد، قبول داشتند. شافعی به خلاف ابوحنیفه استصلاح را طرد می کرد. شریعت امت های پیشین نزد حنفیان، مالکیان و شافعیان به شرطی مقبول بود که در قرآن ذکر شده باشد. عرف از منابع اجتهاد نزد حنفیان، به ویژه در معاملات، بود. بدین ترتیب، مذاهب متنوع فقهی با شیوه های اجتهادی متمایز پدید آمدند و قرن ۲ق را قرن پیدایش مذاهبی کردند که فقط چهار مذهب حنفی، مالکی، حنبلی و شافعی موفق تر از دیگر مذاهب بودند. به کسانی که این مذاهب به نام آنان منسوب است، «امام مذهب» یا «مجتهد مطلق» می گفتند. پس از اینان، گروهی ظاهر شدند که در چارچوب مبانی و منابع مورد تأیید امامان مذاهب، گاه در تطبیق قواعد و استنباط فروعات تازه از قوانین کلی، به نظریه هایی مخالف با نظر امام مذهب می رسیدند. به اینان «مجتهد در مذهب»، «مجتهد مطلق منتسب» یا «مجتهد نیمه مستقل» گویند. سپس دورۀ اجتهاد مقید یا اصحاب وجوه فرا رسید که مجتهدان فقط در مسائلی که امام مذهب حکمی نداده بود، اجتهاد می کردند. بعد نوعی دیگر از اجتهاد آغاز شد که محدود به حل تعارض میان آرای منقول از امام مذهب و ترجیح یکی از آن ها بود. به اینان مجتهد ترجیح یا اهل تمییز گویند. دسته ای دیگر پس از ایشان آمدند که به آن ها مجتهد در فتوا می گفتند و فقط قادر به بیان فتوای امامان مذاهب بودند، ولی به دلایل آن آشنا نبودند. در حقیقت غیر از دورۀ اجتهاد مطلق را باید دورۀ تقلید دانست. از این امر ابوالفتح شهرستانی در میانه قرن ۶ق به جد انتقاد کرد. پس از او شاطبی، و به ویژه سیوطی برای احیای اجتهاد مطلق تلاش کردند. شوکانی، ابومحمد بغوی، سیدجمال اسدآبادی، سنوسی، عبده، رشید رضا و جنبش المهدی در سودان پیرو این فکر بودند. مالکیه، شافعیه و حنفیه، اجتهاد را واجب کفایی می دانستند. داود ظاهری و ابن حزم آن را حرام می شمردند. همه جز ابوحنیفه اجتهاد را شرط تصدی قضا می دانند؛ ۲. در امامیه. امامان(ع) و اصحابشان به شدّت با اجتهاد و رأی پردازی مخالف بودند. قیاس، استحسان، استصلاح، مصالح مرسله، فتح و سد ذرایع، مذهب صحابی و عرف و عادت (در بعض صور) را از منابع فقه نمی دانستند و به قرآن، سنت، برائت و استصحاب عمل می کردند. حکم مسائل تازه را با تفریع (یافتن فروعات تازه برای قوانین کلی و تطبیق قواعد بر مصادیق) به دست می آوردند؛ حتی برخی از اصحاب مانند ابوبصیر بر همین اساس در برابر رأی امامان(ع) نیز پافشاری می کردند. بدین ترتیب قواعد اصول فقه در حد نیاز آن عصر با راهنمایی امامان(ع) از سوی برخی از اصحابشان تدوین شد. واقعیت آن است که بیشتر اصحاب امامان(ع) در مسائل تازه به پرسش از آنان قناعت می کردند؛ از این رو، استنباط در مسائل تازه در میان اصحاب امامان(ع) آن جنب وجوش در اهل سنت را نداشت و باید امامیّه را تا ابن ابی عقیل عمانی که اساس استنباط تطبیقی و تفریعی را بر محور مذهب اهل بیت بنیاد نهاد، فاقد تلاش استنباطی جدی دانست. پیش از او استنباط نزد اصحاب امامان (ع) محدود و معدود بود. او قواعد اصول فقه را برای نخستین بار در امامیه، به شکلی گسترده برای استنباط احکام از راه تطبیق و تفریع به کار گرفت و در مقام عالمی فقیه پا را از حدود ظواهر قرآن و حدیث فراتر گذاشت. پس از ابن ابی عقیل، ابن جنید راه او را پی گرفت؛ اما چون متهم به عمل به قیاس بود، آثار او متروک شد. شاگرد او شیخ مفید گرچه با نوشتن کتاب هایی چون النقض علی ابن الجنید فی اجتهاد الرأی به مخالفت با او برخاست، اما راه استنباط شیعی را ادامه داد. این راه با سیدمرتضی ادامه یافت و با شیخ طوسی به اوج رسید. او کار تطبیق و تفریع را بسیار گسترده انجام داد و سعی کرد که ذیل همۀ فروعاتی که در فقه سنی مطرح بود، موضع امامیه را همچنان بدون استفاده از منابع نامعتبر مشخص کند که نقطۀ عطفی در فقه امامیه بود؛ از این رو در استنباط طوسی، دانستن فروعات فقه سنی و آرای آنان بسیار مهم بود. بدین منظور او با تأکید بر فقه تطبیقی تحقیقات استادش سیدمرتضی را در الانتصار، با تألیف الخلاف تکمیل کرد. او با هدف تقویت استنباط شیعی ناچار بود که بر اجماع که پیش از او کمتر به کار می رفت، تأکید کند. از امامیه سیدمرتضی و شیخ مفید و از اهل سنت ابوعلی و ابوهاشم جُبّائی و قاضی عبدالجّبار بر او تأثیر داشتند. پس از او سال ها استنباط شیعی از تحرک افتاد و تصور رایج چنان بود که با اجتهاد او موضوعی باقی نمانده است که بررسی شود؛ تا آن که ابن ادریس ثابت کرد آرای شیخ طوسی به همان شیوه ای که او در استنباط به کار برده بود، می تواند دوباره نقد و بازبینی شود. او به استدلال نظمی دقیق بخشید و به ترتیب به قرآن، سنت، اجماع و عقل مراجعه می کرد؛ راه او را علامه و محقق حلی ادامه دادند. از این پس مفهوم اجتهاد در عالم اسلامی معنای عام یافت و کسانی چون غزالی و آمدی آن را در قالب یک اصطلاح تعریف کردند؛ تعریف ایشان شامل استنباطات شیعی نیز می شد. نخستین بار محقق حلی در معارج الاصول رسماً تصریح کرد که امامیه نیز اهل اجتهادند. گرایش امامیه به اجتهاد در مفهوم عام آن و بهره گرفتن از عقل و تأمل در پذیرش خبر واحد، در میان آنان رفته رفته بازتاب منفی برجای گذاشت و سبب شد که دسته ای از آنان به قصد دفاع از حدیث و روایت، نهضتی افراطی به راه اندازند و اجتهاد را تحریم کنند و حتی ظواهر قرآن، اجماع و عقل را بی اعتبار بشناسند. این گروه اخبار و روایات را به طور مطلق قبول داشتند و بین خبر ضعیف، صحیح، شاذ، مشهور، نص، ظاهر، متواتر و واحد فرق نمی گذاشتند. سردمدار این نهضت محمد امین استرابادی صاحب فوائدالمدنیه بود. برخی معتقدند که بذر اخباریگری را پیش تر ابن ابی جمهور احسایی در امامیه افشانده بود. سرانجام وحید بهبهانی توانست با قیامی مجدّانه اجتهاد را در امامیه احیا کند. او شروعی تازه برای حرکت تکاملی اجتهاد بود که با شیخ انصاری به کمال رسید. مهم ترین اقدام او که احتمالاً واکنشی نظری به گرایش افراطی اخباریان در روایت بود، احیای علم رجال و بررسی سندی روایات بود و با آن توانست احادیث صحیح را از دیگر احادیث جدا کند. امروزه در امامیه، قواعد زبان عربی، فهم و انس با محاورات عرفی زمان صدور قرآن و حدیث، منطق ارسطویی، اصول فقه، علم رجال، بررسی نظریه های فقهای امامیه و اهل تسنن، به ویژه متقدمان، از مقدمات اجتهاد به شمار می روند. برخی اشاعره و معتزله در اهل سنت آرای مجتهدان را ولو مخالف با هم، همان حکم شرعی می دانند و پیش یا پس از آن، به حکم شرعی واقعی، عقیده ندارند؛ به اینان «مصوّبه» گویند. به نظر امامیه در احکام ظاهری می توان به تصویب عقیده داشت. نیز ← مجتهد

فرهنگ فارسی ساره

کوشش، استاد


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] واژه مجتهد از کلمه «اجتهاد» مشتق شده است. اجتهاد در لغت به معنای تلاش و کوشش است، اما مقصود از آن در اصطلاح اسلامی، بذل جهد و کوشش برای استنباط احکام شرعی فرعی از منابع فقه اسلامی است. منابع فقه اسلامی عبارتند از: قرآن، سنت، عقل و اجماع.از این عنوان در اصول فقه، مبحث اجتهاد و تقلید، و نیز نخستین باب از ابواب برخی کتب فقهی تحت همین عنوان (اجتهاد و تقلید) و باب های قضاء و حدود، بحث شده است.
اجتهاد از ریشة «جهد» به معنای منتهای کوشش است. تلاش برای یافتن دلیل و حجّت بر احکام شرعی را اجتهاد گویند. تعریف های دیگری نیز برای اجتهاد شده است، مانند: ملکه ای که در پرتو آن، قدرت بر استنباط حکم شرعی پیدا می شود یا کوشش برای به دست آوردن ظنّ بر حکم شرعی (در فرض عدم دسترسی به علم).
← تعریف آخوند خراسانی
اجتهاد صحیح یعنی انطباق اصول و قواعد کلی بر فروعات، از دیدگاه امامان معصوم ـ علیهم السّلام ـ امری ضروری و مورد اهتمام بوده است.امام صادق ـ علیه السّلام ـ می فرماید: «انما علینا القاء الاصول و علیکم اَن تفرعوا»؛ ما بیان اصول می نماییم و تفریع فروع از اصول و تطبیق آن بر موارد برعهدة شما است. و یا امام باقر ـ علیه السّلام ـ به ابان بن تغلب فرمودند: «در مسجد مدینه بنشین و برای مردم فتوا بده که من دوست دارم در میان شیعه کسانی مانند تو دیده شوند.»بنابراین، اصل اجتهاد در عصر حضور امامان معصوم ـ علیهم السّلام ـ نیز وجود داشته است امّا به دلیل حضور معصوم نیاز کمتری به اعمال اجتهاد بوده است، ولی در عصر غیبت چنین نیازی به سرحد کمال خود رسید.
← بنیان گذاران اجتهاد
از جمله، مسائلی که سبب شکوفایی اندیشه شیعه می شود باز و بی مانع بودن فضای فکری و اجتهادی صحیح در میان اندیشمندان شیعه است و با دستاورد اجتهاد پویا و زنده و مبتنی بر منابع (قرآن، سنّت، عقل و اجماع) در هیچ یک از مسائل نو و جدید، توقفی ندارد و پاسخ قابل اطمینانی ارائه می کند و مشکلات را از سر راه مردم بر می دارد و در زمینه مسائل فردی و اجتماعی و سیاسی پاسخگو می باشد.
← عوامل مؤثر در اجتهاد پویا
...

پیشنهاد کاربران

استخراج مسائل قضایی و شرعی که مأخذ و منابع آن مانند نص قانون و اجتماعی و عقل .


کلمات دیگر: