کلمه جو
صفحه اصلی

منطق


مترادف منطق : سخن، کلام، بینه، عقل، روش شناسی، متدولوژی، دلیل، علت

برابر پارسی : گویا، خردورزی، فرنود

فارسی به انگلیسی

logic, reason, sense, rational, rationale

rational


logic


logic, reason, sense


فارسی به عربی

منطق

مترادف و متضاد

logic (اسم)
استدلال، برهان، منطق، علم منطق

dialectics (اسم)
منطق

سخن، کلام


بینه، عقل


روش‌شناسی، متدولوژی


دلیل، علت


۱. سخن، کلام
۲. بینه، عقل
۳. روششناسی، متدولوژی
۴. دلیل، علت


فرهنگ فارسی

( اسم ) به نطق آورنده گویا گرداننده
کوه بلند بدان جهت که ابر در نیمه اش بماند و بر اعلای آن نرسد .

فرهنگ معین

(مَ طِ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - استدلال عاقلانه . ۲ - علمی که با به کار بستن اصول و قواعد آن می توان از فکر غلط یا استدلال نادرست پرهیز کرد. ۳ - دلیل ، علت . ۴ - فکر درست .
(مِ طَ ) [ ع . ] (اِ. ) کمربند. ج . مناطق .

(مَ طِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - استدلال عاقلانه . 2 - علمی که با به کار بستن اصول و قواعد آن می توان از فکر غلط یا استدلال نادرست پرهیز کرد. 3 - دلیل ، علت . 4 - فکر درست .


(مِ طَ) [ ع . ] (اِ.) کمربند. ج . مناطق .


لغت نامه دهخدا

منطق . [ م ِ طَ ] (ع اِ) کمر. (دهار). نطاق . (منتهی الارب ). میان بند و کمربند. (غیاث ) (آنندراج ). میان بند و نطاق . ج ، مناطق . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به نطاق شود.
- منطق البروج ؛ منطقةالبروج . (از ناظم الاطباء). رجوع به منطقةالبروج شود.


منطق . [ م ُ طَ ] (ع ص ) در شاهد زیر از ناصرخسرو ظاهراًبه معنی روشن و آشکار و واضح آمده است :
بی شرح و بیان او خرد را
مبهم نشود هگرز منطق .

ناصرخسرو (دیوان چ مینوی ص 216).



منطق . [ م ُ طِ ] (ع ص ) گویا و کلام کننده . (غیاث ) (آنندراج ) :
چو طوطی ارچه همه منطقم نه غمازم
چو تیغ گرچه همه گوهرم نه غدارم .

خاقانی .


لاجرم دلهای عالمیان به هوای ولای این حضرت منطق است و زبانهای جهانیان به ثنا و دعای این دولت منطق . (لباب الالباب چ نفیسی ص 17).
|| به نطق آورنده و گویاگرداننده . (ناظم الاطباء). || گویا. (واژه های نو فرهنگستان ایران ). مقابل اصم در جذر : جذر منطق آن است که حقیقت او به زبان توان گفتن و او را منطوق به نیز خوانند. (التفهیم بیرونی چ همائی ص 42). ستاره ٔ منطیق که اصم از منطق داند به منطقه ٔ جوزا دست آویز کرد. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 144). من کهتر چنان عطاردی منطیق را که منطق از اصم شناسد و منطقه ٔ جوزا بند دوات سازد بر مغافصه بیافتم .(منشآت خاقانی ایضاً ص 299). رجوع به جذر و جذر منطق و جذر اصم شود.

منطق . [ م ُ ن َطْ طَ ] (ع ص )کوه بلند بدان جهت که ابر در نیمه اش بماند و بر اعلای آن نرسد. (منتهی الارب ) (آنندراج ): جبل اشم منطق ؛ کوه بلند منطقه دار بدان جهت که ابر در میانش می ماند و به سر آن نمی رسد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِ) موضع نطاق . (اقرب الموارد). رجوع به نطاق شود.


منطق. [ م َ طِ ] ( ع مص ) نطق. برزبان راندن حرفی یا سخنی که از آن معنی مفهوم گردد.( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). سخن گفتن. ( غیاث ) ( آنندراج ). سخن گفتن : اشبه الناس برسول اﷲ خلقاً و خلقاً و منطقاً. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
طوطی از منطق اگر دم می زند
شد حصار آهنین مأوای او.
جمال الدین عبدالرزاق ( دیوان چ وحید دستگردی ص 315 ).
داس خوشه همه مسمار شود بر دهنش
گر زند پیش تو تیر فلک از منطق لاف.
کمال الدین اسماعیل ( دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 372 ).
|| ( اِ ) سخن. ( منتهی الارب ). سخن و گفتار. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). کلام و در غیر انسان نیز استعمال شود. گویند: «سمعت منطق الطیر». ( از اقرب الموارد ) :
آنجا که سخندان بگشاید در منطق
از مرد سخن هرگز گویند نعالش.
ناصرخسرو ( دیوان چ مینوی ص 206 ).
زهره این منطقه میزانی است
لاجرمش منطق روحانی است.
نظامی.
زآنکه اول سمع باید نطق را
سوی منطق از ره سمع اندرآ.
مولوی.
منطقی کز وحی نَبْوَد از هواست
همچو خاکی بر هوا و در هباست
گر نماید خواجه را این دم غلط
ز اول «والنجم » برخوان چند خط.
مولوی ( مثنوی چ رمضانی ص 421 ).
ترسا بچه رعنا از منطق روح افزا
صد معجزه عیسی بنموده به برهانی.
فخرالدین عراقی.
عالمی که به منطق شیرین و قوت فصاحت و مایه بلاغت هر جا رود به خدمت او اقدام نمایند. ( گلستان سعدی ).
درمی چکد ز منطق سعدی به جای شعر
گر سیم داشتی بنوشتی به زر سخن.
سعدی.
منطق سعدی شنید حاسد و حیران بماند
چاره او خامشی است یا سخن آموختن.
سعدی.
- شیرین منطق ؛ شیرین سخن. خوش بیان :
لب خندان شیرین منطقش را
نشاید گفت جز ضحاک جادو.
سعدی.
|| زبان. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
هان «صبا» چند سرایی سخن از نادانی
در مدیحی که در آن منطق دانا شد لال.
فتحعلی خان صبا.
- منطق الطیر ؛ زبان مرغان. سخن گفتن مرغان. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). مأخوذ است از آیه شریفه ٔ: و ورث سلیمان داود و قال یاایهاالناس علمنا منطق الطیر... ( قرآن 16/27 ). در قرآن کریم از مرغان مختلفی که با سلیمان ( ع ) سخن گفته اند و او گفتار آنان را برای پیروان خود ترجمه فرموده است اسم برده شده است. ( منطق الطیر عطار چ گوهرین ص 297 ) :

منطق . [ م َ طِ ] (ع مص ) نطق . برزبان راندن حرفی یا سخنی که از آن معنی مفهوم گردد.(از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سخن گفتن . (غیاث ) (آنندراج ). سخن گفتن : اشبه الناس برسول اﷲ خلقاً و خلقاً و منطقاً. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
طوطی از منطق اگر دم می زند
شد حصار آهنین مأوای او.
جمال الدین عبدالرزاق (دیوان چ وحید دستگردی ص 315).
داس خوشه همه مسمار شود بر دهنش
گر زند پیش تو تیر فلک از منطق لاف .
کمال الدین اسماعیل (دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 372).
|| (اِ) سخن . (منتهی الارب ). سخن و گفتار. (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کلام و در غیر انسان نیز استعمال شود. گویند: «سمعت منطق الطیر». (از اقرب الموارد) :
آنجا که سخندان بگشاید در منطق
از مرد سخن هرگز گویند نعالش .

ناصرخسرو (دیوان چ مینوی ص 206).


زهره ٔ این منطقه میزانی است
لاجرمش منطق روحانی است .

نظامی .


زآنکه اول سمع باید نطق را
سوی منطق از ره سمع اندرآ.

مولوی .


منطقی کز وحی نَبْوَد از هواست
همچو خاکی بر هوا و در هباست
گر نماید خواجه را این دم غلط
ز اول «والنجم » برخوان چند خط.

مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 421).


ترسا بچه ٔ رعنا از منطق روح افزا
صد معجزه ٔ عیسی بنموده به برهانی .

فخرالدین عراقی .


عالمی که به منطق شیرین و قوت فصاحت و مایه ٔ بلاغت هر جا رود به خدمت او اقدام نمایند. (گلستان سعدی ).
درمی چکد ز منطق سعدی به جای شعر
گر سیم داشتی بنوشتی به زر سخن .

سعدی .


منطق سعدی شنید حاسد و حیران بماند
چاره ٔ او خامشی است یا سخن آموختن .

سعدی .


- شیرین منطق ؛ شیرین سخن . خوش بیان :
لب خندان شیرین منطقش را
نشاید گفت جز ضحاک جادو.

سعدی .


|| زبان . (یادداشت مرحوم دهخدا) :
هان «صبا» چند سرایی سخن از نادانی
در مدیحی که در آن منطق دانا شد لال .

فتحعلی خان صبا.


- منطق الطیر ؛ زبان مرغان . سخن گفتن مرغان . (یادداشت مرحوم دهخدا). مأخوذ است از آیه ٔ شریفه ٔ: و ورث سلیمان داود و قال یاایهاالناس علمنا منطق الطیر... (قرآن 16/27). در قرآن کریم از مرغان مختلفی که با سلیمان (ع ) سخن گفته اند و او گفتار آنان را برای پیروان خود ترجمه فرموده است اسم برده شده است . (منطق الطیر عطار چ گوهرین ص 297) :
کوه دانش را چو داود از نفس
منطق الطیر از خوش آوایی فرست .

خاقانی .


ملک منطق الطیر طیار داند
نه ژاژ مبتر که طیان نماید.

خاقانی .


ز خاقانی این منطق الطیر بشنو
که چون او معانی سرایی نیابی .

خاقانی .


ای به سرحد سبا سیر تو خوش
با سلیمان منطق الطیر تو خوش .

منطق الطیر (چ گوهرین ص 35).


ختم شد بر تو چو بر خورشید نور
منطق الطیر و مقامات طیور.

منطق الطیر (ایضاً ص 247).


منطق الطیری به صوت آموختی
صد قیاس و صد هوس افروختی .

مولوی .


منطق الطیر سلیمانی بیا
بانگ هر مرغی که آید می سرا.

مولوی .


منطق الطیران خاقانی صداست
منطق الطیر سلیمانی کجاست .

مولوی .


رجوع به ترکیبهای بعد شود.
- منطق الطیور ؛ منطق مرغان . زبان مرغان :
بهوش چو باغ رضوان یا صفه ٔ سلیمان
کز منطق الطیورش الحان تازه بینی .

خاقانی .


منطق الطیور طیور بهشت و بهشت جعفر طیار نثار آن کبوتر سیار باد. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 201). رجوع به ترکیب قبل و دو ترکیب بعد شود.
- منطق طیر ؛ منطق الطیر :
لهجه ٔ راوی مرا منطق طیردر زبان
بر در شاه جم نگین تحفه دعای تازه بین .

خاقانی .


- منطق مرغ ؛ زبان مرغ . منطق الطیر[ : سلیمان ] منطق مرغ و جانور بدانست . (مجمل التواریخ و القصص ).
مرغ تو خاقانی است داعی صبح وصال
منطق مرغان شناس شاه سلیمان رکاب .

خاقانی .


پرده ٔ آن دانه که دهقان گشاد
منطق مرغان سلیمان گشاد.

نظامی .


رجوع به دو ترکیب قبل شود.
|| نام علمی است معروف و تعریفش این است : آلة قانونیة تعصم مراعاتها الذهن عن الخطا فی الفکر. (غیاث ) (آنندراج ) (از تعریفات جرجانی ). علمی است قانونی که مراعات آن نگاه می داردذهن را از خطای در فکر. (ناظم الاطباء). آلت قانونیه که مراعات آن نگاه دارد ذهن را از افتادن در خطای اندیشه . برخی آن را آلت فلسفه و بعضی آلت و جزء فلسفه و پاره ای جزئی از اجزای علم نظری و دسته ای آن را دانشی خارج از فلسفه ٔ نظری و عملی دانند. منطق ارسطو شش جزء است بدین ترتیب : قاطیقوریاس یا مقولات ، باری ارمینیاس یا قضایا، انالوطیقای اول یا تحلیل قیاس ، انالوطیقای ثانی یا فن برهان ، طوبیقا (مواضع) در فن جدل ، سوفسطیقا یا سفسطه . حکمای اسلام ایساغوجی یا مقدمه ٔمنطق فرفوریوس ، و فن خطابه را نیز بر این شش جزء افزوده و مجموع این هشت جزء را منطق خوانده اند. میزان .آلت . ساز. ارغنون . (یادداشت مرحوم دهخدا). علمی است که آن را علم میزان نیز نامند و ابوعلی آن را خادم علوم می نامید زیرا که منطق مقصود بالذات نیست بلکه وسیله ای است برای دریافت سایر علوم و ابونصر فارابی آن را رئیس العلوم می نامید به علت نفاذ حکم آن در علوم . علت اشتقاق نام این علم از نطق بدان است که نطق بر لفظ و بر ادراک کلیات و بر نفس ناطقه هر سه اطلاق گردد و چون این فن ، نخستین را تقویت و دوم را در طریق سداد و استواری منسلک میکند و سبب تحصیل کمالات برای سومی می گردد. بهرحال منطق علم به قوانینی است که طرق رسیدن از معلومات به مجهولات را به دست می دهد چنانکه فکر از افتادن در غلط و اشتباه مصون ماند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). منطق را می توان به مطالعه و علم حقیقت تعریف کرد زیرا بین حقیقت و خطا امتیاز می گذارد و آن دو را مخالف یکدیگرمی داند، و یا از آن جهت که منطق می خواهد نشان دهد چگونه باید انسان برای وصول به حقیقت و احتراز از خطااستدلال کند، می توان در تعریف آن گفت که منطق مطالعه و علم قوانین استدلال است . از این گذشته منطق را هنرفکر کردن نیز نامیده اند. منطق هم مانند روانشناسی حیات عقلانی از تصورات و احکام و استدلالات بحث می کند بااین فرق که روانشناسی تنها به یادداشت وقایع اکتفا میکند و حال آنکه منطق مقرر می دارد که انسان باید به یک نحو مخصوص حکم و استدلال کند و نیز معنی می سازد که کدام یک از احکام و استدلالهای او صحیح یا غلط و حقیقی یا خطاست . خلاصه آنکه منطق بین احکام و استدلالهای انسان از حیث ارزش و قدر و مرتبت فرق می گذارد و آنچه هست مورد نظر او نیست بلکه آنچه را باید باشد و بهتر آن است که آن چنان باشد، تقریر میکند. اگر روانشناسی درباره ٔ این اعمال نفسانی به نحوی که جریان داردو روی می دهد بحث می کند، منطق نحوه ای را که آنها باید داشته باشند و «ایدآل » حیات عقلانی است معین می کند.می توان چنین انگاشت که منطق مطالعه ٔ نفسانیات انسانی است که درست استدلال میکند و در تحقیقات علمی روش صحیحی را به کار می بندد.
معمولاً منطق را به منطق صوری و منطق عملی یا «متدلژی » تقسیم می کنند. منطق صوری قوانین عمومی حکم و استدلال را مطالعه میکند به این معنی که صورت حکم و استدلال (صرف نظر از موضوعهایی که بر آنها تعلق میگیرد) باید از قوانین عمومی فکر، مانند قانون توافق فکر بشر با خود و اصل عدم تناقض ، تبعیت کند. چنانکه مثلاً در این قضیه اگر قبول داشته باشیم که سقراط انسان است و انسان فانی است ، منطق صوری ما را به قبول این نتیجه که سقراط فانی است وامی دارد و اگر کسی ، با قبول داشتن آن دو مقدمه سرانجام بگوید که سقراط جاویدان است ، هر آینه تکذیب قول سابق خود را کرده و به تناقض گویی پرداخته باشد. به این نحو در تعریف منطق صوری می توان گفت که آن مطالعه و علم مطابقت فکر با خود، و یا اینکه علم استنتاج و نتیجه است . اما منطق عملی (یا اعمالی ) قوانین خصوصیی را... . (از شناخت روشهای علوم فلیسین شاله ترجمه ٔ مهدوی ص 18 و 19) :
در این دوران نیاردسنگ نحو و منطق و آداب
از ایرا سغبه ٔ ژاژند و بسته ٔ رستم و بهمن .

سنائی (دیوان چ مصفا ص 267).


تا بشد نفس سخنگوی تو در درس هوس
ای شگفتی تو گر ازاصلاح منطق برخوری .

سنائی (ایضاً ص 337).


تا طبیب منطق نداند و جنس و نوع نشناسد در میان فصل و خاصه و عرض فرق نتواندکرد. (چهارمقاله ص 107). چون طبیب منطق داند و حاذق باشد... زود به معالجت مشغول شود. (چهار مقاله ص 108).
خرد دوش از من بپرسید و گفتا
که ای پیش نطق تو منطق فسانه .

انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص 721).


کرده در دلو بر این منطق و هیأت آسان
کرده در حوت بر آن ابجد و هوز دشوار.

انوری (ایضاً ص 154).


جمهوری از مشاهیر علمای مشرق و ائمه منطق در خدمت مهد او به بلخ آمدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 395).
هر آنکس را که ایزد راه ننمود
ز استعمال منطق هیچ نگشود.

شیخ محمود شبستری .


زمنطق مکن نطق کاندر دو گیتی
نشد حل ز اشکال او هیچ مشکل .

جامی .


- علم منطق ؛ دانش ترازو. علم میزان . (ابن سینا از یادداشت مرحوم دهخدا) : دبیری و شاعری از فروع علم منطق است . (چهارمقاله چ معین ص 19). اما علم منطق ... مقصور است بر دانستن کیفیت چیزها و طریق اکتساب مجهولات ... (اخلاق ناصری ).
- منطق جدید ؛ یکی از علومی است که به روش قیاسی تأسیس می شود. هر علم قیاسی دیگر مبتنی بر منطق است ، یعنی درواقع قوانین و قواعد منطق با اصول موضوعه ٔ آن علم دریک ردیف قرار می گیرند. حتی در اغلب موارد قوانین و قواعد بعضی از علوم قیاسی در تأسیس علوم قیاسی دیگردر واقع به عنوان وسیله و آلت به کار می روند. هر علم قیاسی که به شرح مذکور در تأسیس علم قیاسی دیگر به کار رود نسبت به این علم اخیر علم آلی خوانده می شود. منطق علم آلی ندارد ولی نسبت به هر علم قیاسی دیگر علم آلی است . باید دانست که بسیاری از محققین معتقد شده اند که یگانه سیمای اساسی ریاضیات که آن را از سایر علوم متمایز می سازد روش قیاسی آن است و از این نظر منطق جدید خود شعبه ای از ریاضیات محسوب خواهد بود. (از دایرة المعارف فارسی ذیل روش قیاسی ). رجوع به همین مأخذ شود.

فرهنگ عمید

سخن‌گو؛ گویا.


سخن گو، گویا.
۱. علمی که با به کار بستن اصول و قواعد آن انسان از خطای فکر یا استدلال غلط محفوظ می ماند.
۲. روش سخن و استدلال.
۳. (اسم مصدر ) [قدیمی] سخن گفتن.
۴. [قدیمی] گفتار، سخن.

۱. علمی که با به ‌کار بستن اصول و قواعد آن انسان از خطای فکر یا استدلال غلط محفوظ می‌ماند.
۲. روش سخن و استدلال.
۳. (اسم مصدر) [قدیمی] سخن گفتن.
۴. [قدیمی] گفتار؛ سخن.


دانشنامه عمومی

مَنطِق دانش شناسایی و ارائهٔ روش درست اندیشیدن (تعریف کردن و استدلال کردن) است. واژه منطق در زبان عربی به معنای سخن گفتن است، ولی دقیقاً معلوم نیست از چه زمانی معادل یونانی این واژه را برای مجموعه قوانین به کار برده اند. در گذشته منطق صرفاً شاخه ای از فلسفه شمرده می شد ولی از میانهٔ سدهٔ سیزدهم در ریاضیّات و در دهه های واپسین در علوم رایانه و از دهه ۱۳۶۰ در علوم شناختی نیز به آن می پردازند.منطق از نطق و به معنای گویش و گفتار است که شخص برای تفهیم مخاطب خود وی را با ادله گفتاری تحت تأثیر قرار می دهد و نیز خود شخص که حاضر به شنیدن گفته های مخاطب خود باشد او یک شخص (منطقی) می باشد.
گفتار اندر گویایی ارستو
روشنایی نامه ای بر اندر پیرامونِ گزارش (Περὶ Ἑρμηνείας) ارستو
پیش درآمدی بر فرزانگی ارستو.
از فواید آن تشخیص اندیشهٔ درست از اندیشهٔ نادرست است؛ و از لوازم آن انتقال اندیشه با کمک زبان است که از آن ها برای تعریف منطق هم بهره برده می شود.
تعبیر دیگری، منطق را خطاسنج اندیشه می نامد. منطق چارچوب های ویژه ای را کشف و معرّفی نموده است که اندیشه در آن قالب ها از خطا و بیراهه رفتن مصون می ماند.
البتّه تعریف دیگری هم از منطق می توان ارائه داد که بیش تر فیلسوفان اسلامی به کار می برند. آن ها در تعریف منطق می گویند که منطق ابزاری از سنخ قانون است که اندیشه را از افتادن در خطاها مصون نگه می دارد و آن را به سمت استدلال هایی کاملاً پایدار رهنمون می سازد؛ لذا اگر کسی به کلّی منطق را در استدلال هایش به کار برد، (البته در صورت صحت مواد) به هیچ وجه دچار خطا در تفکّر و مغالطه نخواهد شد.

دانشنامه آزاد فارسی

دانشی مشتمل بر مجموعه اصول و قواعدی برای درست اندیشیدن و مصون ماندن از خطای تفکر. دانستن منطق سنجه و مقیاسی را در اختیار آدمی می گذارد که هنگام اندیشیدن به هرموضوعی قادر به استدلال و استنتاج صحیح باشد. علی بن محمد جرجانی استرآبادی (متکلم و منطق­ دان شیعی) در تعریف منطق می گوید: "آلة قانونیة تعصم مراعاتها الذهن عن الخطا فی الفکر" یعنی منطق ابزاری است از نوع قاعده و قانون که مراعات کردن و به کار بردن آن ذهن را از خطای در تفکر نگه می دارد. به طور کلی منطق دو چیز را به انسان می­ آموزد: 1. راه صحیح تعریف کردن و شناساندن؛ 2. راه درست استدلال کردن برای اثبات یک مسأله.
حوزه­ های کارکردی منطق:
1.تعریف:
تعریف در حوزه ­ی مفاهیم (تصورات) و به معنای روش درستِ درک و شناسایی مفاهیم است. شکل­ های تعریف یک مفهوم به چهار صورت است: الف. جنس قریب + فصل قریب (حد تام)، مانند حیوان ناطق برای انسان؛ ب. جنس بعید + فصل قریب (حد ناقص)، مانند جسم ناطق برای انسان؛ ج. جنس قریب + عرضی خاص (رسم تام)، مانند حیوان کاتب برای انسان؛ د. جنس بعید + عرضی خاص (رسم ناقص)، مانند جسم کاتب برای انسان.
2. استدلال (یا: حجت/ احتجاج):
استدلال در حوزه ­ی قضایا (تصدیقات) و به معنای روش درستِ درک و شناسایی قضایا است. در استدلال، موضوعاتی مانند اقسام قضیه (حملی، شرطی)، مواد قضیه و صناعات_خمس (برهان، خطابه، جدل، شعر و سفسطه) مطرحند.
تاریخچه:
منطق در دوره­ هایی بخشی از فلسفه فرض می ­شده است و قواعد و قوانینش نخستین بار در یونان باستان و توسط ارسطو استخراج و تدوین شدند. عنوان منطق را اولین بار، در دوره­ ی فلسفه­ ی میان­ افلاطونی، شارحان یونانیآثار ارسطوبه این فن اطلاق کردند و بعد از اسکندر افرودیسی، استفاده از این اسم، عمومیت یافت. با شروع عصر "نهضت ترجمه"، متفکران مسلمان، برای منطق ارزش و اعتبار بالایی قائل بودند و گاهی آن را منطق و گاهی میزان می­ نامیدند. چنان­ که در نظرفارابی، این علم در راس تمام علوم جای دارد؛ زیرا احکام و قوانین منطقی در تمام علوم و رشته ­ها جاری و برقرار است. در نظرغزالی، منطق برای هرعلمی معیار است. و نزد برخی دیگر از فلاسفه، منطق، هنر اندیشیدن است.در جهان اسلام حکمای بزرگی مانند فارابی و بوعلی سینا نقش بسیاری در تکمیل این علم داشته اند.بزرگترین کتاب منطق که در میان مسلمانانتدوین شد، شفایابن سیناست که چندین برابرمنطق ارسطوست.بعد از این دوره و به تبع مسلمانان، نوشته های ارسطو درباره­ ی منطق، در دوره­یبیزانسی به صورت مجموعه ای یگانه تدوین و به نامارگانون (ارغنون) گردآوری شد. در قرن هجدهم، فیلسوف پرآوازه­یآلمانی،ایمانوئل کانت،ادعا کرد که منطق دیگر به پایان رسیده است و به چیزی بیش تر از منطق ارسطویی نیاز نیست. با این حال در پایان قرنِ نوزدهم انفجاری در دانش منطق روی داد و حجمِ انبوهی از مطالعات به آن افزوده شد. این پیشرفت ها با کارهایِ ریاضی­دان و فیلسوفِ آلمانیفرگهو شاگردِ انگلیسیِ او،راسل،آغاز شد. پس از آنها نیاز به کارهایِ دیگری در زمینه یمنطق احساس شد که در آغاز، شگفت یا غیرِ ضروری به نظر می رسید. انواعِ تازه ای از منطق (مانندِمنطقِ ربط،منطقِ زمان،منطقِ موجهات ومنطق های چندارزشی) در اثرِ این احساسکه منطقِ فرگه و راسل برایِ برخی اهداف یا نیازها کافی نیستند، پدید آمدند.
منابع:
درآمدی به منطق جدید: ضیاء موحد؛ سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، چاپ اول: 1368. فلسفه ی منطق:هاک سوزان،ترجمه سید محمدعلی حجتی؛ کتاب طه، چاپ دوم: 1395. منطق صوری: محمد خوانساری؛ آگاه، چاپ سوم: 1359.

فرهنگ فارسی ساره

خردورز


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] منطق از دو نظر جزء علوم اسلامی محسوب می شود: اولاً به دلیل این که مانند ادبیات عرب نسبت به بسیاری از علوم اسلامی جنبه مقدمی دارد. ثانیاً: گرچه منطق ریشه در خارج از حوزه فرهنگ اسلام دارد و قبل از اسلام توسط ارسطا طالیس یونانی پایه گذاری و تدوین شده، اما بسیاری از قواعد آن توسط فلاسفه اسلامی طرح و تدوین گردیده و از این رهگذر تکمیل شده است.
منطق، قانون صحیح اندیشیدن و درست فکر کردن است یعنی قواعد و قوانین منطقی به منزله یک مقیاس و معیار سنجش است که هرگاه بخواهم درباره برخی از موضوعات علمی یا فلسفی تفکر و استدلال نمایم باید استدلال های خود را با مقیاس های منطقی ارزیابی کنیم تا به طور اشتباه نتیجه گیری ننمایم، به عنوان مثال منطق برای یک عالم و فیلسوف که از آن استفاده می کند مانند شاقول یا طراز است که بنا برای تنظیم امور ساختمان از آن استفاده می کند. به همین جهت در تعریف منطق گفته اند: منطق ابزاری است که مراعات کردن و به کارگیری اصول و ضوابط آن ذهن را از اشتباه در تفکر و اندیشه باز می دارد.
موضوع
قبل از هر چیز لازم است اشاره شود که موضوع هر علم عبارت است از آن چیزی که آن علم در اطراف احوال، خواص و آثار آن بحث می کند. و از آن جا که هر علمی باید یک محور مشخص را مورد بحث قرار داده و درباره مسایل مربوط به آن بحث کند، علم منطق نیز محور معینی برای بحث دارد که از آن در اصطلاح منطقی به «معرِّف وجهت» یاد می شود، یعنی موضوع و محور مباحث علم منطق یا تعریف هاست یا حجت ها و استدلال ها، و به طور کلی منطق دو چیز می خواهد به انسان بیاموزد: یکی راه صحیح و درست تعریف کردن و شناساندن.دوم: راه درست استدلال کردن برای اثبات یک مسأله.
فایده منطق
برای روشن شدن فایده منطق لازم است که اول فکر تعریف شود، زیرا تا فکر شناخته نشود، فائده منطق معلوم نخواهد شد. در تعریف فکر گفته اند: تفکر عبارت است از مربوط کردن چند معلوم به یک دیگر برای بدست آوردن یک معلوم جدید و تبدیل کردن یک مجهول به معلوم، پس تفکر در حقیقت سیر حرکت ذهن از یک مطلوب مجهول به سوی یک سلسله مقدمات معلوم، سپس حرکت از آن مقدمات معلوم به سوی آن مطلوب برای تبدیل آن به معلوم. ذهن وقتی فکر می کند و می خواهد از ترکیب معلومات خویش مجهول را برایش معلوم کند، باید به آن معلومات شکل و نظم خاصی بدهد، منطق به انسان می آموزد که این شکل نظم را چگونه باید انجام داد تا نتیجه حاصل شود، بنابراین فایده و کاربرد منطق این است که حرکت ذهن را در هنگام تفکر تحت کنترل خود قرار می دهد تا صحیح نتیجه گیری کند. به عنوان مثال جریان یک استدلال در عالم ذهن مانند یک ساختمان است، یک ساختمان آنگاه کامل است که هم مصالحش بی عیب باشد و هم شکل ساختمان روی اصول و قواعد صحیح ساختمانی باشد. مثلاً اگر گفته شود «سقراط انسان است و هر انسانی ستمگر است پس سقراط ستمگر است» این استدلال از نظر شکل و صورت صحیح است اما از نظر ماده و مصالح فاسد است، زیرا آن جا که می گویم هر انسانی ستمگر است درست نیست، اما اگر بگویم: «سقراط انسان است سقراط عالم است، پس انسان عالم است» ماده و مصالح استدلال صحیح است، شکل و نظام آن منطقی نیست لهذا نتیجه غلط است.از مجموع آنچه بیان معلوم خواهد شد که فایده منطق این است که خطا سنج است و انسان را از اشتباه در اندیشیدن آگاه می کند. چه این که مراعات قوانین منطق سبب می شود که انسان دچار مشکل در اندیشیدن نشود. مثلاً در استدلال دوم مشکل آن است که هیچ یکی از دو مقدمه قیاس کلی نیست در حال که در قیاس شکل اول باید مقدمه اول (صغرا) موجبه باشد، و مقدمه دوم (کبری) کلی باشد. مثلاً منطق به انسان می آموزد این گونه صورت قیاس تشکیل شود تا نتیجه حاصل گردد:سقراط عالم است. هر عالم علم دارد پس سقراط علم دارد. یا بر اساس موازین منطقی دین گونه باید گفت: سقراط انسان است، هر انسان مخلوق خداست، پس سقراط مخلوق خداست.و به خاطر این جایگاه و ارزش و فایده منطق است که حکیم بزرگ بوعلی سینا درباره آن گفته است: «منطق بهترین یاور و کمک است برای در فهم و درک همه علوم و دانش ها، به همین جهت حق است که عده در مدح و ستایش منطق تا جای پیش رفته و گفته اند که:چون منطق معیار و میزان همه علوم است لذا جایگاه آن در میان علوم جایگاه خادم نیست بلکه جایگاه رئیس است یعنی منطق خادم علوم نیست بلکه رئیس همه علوم است.
تاریخچه
...

پیشنهاد کاربران

برخلاف باور اشتباه مردم این واژه از اساس پارسى و پهلوى ست و معرب واژه مَنْتیک Mantik در پهلوى ست به معناى منسوب به اندیشه ، مربوط به اندیشیده ها ، دانش اندیشیده ها - تازیان ( اربان ) این واژه را از پهلوى برداشته معرب نموده و گفته اند : المنطق ، منطقىّ . . .
این واژه از ریشه نَطَقَ به معنى سخن گفتن نیست و نسبت به آن نامربوط و بى مناسبت است. در پهلوى مَنیدن Manidan ( مَنیتن ) : اندیشیدن ، فکر - تعقل - تأمل - توجه - درک - ملاحظه کردن ، در اوستا مَن Man ریشه ى این کُنش است و مَنْتْ Mant صفت مفعول آن یعنى اندیشیده شده ، تعقل - تأمل
شده ، مَنْتیک Mantik : مَنْتْ + ایک ik ( صفت ساز ) : منسوب به اندیشیده شده ، مربوط به اندیشگان - پس شایسته ایران و ایرانیان است که بنویسند و بخوانند : مَنتیک Mantik . همتایان آن در پارسى اینهاست: بیژِه Bizheh و بیرسا Birsa ( کردى: منطق ) پیوین Pivin ( کردی: په
یوین: منطق ) تارکیکا Tarkika ( سنسکریت: منطق ) پدمان گُوِشنى Padmangoveshni ( پهلوى: دانش منتیک ( منطقx ) چیم گُواکى Chimgovaki ( پهلوى: دانش منتیک ( منطقx ) ، چیمیکى Chimiki ( پهلوى: منتیک ( منطقx ) ، عقلانیت ) ، سَخْوَن Saxvan ( پهلوى: منتیک ( منطقx ) ، عقیده ، رأى ، سخن
، کلام و . . . ) ، گُواکى Govaki ( پهلوى: منتیک ( منطقx ) ، استدلال ، وضوح ، فصاحت و . . . )

این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
بیژِه، بیرسا ( کردی )
پیوین pivin ( کردی: په یوین )
تارکیکا ( سنسکریت )

منطق به معنی � علم منطق� همان �دانش درست اندیشی� است.
واژگان زیر با زبان روز مردم آشنایی بیشتر دارد:
درست اندیشی
برهان
پروهان
واژگان زیر نیز پیشنهاد می شوند:
پرهان ( Porhan )
پروان ( Porvan )

از فواید منطق تشخیص اندیشهٔ درست از اندیشهٔ نادرست است؛ و از لوازم آن انتقال اندیشه با کمک زبان است که از آن ها برای تعریف منطق هم بهره برده می شود.

در پهلوی " کرویز " ، نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .

فرنودش

از واژه ی فرنودیک بن واژه می توان ساخت: "فرنودن" به چم دلیل آوردن. آنگاه با ایاسش به چم واژه ی "منطق" جایگزین آن واژه ی زیبای "فرنودش" که خود اسم بن واژه است؛ خواهد بود. بدینسان از این بن واژه، واژه های دیگری نیز پدید خواهند آمد. /سپاس

علمی که درپی جلوگیری از خطایه اندیشه باشد را منطق میگویند

برابرِ پارسی واژه ( logic ) و منطق، واژه ( گویایی ) است.
همچنین است: گویایی شناسی
گویاییک = logical = منطقی
گوییکانه ( گویاییکانه ) =logically = به طور منطقی

A B=C
AوB اطلاعات بمعنای اجزای اتفاقات یا افکار و یا هر چیز دیگر
C نتیجه توالی و یا ترکیب اطلاعات ، اتفاقات ، افکار و . . .
نحوه چگونگی ارتباط بین اجزا و اطلاعات ، توالی و نحوه اثرگذاری بر یکدیگر و بدست آوردن نتیجه یا رسیدن به نتیجه میشود ��منطق ��
استدلال کردن
و اینکه استدلال درست یا نادرست صرفا بر مبنایی خاص قابل تایید یا رد است ، به این منظور که منطق هر شخصی بر اساس ذهنیات و تجربه های قبلی وی انجام میگیرد و درست و نادرست در ذهن خود اوست
چه بسیار موضوعاتی که برای شخصی کاملا منطقی و برای شخصی دیگر کاملا بی منطق باشد
***پس معنای صرف منطق همان چگونگی ایجاد رابطه بین اطلاعات ، وقایع ، افکار و در کل اجزای یک معادله است ، چه عینی و چه انتزاعی .

در پارسی میانه یا پهلوی ساسانی واژه ی همچم با ( منطق ) واژه ی ( چیم گوگایی ) بود که به زبان امروز می شود ( چَم گویایی، برساخته از ( چیم ) بچم ( معنی ) و ( گوگایی ) بچم ( گویایی ) . یعنی گفتاری که معنادار باشد. همچنین خود واژه ی ( چیم ) به تنهایی نیز این معنی را داشته، برای نمونه ( چیمیگ ) یعنی ( منطقی، معنی دار، دارای دلیل منطقی ) . واژه ( سَخوَن ) که ( سُخَن ) می باشد نیز به چم ( منطق ) آمده. در یاد داشته باشیم که به انگلیسی واژه ی ( منطق ) که ( لُجیک/logic ) می باشد از واژه ی یونانی دیرین ( لُگُس/logos ) میاید به همان چم ( کلام، سخن، وازه ) .

درست با آرامش و بدون دعوا و عادی با آن کسی که مشکل داریم با هاش با آرامش و بدون دعوا باهاش صحبت کنیم و مشکل را حل کنیم

همیشه با خود می اندیشیدم که واژه ی �منطق� نمی تواند از آنِ تبارهای بیابانگرد ( تازیان ) عربستان یا بگونه ای دربرگیرنده تر، هر تبار بیابانگردی در جاهای دیگر جهان باشد؛ زیرا دریافت شان از جهان هستی بر بنیاد شیوه ی زندگی پیش پا افتاده شان، نمی توانست دستِ بالا از آنچه سردار خونریز مُنگُل ( مغول ) : چنگیز خان در سر می پروراند، فراتر رود:
�چنگیزخان یک انگیزه ی آهومند و یک آرزوی ناپاک داشت که او را به جنگ و لشکرکشی می کشانید: او می خواست سراسر گیتی را با ددمنشی رام خود سازد و جامعه ی بشری را با سنگدلی و بدون ذره ای بخشایش تباه کند. او داو این را داشت که می خواهد همه جا را سامان بخشد؛ ولی، چه سامانی؟ نیک کرداری، شیفتگی، راستینگی والا؟ نه! او خود می گفت:
”من می خواهم همه جا خاموشی گورستان پابرجا کنم و شهرها را از پهنه ی گیتی براندازم تا کران تا کران، دشت های پرسبزه پدید آید؛ اسبان مُنگُل به آسودگی ( با اندیشه ای آسوده! ) در آن ها چرا کنند؛ چادرهای خاموش و آرام برپا گردد و زنان مُنگُل در آن ها کودکان فربه و شاداب با پستان های پرشیر خود بپرورانند . . . “ این اندیشه که چنگیزخان با سنگدلی برای به فرجام رساندن آن کوشش می ورزید به شکستی فرجامین داد می باخت؛ زیرا با آرمان های والای جامعه ی آدمی ناسازگار بود. �

برگرفته از پیشگفتار رُمان �چنگیزخان�، نوشته ی �واسیلی یان� و برگردانِ زنده یاد محمد پورهرمزان ( با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر )

خوشبختانه، کاربری به نام مَحیا در یکی از واژه نامه های اینترنتی ( آبادیس ) ، ریشه ی پارسی باستان ( پهلوی ) واژه ی �منطق� را بگونه ای گواهمند روشن نموده است.

درج شده در یادداشتی در پیوند زیر:
ب. الف. بزرگمهر ۲۹ آبان ماه ۱۳۹۹
https://www. behzadbozorgmehr. com/2020/11/blog - post_499. html


برابر نهاد واژه << منطق>> واژه << چمگواهیک>> می باشد. چم گواه پسوند یک= چم ( معنا ) و گواه.
و همانطور که همگان می دانند منطق دانشی است که بر گواه شناسی پایدار است. ( که همان صور استنتاجی یا فرنایشی می باشد. )

‏راشِناسی = علم منطق، logics، علمی که به بررسی قوانین حاکم بر دلیل و استدلال می پردازد.

راشِناختی = منطقی ( به معنای مربوط به علم منطق، نه به معنای خردپسند )

{راشِناسی: �را� به معنای دلیل، ( که در �چرا�، �زیرا� و �برای� دیده می شود �شناسی�}



‎#پیشنهاد_شخصی
‎#پارسی دوست


کلمات دیگر: