مترادف رجال : اکابر، بزرگان، مردان، نجبا، نجیبان
متضاد رجال : نسوان
برابر پارسی : مردان، بزرگان، رهبران
مردها , جنس ذکور
اکابر، بزرگان، مردان، نجبا، نجیبان ≠ نسوان
رجال . [ رَج ْ جا ] (اِخ ) نام ابن عنقوه که با گروه بنی حنیفه بخدمت آن حضرت (ص ) برسولی آمد و سپس مرتد گردید و پیرو مسیلمة کذاب گشت و در جنگ یمامة کشته شد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
رجال . [ رَ ] (اِ) عنکبوت و مگس گیر، از فرهنگ دساتیر نقل شده ، و در برهان به زای معجمه آورده همانا سهو کرده . (انجمن آرا) (آنندراج ). و رجوع به زجال در برهان شود.
رجال . [ رَ ج جا ] (ع اِ) ج ِ رَجُل . (منتهی الارب ). رجوع به رَجُل شود || ج ِ رَجِل . (منتهی الارب ). رجوع به رجل شود. || ج ِ رَجَل . (منتهی الارب ). رجوع به رَجَل شود.
رجال . [ رِ ] (اِخ ) احمدبن ابی الرجال . مورخ و فقیه و شاعر از طایفه ٔ زیدیه ٔیمن بود. از بزرگان حدیث روایت شنید. کتاب «مطلعالبدور و مجمعالبحور» از اوست و در آن شرح حال نزدیک به 1300 تن از رجال زیدیه را آورده و نیز درباره ٔ جغرافیا و فن مسکوکات و خط بحث کرده است . او بسال 1620 م .بدنیا آمد و بسال 1681 درگذشت . (از اعلام المنجد).
رجال . [ رِ ] (اِخ ) علی بن ابی رجل ، مکنی به ابوالحسن . منجم نامی . او مدتی در تونس زندگی کرد. او همان ابوالحسن مغربی است که در زمان شرف الدوله ٔ بویهی تحت نظر ابوسهل ویجن فلکی در بغداد رصدی گرفتند. کتاب «الاحکام فی النجوم » از اوست و آن بزبان اسپانیایی است و از آن زبان به لاتین ترجمه شده است . و «ارجوزة فی التنجیم » نیز از تألیفات اوست .رجال بسال 1016 م . متولد شد و بسال 1062 م . درگذشت .(از اعلام المنجد). و رجوع به ابوالحسن مغربی شود.
ناصرخسرو.
امیرمعزی .
سعدی .
رجال . [ رُج ْ جا ] (ع ص ) ج ِ راجل . (المنجد) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ِ راجل ، پیاده ، خلاف فارِس . (آنندراج ).
رَجل#NAME?
راجل#NAME?