کلمه جو
صفحه اصلی

کتاب


مترادف کتاب : تذکره، دفتر، دیوان، رساله، سفینه، صحیفه، کتابچه، کشکول، مصحف، مکتوب، نامه، نوشته

برابر پارسی : نسک، نوشته، نامک، ماتیکان، نوشتار

فارسی به انگلیسی

book, liber, publication, volume, biblio-

book


biblio-, book, liber, publication, volume


فارسی به عربی

سترة , کتاب

عربی به فارسی

فصل ياقسمتي از کتاب , مجلد , دفتر , کتاب , درکتاب يادفتر ثبت کردن , رزرو کردن , توقيف کردن , نامه رسمي , نطق , سخنراني , فصاحت و بلا غت , خطابه , سخن , حرف , گفتار , صحبت , گويايي , قوه ناطقه


مترادف و متضاد

volume (اسم)
توده، ظرفیت، جلد، کتاب، دفتر، سفر، حجم، اندازه، طومار، مجلد، درجه صدا

book (اسم)
فصل، کتاب، دفتر، سفر، فصل یاقسمتی از کتاب

jacket (اسم)
جلد، کتاب، کت، ژاکت، نیمتنه، پوشه

فرهنگ فارسی

نوشته، اوراق چاپ شده مجلد، جمع کاتب
( اسم ) ۱ - جمع : کاتب نویسندگان : [ و اگر اندر اشارتی دینی یا اندر عبارتی تاویل لفظی یا نکته ای یابد که آن میان فضئ نام آور دنیا وی از ادبا و شعرا و کتاب معروف نیست ... ] . ( جامع الحکمتین ) ۲ - ( بمعنی مفرد ) مکتب دبیرستان : [ رو به کتاب انبیا یک چند برخود این جهل و این ستم مپسند ] . ( حدیقه ) توضیح گاه بضرورت شعر بتخفیف استعمال شود : [ مرغان چون طفلکان ابحدی آموخته بلبل الحمد خوان گشته خلیف. کتاب ] . ( خاقانی )
نگاشتن لفظ به حروف هجائ در چیزیفرمان راندن

فرهنگ معین

(کِ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - نوشته ، مکتوب . ۲ - مجموعه چاپی یا خطی از موضوعات مختلف .
(کُ تّ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ کاتب ، نویسندگان .

(کِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - نوشته ، مکتوب . 2 - مجموعه چاپی یا خطی از موضوعات مختلف .


(کُ تّ) [ ع . ] (اِ.) جِ کاتب ؛ نویسندگان .


لغت نامه دهخدا

کتاب . [ ک ِ ] (ع مص ) کَتب . کِتابَة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (متن اللغة). کِتبَة. (اقرب الموارد)(متن اللغة). نبشتن و یقال کتبت بالقلم . (از منتهی الارب ). نگاشتن لفظ به حروف هجاء در چیزی ، مانند خط. (اقرب الموارد). || فرمان راندن . کتب علیه کذا؛ فرمان داد و حکم کرد بر او. (متن اللغة). || کتاب شی ٔ، جمع کردن آن . (از متن اللغة). و رجوع به کَتب و کِتابَة وکِتبَة شود. || آزاد کردن غلام و کنیزک به معاوضه ٔ مال ایشان . (آنندراج ). بنده بدو بازفروختن .(ترجمان القرآن جرجانی ص 81). رجوع به کتابت شود.


کتاب . [ ک ُت ْ تا ] (ع ص ، اِ) ج ِ کاتب . نویسندگان و دانایان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : و اگر اندر اشارتی دینی یا اندر عبارتی تأویل لفظی یا نکته ای یابد که آن میان فضلاء نام آور دنیاوی ، از ادبا و شعرا و کتاب ، معروف نیست . (جامعالحکمتین ، از فرهنگ فارسی معین ).
ز بس امان که نبشتند از تو شاهان را
ز کار ماند شها، دست و جامه ٔ کتاب .

مسعودسعد.


چهره هارا چو صفحه ٔ کتاب کتاب دیگرگون نمود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 452). بفرمود [ حسن میمندی ] تا کتاب دولت از پارس اجتناب نمایند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 367).وزیر ابوالعباس از معاریف کتاب و مشاهیر اصحاب فایق بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 356).
عقل کودک گفت بر کتاب تن
لیک نتواند بخود آموختن .

مولوی .


رجوع به کاتب شود.
|| جای تعلیم . ج ، کَتاتیب . (از اقرب الموارد). دبیرستان . (مهذب الاسماء). دبستان . مدرسه . مکتب . مدرس اطفال . (یادداشت بخط مؤلف ). این کلمه از قدیم بمعنی مکتب و مدرسه متداول بوده است چنانکه در اخبار الصین و الهند که در 237 هَ . ق . تألیف شده این کلمه در عبارت ذیل دیده میشود : و فی کل مدینة [ فی الصین ] کتاب و معلم الفقراء واولادهم من بیت المال یأکلون . (اخبارالصین و الهند ص 21).
رو به کتاب انبیا یک چند
بر خود این جهل و این ستم مپسند.

(حدیقه ، از فرهنگ فارسی معین ).


مرغان چون طفلکان ابجدی آموخته
بلبل الحمدخوان گشته خلیفه ی ْ کتاب .

خاقانی .


مادرانشان خشمگین گشتند وگفت
روز کتاب و شما با لهو جفت .

مولوی .


که برو کتاب تا مرغت خرم
یا مویز و جوز و فستق آورم .

مولوی .


کودکان خرد در کتابها
وان امامان جمله در محرابها.

مولوی .


من تن به قضای عشق دادم
پیرانه سر آمدم به کتاب .

سعدی .


بکتابش آن روز سائق نبرد
بزرگ آمدش طاعت از طفل خرد.

سعدی (بوستان ).


معلم کتابی را دیدم در دیار مغرب ترش روی . (گلستان چ یوسفی ص 155).
پیر بودی و ره ندانستی
تو نه پیری که طفل کتابی .

سعدی .


|| تیر خرد گردسر که کودکان بدان تیراندازی آموزند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، کتاتیب . (منتهی الارب ).

کتاب. [ ک ِ ] ( ع مص ) کَتب. کِتابَة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). کِتبَة. ( اقرب الموارد )( متن اللغة ). نبشتن و یقال کتبت بالقلم. ( از منتهی الارب ). نگاشتن لفظ به حروف هجاء در چیزی ، مانند خط. ( اقرب الموارد ). || فرمان راندن. کتب علیه کذا؛ فرمان داد و حکم کرد بر او. ( متن اللغة ). || کتاب شی ٔ، جمع کردن آن. ( از متن اللغة ). و رجوع به کَتب و کِتابَة وکِتبَة شود. || آزاد کردن غلام و کنیزک به معاوضه مال ایشان. ( آنندراج ). بنده بدو بازفروختن.( ترجمان القرآن جرجانی ص 81 ). رجوع به کتابت شود.

کتاب. [ک ِ ] ( ع اِ ) نامه. ج ، کُتُب ، کُتب. ( منتهی الارب ). آنچه در آن نویسند، تسمیة بالمصدر سمی به لجمعه ابوابه و فصوله و مسائله. ( از اقرب الموارد ). سِفر. ( دهار ) ( نصاب ). مجموعه خطی یا چاپی. ( فرهنگ فارسی معین ).اجتماع چند جزو نوشته شده یا چاپ شده که آنها را بهم منضم کنند و به یکدیگر متصل نمایند. تصنیف. تألیف. ( ناظم الاطباء ). اوراق چاپ شده و گرد آمده در یک مجلد که به هم چسبیده یا ته دوزی شده باشد. در لغت نام است هر نوشته را و فرق بین آن و رساله آن است که در لفظ کتاب و مفهوم آن تمامیت منظور است و در رساله منظور نیست. در اصطلاح مصنفان کتاب ، اطلاق شود بر طایفه ای از الفاظ که دلالت کند بر مسائل مخصوص از جنس واحد و در غالب اوقات تحت آن جنس یا بابهایی که دال بر انواعی از آن مسائل باشد قرار می گیرد یا فصلهایی که دلالت کننده باشد بر اصناف و یا غیر آن. ( کشاف اصطلاحات الفنون ) : بر خط بوحنیفه چند کتاب دیده بود. ( تاریخ بیهقی ). اگر این کتاب دراز شود و خوانندگان را از خواندن ملالت افزاید طمع دارم بفضل ایشان که مرا از مبرمان نشمارند. ( تاریخ بیهقی ). من در مطالعت این کتاب تاریخ از فقیه بوحنیفه اسکافی درخواستم تاقصیده ای گفت. ( تاریخ بیهقی ). چهره را چون صفحه کتاب کتاب دیگرگون نمود. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 452 ).
نه محقق بود نه دانشمند
چارپایی بر او کتابی چند.
سعدی.
- کتاب آبی ؛ ( نزد مردم انگلیس ) معادل کتاب زرد در فرانسه و کتاب خاکستری در بلژیک و کتاب سبز در ایتالیا و کتاب نارنجی در روسیه و کتاب سرخ در اتریش و کتاب سفید در آلمان. این نامهامأخوذ است از رنگ جلد کتب مذکور و بر مجموعه اسناد سیاسی که در مجلس شوری توزیع شود اطلاق گردد. ( از فرهنگ فارسی معین ).

کتاب . [ک ِ ] (ع اِ) نامه . ج ، کُتُب ، کُتب . (منتهی الارب ). آنچه در آن نویسند، تسمیة بالمصدر سمی به لجمعه ابوابه و فصوله و مسائله . (از اقرب الموارد). سِفر. (دهار) (نصاب ). مجموعه ٔ خطی یا چاپی . (فرهنگ فارسی معین ).اجتماع چند جزو نوشته شده یا چاپ شده که آنها را بهم منضم کنند و به یکدیگر متصل نمایند. تصنیف . تألیف . (ناظم الاطباء). اوراق چاپ شده و گرد آمده در یک مجلد که به هم چسبیده یا ته دوزی شده باشد. در لغت نام است هر نوشته را و فرق بین آن و رساله آن است که در لفظ کتاب و مفهوم آن تمامیت منظور است و در رساله منظور نیست . در اصطلاح مصنفان کتاب ، اطلاق شود بر طایفه ای از الفاظ که دلالت کند بر مسائل مخصوص از جنس واحد و در غالب اوقات تحت آن جنس یا بابهایی که دال بر انواعی از آن مسائل باشد قرار می گیرد یا فصلهایی که دلالت کننده باشد بر اصناف و یا غیر آن . (کشاف اصطلاحات الفنون ) : بر خط بوحنیفه چند کتاب دیده بود. (تاریخ بیهقی ). اگر این کتاب دراز شود و خوانندگان را از خواندن ملالت افزاید طمع دارم بفضل ایشان که مرا از مبرمان نشمارند. (تاریخ بیهقی ). من در مطالعت این کتاب تاریخ از فقیه بوحنیفه ٔ اسکافی درخواستم تاقصیده ای گفت . (تاریخ بیهقی ). چهره را چون صفحه ٔ کتاب کتاب دیگرگون نمود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 452).
نه محقق بود نه دانشمند
چارپایی بر او کتابی چند.

سعدی .


- کتاب آبی ؛ (نزد مردم انگلیس ) معادل کتاب زرد در فرانسه و کتاب خاکستری در بلژیک و کتاب سبز در ایتالیا و کتاب نارنجی در روسیه و کتاب سرخ در اتریش و کتاب سفید در آلمان . این نامهامأخوذ است از رنگ جلد کتب مذکور و بر مجموعه ٔ اسناد سیاسی که در مجلس شوری توزیع شود اطلاق گردد. (از فرهنگ فارسی معین ).
- کتاب از کار رفته ؛ مندرس . پریشان شیرازه . در حال اضمحلال . (از فرهنگ فارسی معین ).
- کتاب بیدزده ؛ کتاب کرم خورده و بید نام کرمی است که پشمینه و قالی و امثال آن خراب سازد. (آنندراج ).
- کتاب حفیظ ؛ لوح محفوظ. (یادداشت مؤلف ).
- کتاب گذشته ؛ کتاب کهنه و از کار رفته . (آنندراج ). کتاب از کار رفته .
- کتاب مسطور ؛ لوحی که سرنوشت بشر و عالم امر الهی در آن نوشته شده . (فرهنگ فارسی معین ) : کتاب مسطور این صورتها و شکلهاست برین جسم نگاشته . (جامع الحکمتین ، از فرهنگ فارسی معین ).
- کتاب نمدی ؛ کتابی که از کار بیهوده و چیزی بی اصل و حقیقت تدوین شود. دفتر نمدی . (از آنندراج ). چیز بیهوده و بی اصل و بی حقیقت . (فرهنگ فارسی معین ) :
شیدای منافق که سراپاش بد است
هم مرتد و هم رد است و هم تخم دد است
با آنکه کلوخ چین بود اشعارش
دیوانش سبکتر از کتاب نمد است .

میرالهی (از آنندراج ).


|| جرجس . رجوع به جرجس شود. || نبشته . (منتهی الارب ). نوشته . (فرهنگ فارسی معین ). مکتوب . (ناظم الاطباء). و در مصباح آمده : کتبة و کتاب بر مکتوب اطلاق شود و کتاب بر مُنْزَل و هم بر آنچه شخص آن را بنویسد و بفرستد. (از اقرب الموارد). آنچه شخص می نویسد و برای کسی می فرستد. (ناظم الاطباء). رساله . نامه . رساله و مُغَلغَلَه ، پیغام و کتاب که از شهری به شهری برند. (منتهی الارب ). || صحیفه .(اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || فرض . (اقرب الموارد). فریضه . (منتهی الارب ). || حکم . (اقرب الموارد). || نامه ٔ اعمال : فمن اوتی کتابه . (قرآن 71/17).
کارهای چپ و بلایه مکن
که به دست چپت دهند کتاب .

ناصرخسرو.


|| لوح محفوظ. (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ).
- کتاب لوح یا کتاب اللوح ؛ مراد انسان است از جهت روح و قلب و نفس ناطقه . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کتاب جامع شود.
|| کلامهای الهی . (یادداشت مؤلف ). مُنزَل . (ناظم الاطباء). کتاب بر منزل اطلاق شود. (اقرب الموارد، از مصباح ) : ایمان نیاوردم به فرشته های خدا و کتابهای او. (تاریخ بیهقی ).
بنزد آنکه جانش در تجلّی ست
همه عالم کتاب حق تعالی ست .

شبستری .


- ام الکتاب ؛ اصل آن یا سوره ٔ فاتحه . (از اقرب الموارد). ام هر چیز، معظم آن است که قوام آن چیز بدان است و سر جانور، ام آن است که زندگانی آدمی در بقاء آن است و گفته اند هن ام الکتاب ای ام کل کتاب انزله اﷲ علی کل نبی فیمن کل ما احل و کل ما حرم . می گوید این آیات محکمات که در این قرآن بتو فروفرستادیم اصل همه کتاب خدای اند که پیغامبران را داد یعنی که همه را بیان حلال و حرم و فروض و حدود کردیم و روشن گفتیم . (کشف الاسرار ج 2 ص 17). رجوع به ام الکتاب شود.
- اهل کتاب ؛ یهود و نصاری و بقولی زردشتیان . مجوس و نصاری و یهود. (یادداشت مؤلف ). یهود و نصارا. (ناظم الاطباء). آنانکه ایشان را کتابی منزل است . (از اقرب الموارد).
- کتاب آسمانی ؛ کتابی که از طرف خدا بر پیغمبری نازل شده است . مسلمانان برآنند که 114 کتاب آسمانی نازل شده است : 50 بر آدم و شیث ، 30 بر نوح ، 20 بر ابراهیم و 10 بر دیگر پیغمبران . (از تاریخ بلعمی ، از فرهنگ فارسی معین ). فاضل ترین انبیاء آن است که به وی کتاب و شریعت نازل شده است . (سندبادنامه ص 7).
- کتاب خدا ؛ قرآن . فرقان . کتاب اﷲ. تنزیل . رجوع به قرآن و کتاب شود.
- کتاب مقدس ؛ مرکب از دو کتاب عهد عتیق یا توراة و عهد جدید یا انجیل است که درباره ٔ خلقت عالم و عمل فدا و تقدیس و رفتار خدا نسبت به انسان گفتگو می کندو تمامی نبوات و نصایح دینیه و ادبیه در آنها موجوداست . از نسخه های اصلی کتاب مقدس که خود پیامبران یاکاتبان ایشان نوشته باشند چیزی در دست نیست بلکه آنچه فعلا در دست است از نسخه ٔ اصلی استنساخ شده و هر چند که نساخ در کار خود نهایت دقت و اهتمام را داشته اند باز اختلافاتی در مطالب آن بوجود آمده است . ترتیب ابواب و فصول این کتاب میان یهودیان و مسیحیان متفاوت است و در حال حاضر ترتیب فصول عهد عتیق نزد مسیحیان عبارت است از: بخش اسفار شامل پنج سفر، بخش کتب شامل شانزده کتاب و بخش صحف شامل هیجده صحیفه . ترتیب ابواب و فصول عهد جدید عبارت است از: اناجیل که شامل چهار انجیل است ، کتاب اعمال رسولان ، رساله های پولس ، رساله ٔ یعقوب ، رسائل پطرس ، رسائل یوحنا، رسائل یهودا،مکاشفه ٔ یوحنا. کتاب عهد عتیق به لغت عبری که با سامی و عربی شباهت دارد نوشته شده و چند فصلی به زبان کلدانی است که آن نیز به عربی شبیه است . کتاب عهد جدید به زبان یونانی نوشته شده . این زبان در میان قوم یهود که بعد از فتوحات اسکندر در اطراف متفرق می شدنداشتهار تمام داشت . (قاموس کتاب مقدس ).
- کتاب موسی ؛ توراة. (ترجمان القرآن ).
|| (اِخ ) توراة (تورات ). (اقرب الموارد). توراة و انجیل و جز آن . (ناظم الاطباء). || قرآن . کتاب خدای . (یادداشت مؤلف ). کتاب اﷲ. کتاب مستطاب . (ناظم الاطباء). از جمله سی و دو نام قرآن یکی هم کتاب است که فرمود الم ذلک الکتاب لاریب فیه . (قرآن /2 1و2) (نفائس الفنون ). کتاب عزیز. کتاب کریم . کتاب مجید. (از فرهنگ فارسی معین ). کتاب در عرف شرع غلبه یافته است بر قرآن چنانکه در عرف علماء عربیت نیز چنین است . و کتاب همچنان که در شرع بر مجموع قرآن اطلاق میشود همچنان بر هر جزئی از اجزاء قرآن نیز اطلاق می گردد و لفظ قرآن نیز در همین حکم است . و نظر باطلاق اخیر است که گفته اند ادله ٔ شرعیه چهارباشد: کتاب و سنت و اجماع و قیاس . (کشاف اصطلاحات الفنون ). || در علم اصول کتاب و کتاب اﷲ عبارت است از کلام منزل بر محمد (ص ) از برای اعجاز و او بنظر با ذات خود منقسم شود به امر و نهی چنانکه گوییم این قول امر است یا نهی و به نسبت با متعلقات منقسم شود به عام و خاص چنانکه گوییم مراد بدین قول جمع متعلقات اوست یا بعض او یا هر دو و منقسم شود به مجمل و مبین چنانکه گوییم مراد بدین قول جمیع دلالت این قول بر متعلقات او محتاج بوده به تأویلی یا نه و چون حکم حق تعالی تابع رعایت مصالح بندگان است بطریق تفضل و احسان چنانکه مذهب بعضی اشاعره است یا بطریق وجوب چنانچه مذهب معتزله است و مصالح عباد تحت اختلاف اوقات مختلف شود و حینئذ بعض احکام رافع بعضی گردد پس ناچار مشتمل باشد بر ناسخ و منسوخ و حینئذ بر مجتهدواجب باشد که بحث کند از امر و نهی و عام و خاص و مجمل و مبین و ظاهر و مؤول و ناسخ و منسوخ . (نفائس الفنون ) :
وز گروهی که با رسول و کتاب
فتنه گشتند بر یکی فرناس .

ناصرخسرو.


کتاب و پیمبر چه بایست اگر
نشد حکم کرده نه بیش و نه کم .

ناصرخسرو.


ای که ندانی تو همی قدر شب
سوره ٔ واللیل بخوان از کتاب .

ناصرخسرو.


به یکی لفظ رسانید بلی جمله کتاب
از خداوند پیمبر به صغیر و به کبیر.

ناصرخسرو.


به عزعز مهیمن به حق حق مهین
به جان جان پیمبر به سرسر کتاب .

خاقانی .


- کتاب اﷲ ؛ قرآن کریم :
چون کتاب اﷲبسرخ و زرد می شاید نگاشت
گر تو سرخ و زرد پوشی هم بشاید بیگمان .

خاقانی (دیوان چ سجادی ص 326).


- کتاب خدای تعالی ؛ قرآن کریم « : و سخن گفتم اندر او با حکماء دینی به آیات کتاب خدای تعالی و اخبار رسول او علیه السلام ». (جامعالحکمتین ، از فرهنگ فارسی معین ).
- کتاب کریم و کتاب عزیز و کتاب مجید ؛ قرآن است . (از فرهنگ فارسی معین ذیل کتاب ) : گوینده ٔ این کتاب کریم و فرستنده ٔ این خطاب شریف و سازنده ٔ این عظیم قباب است . (جامع الحکمتین ، از فرهنگ فارسی معین ). چنانکه اندرکتاب عزیز اوست ، قوله : و ما بکم من نعمة (قرآن 53/16). (جامعالحکمتین . از فرهنگ فارسی معین ). و حافظ و ناظر به تلاوت کتاب مجید تبرک جسته ختمات کریمه به اتمام پیوست . (ظفرنامه ٔ یزدی ، از فرهنگ فارسی معین ).
از آن زمان که فروخواندم آن کتاب کریم
همی سرایم یا ایها الملاء بملا.

خاقانی (دیوان چ سجادی ص 29).


- کتاب مبین ؛ قرآن است .
- || در اصطلاح صوفیه عبارت است از لوح محفوظ قدری که آن نفس کل یا عقل کل است بلکه عبارت است از علم الهی و لارطب و لایابس الا فی کتاب مبین (قرآن 59/6) مفسر از همین حضرت علم است که رطب عبارت است از وجود و یابس کنایه از عدم و احاطه این دو مرتبه متصور نیست مگر در همین حضرت .(کشاف اصطلاحات فنون ).
|| در فقه مراد مختصر قدوری است . (یادداشت بخط مؤلف ). || در معانی و بیان مقصود دلائل الاعجاز شیخ عبدالقادر است . (یادداشت بخط مؤلف ). || چون نحویان این کلمه را مطلق آرند مراد الکتاب سیبویه است . (یادداشت به خطمؤلف ). || در اصطلاح صوفیه کتاب اطلاق شودبر وجود مطلقی که عدم را در پیرامون آن راه نباشد. (از کشاف اصطلاحات فنون ).
- کتاب تفصیلی ؛ مجموعه ٔ موجودات عالم خلق و عالم امر که همه ٔ آنها مراتب تفصیل عالم الهی اند وهر مرتبه ٔ ما فوق مرتبه ٔ اجمال مادون و مرتبه ٔ مادون مرتبه ٔ تفصیل مافوق است . افعال حق تعالی هر یک بر حسب مراتب وجودی خود مرحله ٔ تفصیل ذات خدا اند. (فرهنگ فارسی معین ).
- کتاب تکوینی ؛ عالم وجود که به قلم قدرت الهی کلیه ٔ صور موجود درعوالم مختلف وجود یافته است به وجود علمی که موطن آن عالم قضاست و وجود عینی که عالم قدر است و به عبارت دیگر کتاب تکوین عبارت از صحیفه ٔ عالم کون و وجود است که کلیه ٔ صور موجود در آن از رشحات قلم الهی است و بالجمله عوالم وجود به نظام جملی و کلی از مجردات و مادیات و زمان و زمانیان و افلاک کلاً رشح فیض حق وتراوش قلم قضاء الهی می باشد. (فرهنگ فارسی معین ).
- کتاب جامع ؛نفس انسان از آن جهت که جامع جمیع مراتب و کمالات مادون خود می باشد و جهان کوچکی است مشابه و مظهر عالم بزرگ . (فرهنگ فارسی معین ).
- کتاب شیطان (شیطانی ) ؛ نفس انسان که درجات پست و مرحله ٔ توغل در شهوات حیوانی و سقوط در درکات اسفل دوزخ است و آن را «کتاب الفجار» گویند. (فرهنگ فارسی معین ).
- کتاب عقلی ؛ نفس انسان از جهت دراکیت آن که جمیع صور موجودات در آن مرتسم شده و مظهر جهان وجود است . (فرهنگ فارسی معین ).
- کتاب علوی ؛ نفس انسان در درجات و کمالات اعلی که «کتاب الابرار» هم نامیده شده است . (فرهنگ فارسی معین ).
- کتاب محو و اثبات ؛ انسان را از جهت نفس حیوانی و قوای خیالی کتاب محو اثبات نامیده اند و نفوس عالیه که مرتبه ٔ وجود صور موجود است در نفوس کلیه ٔ عالیه است ،؛ و مراد از کتاب محو و اثبات عین موجودات کونیه ٔ فاسده می باشد. (فرهنگ فارسی معین ).
|| اندازه . (منتهی الارب ). قَدَر. (از اقرب الموارد). || اجل . || ملک . || امام . (ناظم الاطباء). || دوات . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).

فرهنگ عمید

۱. نوشته.
۲. اوراق چاپ شدۀ جلدشده.
۳. [قدیمی، مجاز] قرآن.
۴. [قدیمی] نامه.
* کتاب مقدس: کتابی مشتمل بر عهد عتیق (تورات ) و عهد جدید (انجیل ) و کتاب های دیگر از پیامبران بنی اسرائیل.
۱. [جمعِ کاتب] =کاتب
۲. دبستان، مکتب.

۱. نوشته.
۲. اوراق چاپ‌شدۀ جلدشده.
۳. [قدیمی، مجاز] قرآن.
۴. [قدیمی] نامه.
⟨ کتاب مقدس: کتابی مشتمل بر عهد عتیق (تورات) و عهد جدید (انجیل) و کتاب‌های دیگر از پیامبران بنی‌اسرائیل.


۱. [جمعِ کاتب] =کاتب
۲. دبستان؛ مکتب.


دانشنامه عمومی

(پهلوی) نَسک؛ به هر یک از بخش های اوستا، کتاب زردشت، یک نَسک گفته می شود.


کتاب مجموعه ای از صفحاتِ نوشته شده، مصوّر، چاپ شده یا صفحات خالی (صفحه سفید و نانوشته)؛ساخته شده از جوهر، کاغذ (ورق)، پوست حیوانات یا مواد دیگر (چسب، نخ و…) است که معمولاً از یک طرف یا سمت به یکدیگر محکم شده یا متصل می شوند.هر برگه در کتاب، ورق و هر سمت یا روی هر ورق، صفحه نامیده می شود.
آسانی انتقال در عین یکپارچگی مطالب
انسجام مطالب و تنوع کاربرد
تبادل بینابین مطالب با یکدیگر
پشتیبانی از امکانات چند رسانه ای
آسانی کار و اجرا
به جلد کردن کتاب به اصطلاح صحافی گفته می شود. کتاب در اندازه هایِ گوناگون دیده می شود. در ایران، قطع رحلی، وزیری و جیبی از مشهورترین قطع های کتاب است.کوچک ترین کتاب دنیا یک انجیل است که در موزهٔ کلیسایِ وانک اصفهان نگهداری می شود. اولین کتاب به زبان فارسی در هند و به دست یک ارمنی به زیور طبع آراسته شده است.از انواع دیگر کتاب، کتاب دیجیتالی (e-Book) است که کتاب در قالب بسته های نرم افزاری مانندِ پی دی اف ارائه می شود که وسایلی نیز به نام کتابخوان الکترونیکی مانندِ آمازون کیندل برای خواندن آن به کار می رود. نمونهٔ دیگری از کتاب غیرِ چاپّی کتاب صوتی است.
تاکنون، تعریف مشخص و کاملی ارائه نشده است و نخواهد شد که بتواند مفهوم تمام انواع گوناگون کتاب را دربرگیرد. اما یکی از تعاریف معتبری که برای کتاب ارائه شده است، مربوط به سازمان یونسکو می شود: کتاب نوعی اثر چاپی صحافی شده است که بیشتر از ۴۹ صفحه داشته باشد و مانندِ نشریات، تحت یک عنوان ثابت، به صورت دوره ای منتشر نشود. تعریف دیگری نیز کتاب را «مجموعه ای از لوح های چوبی یا عاجی یا مجموعه ای از ورق های کاغذ، پوست آهو یا ماده ای مانند آن، اعم از دست نویس یا چاپی که با هم به نخ کشیده یا صحافی شده باشند» معرفی کرده است. تعریف دیگری که به نظر می رسد مناسب باشد، محتوای تولید شده توسط نویسنده که هدف مشخصی را دنبال کند و کتاب حولِ محور هدف مشخص شده توسط نویسنده مطالبی ارائه دهد و در پایان کتاب، نویسنده به هدف خود برسد و در این مجال، ارجاع کلّی به کتابِ دیگر یا مقاله نداشته باشد.
واژه کتاب از زبان عربی وارد فارسی شده است. در فارسی میانه «نامک» (به فارسی دری «نامه») به طور عمومی به کتاب اطلاق می شد و فروردگ به آنچه امروز عموماً نامه خوانده می شود. در دورهٔ تکوین فارسی دری نیز نامه به معنی مطلق کتاب به کار رفته است. در فارسی میانه، از اصطلاحات تخصصی تر ماتیکان (رساله) و نسک (برای بخش های اوستا) استفاده شده است. کلمهٔ نُبی که هم ریشه با نبشتن (نگاشتن) است و معنای مطلق کتاب یا نوشته از آن مستفاد تواند شد، در فارسی دری به معنی خاص قرآن به کار رفته است.

کتاب (فقه). کتاب در اصطلاح فقه و حدیث به ابوابی گفته می شود که در آنها احادیثی در باب یک موضوع گردآوری شده است یا احکام خاص یک موضوع مورد بحث قرار گرفته است. کتاب التوحید یا کتاب شرایع الاسلام از جمله کتب مشهور هستند.
ولایت فقیه. موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی. ۱۳۷۶. پارامتر |تاریخ بازیابی= نیاز به وارد کردن |پیوند= دارد (کمک)

کتاب (کِ) یک واژه پارسی است وبه معنی خواندن نوشته است و هیچ ربطی به واژه عربی کتاب ندارد. کتاب در عربی به معنی نوشته شده یا نوشتار است و تمام مشتقات آن هم این موضوع را نشان می دهد مثلا کتب به معنا نوشت و کاتب هم به به معنی نویسنده است. در واقع کتاب عربی با دفتر پارسی معادل است. کتاب در پارسی به معنی خواندار یا خواندنی هست معنی دیگر کتاب گروه بندی نوشتار است یعنی تمام واژگان مانند نسک ، ماتیکان ، نامه ، سنگ نوشته و ... در یک گروه قرار می گیرد که معنی همگان را می دهد. در زمان کهن اشیا همانند رو هم نام خاصی برایش انتخاب می کردند. کتاب حالت آم بودن رو دارد و برای هر چی نوشتاری که خواننده می شود گفته می شود. نمود دیگری از این واژه که در شهر های مانند ملایر و گویش لوری بکار می رود کتو گفته می شود که با واژهای سانسکریت و ولزی یکسان هست. در بیشتر از کتاب های تحلیل واژگان ریشه آزیایی بودنش ثابت شده است. منبع http://parsicwords.mihanblog.com/post/437


دانشنامه آزاد فارسی

مجموعه ای از الواح (چوبی یا عاجی و امثال آن) یا اوراق کاغذ یا پوست یا امثال آن که بر روی آن ها مطالبی نوشته یا چاپ و بین دو برگ (اصطلاحاً جلد) به هم چسبیده و صحافی شده باشند و اوراق آن بیش از ۴۸ صفحه باشد. مجموعۀ کمتر از ۴۸ صفحه را جزوه یا رساله می نامند. تفاوت کتاب یا نشریه ادواری در این است که کتاب واحد تمامی است، درصورتی که نشریه، با عنوان مشخص و در فاصله زمانی منظم یا نامنظم برای مدت نامحدودی منتشر می شود و هر شماره حاوی تعدادی مقاله است. کتاب در مقایسه با کتابت عمر کمتری دارد. پیش از اختراع کتاب بشر بر روی الواح گلین می نوشت و مجموعۀ آن ها را در مکانی نگهداری می کرد، مانند کتابخانه آشور بانی پال یا بایگانی سلطنتی تخت جمشید، یا آن که بر روی پاپیروس می نوشت و آن صفحات را به دنبال هم می چسباند و آن را از عرضِ صفحه لوله می کرد که «طومار» نامیده می شد. بازیابی اطلاعات در طومار کاری مشکل و وقت گیر بود. در کتابخانۀ اسکندریه (قرن ۳پ م) مجموعه ای از طومارها نگهداری می شد. در قرن ۲م کُدِکْس ساخته شد که همان شکل امروزی کتاب است. صفحات پاپیروس یا پوست را تا می زدند و کنار هم قرار می دادند و آن ها را با نخ به هم می دوختند. این روش رفته رفته تکامل یافت و کاغذ جانشین پاپیروس و پوست شد و دوختن عطف کتاب و جلدکردن آن صفحات (← صحافی_و_تجلید_سنتی) مرسوم شد و در قرون وسطا توسعۀ عظیمی پیدا کرد. با اختراع صنعت چاپ امکان تکثیر و تولید کتاب در نسخه های زیاد فراهم آمد. در آغاز، اندازۀ کتاب های چاپی به نسبت تاهایی که کاغذ می خورد تعیین می شد که مهم ترین آن ها عبارت بودند از یک تایی (نیم برگی) یا فولیو، چهارتایی یا کوارتو، هشت تایی یا اوکتاوو، و دوازده تایی یا دوئودسیمو. پس از رواج کاغذسازی ماشینی، اندازه های کاغذ و کتاب استاندارد شد. با اختراع صنعت چاپ و امکان تولید کتاب در شمارگان زیاد، کتابخانه ها و حرفه کتاب فروشی و نشر رونق بسیار یافت. در نیمۀ دوم قرن ۲۰ ـ با اختراع و به کارگیری فنّاوری نوین اطلاعات و ارتباط ـ نوع جدیدی از کتاب عرضه شد که در آن مطالب به صورت رقومی (دیجیتالی) در حافظه رایانه و یا دیسک فشرده و امثال آن ذخیره و با بهره گیری از نرم افزارهای مخصوص بازیابی می شود و به کتاب الکترونیکی شهرت دارد. تحول دیگر در کتاب ضبط مطالب آن بر روی نوارهای مغناطیسی یا دیسک فشرده است که به کتاب گویا یا کتاب شنیداری شهرت دارد.

کتاب (نشریه). نخستین نشریۀ ادواری کتاب شناسی ایران. چهار شماره در سه مجلد در ۱۳۱۱ش، به مدیریت محمد رمضانی، مدیر مؤسسۀ انتشاراتی کلالۀ خاور، در تهران منتشر شد. دورۀ این نشریه دربردارندۀ یک دهه (۱۳۰۱ـ۱۳۱۰ش) کارنامۀ نشر ایران است.

فرهنگ فارسی ساره

نسک، ماتیکان، نوشتار


نقل قول ها

کتاب مجموعه ای از صفحات نوشته شده است.کتابخانه محل نگهداری کتاب در خانه و یا ساختمانی که به این منظور ساخته شده باشد.
• «آنچه که در یک شب نمایش می آموزیم، از عهده یک کتاب بزرگ بیرون است.» -> ولتر
• «آنچه مردم را دانشمند می کند مطالبی که می خوانند نیست بلکه چیزهایی است که یاد می گیرند.»• «از بیشتر کتاب ها فقط چند نقل قول باقی می ماند. چرا از اول نقل قول ها را ننویسیم؟» -> استانیسلاو یرسی لخ
• «از درس و کتاب، کار من راست نشد// شاگردی روزگار استادم کرد» -> سعید نفیسی
• «از عنوان، کتاب پدید آید!» -> ضرب المثل فارسی
• «اتاق بدون کتاب مانند جسم بی روح است.» -> سیسرو
• «اگر ما از خواندن کتاب های کانونی فلسفه دست بکشیم، آگاهی مان نسبت به نیروهایی که ما را قادر ساخته به شیوه کنونی بیندیشیم و صحبت کنیم، کم و کمتر خواهد شد. آن وقت نخواهیم توانست وجوهِ احتمالی حیاتِ اجتماعی (کانتینینسی) مان را درک کنیم؛ نخواهیم توانست «آیرونیست» (وارون اندیش) به همان معنی ای که من بکار می برم باشیم.» -> ریچارد رورتی
• «اگر مادر نباشد، جسم انسان ساخته نمی شود و اگر کتاب نباشد، روح انسان پرورش نمی یابد.» -> پلوتارخ
• «امتی را یک نبی بس، ملتی را یک کتاب// عالمی را یک ملک بس، لشکری را یک امیر» -> معزی
• «این ابتدای کار است. اری آنجا که کتاب ها را می سوزانند، انسان ها را نیز خواهند سوزاند.» -> هاینریش هاینه
• «از خواندن چیزی که بخوانی و ندانی// هرگز نشود حاصل چیزیت جز افغان»• «ابلهان اثری را می خوانند و چیزی از آن نمی فهمند، اشخاص عامی خیال می کنند که آن را کاملاً فهمیده اند، صاحبان عقل سلیم گاهی همه آن را نمی فهمند، آنان نکات مهم و تاریک را می یابند و نکات روشن را می بینند و اشخاص پر مدعا اصرار دارند که نکات روشن را تاریک جلوه دهند و نکاتی را که کاملاً واضح و قابل فهم است نفهمند.»• «اوراق کتاب به منزله بال هایی هستند که روح ما را به عالم نور پرواز می دهند.»• «باید درهای علم به روی همه باز باشد، هرجا مزرعه هست، هرجا آدم هست، آنجا کتاب هم باید باشد.» -> ویکتور هوگو
• «برای سوزاندن یک کتاب بیش از یک راه وجود دارد... برای نابود کردن یک فرهنگ نیازی نیست کتاب ها را سوزاند. کافیست کاری کنید مردم آنها را نخوانند... هر اقلیتی فکر می کند حق دارد، اجازه دارد، وظیفه دارد (روی هر چه نمی پسندد) نفت بریزد و کبریت بکشد. هر ویراستار ابلهی که خود را منبع شوربای ادبیات بی مایهٔ امروز می پندارد، گیوتین اش را آماده می کند و می خواهد سر هر نویسنده ای که جرات کند کمی بلندتر از زمزمه سخن بگوید یا چیزی بالاتر از لالایی بنویسد را از تن جدا کند... من به تازگی فهمیدم که چند ویراستار کیوبیک نشین در انتشارات بالانتین، از ترس آلوده شدن جوانان، ذره ذره، هفتاد و پنج قسمت مختلف کتاب فارنهایت ۴۵۱ را سانسور کرده اند. چند دانشجو که این داستان، که به پدیدهٔ سانسور و کتاب سوزان در آینده می پردازد را خوانده بودند، برای من نامه نوشتند و مرا از این طنز بدیع با خبر کردند...» -> ری بردبری
• «برگ های کتاب به منزله بال هایی هستند که روح ما را به عالم روشنائی پرواز می دهند.» -> ولتر
• «بعد از کتب آسمانی شریف ترین و مفیدترین کتاب ها بیوگرافی و شرح حال است.» -> آندره موروا
• «بهتر زکتاب خانه جایی نبود!» -> ضرب المثل فارسی
• «به رغم سرخوردگی نسبتاً زودرس ام از افلاطون گرایی، بسیار خشنودم که همه آن سال ها را صرف خواندن کتاب های فلسفی کردم. زیرا نکته ای آموختم که به نظرم هنوز مهم است: بی اعتمادی به تکبر فکری که در اصل مرا به خواندن آن کتاب ها هدایت کرد. اگر همه آن کتاب ها را نخوانده بودم، هیچگاه نمی توانستم از جستجوی آنچه دریدا آن را «حضوری کامل فراسوی دامنهٔ بازی» می نامد، به قصد بینشی ملخص و خودبسا، قابل فهم و توجیه گر خود باشد، دست بردارم.» -> ریچارد رورتی
• الفبس• بهترین کتاب آن است که انسان را به اندیشه وادارد، وگرنه به درد پاره کردن هم نمی خورد.فرانسیس بیکن• برخی کتابها را باید چشید، برخی دیگر را باید بلعید و تعداد محدودی را هم باید جوید و هضم کرد.• «باید زیاد مطالعه کنید تا بفهمید که هیچ نمی دانید.»• «بسیاری از کتاب ها از افرادی که آن ها را می خوانند تفکر و تأمل نمی طلبند. علتش خیلی ساده است. کسانی که این کتاب ها را نوشته اند خود در موقع نوشتن آن ها فکر و تأمل نکرده اند.»کولتون• «پرورش روح بشر به کتاب مربوط می شود.» -> پلوتارخ
• «جامعه وقتی فرزانگی و سعادت می یابد که خواندن، کار روزانه اش باشد.»• «چیزی که در کتاب ها از همه بهتر است، عکس های جالبی است که گاهی اوقات در آن دیده می شود.» -> جورج دبلیو بوش
• «چون زندگی کوتاه است و اوقات فراغت محدود، نباید وقت خود را در خواندن کتاب های بی ارزش و مبتذل تلف کرد.»جان راسکین• «حتی در کتاب مقدس هم کلماتی یافت می شود که در جمع اصحاب آداب، مطرود و منفور است.» -> کارل فریدریش ویلهلم واندر
• «حریفی که از وی نیازرد کس// بسی آزمودم، کتاب است و بس// رساند سخن را به خوبی به بن// به بسم الله آغاز سازد سخن// نگیرد به کس سبقت ازهیچ باب// از او تا نپرسی نگوید جواب// توان خواند در لوح پیشانیش// خط سرنوشت سخن دانیش// زطورش به خلوتگه انجمن// همه خاموشی، با تو گوید سخن// کند مستمع، گر قبولِ کتاب// توان گفت در وصف او صدکتاب» -> فخرالدین عراقی
• «خوشبخت کسی است که به یکی از این دو چیز دسترسی دارد، یا کتاب های خوب یا دوستان کتاب خوان.» -> ویکتور هوگو
• انیشتین• خواندن یک کتاب ممکن است پایه اندیشه ها و افکار انسان را تغییر دهد و چه بسا ممکن است کتابی سرنوشت میلیون ها انسان را تغییر دهد.دکارت• «خواندن کتاب خوب به منزله همنشینی با مردم شریف روزگار است.»• «خواندن بهترین راه آشنا شدن و سخن داشتند با دانشمندان است.»• «خیلی فرق است بین کسی که با شوق و حرارت می خواهد کتابی را مطالعه کند با آدم خسته ای که می خواهد با کتابی خستگی خود را دفع کند.»• «در پشت هرکتاب انسانی نهفته که آن را رقم زده است.» -> فارنهایت ۴۵۱، ری بردبری
• «دشمن زرنگ و زیرک است و در مقابل خشم و حسادت او هزاران سال همچون یک پلک زدن است.» -> در جستجوی دلتورا / امیلی رودا
• «دو حرف در سبق به، یا ده کتاب در دستار؟» -> ضرب المثل فارسی
• «دوست من، گذشته ها کتابی مهر و موم شده است!» -> یوهان ولفگانگ گوته
• کارلایل• دانشگاه واقعی، جایی است که مجموعه ای از کتاب در آن جمع آوری شده باشد.• «راستش گاهی فقط می شود با رئالیسم جادویی یک داستان را نوشت. مثلاً شما موش های خیابان انقلاب را دیده اید؟ بی ترس و واهمه داستان می خورند. هر جور کتابی را که بخواهید می خورند. پارسال هر روز صبح که می رفتم میدان انقلاب، آن ها را می دیدم که در جوی های خالی از آب و پراز کاغذ در حال جویدن کاغذند. آنها داستان های من و شما را می خورند. ارشاد به آنها اجازه جویدن هرجور داستانی را می دهد اما به ما اجازه نوشتن و خواندن داستان نمی دهد.» -> منیرو روانی پور، مصاحبه با بی بی سی
• «سنت در هنر به منزله کتاب الفباست، اما جز این ارزشی ندارد.» -> انوره دو بالزاک
• «طرفی زکتاب خود نبستم// شد رهن شراب دفتر ما» -> جودت
• «علم چبود، فرق دانستن حقی از باطلی// نی کتاب زرق شیطان جمله از برداشتن» -> سنائی
• «غارت جهان طبیعی به دست بشر به سوزاندن کتابخانه های اروپا در قرون وسطی، حتی پیش از آنکه کسی دردسر فهرست برداری از محتویات آنها را به خود بدهد، تشبیه می شود.» -> ناشناس
• «فروختم. بیست هزار تومان. فوراً به خیابان شاه آباد رفتم، خیابانی که دارند نامش را عوض می کنند و می گذارند جمهوری، رفتم و کتاب های خودم را، آنهایی که مانده بود، به چند برابر قیمت خریدم. حاضر نمی شد آنها را پس بدهد، می گفت به یک مشتری قول داده. گفتم حاجی بگو چند و خلاصم کن، بعد به خانه آمدم. حالم خوش نبود. کتاب ها بوی نعش می دادند، بوی نعش خودم.» -> منیرو روانی پور
• «فقرا نیز می توانند بدون هیچ دغدغه به مصاحبت با بزرگان نائل گردند. زیرا برای ورود به گلستان معنوی آنان جواز وزود فقط سواد است.»• «فقط دو نوع کتاب ها مقبولیت عام پیدا می کنند: بهترینشان و بدترینشان.»• «کسی که با کتاب تسلی و آرامش یابد، هرگز آرامش خود را از دست نخواهد داد.» -> امام علی
• «کتاب، بوستان دانشمندان است.» -> امام علی
• «کتاب باید تبری باشد برای درهم شکستن دریای منجمد وجودمان.»کریستین بوبن• کتاب راستین همان است که پا به تنهایی ما می گذارد.ساموئل اسمایلز• کتاب، مونس و غمخوار اوقات ناراحتی و خستگی است، غم و اندوه را به سرور و شادمانی تبدیل می کند؛ رنج و غم را از آینه خاطر می زداید و گنجینه ذهن را پر از گوهرهای گرانبها می کند.فرانسیس بیکن• کتاب، سفینه ای است که اقیانوس بیکران زمان را در می نوردد.ژرمی تایلر• کتاب را باید در ردیف ضروریات زندگی به شمار آورد؛ زیرا روح ما مانند جسم مان گرسنه می شود و باید به وسیله مطالعه از گرسنگی رهایی یابد.جاحظ• کتاب، درختی است که همیشه پربار و پرمیوه و ثمر است.جاحظ• کتاب، هم نشینی است که تو را خسته و ملول نمی سازد. دوستی است که تو را فریب نمی دهد. رفیقی است که به تو آزار نمی رساند.شکسپیر• کتاب، بزرگترین اختراع بشر است.شوپنهاور• کتابهای بد، سم روح اند و ذهن را نابود می کنند.فردریک• کتاب، رکن بزرگ نیک بختی انسان است.فرانتس کافکا• کتاب باید تبری برای درهم شکستن دریای منجمد وجودمان باشد.جیمز مک واش• کتابی که می خوانی، نباید به جای تو فکر کند، بلکه باید تو را به اندیشیدن وادارد.منتسکیو• کتاب، عمر دوباره است، با مطالعه کتاب می توان تجربه تمام عمر بزرگ ترین عقلای عالم را تصرف کرد.ولتر• کتابهای مفید، آنهایی هستند که خواننده را تشویق به تکمیل آن کنند. -> فرانتس کافکا
• «کتاب برای اینست که خریت و نادنی ما را جلوی چشمهایمان قرار دهد.» -> فارنهایت ۴۵۱، ری بردبری
• «کتاب بر دنیای مدنیت فرمان روائی می کند.» -> ولتر
• «کتاب، جام جهان نما است.» -> ویکتور هوگو
• «کتاب خانه برای بسیاری از مردم حکم دارو را دارد، فقط برای استعمال خارجی.» -> آلفونس دوده
• «کتاب خوب به منزله بهترین دوست و مونس انسان است. اخلاق و صفات کتاب مانند انسان تغییرپذیر نیست و هرچه از اول بوده است همیشه هم به همان حال باقی خواهد ماند. کتاب از تمام دوستان انسان ثابت قدمتر و باوفاتر و صبورتر است و هرگز در ایام بدبختی و محنت به انسان پشت نمی کند برعکس آغوش مهربان ورأفت آن برای استقبال همیشه گشوده است. در دوره جوانی انسان را سرگرم و مشغول می سازد و در روزگار پیری و شکستگی تسلیت و دلداری می دهد.» -> ساموئل اسمایلز
• «کتاب خوب در حکم ضریح و مدفن جاودانی حیات انسانی است زیرا زندگی حقیقی بشری فقط عبارت از تفکر است و افکار نیز در صفحات کتب پایدار و جاوید می ماند؛ بنابراین کتاب های خوب گنج های شاهواری از اندرز و کلمات حکیمانه است.» -> ساموئل اسمایلز
• «کتاب دارای جنبه های جاودانه و ابدی است؛ بت ها و معابد باشکوه خراب و معدوم می گردند، پرده های نقاشی و مجسمه های گرانبها ضایع و تباه می شوند لیکن کتاب بی هیچ نقصی در طی ازمنه و قرون باقی می ماند.» -> ساموئل اسمایلز
• «کتاب رشته اتصال و پیوند معنوی است و مردم غالبأ به وسیله آثار و نوشته های مؤلفین که طرف توجه و اقبال جامعه هستند با یکدیگر هم فکر و مأنوس می شوند و بدانوسیله وجه اشتراکی مابین خویش احساس می کنند.» -> ساموئل اسمایلز
• «کتاب، سفینه ای است که اقیانوس بی کران زمان را درمی نوردد.» -> فرانسیس بیکن
• «کتاب غیراخلاقی اصلأ وجود ندارد. کتاب، یا خوب نوشته شده یا بد.» -> اسکار وایلد
• «کتاب فضل تورا آب بحر کافی نیست// که تر کنی سرِ انگشت و صفحه بشماری» -> اسدی طوسی
• «کتاب گفته است: مرا به کسی نده، اگر دادند، واپس نده!» -> ضرب المثل فارسی
• «کتاب مونس و غمگسار اوقات حزن و خستگی است که غم و اندوه را به سرور و شادمانی تبدیل می کند؛ رنج و غم را از آئینه خاطر می زداید و گنجینه ذهن را پر از گوهرهای گرانبها می کند.» -> ساموئل اسمایلز
• «کتاب هایی را که دنیا «غیراخلاقی» معرفی می کند، کتاب هایی هستند که ننگ دنیا را برملا کرده اند.» -> اسکار وایلد
• «کتاب های مفید، آن هایی هستند که خواننده را تشویق به تکمیل آن کند.» -> ولتر
• «کتابی، خلوتی، شعری، سکوتی// مرا مستی و سکر زندگانی است// چه غم گر در بهشتی ره ندارم// که در قلبم بهشتی جاودانی است» -> فروغ فرخزاد
• «کتاب رکن اعظم شعادت آدمی است.»• «کتاب بزرگ کتابی است که خواننده را بزرگ تر از آنچه هست بنماید.»ادوارد لوروا• «کتابی را اخلاقی یا غیراخلاقی نامیدن بیجاست، کتاب یا خوب نوشته شده یا بد، والسلام.»• «کسانی که زیاد مطالعه می کنند مانند استعمال کنندگان حشیش همیشه دستخوش خواب و خیالند.»• «کتابی که قابل خواندن است، قابل خریدن هم می باشد.»جان راسکین• «کتاب وسیلهٔ انتقال محصولات ذوقی و فکری افراد بشر است، از فردی به افراد دیگر، یا از نسلی به نسلی و مالک حقیقی آن کسی است که به قصد رسانیدن فیض و استفادهٔ عمومی آن را به وجود آورده و به مردم اعصار بعد سپرده است... کتاب مال ملت ایران است و باید تحت نظارت ادارهٔ عمومی».علامه محمد قزوینی• «کتاب، انسانی است که حرف می زند. اما از طرف دیگر کتاب نوعی گفتگو هم هست. وقتی شما با کسی صحبت می کنید، طرف مقابل پاسخی می دهد و هر کسی پاسخ های متفاوتی دارد و این چیزی است که اهمیت دارد.» -> اینگرید بتانکورت
• « بوستانی است در آستین و باغی در بغل، سخنگوی مردگان و ترجمانِ زندگان.» لطائف الظرفاء من طبقات الفضلاء» نوشته ابومنصور عبدالملک ثعالبی، به اهتمام قاسم السامرائی، چاپ لیدن، ۱۹۷۸ -> جاحظ
• «کتاب ساکت است، تا هنگامی که به سکوت نیاز دارید؛ زبان آور است، هر زمان که گفتگو خواهید. هرگز زمانی که که سخن می گوید، حرفتان را قطع نمی کند اما وقتی احساس تنهایی می کنید، همراه و هم سخن شماست. کتاب دوستی است که هیچ گاه شما را نمی فریبد یا تملقتان را نمی گوید و همراهی است که هرگز از شما خسته نمی شود.» -> جاحظ
• «گذشت زمان بیشتر از کتاب می آموزد» -> ضرب المثل آلمانی
• «لاف وفا مزن که به یادت نداده است// یک نکته از کتاب زیبا، ادیب تو» -> شرف الدین شفایی
• «لذت کتاب به جای خود، بدون آن، روح پرورش نمی یابد.» -> پلوتارخ
• «لذت مطالعه یگانه لذتی است که خالص و بی غل و غش است. موقعی که سایر لذات از بین می رود این لذت همچنان پابرجا باقی می ماند.»آنتونی ترولوپ• «ما زآغاز و زانجام جهان بی خبریم// اول و آخر این کهنه کتاب، افتاده ست» -> کلیم کاشانی
• «ما نه تنها باید کتاب های خوب خود را دوست بداریم بلکه باید سعی کنیم که وجود ما خود به منزله کتاب خوبی باشد که دیگران از ما سرمشق بگیرند.» -> فرانسوا فنلون
• «مسلمانان باید امروز با تمسک به کتاب آسمانی و سنت دینی خود، مبشّران صلح و امنیت و آزادی و عدالت باشند و قدرت های بزرگ نیز نباید با تحریک گروهی که جز حقد و کینهٔ مسلمانان را در سینه ندارند جنگ تبلیغاتی و نظامی علیه مسلمانان را ادامه دهند.» -> محمد خاتمی
• «مسلمانان در گور و مسلمانی در کتاب.» -> ضرب المثل فارسی
• «مطالعه کتاب یعنی تبدیل ساعت های ملالت بار به ساعات لذت بخش.» -> شارل دو منتسکیو

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] • کتاب یکی از اسمای قرآن کریم است.• کتاب واژه ای از زبان عربی به معنای مکتوب یعنی نوشته شده است.باید به این نکته توجه داشت که در منابع اسلامی وقتی لفظ کتاب به کار برده می شود قرآن کریم مدنظر است. ••• قرآن یکی از منابع فقه می باشد.
کتاب، یکی از ادله اربعه است که در فقه به آن تمسک می گردد و مراد از آن، قرآن کریم است که از جانب خداوند بر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم نازل شده و الفاظ و معانی و اسلوب آن، همه از سوی خدا است. قرآن معجزه جاوید پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم است و آن چه که در دست مسلمانان است همان کتابی است که بر قلب مقدس پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم نازل گردیده است.
اهمیت
قرآن حجت قاطع میان خلق و خالق بوده و منبع اصلی احکام شریعت اسلام شمرده می شود. ادله دیگر، یعنی سنت ، اجماع و عقل، از آن منبع پرفیض سرچشمه گرفته اند.
بررسی قطعیت در دلالت و صدور
قرآن از ناحیه صدور آن از جانب خداوند متعال، قطعی الصدور است و از ناحیه دلالت ، آیات آن یا از محکمات و یا از متشابهات می باشد، محکمات شامل نص (قطعی الدلالة) و ظاهر (ظنی الدلالة) است و متشابهات آن با ارجاع به محکمات روشن می گردد.
مسائل اصولی کتاب
...

گویش اصفهانی

تکیه ای: ketâb
طاری: ketâb
طامه ای: ketâb
طرقی: ketâb
کشه ای: ketâb
نطنزی: ketâb


پیشنهاد کاربران

این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
پراپ prãp ( کردی: په راو )
نُساپ nosãp ( کردی: نووسراو )
مَتیان matyãn ( پهلوی )
کوراس kurãs ( پهلوی: کوراسْک )
سَروَنگ sarvang ( اوستایی: سْرَوَنگْهْ )
تاتْوا tãtvã ( سنسکریت: تَتّوَ )
گِرانتا grãntã ( سنسکریت: گْرَنتهَ )
پوشکا puŝkã ( سنسکریت: پوسَکَ )

کُتّاب -
جمعِ کاتب - نویسندگان - مَکتَب، مدرسه!

نیوه
نیوه با واژه نوشتن هم ریشه و به معنای کتاب است.

نیوه واژه کتاب پیش از امدن واژه های اربی در پارسی دری بکار میرفته. پس نیوه بهترین گزینست و از نوشتن می اید. ماتیکان تنها پرسش و پاسخ های دینی و داوری یا قضایی را میگویند.

برابر کتاب میشود نیوه

در پهلوی " نبیگ " برابر نسک فرهنگ کوچک زبان پهلوی نوشته مکنزی و برگردان بانو مهشید میرفخرایی.
در اوستا " نسک"

کتاب
۱. نوشته.
۲. اوراق چاپ شدۀ جلدشده.
۳. [قدیمی، مجاز] قرآن.
۴. [قدیمی] نامه.
* کتاب مقدس: کتابی مشتمل بر عهد عتیق ( تورات ) و عهد جدید ( انجیل ) و کتاب های دیگر از پیامبران بنی اسرائیل.
۱. [جمعِ کاتب] =کاتب
۲. دبستان، مکتب.


لغت آریایی *ket� به ماناک کتاب رساله book treatise که شکل دیگر آن چتا - جتا *jot� به ماناک نامه است نشان میدهد واژه کتاب هیچ رپتی ( ربطی ) به واژگان اربی کاتب، مکتب و مکتوب ندارد. دانستنی است لغت کتاب که آنرا در کشور ولز نیز cadw میخوانند در استان پارس در چند دهه پیش به شکل کتو زپت ( ضبط ) شده همانتور که هم اکنون در گویشهای لُری و کُردی آنرا کتو میخوانند. ‎ پسوند ب در لغت کتاب آوای پایانگر است که در واژگان زیر نیز دیده میشود: در - درب، جو - جوب ( جوی آب ) ، ور ( زدن ) - ورب verb، وژه - وجب، جلو - جلوب، غسا ( گوشت ) - غساب ( قصابی=گوشت فروشی ) ، هو←خو - خوب. همتاهای دیگر کلمه ی کتاب، نبیگ، نسک و ماتیکان است.



نوشتگاه

دوستانی که واژه ی نیوه را نوشتند، بنمایه ی شما چی بوده؟ من کاملا مطمئن هستم که این واژه درسته، و همان واژه ی nebig در پهلوی است. ولی میشه یک نمونه بدید که این واژه بکار گرفته شده؟

@The one

در فرهنگ کوچک پهلوی برگردان بانو میر فخرایی در روییه ی ۱۱۱، واژه ی نیوه را می شود یافت. واژه ای است که در نوشته های پازند ( نوشته های زرتشت ها ) پیدا می شود. درود بر شما که بدون بنمایه چیزی را نمی پذیرید : )

مُتیان ، نوشته ، نوشتار

واژه ی کتاب در زبان پهلوی "نامک " که بعدا پسوند ( ک ) به ه تبدیل شد مثل ستارک تبدیل شد به ستاره نامک مأخوذ از "نام "، کردی "نامه " ( = مراسله ) ( از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) در زبان کردی به کتاب "Pirtuk ) " pirtuk ) هم می گویند .
ای نام تو بهترین سر آغاز بی نام تو نامه کی کنم باز
در بیت بالا نامه همان کتاب است . کتاب را در همین نام در زبان مغولی می بینیم در زبان مغولی به کتاب Nom گفته می شود . در زبان عربی کتاب از ریشه کتب به معنی نوشته شد می باشد این واژه به زبان فارسی و تعدادی از زبان ها ورود پیدا کرد . مثل زبان های اردو، پشتو ، سندی ، فارسی ( کتاب ) اویغوری ، کئتاب ، ترکی آذربایجانی Kitab ، پنجابی Kitāba ، سواحیلی Kitabu ، ترکمنی Kitap ، ترکی استانبولی kitap ، قرقیزی kitep ، ازبکی Kitob ، تاجیکی Kitoʙ ، عربی ، ktab ، مالتیKtieb ،
رد پای واژه ی کتاب را در زبان های زیر نیز می توان دید . بلغاری kniga ، روسی kniga ، مقدونی Kniga ، اسلواکی kniha ، بلاروسی Kniha ، چکی Kniha ، اسلوونیایی Knjiga ، بوسنیایی Knjiga ، کروات knjiga ، لیتوانیایی Knyga ، اوکراینی Knyha ، مجاری konyv ، فنلاندی kirja
- - - - - - - - - -
واژه ی دیگری از کتاب که در زبان های بیشتر جهان خود نمایی می کند واژه ی انگلیسی book می باشد . ریشه ی این واژه را باید در مصدر ( بوکمک ) زبان ترکی پیدا کرد . حالا چگونه book با این واژه ارتباط دارد چیز زیادی نمی دانم . بوکمک به معنی از وسط تا کردن معنی می دهد. وقتی چیزهای که به نوعی ورق ورق هستند مثل نان روی هم گذاشته شود و از وسط تا گردد می گوییم بؤکُم . واحد شمارش نان در روستاها ی آذربایجان این گونه بوده و هست . مثلا هفت عدد نان را روی هم می گذارند و از وسط تا می کنند و می گویند ( بیر بوکم چؤرک ) یا به یک بسته پول که از وسط تا شده باشد می گویند ( بیر بؤکُم پول ) بنا بر این ریشه بوک انگلیسی از مصدر بؤکمَک گرفته شده به معنی تا کردن از وسط . بؤکؤلو یعنی روی هم تا شده
واژه ی book انگلیسی در این زبان ها دیده می شود
( انگلیسی ، دانمارکی ، لهستانی ، مالاگاسیایی ، نروژی Book ) ، لوگزامبورگی Buch ، آلمانی ، Buchen ، تلوگویی Buk سومالیایی Buka ، گجراتی Buka ، هاوائیایی Buke ، اندونزیایی ، Buku ، جاوه ای Buku ، سینهالی Buku ، مالایی Buku نیانجایی Buku ، سوندایی Buug ، سوئدی bok ، بنگالی Ba i ، سبوانو Basahon ، صربی Bhuku ، آفریکانس boek ، فریزی غربی Boek ، هلندی Boek ، سوتویی جنوبی Buka ، ایسلندی Bok ، شونایی pota ، مائوریایی Pukapuka
- - - - - - - - - -
عده ای از زبان ها این واژه را از واژه لاتین liber گرفته اند به معنی حافظه یا کتاب و یا به معنی چیزی که بتوان چیز های فراموش شدنی را در آن نگه داشت .
ایرلندی Leabhar ، گیلی اسکاتلندی Leabhar ، آلبانیایی liber ، اسپرانتو Libro ، ایتالیایی libro ، کورسی Libru ، باسکی liburua ، هوسیایی Littattafai ، هائیتیایی Liv ، پرتغالی Livro ، ولزی Llyfr ، یوروباییIwe ،
- - - - - - - -
در زبان هندی به کتابpustak گفته می شود و در زبان کردی Pirtuk " به نظر می رسد که به معنی سربسته باشد . تعدادی از زبان ها واژه مذبور را برای کتاب از این زبان ها گرفته اند .
کانارا Pustaka ، مراتی Pustaka ، نپالی Pustaka ، مالایالامی pustakam ، تامیلی Puttakam ،
در زبان فرانسه به کتاب Reserver گفته می شود تعدادی از زبان ها با تغییراتی Reserver برای کتاب بکار می برند .
کاتالانReserva ، گالیسیایی Reserva ، اسپانیایی Reservar


مفرد وجمع کتاب

چیخوان
چیزی را می خوانیم


کتاب کلمه ای کاملا فارسی است از دو بخش ک و تاب تشکیل شده است و ک کوتاه شده کلمه کوو به معنی پوست درخت و حیوان است و تاب هم یعنی پیچانده شده و لوله شده است و منظور نوشته های پوستی بود که لوله می شدند.

تذکره، دفتر، دیوان، رساله، سفینه، صحیفه، کتابچه، کشکول، مصحف، مکتوب، نامه، نوشته

کِتاب
واژه ای پارسی از ستاک : کِت ، کَت ، خَط، خَت، خَراشیدن ، خَراط ، سدای خِرت هنگام تراشیدن ، همچنین هم ریشه با
آلمانی : schreiben : s - chreib - en ( شرایبِن )
s = پیش وند = از ، آز ، کامل
chreib ( خرَیب ) = خراشیدن ، هم خانواده با واژه ی به نمایان اربی : خَراب : خَر - آب ( چیزی که خراشیده شده )
انگلیسی : schribe
در زمان های گُذشته با ابزاری نوک تیز روی سنگ ، گِل ، چوب با کَتبیدن/ خَتبیدن / خراشیدن می نوشتند.
کتاب : کِت - آب
کِت = خِت< خَط< خِرت< خَراط ( کسی که می خَراشد )
آب = پس وند نام ساز هم چون در : جواب ، جوراب ، شاداب ، . . . که up انگلیسی و آف / اَف پارسی کهن است.
ستاک " کَت" برای اینکه سه تایی ( ثلاثی ) شود وات " ب" به آن افزوده شده : کَتَبَ و از روی آن واژه های دیگر برساخته شده اند : کاتب، مکتوب ، مکتب، کتابت. . . پیشنهاد :
می توان در پارسی کارواژه ی : کِتبیدن و کِتباندن را مانند چَسبیدن ، چَسباندن را برساخت و از آن واژه های دیگری درست کرد : کِتبَنده ، کِتبیده ، کِتبش، کِتبشگاه. . . .

نبیگ ، نوشته ، نوشتار

نسک نامک یا ماتیکان به زبان آلمانی das Buch می شود که das آرتیکل آن است. Maxim Gorki می گوید: \\ در همه چیزهایی که بدست آدمی انجام شده و خواهد شد در هر کدام یک روان ( نیروی خرد ) بودش دارد که بیش از هر چیز می توان این روان پاک و بزرگ را در دانش و هنر پیدا کرد که آن از نسکها یا نامکها سخن خود را باز گو می کند. // نسک دستاورد اندیشه آدمی است که آنرا می توان یک فرهنگ نامید. در دانش نابود کردن نسکها را از روی انگیزه دینی یا ایدئولوژیکی به زبان آلمانی Biblioklasmus می گویند که در زبان یونانی Biblion = نسک و Klan= نابود کردن می شود . تازیها در 1400 سال پیش با یورش به سرزمین ما دست به نابود کردن یک فرهنگ [نسکها] زدنند آنها با نسکهای ما که به زبانهای پهلوی و اوستایی نوشته شده بود و تا یک ونیم میلیون نسک می شود دشمنی داشتند که در دانش برای آن واژه Bibliophobie را بکار می برند. دانشگاه گندی شاپور که نخستین دانشگاه جهان بود و در آنزمان به آن آکادمی گندی شاپور می گفتند همراه با نسکها و بیمارستان آن به آتش کشیدند. هنگامیکه به خراسان بزرگ رسیدند و به نسکخانه های مرو سمرقند و بخارا و [. . . ] دست پیدا کردنند ایرانیان به ترفندی دست زدنند کسانی مانند ابن مفقع یا روزبه ایرانی توانستند پاره ایی از آنها را به زبان تاری ترجمک کنند تا سوزانده نشوند. بنا بر آنچه دانشمندان اروپایی نوشته اند تازیها در پروسه اسلامی کردن سرزمین ما پیروز شدند ونکه نتوانستند زبان پارسی را نابود کرده و ما را تازی کنند. در کشورهای دیگر اینکار را انجام دادند. کشورهای اپاختر آفریقا North - Africa به زبان لاتین گویش می کردنند. زبان مصریها فراعونی بود و مردم سوریه به زبان ارامه ( زبان عیسی مسیح ) سخن می گفتند. ارامه با زبان ارمنی جابجا نشود. چون زبان ارمنی هندو اروپایی است و هم خانواده با زبان ماست و آن یکی زبان سامی است. این کشورها امروز همگی به زبان تازی سخن می گویند و می نویسند. ما کسانی چون فردوسی بزرگ را داشتیم که زبان و ملیت ما را دوباره زنده کرد.
نابود کردن نسکها یا یک فرهنگ دیگر بر گشت پذیر نیست و نبود آنها در سرزمین ما برای همیشه می ماند.
به یاد گفته دکتر کریم مجتهدی استاد فلسفه:\\ درخت خرما مانند بدن آدمی است. اگر از سر بریده شود دیگر رشد نمی کند و خواهد مرد. درختان دیگر اینگونه نیستند. آنها را اگر از سر ببریم دوباره رشد می کنند و پر بارتر می شوند. فرهنگ نیز اینگونه است. شایان یا کرامند نیست که تا چه اندازه پیشینه دارد و در خاک ریشه دوانیده. شایان و با ارزش است که چه در سر دارد. //
اینرا باید دانست که نسکهای سوخته و نابود شده بسیار با ارزش و گرانبها بوده اند . من یکی از آنها را که به جا مانده در نسکخانه 10000 رویه ایی خانه مان دارم. نسکهای ما به زبانهای اروپایی است ونکه چون من اندکی زبان پارسی می دانم به این زبان هم در میان آنها هست. نام نسکی که می خواهم بگویم از آذر باد مهر سپندان از موبدان زمان ساسانیان است و این نسک پر از پند و اندرز است. نمونه هایی از آنرا می نویسم: با مرد دبیر همیال ( همرزم ) مباش|| از مرد کینور قدرتمند دور باش|| به هیچ کس دروغ نگو|| از کسی که شرمش نیست خواسته مگیر|| مه به راست سوگند خور و مه به دروغ|| به مرد هرزه گوی راز خود مگوی|| بد به بدان میندازید! چه بد مرد خود به سزای کنش خویش برسد||
من باور دارم که سعدی چامه سرای بزرگ ایرانی برای کارهای خود از نسکهای کهن ایرانی که در دست داشته کاربری کرده است. ایشان گرچه توانایی چامه سرایی داشته ونکه آنچه گفته[نمونه در گلستان] از نیاکان ما گرفته . اینها را روزی به یک استاد ایرانی که با او در یکی از دانشگاههای آلمان دیدار داشتم گفتم. روی گفته من صحه گذاشت.

کتاب=ماتیکان، نَسک
کتاب خانه=ماتیکان کده، نسک سرا

Năsk săra
Matikan kăde

حمله اعراب و اسکندر به ایران افسانه ای بیش نیست . چرا که در تخت جمشید هیچ اثر سوختگی در کار نیست و هیچ کدام از حکومت های ایران عرب یا یونانی نبودند.

برابر ( کتاب ) ، ( نبیگ ) هست.
نسک به دیسه ی ( نسخ، نسخه ) درآمده است.

lsnbsbs s. sj


کلمات دیگر: