کلمه جو
صفحه اصلی

قیاس


مترادف قیاس : استقرا، پیمایش، تشبیه، سنجش، مقایسه

برابر پارسی : سنجش، برآورد، وراندازی، برابریابی، اندازه گیری، فرا سنجی، هم سنجی

فارسی به انگلیسی

analogy, deduction


analogy, comparison, deduction, syllogism, general rule

analogy, comparison


فارسی به عربی

اختطاف , تناظر , حث

مترادف و متضاد

استقرا، پیمایش، تشبیه، سنجش، مقایسه


abduction (اسم)
ربایش، سرقت، عمل ربودن، دورشدگی، دوری از مرکز بدن، قیاسی، قیاس

analogy (اسم)
قیاس، توافق، شباهت، مقایسه، همانندی، تناسب، قرینه، تساوی

syllogism (اسم)
قیاس، قیاس منطقی، صغری و کبری، قضیه منطقی

deduction (اسم)
قیاس، وضع، استنتاج، استنباط، کسر، نتیجه گیری، پی بردن از کل به جزء یا از علت به معلول

induction (اسم)
قیاس، ایراد، استقراء، مقدمه، ذکر، استنتاج، القاء، قیاس کل از جزء، پیش سخن

parable (اسم)
قیاس، تمثیل، مثال، نمونه، داستان اخلاقی

proportion (اسم)
قیاس، درجه، مقدار، شباهت، تناسب، قرینه، قسمت، نسبت

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) اندازه گرفتن دو چیز دو چیز را با هم سنجیدن ۲ - ( اسم ) اندازه گیر سنجش ۳ - تخمین حدس : یکی از آن طلایه داران گفت : لشکر بسیار ندیدیم ... بقیاس من بیش از سد تن نبودند . ۴ - اندازه ۵ - گفتاری است مرکب از دو یا چند قضیه که تسلیم بان موجب تسلیم و پذیرش قولی دیگر می باشد که نتیجه آنست . خواجه طوسی در تعریف قیاس گوید : قیاس قولی باشد مشتمل بر زیادت از یک قول جازم چنانکه از وضع آن قولها بالذات قولی دیگر جازم معین بر سبیل اظطرار لازم آید مثال : هر انسان حیوان است و هر حیوان جسم است . نتیجه : هر انسان جسم است . صدق قیاس مستلزم صدق نتیجه بود و کذب نتیجه مستلزم کذب قیاس اما از کذب قیاس نتیجه لازم به دست نیاید و نه از صدق نتیجه صدق قیاس چه این لازم عامتر از ملزوم است . پس بسیار بود که قیاس کاذب بود و نتیجه صادق نه بر آن وجه که صدق آن نتیجه مستفاد از آن قیاس باشد بلکه بر آن وجه که آن نتیجه فی النفس الامر صادق بود . استدلال سه گونه است یا به عبارت صحیح تر سه وجه پیدا می کند : قیاس استقرائ تمثیل . قیاس به آنگونه استدلال می گویند که ذهن را از کلی به جزئی یا از اصل به نتیجه و از قانون به موارد اطلاق آن برساند مثلا وقتی ازتعریف دایره این نتیجه را می گیریم که شعاعهای دایره با هم مساوی هستند و از این قانون که آب در صد درجه حرارت و ۷۶٠ درجه فشار هوا بجوش می آید حکم می کنیم باینکه آبی که در کاسه است و نیز درصد درجه حرارت و ۷۶٠ درجه فشار هوا بجوش خواهد آمد . از این مقدمه کلی که انسان فنا پذیر است باین نتیجه می رسیم که پرویز فنا ناپذیر است . به استدلال قیاسی پرداخته ایم . جمع : قیاسات . یا اصحاب قیاس . اصحاب رای ( رای ) . یا قیاس استثنائی . عبارت از قیاسی است که نتیجه یا نقیض آن بعینه در مقدمتین مذکور باشد و به عبارت دیگر یکی از دو مقدمه نتیجه با نقیض آن باشد چنانکه گویند : اگر این انسان باشد حیوان است که از وضع مقدم وضع تالی لازم می آید چنانکه اگر گفته شود : لکن انسان است لازم میاید که حیوان باشد و از رفع تالی رفع مقدم لازم آید چنانکه اگر گفته شود لکن حیوان نیست ولی از وضع تالی وضع مقدم لازم نیاید و رفع آن نیز لازم نیاید چنانکه اگر گفته شود لکن حیوان است نه انسان بودن و نه نبودن آن هیچکدام لازم نیاید . مقدمه اول را در قیاس استثنائی مقدم و مقدمه دوم را تالی گویند . یا قیاس اقترانی . نوعی قیاسی است که نتیجه بالفعل و باشکل و هیات یا نقیض آن بالفعل و باشکل و هیات خاص در مقدمتین مصرح نباشد چنانکه گویند : عالم متغیر است هر متغیری حادث است . پس عالم حادث است که نتیجه - یعنی عالم حادث است - بعینه در آن مذکور نیست بلکه موضوع نتیجه مندرج در کبری است . مقدمه اول از قیاس اقترانی را صغری و مقدمه دوم را کبری نامند . یا قیاس بسیط . قیاس یا بسیط بود یا مرکب . قیاسات بسیط دو نوع بود یا اقترانی یا استثنائی . یا قیاس خلف . هر گاه که اثبات مطلوب بابطال نقیض کند آن قیاس را خلف خوانند و آن چنان بود که قیاسی تالیف کنند از نقیض مطلوب و مقدمه غیر متنازع که انتاج حکمی ظاهر افساد کند یا معلوم شود که علن انتاجش نقیض مطلوب بوده است و به آن فساد نقیض مطلوب معلوم گردد . این قیاس در حقیقت قیاس مرکب بود و شبیه بود به عکس قیاس . فرق میان قیاس خلف و قیاس مستقیم آنکه قیاس مستقیم از ابتدا متوجه اثبات مطلوب بود و خلف از اول متوجه بانتاج حکم ظاهر الفساد باشد تا از فساد آن حکم بر فساد نقیض مطلوب استدلال کنند و بعد از آن فساد نقیض مطلوب اثبات صحت مطلوب کنند دیگر آنکه مقدمات قیاس مستقیم موافق مطلوب باشد و مقدمات خلف مشتول بود هم بر مناقض او و هم بر موافق او ... توضیح تلفظ این ترکیب قیاس خلف بفتح خائ است به معنی پشت سر . یا قیاس دور . هرگاه نتیجه قیاس اقترانی را با یک مقدمه تالیف کنند آن قیاس را دایرخوانند و هرگاه که مقابل نتیجه را با یک مقدمه تالیف کنند تامقابل دیگر مقدمه را نتیجه دهد آن قیاس را معکوس خوانند و دور و عکس از عوارض قیاس اند . یا قیاس سفسطی . قیاسی است که مرکب از مقدمات وهمی باشد و آن یکی از صنعات خمس است . یا قیاس شرطی . مقدمات هر قیاس ممکن است شرطی محض باشد و ممکن است حملی محض باشد و ممکن است مرکب از شرطی و حملی باشد . یا قیاس شعری . آنچه از تالیف اقوال حادث وشد افادت تخیل کند بر وجهی که خواهند و در موضعی که خواهند و آن را قیاسات شعری خوانند و تعلیقش بیشتر بامور جزوی بود مانند خطابت و فایده آن حددوث انفعالات نفسانی بود از بسط و قبض و تعجب و حیرت و خجلت و فتور و نشاط و غیر آن که تابع تخیلات باشد . یا قیاس عکس . هر گاه که مقابل نتیجه را با یک مقدمه تالیف کنند تا مقابل دیگر مقدمه نتیجه دهد آن قیاس را معکوس خوانند و دور و عکس ار عوارض قیاس اند . یا قیاس غیر کامل . آن بود که محتاج به بیانی بود و بنفسه بین نباشد . یا قیاس فراسی . قیاسی بود که به صورت بر هیات تمثیل بود و به ماده ای از مواد دلیل و علاوت و باین قیاس از هیاتی بدنی و بر خلقی نفسانی دلیل سازند یا قیاس فی نفسه . قیاسی است که مقدمات آن فی نفسه صادق و اعرف نزد عقلا باشد یا قیاس کامل . آن بود که بنفس خودبین باشد . یا قیاس مرکب . چون قیاسات بسیار بر اثبات یک حکم مجتمع شود آن را مرکب نخوانند بلکه قیاسات مرکبه آن را گویند که نتایج بعضی مقدمات بعضی باشد تاباخر یک مطلوب حاصل آید و چون هر قیاسی را دو مقدمه باشد همیشه عدد نتایج و عدد قیاسات متساوی بود و عدد مقدمات ضعف آن . یا قیاس مساوات . عبارت از نوع قیاسی است که مرکب از دو قضیه باشد که متعلق به محمول مقدمه اول موضوع مقدمه دیگر باشد چنانکه گفته شود : الف مساوی است با ب و ب مساوی است با ج که لازمه آن این است که الف مساوی است با ج . یا قیاس مستقیم . قیاسات دیگر را در مقابل قیاس خلف قیاس مستقیم گویند . یا قیاس معکوس . هر گاه مقابل نتیجه را با یک مقدمه تالیف دهد تا مقابل دیگر مقدمه نتیجه دهد آن قیاس را معکوس خوانند . یا قیاس مقاومت . هر گاه قیاسی منتج حکمی دیگر باشد و خواهند که منع آن قیاس کنند بایراد قیاسی دیگر که منتج مقابل مقدمه باشد از قیاس اول که اساس آن قیاس بر آن مقدمه است مانند کبری در شکل اول مقدمه یا مقدمه کلی در اقترانی که یک مقدمه ازو جزوی باشد تا با بطلان آن مقدمه منع قیاس او کرده باشند قیاس دوم را قیسا مقاومت خوانند . یا قیاس مفصول . قیاس موصول . یا قیاس موصول . قیاس مرکب موصول بود یا مفصول . اما موصول آن بود که نتایج را در او بجای خود ایراد کنند و همان نتایج را چون در مقدمات قیاسی دیگر افتد مکرر کنند مثل هر ا ب و هر ب ج است پس هر ا ج است و هر ا ج است و هر ج د است پس هر ا د است در مقابل قیاس مفصول . یا مخالفت قیاس . عبارتست از این که کلمه مخالف قواعد دستوری باشد : غنچه می چهچهد جو بلبل مست گر بیند رخ تو در گلشن . ۶ - عبارتست از آنکه در شریعت حکمی برای امری معلوم باشد و بعد اموری دیگر را که با آن اتحاد در علت داشته باشد بر آن قیاس کنند و همان حکم را نسبت به آن امور صادر نماید . ابو حنیفه بقیاس معتقد بود . این اصل بعدا توسعه یافت و بر تمام مواردی اطلاق شد که نسبت به آنها نصی وجود نداشت و فقیه با قیاس بر موازین شرعی و مقتضیات دین احکامی در باب آنها صادر میکرد . به این ترتیب قیاس به تدریج مرادف رای قرار گرفت و رای ممارست خود در احکام شرعیه این ملکه نفسانی را حاصل کرده باشد که بتواند با دقت در امور و علل و اسباب آنها احکامی که منطبق بر شریعت باشد نسبت به آنها صادر کند پس شرط اصلی رای و قیاس اجتهاد است . قیاسیات . ( اسم ) جمع قیاس : دبیری صناعتی است مشتمل بر قیاسات خطابی و بلاغی ... قیاس کردن . ( مصدر ) سنجیدن چیزی را با چیزی اندازه گرفتن مقایسه کردن : قیاس کن که دلم را چه تیر عشق که پیش ناوک هجر تو جان سپر می گشت .
دهی است از دهستان بخش پلدشت شهرستان ماکو .

فرهنگ معین

(قِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) سنجیدن ، اندازه گرفتن . ۲ - (اِ. ) اندازه و مقدار. ۳ - استخراج نتیجة جز ی ی از کلی .

لغت نامه دهخدا

قیاس. ( ع اِ ) ج ِ قوس. ( از اقرب الموارد ). رجوع به قوس شود. || ( مص ) به ناز خرامیدن. ( از اقرب الموارد ). || اندازه گرفتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). اندازه گرفتن دو چیز. دو چیز را با هم سنجیدن. ( فرهنگ فارسی معین ). برابر گرفتن با کسی در قیام و بر روشی رفتن که دیگری بر آن رفته باشد. و با لفظ کردن و گرفتن مستعمل. ( آنندراج ). رجوع به قیاس کردن و قیاس گرفتن شود. || ( اِمص ) اندازه گیری. سنجش. ( فرهنگ فارسی معین ). || ( اِ ) مشابه : هذا قیاس ذاک ؛ اذا کان بینهما مشابهة. ( اقرب الموارد ). || اندازه. ( فرهنگ فارسی معین ).
- بی قیاس ؛ بی اندازه ، بی حد :
نوازشگریها رود بی قیاس.
نظامی.
که فلان نعمت بی قیاس دارد. ( گلستان ).
|| ( اِمص ) تخمین. حدس. ( فرهنگ فارسی معین ) : یکی از آن طلایه داران گفت : لشکر بسیار ندیدیم... بقیاس من بیش از سد تن نبودند. ( سمک عیار ج 1 ص 240 ). || ( اصطلاح منطق )و آن را انالوطیقای اول خوانند، گفتاری است مرکب ازدو یا چند قضیه که تسلیم به آن موجب تسلیم و پذیرش قولی دیگر میباشد که نتیجه آن است. خواجه طوسی در تعریف قیاس گوید: قیاس قولی باشد مشتمل بر زیادت از یک قول جازم ، چنانکه از وضع آن قولها بالذات قولی دیگر جازم معین بر سبیل اضطرار لازم آید: مثال : هر انسان حیوان است و هر حیوان جسم است نتیجه : هر انسان جسم است. ( فرهنگ فارسی معین از اساس الاقتباس ص 186 ). صدق قیاس مستلزم صدق نتیجه بود و کذب نتیجه مستلزم کذب قیاس ، اما از کذب قیاس کذب نتیجه لازم نیاید و نه ازصدق نتیجه صدق قیاس چه این لازم عامتر از ملزوم است ،پس بسیار بود که قیاس کاذب بود. نتیجه صادق نه بر آن وجه که صدق آن نتیجه مستفاد از آن قیاس باشد، بلکه بر آن وجه که آن نتیجه فی نفس الامر صادق بود. ( فرهنگ فارسی معین از اساس الاقتباس ص 298 ). استدلال سه گونه است یا بعبارت صحیحتر سه وجه پیدا میکند: قیاس ، استقراء و تمثیل. قیاس به آنگونه استدلال میگویند که ذهن را از کلی به جزئی یا از اصل به نتیجه و از قانون به موارد اطلاق آن برساند، مثلاً وقتی از تعریف دایره این نتیجه را میگیریم که «شعاعهای دایره با هم مساوی هستند» و از این قانون که «آب در صد درجه حرارت و 760 درجه فشار هوا به جوش می آید» حکم می کنیم به اینکه «آبی که در کاسه است نیز در صد درجه حرارت و 760 درجه فشار هوا به جوش خواهد آمد». از این مقدمه کلی که انسان فناناپذیر است به این نتیجه میرسیم که «پرویز فناناپذیر است » به استدلال قیاسی پرداخته ایم. ( فرهنگ فارسی معین از روانشناسی تربیتی تألیف سیاسی ص 257 ). ج ، قیاسات.

قیاس . (اِخ ) دهی است از دهستان کچلرات بخش پلدشت شهرستان ماکو، سکنه ٔ آن 209 تن . آب آن از چشمه و مسیل . محصول آن غلات و پنبه . شغل اهالی زراعت ، گله داری و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


قیاس . [ ق َی ْ یا ] (ع ص ) اسب تازنده . (منتهی الارب ). الذی یرسل الخیل . (اقرب الموارد).


قیاس . (ع اِ) ج ِ قوس . (از اقرب الموارد). رجوع به قوس شود. || (مص ) به ناز خرامیدن . (از اقرب الموارد). || اندازه گرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اندازه گرفتن دو چیز. دو چیز را با هم سنجیدن . (فرهنگ فارسی معین ). برابر گرفتن با کسی در قیام و بر روشی رفتن که دیگری بر آن رفته باشد. و با لفظ کردن و گرفتن مستعمل . (آنندراج ). رجوع به قیاس کردن و قیاس گرفتن شود. || (اِمص ) اندازه گیری . سنجش . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِ) مشابه : هذا قیاس ذاک ؛ اذا کان بینهما مشابهة. (اقرب الموارد). || اندازه . (فرهنگ فارسی معین ).
- بی قیاس ؛ بی اندازه ، بی حد :
نوازشگریها رود بی قیاس .

نظامی .


که فلان نعمت بی قیاس دارد. (گلستان ).
|| (اِمص ) تخمین . حدس . (فرهنگ فارسی معین ) : یکی از آن طلایه داران گفت : لشکر بسیار ندیدیم ... بقیاس من بیش از سد تن نبودند. (سمک عیار ج 1 ص 240). || (اصطلاح منطق )و آن را انالوطیقای اول خوانند، گفتاری است مرکب ازدو یا چند قضیه که تسلیم به آن موجب تسلیم و پذیرش قولی دیگر میباشد که نتیجه ٔ آن است . خواجه ٔ طوسی در تعریف قیاس گوید: قیاس قولی باشد مشتمل بر زیادت از یک قول جازم ، چنانکه از وضع آن قولها بالذات قولی دیگر جازم معین بر سبیل اضطرار لازم آید: مثال : هر انسان حیوان است و هر حیوان جسم است نتیجه : هر انسان جسم است . (فرهنگ فارسی معین از اساس الاقتباس ص 186). صدق قیاس مستلزم صدق نتیجه بود و کذب نتیجه مستلزم کذب قیاس ، اما از کذب قیاس کذب نتیجه لازم نیاید و نه ازصدق نتیجه صدق قیاس چه این لازم عامتر از ملزوم است ،پس بسیار بود که قیاس کاذب بود. نتیجه ٔ صادق نه بر آن وجه که صدق آن نتیجه مستفاد از آن قیاس باشد، بلکه بر آن وجه که آن نتیجه فی نفس الامر صادق بود. (فرهنگ فارسی معین از اساس الاقتباس ص 298). استدلال سه گونه است یا بعبارت صحیحتر سه وجه پیدا میکند: قیاس ، استقراء و تمثیل . قیاس به آنگونه استدلال میگویند که ذهن را از کلی به جزئی یا از اصل به نتیجه و از قانون به موارد اطلاق آن برساند، مثلاً وقتی از تعریف دایره این نتیجه را میگیریم که «شعاعهای دایره با هم مساوی هستند» و از این قانون که «آب در صد درجه حرارت و 760 درجه فشار هوا به جوش می آید» حکم می کنیم به اینکه «آبی که در کاسه است نیز در صد درجه حرارت و 760 درجه فشار هوا به جوش خواهد آمد». از این مقدمه ٔ کلی که انسان فناناپذیر است به این نتیجه میرسیم که «پرویز فناناپذیر است » به استدلال قیاسی پرداخته ایم . (فرهنگ فارسی معین از روانشناسی تربیتی تألیف سیاسی ص 257). ج ، قیاسات .
ترکیب ها:
- قیاس استثنایی . قیاس اصولی . قیاس اقترانی . قیاس بسیط. قیاس جلی . قیاس خطابی . قیاس خفی . قیاس خلف . قیاس دور. قیاس سفسطی . قیاس سوفسطایی . قیاس شرطی .قیاس شعری . قیاس غیرکامل . قیاس فراسی . قیاس فی نفسه .قیاس کامل . قیاس کردن . قیاس مساوات . قیاس مستقیم . قیاس معکوس . قیاس مغالطی . قیاس مقاومت . قیاس مفصول . قیاس موصول . رجوع به هر یک از این ماده ها در ردیف خودشود.
|| (اصطلاح اصول ) قیاس عبارت از آشکار ساختن شبیه حکم و علت یکی از دو قول است در قول دیگر. ذکر آشکار کردن بجای اثبات برای آن است که قیاس هیچ حکمی را به اثبات نمی رساند، بلکه آن را ظاهر مینماید و ذکر شبیه حکم و علت برای احتراز از بیان انتقال اوصاف یکی از دو قول است بقول دیگر. قیاس ممکن است هم بین دو شی ٔ موجود صورت بگیرد و هم بین دو معدوم و آن بر دو قسم است : قیاس جلی و قیاس خفی . قیاس جلی آن است که فهم آن را به آسانی دریابد و بپذیرد و خفی بعکس آن است و این نوع دوم جزو استحسان شمرده میشود. (از تعریفات جرجانی ص 78).
- اصحاب قیاس ؛ اصحاب رأی . گروهی از فقها از پیروان ابوحنیفه که بقیاس در احکام شرعی عمل کنند و آن را در شمار ادله آرند و حجت دانند.
ترکیب ها:
- قیاس اصولی . قیاس اولویت . قیاس بطریق اولی . قیاس جلی . قیاس خفی . قیاس شبه . قیاس ظنی . قیاس علت . قیاس قطعی . قیاس مستنبطالعلّه . قیاس منصوص العلّه . رجوع به هر یک از این ماده ها در ردیف خود شود.

فرهنگ عمید

۱. برسی چیزی با روی چیز دیگر از روی مشابهت، سنجش، مقایسه.
۲. اندازه گیری.
۳. گمان.
۴. (اسم ) اندازه.
* قیاس مع الفارق: قیاس کردن چیزی با چیز دیگر بی آنکه مناسبت و اشتراکی میان آن دو باشد.

۱. برسی چیزی با روی چیز دیگر از روی مشابهت؛ سنجش؛ مقایسه.
۲. اندازه‌گیری.
۳. گمان.
۴. (اسم) اندازه.
⟨ قیاس مع‌الفارق: قیاس کردن چیزی با چیز دیگر بی‌آنکه مناسبت و اشتراکی میان آن دو باشد.


دانشنامه عمومی

قیاس یا قیاس منطقی استدلالی است از کل به جزء که اگر مقدمه های آن درست باشند، نتیجهٔ به دست آمده حتماً درست است.
Wikipedia contributors, "Syllogism," Wikipedia, The Free Encyclopedia, http://en.wikipedia.org/w/index.php?title=Syllogism&oldid=205812016
اصطلاحات از فرهنگ علوم انسانی داریوش آشوری.
منظور از قیاس در منطق اینست که هر گاه دو یا چند فرض را درست و مطمئن بدانیم و رابطهٔ این فرض ها چنان باشد که بناچار از این فرض های صحیح، نتیجه ای منطقی به دست آید، این نتیجه را باید پذیرفت. اگر ما این نتیجهٔ منطقی یعنی همان گزاره را نپذیریم دچار تناقض خواهیم شد.
به عبارت دیگر قیاس، گونه ای برهان منطقی است که در آن از دست کم دو قضیه (فرض مقدماتی، پیش گزاره)، گُزاره ای (نتیجه) استنتاج می شود.
برای نمونه، وقتی بگوییم:

قیاس (ابهام زدایی). قیاس ممکن است به موارد زیر اشاره کند:
قیاس به معنای استنتاج یقینی از مقدمات
قیاس فقهی

دانشنامه آزاد فارسی

(در لغت به معنی مقایسه و سنجش) در اصطلاح منطق، از اقسام حجّت (استدلال) و آن سخنی (قولی) است که از پیوستن قضایا به بار می آید و ذاتاً به قولی دیگر می انجامد، چنان که از پیوستن قضایای: «سقراط، انسان است/هر انسانی فانی است» این قول (نتیجه) به بار می آید که: «سقراط فانی است». قضایای به هم پیوسته، که حداقل دو قضیه است، را دو مقدمه یا مقدمتین قیاس می نامند و قولی که از آن به بار می آید، نتیجۀ قیاس نام می گیرد. در قیاس، سیر نتیجه گیری از کلی (هر انسانی فانی است) به جزئی است (سقراط فانی است).

فرهنگ فارسی ساره

سنجش، هم سنجی، هم سجی، فرا سنج


فرهنگستان زبان و ادب

{analogy} [باستان شناسی، زبان شناسی] فرایند قاعده مندسازی صورت های منحصربه فرد در دستور یک زبان توسط گویشوران یا دگرگونی های تاریخی درجهت از میان رفتن صورت های استثنایی متـ . سامان گرایی
{deduction} [روان شناسی] رسیدن به نتیجۀ جزئی از یک قضیۀ کلی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ــ حمل امر معلوم بر امر دیگر را قیاس گویند. ــ قیاس (اصول)، استنباط حکم یک موضوع از موضوع دارای نصّ معتبر به دلیل شباهت بین آن دو قیاس (اصول) است.
ــ در لغت به تقدیر و مساوات گفته می شود: «قست الارض بالقصبة» یعنی زمین را اندازه گرفتم و تقدیر کردم، «و فلان لا یقاس بفلان أی لا یساوی». ــ در لغت به معنای سنجش و اندازه گیری دو چیز با هم می آید.در کتاب « الاحکام فی اصول الاحکام » آمده است:«اما القیاس فهو فی اللغة عبارة عن التقدیر و منه یقال: قست الارض بالقصبة و قست الثوب بالذراع، ای: قدّرته بذلک و هو یستدعی امرین یضاف احدهما الی الاخر بالمساواة فهو نسبة و اضافة بین شیئین...».

پیشنهاد کاربران

مقایسه کردن دوچیز باهم

دودلی _ تردید

همسنجیدن.
قیاسیدن.

دو شی را با هم مقایسه کردن وزن و سبک و سنگین کردن توزین دو مقدار مشابه

سنجش، هم سنجی

دو چیز را با هم سنجیدن 💂🏻‍♀️

زاده شد ز قیاس: بیش از شمار و اندازه شد.
چون در آن نعمتم نبود سپاس
حق نعمت زیاده شد ز قیاس
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 511 )


کلمات دیگر: