کلمه جو
صفحه اصلی

استصحاب

فارسی به انگلیسی

seeking the company of someone, associating with someone

فرهنگ فارسی

صحبت وهمدمی خواستن، به صحبت ومعاشرت خواندن کسی را، یاری خواستن ازکسی ، ودراصطلاح فقه: حکم سابق رادرلاحق جاری کردن
( مصدر ) ۱ - بهمراهی خواستن بصحبت و همدلی خواستن . ۲ - یاری خواستن . ۳ - همراه بردن با خود داشتن . ۴ - ( اسم ) باقی داشتن چیزی به حالت سابق آن آنکه امر مورد شکی را بر حالت سابق آن از جهت آثار حقوقی ثابت بداریم . بنابراین سه رکن دارد : ۱ - یقین بان در رمان سابق . ۲ - شک بان در زمان بعد . ۳ - ثابت داشتن آثار یقین در زمان شک . جمع : استصحابات .

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - به همراهی خواستن . ۲ - یاری خواستن . ۳ - با خود داشتن . ج . استصحابات .

لغت نامه دهخدا

استصحاب. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) خواندن بصحبت و معاشرت. ( منتهی الارب ). بصحبت و معاشرت خواندن کسی را. صحبت کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). صحبت کسی خواستن. ( زوزنی ). || یاری خواستن از کسی. ( منتهی الارب ). یار خواستن. || چیزی خواستن. ( تاج المصادر بیهقی ). || با خود داشتن. || باقی داشتن چیزی. ( وطواط ). || لازم گرفتن چیزی را. ( منتهی الارب ). || و فی اصول الفقه الاستصحاب عبارة عن ابقاء ما کان علی ماکان علیه لانعدام المغیر. ( تعریفات جرجانی ). الاستصحاب ؛ هو الحکم الذی یثبت فی الزمان الثانی بناء علی الزمان الاول. ( تعریفات جرجانی ). مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: هو عند الاصولیین طلب صحبة الحال للماضی بأن یحکم علی الحال بمثل ما حکم علی الماضی و حاصله ابقاء ماکان علی ماکان بمجرد انه لم یوجد له دلیل مزیل ٌ و هو حجة عند الشافعی و غیره کالمزنی و الصیرفی و الغزالی فی کل حکم عرف وجوبه بدلیله ثم وقع الشک فی زواله من غیر ان یقوم دلیل بقائه او عدمه مع التأمل و الاجتهاد فیه و عند اکثر الحنفیة لیس بحجة موجبة للحکم و لکنها دافعة لالزام الخصم لان مثبت الحکم لیس بمبق له. یعنی ان ایجاد شی امر و ابقائه امر آخر فلایلزم أن یکون الدّلیل الذی اوجده ابتداءً فی الزّمان الماضی مبقیاً فی زمان الحال لان البقاء عرَض ٌ حادث بعدالوجود و لیس عینه. و لهذا یصح نفی البقاء عن الوجود فیقال وجد فلم یبق. فلابدّ للبقاء من سبب علی حده. فالحکم ببقاءِ حکم بمجرّد الاستصحاب یکون حکماً بلادلیل. و ذلک باطل. هکذا فی نورالانوار. و فی الحموی حاشیة الاشباه فی القاعدة الثالثة: الاستصحاب هو الحکم بثبوت امر فی وقت آخرو هذا یشمل نوعیه. و هما جعل الحکم الثابت فی الماضی مصاحباً للحال او جعل الحال مصاحباً للحکم الماضی.و اختلف فی حجیته فقیل حجة مطلقاً و نفاه کثیر مطلقاً. و اختیر انه حجة للدفع لا للاستحقاق. ای لدفع الزام الغیر لا لالزام الغیر و الوجه الاوجه انه لیس بحجة اصلاً لان الدفع استمرار عدمه الاصلی لان المثبت للحکم فی الشروع لایوجب بقائه لان حکمه الاثبات و البقاء غیرالثبوت فلایثبت به البقاء کالایجاد لایوجب البقاء لان حکمه الوجود لاغیر. یعنی انّه لما کان الایجاد علة للوجود لاللبقاء فلایثبت به البقاء حتی یصح الافناء بعد الایجاد. و لو کان الایجاد موجباً للبقاء کماکان موجباً للوجود لما قصور الافناء بعد الایجاد لاستحالة الفناء معالبقاء و لما صح الافناء بعد الایجاد لایوجب البقاء - انتهی. فان قیل ان قام دلیل علی کونه حجة لزم شمول الوجود اعنی کونه حجة للاثبات و الدفع. و الالزم شمول العدم. و اُجیب بان معنی الدّفع ان لایثبت حکم و عدم الحکم مستند الی عدم دلیله و الاصل فی العدم الاستمرارحتّی یظهر دلیل الوجود. و ثمرة الخلاف تظهر فیما اذابیع شقص من الدار و طلب الشریک الشفعة فانکر المشتری ملک الطالب فی السهم الاَّخر الذی فی یده و یقول انه بالاعارة عندک ، فعند الحنفیة القول قول المشتری و لاتجب الشفعة الا ببینة لان الشفیع یتمسک بالاصل و لان الیددلیل الملک ظاهراً و الظّاهر یصلح لدفع الغیر لا لالزام الشفعة علی المشتری فی الباقی. و عند الشافعی تجب بغیر بینة. لان الظّاهر عنده یصلح للدفع و الالزام جمیعاً فیأخذ الشفعة من المشتری جبراً. و ان شئت الزیادة فارجع الی کتب الاصول کالتوضیح و نحوه - انتهی.

فرهنگ عمید

۱. (فقه ) حکم دادن به باقی بودن حالت سابق، هنگام شک داشتن در یک حُکم، مثلاً درصورت غیبت طولانی مدت کسی حکم به زنده بودن او می دهند.
۲. [قدیمی] کسی را به صحبت و معاشرت دعوت کردن.

دانشنامه عمومی

استصحاب یا اعتبار حالت سابق اصلی در اصول فقه و حقوق، به معنای حکم به بقای چیزی ست که پیشتر به آن یقین وجود داشته است.
جعفری لنگرودی، محمدجعفر (۱۳۷۶)، مقدمه عمومی علم حقوق، تهران: گنج دانش، شابک ۹۶۴-۵۹۸۶-۳۴-۶
استصحاب زمانی کاربرد دارد که ما در مورد وضعیت فعلی چیزی تردید و در مورد وضعیت سابق آن یقین داشته باشیم. به این ترتیب فرض را بر بقای حالت سابق می گذاریم، مگر آنکه خلافش ثابت گردد. برای مثال هرگاه از زنده بودن یا مرگ سربازی که به جنگ رفته تردید داریم، فرض را بر زنده بودنش می گذاریم که تا چندی پیش به آن یقین داشته ایم.
تعریف استصحاب به زبان ساده ، اگر در مسئله ای شک کردیم ، (مثلا ایا وضویی که چند ساعت قبل گرفتیم هنوز صحیح است یا باطل شده ) در این مثال ، با توجه به اینکه یقین داریم وضو داشتیم ، شکی که الان برایمان به وجود آمده را نا دیده میگیریم و وضو ای که گرفته بودیم را صحیح میدانیم.
گفته می شود که اصل استصحاب از ابتکارات شافعیان است. بیشتر پیروان شافعی و شیعیان آن را حجت می دانند، اما بیشتر متکلمان و بسیاری از پیروان ابوحنیفه آن را نمی پذیرند.

دانشنامه آزاد فارسی

اِستِصْحاب
(در لغت به معنای به همراه داشتن) اصطلاحی در اصول فقه به معنی حکم به استمرار آنچه پیش تر وجود داشته است.به دیگر سخن هرگاه وجود چیزی در گذشته قطعی است، اما وجود فعلی آن مورد تردید است حکم به وجود آن برای حالت فعلی را «استصحاب» گویند (یعنی نقض نکردن یقین سابق با شک لاحق). مثلاً شخصی که وضو داشته شک کند چیزی که موجب بطلان وضو گردد از او صادر شده یا خیر، براساس استصحاب حکم به باقی ماندن وضوی سابق می کند. در مادۀ ۳۵۷ آیین دادرسی مدنی ایران آمده: «در صورتی که حق یا دینی برعهده کسی ثابت شد اصل بقاء آن است مگر خلافش ثابت شود.» اصل بقا همان استصحاب است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] استصحاب (استصحاب حال) به معنی حکم کردن به بقای متیقن سابق می باشد. از این عنوان در اصول فقه، مبحث اصول عملی بحث شده است.
استصحاب از اصول عملی و برای آن تعریف هایی ذکر شده است که بعضی همه آن ها را به یک تعریف برگردانده اند و آن حکم به بقای حکم شرعی یا موضوع حکم، که بقای آن مشکوک است.
پیشینه استصحاب
پیشینه استصحاب از بُعد مضمونی و دلیلی به عصر حضور امام معصوم علیه السلام برمی گردد؛ لیکن عنوان استصحاب از مصطلحات فقهای اصولی در عصر غیبت است.نخستین بیان صریح در این مورد بنابر آثار به دست آمده از فقیهان اصولی سخن شیخ مفید (متوفی۴۱۳ ه. ق) در رساله اصولی متعلق به ایشان است.
ماهیت استصحاب
در این که استصحاب، «اصل» است یا «اماره» میان اصولیان اختلاف نظر وجود دارد.ظاهر کلمات اکثر اصولیان پیش از شیخ انصاری که استصحاب را حکم عقلی می دانستند قول دوم است؛ لیکن شیخ انصاری و اصولیان پس از وی، قول نخست را ترجیح دادند؛ زیرا از نظر آنان، عمده ترین دلیل اعتبار استصحاب، روایات است و از آن ها چنین استفاده می شود که استصحاب حکم ظاهری است که در ظرف شک نسبت به حکم واقعی جعل شده است.
جایگاه استصحاب
...

پیشنهاد کاربران

حکم به چیزی که از قبل جاری بوده است

اعتبار حالت سابق


کلمات دیگر: