مترادف جعل : تقلب، دروغ، درآوردن، ساختگی، ازخوددرآوردن، ساختن | غایط، فضله، نجاست، سوسک
برابر پارسی : برساخت، روسازی، ساختگی
making, creating
forging
fabrication, falsification, forgery, imitation, sham, simulation
ساخت , ساختمان , مايه کاميابي , ترکيب , عايدي
ساخته شده , مصنوع , ساختگي , تربيت شده
غایط، فضله، نجاست
سوسک
تقلب، دروغ
درآوردن
ساختگی
ازخوددرآوردن، درآوردن، ساختن
۱. تقلب، دروغ
۲. درآوردن
۳. ساختگی
۴. ازخوددرآوردن، درآوردن، ساختن
۱. غایط، فضله، نجاست
۲. سوسک
روشی برای دستیابی غیرمُجاز به رایانهها یا شبکههای رایانهای ازطریق ارسال پیام یا نشانی اینترنتی فردی دیگر
(جَ) [ ع . ] (مص ل .) برگردانیدن ، تقلب کردن .
(جُ عَ) [ ع . ] (اِ.)سرگین غلطان ، حشره ایست که روی مدفوع حیوانات می نشیند.
جعل . [ ج َ ](ع اِ) خرمابن نر. (منتهی الارب ). || خرمابن سخت کوتاه . (مهذب الاسماء). واحد آن جعلة میشود.
جعل . [ ] (اِخ ) (کراهت ) داوران 9: 37 و او پسر عابد میباشد که اهالی شکیم را بر پادشاه خودشان ابی ملک شورانیده بالاخره خود منهزم گردید و متابعانش شکست فاحشی خوردند. (قاموس کتاب مقدس ).
جعل . [ ج َ ] (ع مص ) ساختن . || کردن . || قرار دادن . نهادن . وضع کردن . || زشتی را نیکو گردانیدن . || مبدل ساختن . دیگرگون کردن . از حالتی به حالت دیگر درآوردن . || گمان بردن چیزی را چیز دیگر. || شرط نهادن . قرار گذاشتن بر سر چیزی . || شروع کردن . آغاز کردن . نزدیک شدن به آغاز کاری (از افعال مقاربه ). || نام نهادن . وصف کردن . || اعتقاد پیدا کردن . || آشکار گردانیدن . به ظهور درآوردن . || آفریدن . از عدم بوجود آوردن . || بزرگوار گردانیدن . شرف بخشیدن . || حکم شرعی دادن در امری . || تحکم بدعی . || نسبت دادن . منسوب گردانیدن . || ایجاد شی ٔ از شی ٔ و تکوین آن . || فروبردن چیزی را در چیز دیگر. || (اِ) الهام و ایقاع در قلب . (تاج العروس ). || هر چیز ساختگی که در آن دعوی اصل نمایند وهر چیزی که کسی از پیش خود اختراع کند. (ناظم الاطباء). نقل چیزی که بر آن دعوی اصل نمایند. (غیاث اللغات ). || (اصطلاح حقوق ) جعل و تزویر عبارت است از ساختن نوشته یا سند یا چیز دیگر بر خلاف حقیقت یا ساختن مهر یا امضای اشخاص رسمی یا غیررسمی یا بقصدتقلب خراشیدن یا تراشیدن یا قلم بردن یا الحاق یا اثبات یا سیاه کردن یا تقدیم یا تأخیر سند نسبت به تاریخ حقیقی یا الصاق متقلبانه ٔ نوشته بنوشته ٔ دیگری یا بکار بردن مهر دیگری بدون اجازه ٔ صاحب آن و نظائرآن . رجوع بقانون مدنی شود. و بر مفاد ماده ٔ 97 بضمیمه ٔ مفاد 102 قانون مجازات عمومی روی هم رفته اصطلاح «جعل مادی » اطلاق میشود. (فهرست حقوقی ، تألیف جعفری لنگرودی ص 81). || (اصطلاح فلسفه ) عبارت از اثر خاص فاعل است که مناسب با معنای آفریدن میباشد. بعد از فراغ از این قاعده که «کل ممکن زوج ترکیبی له وجود و ماهیة» مسئله ٔ جعل مطرح شده است بر این مبنی که آیا کدامیک از دو جزء (وجود وماهیت ) در اشیاء مجعول بالذاتند و کدام مجعول بالعرض و آیا اثر فاعل اولاً و بالذات وجود است یا ماهیت و یا آنکه هیچ کدام نیست بلکه اثر جاعل عبارت از اتصاف ماهیت بوجود است ؟
در این زمینه نظریاتی چند اظهار شده است :
بعضی گویند: مجعول بالذات ماهیت است و وجود، مجعول بالعرض است .
بعضی گویند: مجعول بالذات وجود است و ماهیت مجعول بالعرض بوده و عبارت از حدود وجود است و بلکه از تمام امور مجعول بالذات وجود عینی اوست و وجود اصل در تقرر است .
بعضی میگویند: مجعول بالذات نفس صیرورة ماهیات موجوداً میباشد.
بعضی میگویند: مجعول بالذات مفهوم وجود به ماهو وجود است .
صدرالدین گوید: مجعول بالذات و معلول بالذات انحاء وجودات است بجعل ابداعی بسیط که به افاضه ٔ خاص و تجلی اول موجودات از کتم عدم پدید آمده اند و به تجلی دوم مراتب و کثرات صفاتی و اسمائی و افعالی نمودار گردیده اند. (فرهنگ علوم عقلی تألیف دکترسیدجعفر سجادی ).
- جعل الجنة مثواه ؛ جمله ٔ دعائیه است یعنی ؛ بهشت جایگاه او باد.
- جعلت فداک ؛ جمله ٔ دعائیه است که در آغاز نامه ها می آورند، یعنی جانم فدای تو باد.
- جعلنی اﷲ فداک ؛ ایضاً جمله ٔ دعائیه است .
جعل . [ ج َ ع َ ] (ع اِمص ) کوتاهی و فربهی . || ستیزه . (منتهی الارب ). || (مص ) گوگال ناک گردیدن آب . بسیار شدن گوگال در آب . گوگالهای مرده پدیدار گشتن در آب . (ناظم الاطباء). || (اِ) جریمه . جریمه ٔ نقدی . (دزی ).
جعل . [ ج ِ / ج َ ع ِ ] (ع ص ) آب گوگال ناک . آب آلوده به گوگال . آبی که گوگال در آن مرده باشد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
طیان مرغزی .
ناصرخسرو.
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
عطار.
(مثنوی ).
(مثنوی ).
۱. تغییر سند یا هر نوع نوشتۀ رسمی دیگر برخلاف حقیقت و به قصد تقلب.
۲. ساختن چیزی دروغین و شبیه اصل: جعل اسکناس. گردانیدن.
۳. خلق کردن سخنی دروغین و منسوب کردن آن به دیگران: جعل حدیث.
۴. وضع کردن و آفریدن. ٥. (صفت) دروغین.
١. اجرتی که برای کاری قرار دهند؛ مزد؛ اجرت؛ دستمزد.
٢. باج؛ رشوه.
حشرهای سیاه و پِردار، بزرگتر از سوسکهای خانگی که در بیابانهای گرم پیدا میشود و بیشتر روی سرگین حیوانات مینشیند؛ بالش مار؛ سرگینغلتان؛ سرگینگردان؛ سرگینگردانک؛ خبزدو؛ خبزدوک؛ خزدوک؛ خزوک؛ خروک؛ چلاک؛ چلانک؛ کستل؛ گوگار؛ گوگال؛ تسینهگوگال؛ گوگردانک.
برساخت، روساز