کلمه جو
صفحه اصلی

حفظ


مترادف حفظ : صیانت، محارست، محافظت، نگهداری، پشتیبانی، حمایت، ازبر کردن، به خاطر سپردن ، بر، به خاطرسپاری، ضبط، پاس، یاد، ذهن، خاطر، حافظه

متضاد حفظ : فراموش کردن، ذهول

برابر پارسی : نگهداری، از بر، یادسپاری، نگهبانی

فارسی به انگلیسی

preservation, protection, safekeeping, safety, conservation, custody, maintenance

conservation, custody, keeping, maintenance, preservation, protection, reservation


protection, preservation


فارسی به عربی

حفظ , حمایة

عربی به فارسی

نگهداري , حفظ , محافظت , جلوگيري , حراست


مترادف و متضاد

۱. صیانت، محارست، محافظت، نگهداری
۲. پشتیبانی، حمایت
۳. ازبر کردن، بهخاطر سپردن ≠ فراموش کردن، ذهول
۴. بر
۵. بهخاطرسپاری
۶. ضبط
۷. پاس
۸. یاد، ذهن، خاطر
۹. حافظه


protection (اسم)
حمایت، حفاظت، سایه، حفاظ، محافظت، حفظ، حراست، نیکداشت، تامین نامه، حجر، سوگیری

retinue (اسم)
همراهان، ملتزمین، نگهداری، حشمت، حفظ، حشم، خدم وحشم

preservation (اسم)
جلوگیری، نگهداری، حفظ، حراست

صیانت، محارست، محافظت، نگهداری ≠ فراموش کردن، ذهول


پشتیبانی، حمایت


ازبر کردن، به‌خاطر سپردن


فرهنگ فارسی

یکی از زیرگزینه‌های پرونده که برای ذخیره‌کردن شکلِ موجودِ پرونده در حافظه به کار می‌رود متـ . حفظ کردن


نگهداری کردن، جلوگیری کردن ازنابودشدن
۱ - ( مصدر ) نگاهبانی کردن نگهداری کردن چیزی را. ۲ - ( اسم ) نگهبانی نگهداری: (وی بر حفظ مقام خود قادر نیست ) ۳ - ( مصدر ) بیاد سپردن از بر کردن بیاد داشتن : حفظ شعر . ۴ - ( اسم ) یاد : از حفظ نطق کرد . ۵ - حافظه : حفظش قوی است . یا حفظ تماس . نگهداری و ادام. تماس با قوای خودی. یا حفظ صحت . بهداشت حفظ الصحه . یا حفظ عهد . امتثال واجبات و دوری از محرمات . یا حفظ غیب . پاس خاطر شخص غایب داشتن .

فرهنگ معین

(حِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) نگاهبانی کردن ، نگه داری کردن . ۲ - به ذهن سپردن ، در حافظه نگاه داشتن . ۳ - (اِ. ) یاد، ذهن . ۴ - جلوگیری از ایجاد خدشه یا آشفتگی .

لغت نامه دهخدا

حفظ. [ ح ِ ] ( ع مص ) نگاه داشتن. نگه داشتن. نگاهداشت. نگهداری. نگهداشت. گوش داشتن. حیاطة. وقایة. حراست. صیانت. محافظت ، حرس. بقو. بقاوت. نگاهداری کردن. نگهداری کردن. بازداشتن شیئی از زیان و هلاک : احسن اﷲ حفظک و حیاطک. ( تاریخ بیهقی ص 298 ).
حفظ و عون خدای عزّوجل
بر سر و تنش خود و خفتان باد.
مسعودسعد.
از حفظ و عون یزدان در گرم و سرد دهر
بر شخص عالی تو شعار و دثار باد.
مسعودسعد.
و ضبط مسالک و حفظ ممالک... بسیاست منوط. ( کلیله و دمنه ). بذات خویش بحفظ خزانه جواهرقیام کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
- حفظ آبرو کردن ؛ محافظت حسن شهرت خود کردن و آن را نگاه داشتن.
- فی حفظاﷲ، او فی کنف اﷲ و فی حرزاﷲو فی ستراﷲ ؛ خدانگاهدار. خدانگهدار.
|| نگاهبانی. نگهبانی.
- حفظ سر ؛ کتمان سر. رازپوشی. پوشیدن راز.
|| از بر بکردن. ( تاج المصادر بیهقی ). از برکردن. فراگرفتن. برکردن. یاد گرفتن. ( زوزنی ). بیاد گرفتن. نگاه داشتن. [ در همین معنای از بر کردن ]. و در فارسی آنرا با شدن و کردن صرف کنند. بیاد سپردن. بخاطر سپردن. الحفظُ ضبطُالصوَر المدرکة. ( تعریفات ) :
زمانه گفته من حفظ کرد و نزدیک است
که اخترانش بر آفتاب و مه خوانند.
مسعودسعد.
و بحقیقت بباید دانست که فائده درفهم است نه در حفظ. ( کلیله و دمنه ). || هوشیاری. ( منتهی الارب ).
- حفظ مال ؛ چرانیدن شتران و گوسفندان را. ( منتهی الارب ).
|| ( اِ ) یاد. مقابل نسیان. || حافظه. قوه حافظه : مفاصل را تیز گرداند و حفظ را تیز کند و دل را قوت دهد. ( نوروزنامه ).

فرهنگ عمید

۱. نگهبانی کردن، نگهداری کردن.
۲. جلوگیری از نابود شدن چیزی.
۳. یاد گرفتن و ازبر کردن شعر یا مطلبی.

فرهنگ فارسی ساره

نگ هدار


فرهنگستان زبان و ادب

{save} [رایانه و فنّاوری اطلاعات] یکی از زیرگزینه های پرونده که برای ذخیره کردن شکلِ موجودِ پرونده در حافظه به کار می رود متـ . حفظ کردن

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] حفظ در دو معنا استعمال شده است.از حفظ به معنای نخست به مناسبت در بابهایی نظیر جهاد، ودیعه، اطعمه و اشربه و حدود سخن گفته اند.۱-مراقبت و نگهداری کردن از کسی یا چیزی.۲-به یاد سپردن.
حفظ به معنای نخست عبارت است از نگهداری و محافظت کردن از کسی یا چیزی به منظور دفاع از آن یا جلوگیری از وارد آمدن آسیب به آن.
احکام حفظ به معنای نخست
حکم حفظ و نیز چگونگی آن بر حسب متعلق حفظ، از قبیل جان، آبرو، مال و امانت، متفاوت است.
← حفظ جان
← احکام حفظ به معنای دوم
...

پیشنهاد کاربران

نگهداشت

نگهداری

این واژه ایرانی است:

از لغت اوستایی haf* یا hap* به معنای نگهداری نگهبانی to keep - observe واژه هپز یا هفز به دست آمده است که عرب آنرا حفظ مینویسد. شیوه ساخت لغت هفز ( هف ز ) مانند شیوه ساخت واژگان لپز=لفظ ( لپ ز/س در بلوچستان لبز - لبزان ) و لیس ( لیه ز/س ) است. در اوستایی و در سغدی واژگان haptī و hafšī به معنای نگهداری و در پارسی میانه habz از ریشه هپ به دست آمده اند. بدینسان روشن میشود که واژگان حافظ و محفوظ و محفظه و محافظت و حفیظ و محافظ را عرب از روی ریشه ایرانی هفز جعل کرده است.

از لغت اوستایی sep* به معنای مراقبت مواظبت to take care of - observe واژه اسپه espah را ساخته اند که هم اکنون در گویش خوانساری به معنای سگ و همتای لغت سباکا در زبان روسی است.



*پیرس:

Etymological Dictionary of the Iranian Verb

( Leiden Indo - European Etymological Dictionary Series )




این واژه در جایگاه های گوناگونی به کار می رود:
نگهداری، نگهداشت، نگاهداشت، نیکداشت
ماندگاری، پایایی
از بر کردن، به یاد سپردن

حفظ
واژهء اربیده شدهء پارسی : هِفز
این واژه در کارواژهء آمیختهء : نِهُفتُن به جا مانده است.
نِهُفتَن : نِ - هُفت - اَن
نِ = پیشوند به مینهء زیر ، پایین
اَن = پسوند کُنندگی
هُفت = نگهداشتن و هم ریشه با واژه های اروپایی :
انگلیسی : hold
آلمانی : halt
می توان به چهر و شکل هِفزیدن و هِفزاندن با نگر به ساختار دستور زبانی و گویشوری پارسی امروز آن را گُسترد
هِفز ، هفزه ، هفزا ، هفزنده ، هفزند ، هفزَن ، هفزان ، هفزَک ، هفزاک ، هفزال ، هفزیل ، هفزِمان ، هفزگر ، هفزش ، هفزشمند ، هفزشور ، هفزشگر ، هفزشگاه ، هفزشکده ، هفزگاه. . .
پیش نهاد دویوم :
می توان از ریشهء هُفت یا هِفت به دیس :
هُفتَن ، هِفتن آن را دوباره زایا ساخت.


معنی حفظ
نگهداری کردن


کلمات دیگر: