کلمه جو
صفحه اصلی

دفاع


مترادف دفاع : پدافند، تدافع، مدافعه

متضاد دفاع : تک، حمله

برابر پارسی : پشتیبان، پشتیبانی، پدافند، ایستادگی، پایداری، پَدافند

فارسی به انگلیسی

defence


back, advocacy, defense, fence, parry, defence

advocacy, defense, fence, parry


فارسی به عربی

جواب , دفاع , ذخیرة , وتد

عربی به فارسی

مدافعه , دفاع , وکالت , پدافند , دفاع کردن , استحکامات


مترادف و متضاد

پدافند، تدافع، مدافعه ≠ تک، حمله


answer (اسم)
دفاع، پاسخ، جواب

munition (اسم)
لوازم، قلعه، دفاع، مهمات، تدارکات

advocacy (اسم)
طرفداری، دفاع، وکالت

defense (اسم)
دفاع، حمایت، مدافعه، پدافند، محافظت، استحکامات

pleading (اسم)
دفاع، دادخواهی، شفاعت، برهان نمایی

vindication (اسم)
دفاع، حمایت، توجیه، اثبات بیگناهی

apologia (اسم)
دفاع، پوزش ادبی

replication (اسم)
دفاع، پاسخ، رونوشت، تکرار، انعکاس، پاسخگویی، تاشدگی

fencing (اسم)
دفاع، نرده، حصار، محجر، ششمشیر بازی

pale (اسم)
دفاع، نرده، حصار دفاعی، قلمرو حدود

فرهنگ فارسی

ازکسی حمایت کردن، بدی و آزاری راازخوددورکردن ، وطن وناموس وحقوق خوراازدستبرددشمن حفظکردن
۱ - ( مصدر ) از دستبرد دشمن ( انسان حیوان ) حفظ کردن . ۲ - ( مصدر ) باز داشتن پس زدن . ۳ - پاسخ طرف مقابل در هر دعوی . ۴ - جنگی که مسلمانان با کافران کنند برای جلوگیری ار حمله آنان .
موج بزرگ از دریا .

بازیکنی که در بازی‌های میدانی و گروهی، مطابق با آرایش تیمی، وظیفۀ اصلی‌اش ممانعت از گل زدن یا کسب امتیاز توسط حریف است متـ . مدافع


فرهنگ معین

(دِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) از دستبرد دشمن حفظ کردن . ۲ - (مص م . ) بازداشتن ، پس زدن . ۳ - پاسخ طرف مقابل در هر دعوی . ۴ - جنگی که مسلمانان با کافران کنند برای جلوگیری از حملة آنان .

لغت نامه دهخدا

دفاع . [ دَ ] (ع اِ) به صورت معرفه ، علم است مر ماده گوسپند را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).


دفاع . [ دَف ْ فا ] (ع ص ) سخت دفع کننده : رجل دفاع عن عرضه ؛ مردی ناموس پرست . (یادداشت مرحوم دهخدا). کثیرالدفع. (اقرب الموارد). || کسی که استخوان کاسه را یک سو کند تا بجای وی گوشت پاره آید. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).


دفاع . [ دُف ْ فا ] (ع اِ) موج بزرگ ازدریا. (منتهی الارب ). معظم موج و سیل . (از اقرب الموارد). || سیل بزرگ . || هر چیز بزرگ که بدان مثل وی دفع کرده شود. (منتهی الارب ). چیزعظیم و بزرگ که بدان مانند خودش را دفع کنند. || کثیر و بسیار از مردم . (از اقرب الموارد).


دفاع . [ دِ ] (ع مص ) دور کردن از کسی . (از منتهی الارب ). دور کردن . (دهار). دفع کردن از کسی . (تاج المصادر بیهقی ) (از ترجمان القرآن جرجانی ) (از اقرب الموارد). || همدیگر را راندن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || مزاحم کسی شدن ، گویند: سید غیرمُدافَع. هرگاه در سروری او مزاحم ورقیبی نباشد. (از اقرب الموارد). || دارادار کردن حق کسی را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). مماطله کردن حق کسی را. (از اقرب الموارد). || یاوری کردن و حمایت کردن کسی را. (از اقرب الموارد). || حریص و آزمند شدن و فرورفتن در کاری . (از اقرب الموارد). مُدافعة. و رجوع به مدافعة شود. || دفع شر. (ناظم الاطباء). || از دستبرد دشمن (انسان ، حیوان ) حفظ کردن . (فرهنگ فارسی معین ). || بازداشتن . پس زدن .
- ساز و کار (مکانیسم ) دفاع ؛ اصطلاحی در پسیکانالیز ، حاکی از رفتاری که لاعَن ْشعور برای دفاع از محکومیت یا انتقاد خیالی یا احتمالی از شخص سرمیزند. اینگونه رفتار انحاء مختلف دارد از قبیل : توجیه (تعویض محرکات غیراجتماعی با آنچه مقبول عموم است )، تکبیت (ممانعت از اشتغال خاطر به افکار پریشان کننده )، ترجیع (بازگشت به رفتار کودکانه و دلخوشی های بچگانه )، تجسم (منسوب داشتن انگیزه هایی که مورد قبول خویشتن واقع نشده به دیگران )، تمثل (ازآن ِ خود تلقی کردن امیال و اهواء دیگران )، تعالی («لیبیدو» را متوجه به مقاصد مفید و مثبت کردن )، تقلیب (ظاهر شدن تنازعات روحی بصورت علائم جسمی ). (دایرةالمعارف فارسی ).
|| (اصطلاح فقه ) در مقابل جهاد است و آن در موقعی است که دشمنان بر مردم مسلمان هجوم آوردند و حمله نمایند، و آن بر همه ٔ افراد واجب است . دفاع از حقوق اولیه ٔ هر فردی است جهت حفظ مال و جان و عرض و ناموس خود. (از فرهنگ علوم نقلی ، از شرح لمعه ج 2 ص 325). || (اصطلاح حقوق ) پاسخ طرف مقابل در هر دعوی . (فرهنگ فارسی معین ). ادعای طرف مقابل دارنده ٔ دعوی در مقابل تعقیب .رجوع به دعوی در همین لغت نامه و به فرهنگ حقوقی شود.
- دفاع به معنی اخص ؛ چنین است که مدعی علیه ، حقوق ادعائی مدعی را انکار کند. (فرهنگ حقوقی ).
- دفاع به معنی اعم ؛ آن دو فرد دارد: الف : ایراد، و آن چنین است که مدعی علیه ادعای مدعی را ماهیةً نفی نکند بلکه آنرا بنحوی که ایراد شده صالح برای جواب دادن نداند. ب : دفاع به معنی اخص . (از فرهنگ حقوقی ). و رجوع به دفاع به معنی اخص شود.
- دفاع مشروع ؛ کسی که مورد تعرض قرار گیرد اساساً باید به قوای دولتی متوسل شود. ولی در موقع ضرورت (نداشتن وقت ) می تواند به قوای شخصی از خود و دیگری وعرض خود و مال خود با رعایت شرایط خاص دفاع نماید، این دفاع را اصطلاحاً دفاع مشروع گویند و آنرا شرایطی است . رجوع به فرهنگ حقوقی و به مواد 41 و 184 و 186- 188 قانون مجازات عمومی در ایران شود.


دفاع. [ دَ ] ( ع اِ ) به صورت معرفه ، علم است مر ماده گوسپند را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

دفاع. [ دَف ْ فا ] ( ع ص ) سخت دفع کننده : رجل دفاع عن عرضه ؛ مردی ناموس پرست. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). کثیرالدفع. ( اقرب الموارد ). || کسی که استخوان کاسه را یک سو کند تا بجای وی گوشت پاره آید. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

دفاع. [ دِ ] ( ع مص ) دور کردن از کسی. ( از منتهی الارب ). دور کردن. ( دهار ). دفع کردن از کسی. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از ترجمان القرآن جرجانی ) ( از اقرب الموارد ). || همدیگر را راندن. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || مزاحم کسی شدن ، گویند: سید غیرمُدافَع. هرگاه در سروری او مزاحم ورقیبی نباشد. ( از اقرب الموارد ). || دارادار کردن حق کسی را. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). مماطله کردن حق کسی را. ( از اقرب الموارد ). || یاوری کردن و حمایت کردن کسی را. ( از اقرب الموارد ). || حریص و آزمند شدن و فرورفتن در کاری. ( از اقرب الموارد ). مُدافعة. و رجوع به مدافعة شود. || دفع شر. ( ناظم الاطباء ). || از دستبرد دشمن ( انسان ، حیوان ) حفظ کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). || بازداشتن. پس زدن.
- ساز و کار ( مکانیسم ) دفاع ؛ اصطلاحی در پسیکانالیز ، حاکی از رفتاری که لاعَن ْشعور برای دفاع از محکومیت یا انتقاد خیالی یا احتمالی از شخص سرمیزند. اینگونه رفتار انحاء مختلف دارد از قبیل : توجیه ( تعویض محرکات غیراجتماعی با آنچه مقبول عموم است )، تکبیت ( ممانعت از اشتغال خاطر به افکار پریشان کننده )، ترجیع ( بازگشت به رفتار کودکانه و دلخوشی های بچگانه )، تجسم ( منسوب داشتن انگیزه هایی که مورد قبول خویشتن واقع نشده به دیگران )، تمثل ( ازآن ِ خود تلقی کردن امیال و اهواء دیگران )، تعالی ( «لیبیدو» را متوجه به مقاصد مفید و مثبت کردن )، تقلیب ( ظاهر شدن تنازعات روحی بصورت علائم جسمی ). ( دایرةالمعارف فارسی ).
|| ( اصطلاح فقه ) در مقابل جهاد است و آن در موقعی است که دشمنان بر مردم مسلمان هجوم آوردند و حمله نمایند، و آن بر همه افراد واجب است. دفاع از حقوق اولیه هر فردی است جهت حفظ مال و جان و عرض و ناموس خود. ( از فرهنگ علوم نقلی ، از شرح لمعه ج 2 ص 325 ). || ( اصطلاح حقوق ) پاسخ طرف مقابل در هر دعوی. ( فرهنگ فارسی معین ). ادعای طرف مقابل دارنده دعوی در مقابل تعقیب.رجوع به دعوی در همین لغت نامه و به فرهنگ حقوقی شود.

فرهنگ عمید

۱. از کسی حمایت کردن.
۲. بدی و آزاری را از خود یا از دیگری دور کردن.
۳. وطن و ناموس و حقوق خود را از دستبرد دشمن حفظ کردن.

دانشنامه عمومی

دفاع ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
دفاع شخصی
دفاع غیر نظامی
دفاع مشروع
دفاع (کتاب)

دانشنامه آزاد فارسی

دفاع (حقوق)(defence)
در حقوق، اصطلاحی کلی برای خوانده (شخصی که متهم به ارتکاب یک جنایت یا خلاف شده) و مشاورین حقوقی و نمایندۀ وی. دفاع همچنین به پاسخ به دادخواست یا ادعای مطرح شده برضد خوانده نیز اطلاق می شود. خواندگانی که قادر به تأمین هزینۀ مشاور حقوقی نباشند، اغلب مشمول معاضدت قضایی (مساعدت حقوقی با پرداخت هزینۀ آن) می شوند.

فرهنگستان زبان و ادب

{defender, back} [ورزش] بازیکنی که در بازی های میدانی و گروهی، مطابق با آرایش تیمی، وظیفۀ اصلی اش ممانعت از گل زدن یا کسب امتیاز توسط حریف است متـ . مدافع

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] دفاع به معنای دفع کردن مهاجم است. از احکام دفاع، در باب جهاد و حدود سخن گفته اند.
دفاع به لحاظ موضوع آن، ابعاد و مصادیق گوناگونی دارد، از جمله:
← دفاع از سرزمین اسلام
۱) بر مُحرمی که دشمن او را از برگزاری حج، منع کرده، دفع وی واجب نیست، مگر آنکه بازدارنده، آغازگر جنگ، و محرم، ناگزیر از دفاع باشد. برخی در فرض عدم اضطرار نیز در صورت علم یا ظنّ به پیروزی و عدم خطر، دفاع را واجب دانسته اند. ۲)کسی که از جان یا مال و یا عرض خود دفاع می کند، ضامن صدمات جانی و بدنی و خسارات مالی وارد بر مهاجم نیست، مگر آنکه حدود و شرایط دفاع را رعایت نکرده باشد.۳)دفاع کننده باید در مقام دفاع، راه ها و روش های آسان به دشوار را برگزیند؛ بنابر این، جایی که خطر مهاجم با داد و فریاد دفع می شود، باید به همان اندازه بسنده کند و یا چنانچه دشمن با مجروح کردن دفع می شود نباید او را بکشد، یا مهاجمی که با ضربه ی نخست فرار کرده نباید ضربه ی دوم را بر او وارد کند وگرنه نسبت به صدمات ناشی از آن ضامن است. ۴)دفاع در برابر حیوان مهاجم، جایز است و چنانچه بر اثر آن، حیوان معیوب گردد، در صورت انحصار دفع آن به دفاع، چیزی بر عهده ی مدافع نخواهد بود. ۵)اگر عاقلی در مقام دفاع از خود، دیوانه ی مهاجمی را بکشد، در صورت انحصار دفع شر وی به قتل، ضمانی بر عهده ی مدافع نیست و بنابر مشهور، خون دیوانه، هدر است. برخی قائل به پرداخت دیه ی وی از بیت المال شده اند.

گویش اصفهانی

تکیه ای: defâ
طاری: defâ
طامه ای: defâ
طرقی: defâ
کشه ای: defâ
نطنزی: defâ


واژه نامه بختیاریکا

به دِلَک واستادِن

پیشنهاد کاربران

پاسداری

محافظت

طرفداری

پدافند

یکی از معناهای واژه اوستایی *دو dav همانا راندن و پس زدن است که امروزه دف خوانده میشود و عرب آنرا دفع مینویسد. بدل شدن دو به دف ( دفع ) مانند بدل شدن هفده - هوده و فواره - ففاره است زیرا حرف v و f جانشین یکدیگر میشوند. چسباندن ع به آخر واژگان ایرانی روش آشنای عرب برای جعل واژه است مانند شیو - شیوع. ازینرو واژگان عربی دفاع و مدافع و تدافع از ریشه فرضی دفع ساخته شده اند.



*پیرس: فرهنگ واژگان اوستایی: شادروان احسان بهرامی - فریدون جُنیدی



پاد رَزم - پادرَزم ( به پیشنهاد استاد فریدون جُنیدی )

من معنی می خوام ولی اینترنت اسکل هیچی نمیاره چراااا اخه الانم که کلاس ها مجازی احمق

هم خانواده ی دفاع :مدافع ، تدافع


کلمات دیگر: