کلمه جو
صفحه اصلی

دشمن


مترادف دشمن : بدخواه، خصم، عدو، متخاصم، مخالف، معاند، منازع

متضاد دشمن : دوست، محب

فارسی به انگلیسی

adversary, enemy, foe, hostile, opponent, repugnant, virulent

enemy


فارسی به عربی

خصم , عدو , معادی

مترادف و متضاد

adversary (اسم)
مدعی، دشمن، مخالف، رقیب، حریف، خصم، عدو، هم اورد، ضد، مبارز

enemy (اسم)
دشمن، خصم، عدو، منازع

hostile (اسم)
دشمن، عدو، ضد

foe (اسم)
دشمن، مخالف، حریف، خصم، عدو، ضد

antagonist (اسم)
دشمن، مخالف، رقیب، خصم، عدو، هم اورد، ضد

foeman (اسم)
دشمن، خصم

بدخواه، خصم، عدو، متخاصم، مخالف، معاند، منازع ≠ دوست، محب


فرهنگ فارسی

بدخواه، عدو، خصم، ضددوست، کسی که بدی وزیان دیگری، رابخواهد، وکینه اورادردل داشته باشددشمن وی، خوانده میشود
( اسم ) آنکه بد خواه دیگریست عدو خصم مخالف مقابل دوست حب .

فرهنگ معین

(دُ مَ ) [ په . ] (اِ. ) آن که بد فرد دیگری را خواهان است ، عدو.

لغت نامه دهخدا

دشمن. [ دُ م َ ] ( اِ مرکب ) ( از: دش ، بد و زشت + من ، نفس و ذات ، و برخی گویند مرکب از «دشت » به معنی بد و زشت و «من » است ) بدنفس. بددل. زشت طبع. به معنی مفرد و جمع بکار رود. ( از غیاث ). آنکه عداوت می کندبه شخص و کسی که ضرر می رساند. حریف مخالف و ضد و معارض و مبغض. ( ناظم الاطباء ). بدخواه. بدسکال. بَغوض. ( دهار ). بَغیض. حَص . حُصاص. خَصم. خَصیم. رَهْط. رَهَط. عادی. عَدوّ. مشاحن. ( منتهی الارب ) :
چو هامون دشمنانت پست بادند
چو گردون دوستان والا همه سال.
رودکی.
یار بادت توفیق روزبهی با تو رفیق
دوستت باد شفیق دشمنت غیشه و نال.
رودکی.
پیش تیغ تو روز صف دشمن
هست چون پیش داس نو کرپا.
رودکی.
میلفنج دشمن که دشمن یکی
فراوان و دوست ار هزار اندکی.
بوشکور.
صف دشمن ترا ناستد پیش
ور همه آهنین ترا باشد.
منجیک.
دلت گر به راه خطا مایل است
ترا دشمن اندر جهان خود دل است.
فردوسی.
نخواهم پدر یاری من کند
که بیغاره زین کار دشمن کند.
فردوسی.
زمین کوه تا کوه پرخون کنیم
ز دشمن زمین رود جیحون کنیم.
فردوسی.
همه زیر دستان ز من ایمنند
اگر دوستدارند و گر دشمنند.
فردوسی.
چو نامه سوی مرزداران رسید
که آمد جهانجوی دشمن پدید.
فردوسی.
چنین گفت موبدکه مرده بنام
به از زنده دشمن بدو شادکام.
فردوسی.
ز دشمن دوستی ناید وگر چه دوستی جوید
در این معنی مثل بسیار زد لقمان و جز لقمان.
فرخی.
که حسد هست دشمن ریمن
کیست کو نیست دشمن دشمن.
عنصری.
من ترا مانم بعینه تو مرا مانی درست
دشمن خویشیم هر دو دوستار انجمن.
منوچهری.
ز دشمن کی حذر جوید هنرجوی
ز دریا کی بپرهیزد گهرجوی.
( ویس و رامین ).
نگردد موم هرگز هیچ آهن
نگردد دوست هرگز هیچ دشمن.
( ویس و رامین ).
خراسان ثغری بزرگ است و دشمنی چون ترک نزدیک. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 427 ). هر کس که خواهد که بدست دشمن افتد به غزنین بباید بود. ( تاریخ بیهقی ص 674 ).
دشمنت خسته و بشکسته و پابسته به بند.

دشمن . [ دُ م َ ] (اِ مرکب ) (از: دش ، بد و زشت + من ، نفس و ذات ، و برخی گویند مرکب از «دشت » به معنی بد و زشت و «من » است ) بدنفس . بددل . زشت طبع. به معنی مفرد و جمع بکار رود. (از غیاث ). آنکه عداوت می کندبه شخص و کسی که ضرر می رساند. حریف مخالف و ضد و معارض و مبغض . (ناظم الاطباء). بدخواه . بدسکال . بَغوض . (دهار). بَغیض . حَص ّ. حُصاص . خَصم . خَصیم . رَهْط. رَهَط. عادی . عَدوّ. مشاحن . (منتهی الارب ) :
چو هامون دشمنانت پست بادند
چو گردون دوستان والا همه سال .

رودکی .


یار بادت توفیق روزبهی با تو رفیق
دوستت باد شفیق دشمنت غیشه و نال .

رودکی .


پیش تیغ تو روز صف دشمن
هست چون پیش داس نو کرپا.

رودکی .


میلفنج دشمن که دشمن یکی
فراوان و دوست ار هزار اندکی .

بوشکور.


صف دشمن ترا ناستد پیش
ور همه آهنین ترا باشد.

منجیک .


دلت گر به راه خطا مایل است
ترا دشمن اندر جهان خود دل است .

فردوسی .


نخواهم پدر یاری من کند
که بیغاره زین کار دشمن کند.

فردوسی .


زمین کوه تا کوه پرخون کنیم
ز دشمن زمین رود جیحون کنیم .

فردوسی .


همه زیر دستان ز من ایمنند
اگر دوستدارند و گر دشمنند.

فردوسی .


چو نامه سوی مرزداران رسید
که آمد جهانجوی دشمن پدید.

فردوسی .


چنین گفت موبدکه مرده بنام
به از زنده دشمن بدو شادکام .

فردوسی .


ز دشمن دوستی ناید وگر چه دوستی جوید
در این معنی مثل بسیار زد لقمان و جز لقمان .

فرخی .


که حسد هست دشمن ریمن
کیست کو نیست دشمن دشمن .

عنصری .


من ترا مانم بعینه تو مرا مانی درست
دشمن خویشیم هر دو دوستار انجمن .

منوچهری .


ز دشمن کی حذر جوید هنرجوی
ز دریا کی بپرهیزد گهرجوی .

(ویس و رامین ).


نگردد موم هرگز هیچ آهن
نگردد دوست هرگز هیچ دشمن .

(ویس و رامین ).


خراسان ثغری بزرگ است و دشمنی چون ترک نزدیک . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 427). هر کس که خواهد که بدست دشمن افتد به غزنین بباید بود. (تاریخ بیهقی ص 674).
دشمنت خسته و بشکسته و پابسته به بند.

؟ (از تاریخ بیهقی ص 390).


خبر آن [ دیدار ] به دور و نزدیک رسیده و دوست و دشمن بدانست . (تاریخ بیهقی ).چو پیدا شود دشمنی کینه جوی
نهان هر زمان پرس از کار اوی .

اسدی .


ز بهر تو جان من این بیش نیست
کس اندر جهان دشمن خویش نیست .

اسدی .


ز دشمن مدان ایمنی جز به دوست
که بر دشمنت چیرگی هم بدوست .

اسدی .


دشمن را خوار نباید داشت اگر چه حقیر دشمنی بود که هر که دشمن را خوار دارد زود خوار شود. (قابوسنامه ). ای پسر جهد کن که دشمن نیندوزی . (قابوسنامه ). دشمن هر چند حقیر باشد خرد مگیر.(خواجه عبداﷲ انصاری ). از دشمن روی دوست حذر کن . (خواجه عبداﷲ انصاری ).
دشمن من چاهی تیره ست و من
برتر ازین تیره چَه ْ و روشنم .

ناصرخسرو.


گویند چرا چو ما نمی باشی
بر آل رسول مصطفی دشمن .

ناصرخسرو.


بدانست فخرم که جهال امت
بدانند دشمن قلیل و کثیرم .

ناصرخسرو.


بر دشمن ضعیف مدارایمنی
بخرد نباشد ایمنی از دشمنش .

ناصرخسرو.


جانست و زبانست و زبان دشمن جانست
گر جانْت بکار است نگه دار زبان را.

مسعودسعد.


دوست گر چه دوصد، دو یار بود
دشمن ار چه یکی ، هزار بود.

سنائی .


نباشددشمن دشمن بجز دوست .

سنائی .


دشمن که افتاد، در لگدکوب قهر باید گرفت تا برنخیزد. (مرزبان نامه ).
منکر آیینه باشد چشم کور
دشمن آیینه باشد روی زرد.

عمادی شهریاری .


آنچه دیده دشمنان کعبه از مرغان به سنگ
دوستان کعبه از غوغا دوچندان دیده اند.

خاقانی .


دشمنان دست کین برآوردند
دوستی مهربان نمی یابم .

خاقانی .


آنچه عشق دوست با من می کند
واللَّه ار دشمن به دشمن می کند.

خاقانی .


دشمنان بیرون ندادند این حدیث
این حدیث از دوستان بیرون فتاد.

خاقانی .


دولتت بیش و دشمنت کم باد.

؟ (از سندبادنامه ص 11).


اگر دشمن نسازد با تو ای دوست
تو می باید که با دشمن بسازی .

(منسوب به امام فخر رازی ).


دشمن خرد است بلائی بزرگ
غفلت از آن هست خطائی بزرگ .

نظامی .


دشمن ار چه دوستانه گویدت
دام دان گرچه ز دانه گویدت .

مولوی .


دشمن طاوس آمد پرّ او
ای بسا شه را بکشته فرّ او.

مولوی .


چون فرومانی بسختی تن به عجز اندر مده
دشمنان را پوست برکن دوستان را پوستین .

سعدی .


دانی که چه گفت زال با رستم گرد
دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد.

سعدی .


حذر کن زآنچه دشمن گوید آن کن
که بر دندان گزی دست تغابن .

سعدی .


چون دیده به دشمنی دلم خست
از دشمن خانه چون توان رست .

امیرخسرو.


دشمنانت بهم چو رای زنند
بر فتوح تو دست و پای زنند.

اوحدی .


ترکشان کن که دوستان بدند
زآنکه این هر دو دشمن خردند.

اوحدی .


ترا ایزد چو بر دشمن ظفر داد
به کام دوستانش سر جدا کن .

ابن یمین .


گفته اند اینکه دشمن دانا
به ز نادان دوست در همه جا.

مکتبی .


دشمن ار دشمنی کند فن اوست
کار صعب است دشمنی از دوست .

مکتبی .


سینه چاکان دم تیغ بلا آزاردوست
بی سر و پایان دشت شوق دشمن خان و مان .

ظهوری (از آنندراج ).


من ز دشمن چگونه پرهیزم
دشمن من میان سینه ٔ من .

صائب .


چون تو دشمن وعده ای از آشنارویان شهر
بیوفایی آفتی بیمهر بیدردی که دید.

وحید (از آنندراج ).


شکوه را امشب به لب دست آشنا میخواستم
رنجش محجوب را دشمن حیا می خواستم .

شفائی (از آنندراج ).


دشمن تو نفس توست خوار کن او را
تانشود چیره و قوی به تو دشمن .

حاج سیدنصراﷲ تقوی .


من اینجا یک تن و یک شهر دشمن .

(از شبیه مسلم ).


اًشمات ؛ دشمن را شاد کردن . (از منتهی الارب ). بَبر؛ دشمن شیر. (دهار). تَجصیص ؛ حمله آوردن بر دشمن . جَحجبة؛ هلاک کردن دشمن را. (از منتهی الارب ). دَیلم ؛ دشمنان . (دهار) (منتهی الارب ). رعک ، نرم گردانیدن دشمن را.سودالاکباد؛ دشمنان . عَزیم ؛ دشمن سخت و قوی . قِتل ؛ دشمن جنگ آور و مقاتل . (منتهی الارب ). کاشح ؛ دشمن نهانی . (دهار).
- امثال :
با هر که دوستی ّ خود اظهار می کنم
خوابیده دشمنی است که بیدار میکنم .

(امثال و حکم ).


چغندر گوشت نگردد، دشمن دوست نگردد . (جامع التمثیل ).
دشمنان در زندان دوست شوند . (امثال و حکم ).
دشمنان سه فرقه اند: دشمن و دشمن دوست و دوست دشمن . (امثال و حکم ).
دشمن اگر قویست ، نگهبان قوی تر است .

(امثال و حکم ).


دشمن به ملاطفت دوست نگردد بلکه طمع زیاده کند . (امثال و حکم ).
دشمن چو بدست آمد و مغلوب تو شد
حکم خرد آنست امانش ندهی .

(جامع التمثیل ).


دشمن چه کند چو مهربان باشد دوست .

(امثال و حکم ).


دوستی با مردم دانا نکوست
دشمن دانا به از نادان دوست
دشمن دانا بلندت میکند
بر زمینت میزند نادان دوست .

(امثال و حکم ).


نمیدانم چه بر سردارد این بخت دورنگ من
ز دشمن می گریزم دوست می آید به جنگ من .

؟


- دشمن انگیز ؛ دشمن انگیزنده . برانگیزنده ٔ دشمن .
- دشمن انگیزی ؛ عمل برانگیختن دشمن . تحریک دشمن .
- دشمن اوبار ؛ دشمن بلعنده . که دشمن را ببلعد و نابود کند. در بیت ذیل صفت شمشیراست :
ای خداوند حسام دشمن اوبار از جهان
جز زبان حجت تو ابر گوهربار نیست .

ناصرخسرو.


- دشمن تراش ؛ که سبب ایجاد دشمن شود. که موجب پیدا آمدن دشمن شود.
- دشمن بچه ؛ فرزند دشمن : رای عالی بر آن واقف باید گشت و تقرب این مرد را هر چند دشمن بچه است قبول کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 558).
- || دشمن کوچک . دشمن حقیر. دشمن خرد.
- دشمن پراکنده کن ؛ تارومارکننده ٔ دشمن :
زمین زنده دار آسمان زنده کن
جهانگیر دشمن پراکنده کن .

نظامی .


- دشمن جانی ؛ مقاتل و آنکه با شخص جنگ میکند. (ناظم الاطباء). دشمن سخت .با دشمنی عمیق و ریشه دار.
- دشمن دمار ؛ مایه ٔهلاک دشمن :
تا گرز گاوسار تو سر برکشد چو مار
هنگام حمله گرزت دشمن دمار باد.

مسعودسعد.


- غریب دشمن ؛ دشمن بیکس و یار :
همین دو خصلت ملعون کفایتست ترا
غریب دشمن و مردارخوار می بینم .

سعدی .



فرهنگ عمید

کسی که بدی و زیان کس دیگر را بخواهد و کینه از او در دل داشته باشد، بدخواه، عدو، خصم.

دانشنامه عمومی

دشمن ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
دشمن (ترانه)
دشمن (فیلم ۱۳۵۲)
دشمن (فیلم ۱۳۷۴)
دشمن (فیلم ۱۹۲۷)
دشمن (فیلم ۱۹۷۲)
دشمن (فیلم ۱۹۹۸)
دشمن (فیلم ۲۰۱۳)
دشمن (فیلم ۱۳۷۴). دشمن (فیلم ۱۳۷۴) فیلمی به کارگردانی عباس بابویهی و نویسندگی عباس بابویهی، مجید فرازمند ساختهٔ سال ۱۳۷۴ است.
فرامرز قریبیان
جمشید هاشم پور
مهناز اسلامی
عنایت بخشی
مونا غمخوار
نرسی کرکیا
منوچهر افسری
شهلا رحمتی
علی نظری
عباس مختاری
محمدحسن غمخوار
محمد بابویهی
هوشنگ دیبائیان
علیرضا چوپان مزاینی
هادی انباردار
نیروهای سرسپرده داخل کشور در پی یک قرارداد و هماهنگی با نیروهای خارجی قصد دارند تجهیزات پیشرفته ی ماهواره ای را در ایران پایه ریزی کنند. جاسم که کارشناس این تجهیزات است به سرگرد مختاری رئیس تشکیلات عنوان می کند که قرارداد او به سر رسیده و قصد دارد نزد خانواده اش برگردد. اما سرگرد مختاری این اجازه را به او نمی دهد و مهندس جاسم توسط عوامل سرگرد در حال فرار از قرار گاه کشته می شود. سرگرد مختاری مجبور می شود کارشناس دیگری به نام مهندس علی صالحی را به کار دعوت کند اما مهندس راضی نمی شود. سرگرد مختاری برای جواب مثبت گرفتن از مهندس، همسرش را گروگان می گیرد. مهندس صالحی برای نجات جان همسرش به محل قرارگاه تجهیزات ماهواره ای مختاری می رود و با کمک روح پاک پرستو خواهر همسرش که شهید شده بعد از درگیری سخت با مختاری و عواملش نجات پیدا می کند و مختاری و عواملش هم توسط پلیس دستگیر می شوند.

دشمن (فیلم ۱۹۲۷). دشمن (انگلیسی: The Enemy) فیلمی در ژانر درام به کارگردانی فرد نیبلو است که در سال ۱۹۲۷ منتشر شد.
۸ دسامبر ۱۹۲۷ (۱۹۲۷-12-۰۸)

دشمن (فیلم ۱۹۷۲). «دشمن» (انگلیسی: Dushman) فیلمی هندی است که در سال ۱۹۷۲ منتشر شد.

دشمن (فیلم ۱۹۷۹). دشمن (ترکی استانبولی: Düşman) فیلمی در ژانر درام به کارگردانی زکی اکتن و ییلماز گونی است که در سال ۱۹۷۹ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به آیتاچ آرمان اشاره کرد.
۱۹۷۹ (۱۹۷۹)

دشمن (فیلم ۱۹۹۸). دشمن (به هندی: Dushman) فیلمی محصول سال ۱۹۹۸ و به کارگردانی تانوجا چاندرا است. در این فیلم بازیگرانی همچون سانجی دات، کاجول، اشوتوش رانا، تانوی عظمی، کونال خمو، راهول سینگ ایفای نقش کرده اند.
۲۹ مه ۱۹۹۸ (۱۹۹۸-05-۲۹)
نِنا و سونیا (کاجول) دو خواهر دوقلوی ۱۸ ساله هستند ک همراه با مادر و خواهر کوچکترشان زندگی شادی دارند و قرار است سونیا به زودی با هم کلاسی شان کبیر ازدواج کند.در همین زمان شخصی به نام گوکول با طعمه قرار دادن دختران تنها، پس از تجاوز آنها را به قتل میرساند. خانواده های قربانیان همگی در برابر این اتفاق سکوت کرده و به دنبال بانی مرگ دخترانشان نیستند. طعمه ی بعدی گوکول، نِنا است. اما وقتی به منزل آنها می رود با سونیا مواجه می شود و او را به جای نِنا به قتل می رساند. نِنا با پافشاری خود گوکول را تحویل قانون می دهد. اما پس از سهل انگاری قانون، تصمیم می گیرد خود انتقام خواهرش را بگیرد و در این راه از سورج سینگ (سانجی دات) که در راه وطن بینایی خود را از دست داده کمک می گیرد.

دشمن (فیلم ۲۰۱۳). دشمن (انگلیسی: Enemy) فیلمی در ژانر تریلر روانشناسانه به کارگردانی دنی ویلنو است که در سال ۲۰۱۳ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به جیک جیلنهال، ملانی لوران، ایزابلا روسلینی و سارا گدون اشاره کرد.
نیو فیخمان

دشمن (فیلم). دشمن (فیلم) فیلمی به کارگردانی خسرو پرویزی و نویسندگی احمد نجیب زاده ساختهٔ سال ۱۳۵۲ است.

نقل قول ها

دشمن (رمان). دشمن (به انگلیسی: The Enemy) رمانی معمایی نوشتهٔ لی چایلد است که اولین بار در سال ۲۰۰۴ به انتشار رسید.
• «هیچ کس نمیدداند حملهٔ قلبی چه حسی دارد. هیچ بازمانده ای نیست که برایمان بگوید. پزشک ها از بافت مردگی و لختگی خون و کمبود اکسیژن و انسداد رگ ها صحبت می کنند. یا انقباض های تند دهلیز را پیش بینی می کنند، یا اصلاً چیزی پیش بینی نمی کنند. کلماتی از قبیل آنفارکتوس و فیبریلاسیون به کار می برند، ولی این کلمات هیچ مفهومی برای ما ندارند…»

گویش اصفهانی

تکیه ای: došmen
طاری: došman
طامه ای: došman
طرقی: došman
کشه ای: došman
نطنزی: došman


گویش مازنی

/deshmen/ دشمن

دشمن


جدول کلمات

عدو

پیشنهاد کاربران

عربی:عدو
محرب

از دژمن می آید.
آدم بد
در زمان قدیم به کسانی که مسئول دژ بودند نیز دژمن میگفتند

در ایران باستان مترادف دشمن هَنینایا می بوده است.

دشمن ( d�şmən ) : ریشه ترکی دارد

دشمن = دوشمان= دوش ( دوشمک : افتادن، در افتادن، d�şmək ) مان ( پسوند ) = در افتاده، لج کرده

پسوند مان در کلمات دیگری نظیر "دییرمان : آسیاب" ، "قوجامان :بزرگ" ، "آشمان : آشپز" و یامان، دومان و. . . دیده می شود.

در زبان لری بختیاری
دوشمن


در زبان کردی دژمن=دژ ( مخالف کینه توز ) من ( من ) =مخالف من

Hostile:دشمن

دژمن یک واژه اورامی یا کوردیست
به معنی فوش دادن نیز میاید
دژمان یعنی فوش
دژمان یعنی کسی که در روبه روی توست
دژ کسی که روبه روی تو وایستاده
این واژه نیز چون نتواستند ژ را تلفظ کنند به ش تلفظ شده
در بعضی جاها نیز دژخیمان بهش میگویند
دژ همان قلعه است
یا همان خیمه یا دخمه به کار برده میشود
مان به معنی خانه است

بدخواه، خصم، عدو، متخاصم، مخالف، معاند، منازع

دشمن:
دکتر کزازی در مورد واژه ی "دشمن " می نویسد : ( ( دشمن در پهلوی دشمِن dušmen و دژمن duhmen بوده است . ستاک واژه ، من به معنی اندیشه است و همان است که در " مَنِش " و" مینو" نیز دیده می آید و در ریخت مان در " گمان" و "هومان" . دُش یا دُژ پیشاوندی است وارونه ی" بْه" و هو که معنای واژه را از نیک به بد وا می گرداند:" دشمن" . در معنای ریشه ای ، بدمنش و بداندیش است وارونه ی بهمن به معنی بهمنش و نیک اندیش. ) )
( ( نباشد جز از بی پدر دشمنش
که یزدان به آتش بسوزد تنش ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 209 )
به نظر نگارنده "من " در واژه ی دشمن با man انگلیسی و آلمانی Mann فرانسوی Homme و . . از یک ریشه هستند به معنی انسان و بشر و دشمن به معنی " انسان بد " معنی می دهد که همان بد اندیش است .


هرچی که توی زبان ترکی به کاربرده می شه، ریشه ی ترکی نداره.
این از سخت ترین چیزهایی است که میشه به یک دسته فهماند

دشمن واژه اوستایی و enemy از واژه فارسی باستان "اینَیِمی یا اینایِمی" آن گرفته شده است!

یادآوری از واژه دوشیارا ( دُشیارا ) :
سَیمام دَهیا اوم اَهورَمَزدَ پاتو:
هَچا *اینَیِمی* هَچا *دوشیارا* هَه هَچا *دُروگ*
اهورامزدا این کشور را بپاید از سه چیز:
از *دشمن* ، از *خشکسالی* و از *دروغ*

این را من با ستایش ( نماز ) از اهورامزدا خواستارم و امیدوارم که اهورامزدا و ایزدان آن این مهربانی را بر ما ارزانی دارند!


خشم گین
بد خواه
نامرد
پورو

ش همان دُژ است به معنی � بد � دَشمن یعنی منِ بد، دُشمن که در کردی دُژمِن گفته می شود یعنی آدم بد در برابر بَهمَن که آدم خوب است
ویکی واژه

و دش یک پسوند است به مانای بدی و زشتی و در دشنام ( فخش ) دشخوار و دشوار ( سختی و مشکل ) و دشپروردگی ( که به مانای ناهنجاری در رشد بافت و جانداران به دلیل سو تغدیه و نبود خوراک ) به کار رفته.

کسی که برای از بین بردن شما و یاران و دوستانتان دست به هر کاری میزند

عدو. . . خصم. . . لد. . .

عداوت گزین. [ ع َ وَ گ ُ] ( نف مرکب ) مخالف و ضد و بدخواه. ( ناظم الاطباء ) .

دشمن ( d�şmən ) :

دشمن = دوشمان= دوش ( دوشمک : افتادن، در افتادن، d�şmək ) مان ( پسوند ) = در افتاده، لج کرده

پسوند مان در کلمات دیگری نظیر "دییرمان : آسیاب" ، "قوجامان :بزرگ" ، "آشمان : آشپز" و یامان، دومان و. . . دیده می شود.

دوشمن= دوشمان= دؤیوشمان: ( دؤیوش مان ) دؤیوش= ساواش


کلمات دیگر: