کلمه جو
صفحه اصلی

احکام


برابر پارسی : دستورها، فرمان ها

فارسی به انگلیسی

orders, commandments, sentences, judgements, verdicts, controls


فارسی به عربی

( احکام (قوانین ) ) إِجراءات

عربی به فارسی

محکم کردن , ثابت کردن , پرچ کردن , قاطع ساختن , گروه , پرچ بودن (مثل سرميخ)


فرهنگ فارسی

محکم کردن، استوارکردن، استوارکردن کاری یاچیزی، فرمانها، جمع حکم
۱ - ( مصدر ) محکم کردن استوار کردن استوار گردانیدن . ۲ - بازداشتن از فساد و برگردانیدن منع کردن وا داشتن از کار بازداشتن از کاری . ۳ - ( اسم ) استواری .

فرهنگ معین

( ا َ ) [ ع . ] (اِ. )جِ حکم .۱ - رأی ها، دستور - ها. ۲ - مجموعة دستورالعمل های شرعی . ۳ - آداب ، رسم ها. ۴ - مجموعة قوانین و مقرراتی که به ارادة محکوم علیه قابل تغییر است .
( اِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) محکم کردن ، استوار کردن . ۲ - (اِمص . ) استواری .

( اِ ) [ ع . ] 1 - (مص م .) محکم کردن ، استوار کردن . 2 - (اِمص .) استواری .


( ا َ ) [ ع . ] (اِ.)جِ حکم .1 - رأی ها، دستور - ها. 2 - مجموعة دستورالعمل های شرعی . 3 - آداب ، رسم ها. 4 - مجموعة قوانین و مقرراتی که به ارادة محکوم علیه قابل تغییر است .


لغت نامه دهخدا

احکام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ حُکم . فرمانهای شاهی . رأی ها. دستورها : و وی [ بوطاهر ] آنچه واجب است از احکام و ارکان بجای آورد. (تاریخ بیهقی ). اقوال پسندیده مدروس گشته ... و ضایع گردانیدن احکام خرد طریقتی مشروع . (کلیله و دمنه ). در احکام مروت ، غدر به چه تأویل جایز توان داشت . (کلیله و دمنه ).|| آراء. فتاوی قضائی و شرعی : در کارها رجوع با وی کنندو قضا و احکام به وی است . (تاریخ بیهقی ). یکی از ایشان قاضی که در امضای احکام شرع از طریق دیانت و قضیت امانت نگذرد. (کلیله و دمنه ). از احکام شریعت و قضایای طریقت اعراض مینمایند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || آداب . رسوم : از فرایض احکام جهانداری آن است که بتلافی خللها پیش از تمکن خصم ... مبادرت نموده شود. (کلیله و دمنه ). || علم احکام یا علم احکام نجوم . رجوع به احکام نجوم شود.


احکام . [ اِ ] (ع مص ) محکم کردن . استوار کردن . (تاج المصادر). استوار گردانیدن . (منتهی الارب ) : و ساختن وجوه عذر و عتاب و احکام وثائق ... تا بر وجه اولی و احری ادا کرده آید. (چهارمقاله ٔ عروضی ). شرائط تأکید و اِحکام اندر آن [ وثیقت ] بجای آورد. (کلیله و دمنه ).در احکام قواعد عدل و تمهید بساط انصاف افزود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). تأثیرات و تأثرات ارضی و سماوی در تکمیل اسباب اِحکام آن دست در هم داده اند. (جهانگشای جوینی ). || استواری . || بازداشتن از فساد و برگردانیدن . منع کردن .(منتهی الارب ). واداشتن از کاری . (زوزنی ). بازداشتن از کاری . (تاج المصادر). || کام ساختن برای لگام . (منتهی الارب ). حکمه بر سر اسب زدن . (زوزنی ).


احکام. [ اِ ] ( ع مص ) محکم کردن. استوار کردن. ( تاج المصادر ). استوار گردانیدن. ( منتهی الارب ) : و ساختن وجوه عذر و عتاب و احکام وثائق... تا بر وجه اولی و احری ادا کرده آید. ( چهارمقاله عروضی ). شرائط تأکید و اِحکام اندر آن [ وثیقت ] بجای آورد. ( کلیله و دمنه ).در احکام قواعد عدل و تمهید بساط انصاف افزود. ( ترجمه تاریخ یمینی ). تأثیرات و تأثرات ارضی و سماوی در تکمیل اسباب اِحکام آن دست در هم داده اند. ( جهانگشای جوینی ). || استواری. || بازداشتن از فساد و برگردانیدن. منع کردن.( منتهی الارب ). واداشتن از کاری. ( زوزنی ). بازداشتن از کاری. ( تاج المصادر ). || کام ساختن برای لگام. ( منتهی الارب ). حکمه بر سر اسب زدن. ( زوزنی ).

احکام. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ حُکم. فرمانهای شاهی. رأی ها. دستورها : و وی [ بوطاهر ] آنچه واجب است از احکام و ارکان بجای آورد. ( تاریخ بیهقی ). اقوال پسندیده مدروس گشته... و ضایع گردانیدن احکام خرد طریقتی مشروع. ( کلیله و دمنه ). در احکام مروت ، غدر به چه تأویل جایز توان داشت. ( کلیله و دمنه ).|| آراء. فتاوی قضائی و شرعی : در کارها رجوع با وی کنندو قضا و احکام به وی است. ( تاریخ بیهقی ). یکی از ایشان قاضی که در امضای احکام شرع از طریق دیانت و قضیت امانت نگذرد. ( کلیله و دمنه ). از احکام شریعت و قضایای طریقت اعراض مینمایند. ( ترجمه تاریخ یمینی ). || آداب. رسوم : از فرایض احکام جهانداری آن است که بتلافی خللها پیش از تمکن خصم... مبادرت نموده شود. ( کلیله و دمنه ). || علم احکام یا علم احکام نجوم. رجوع به احکام نجوم شود.

فرهنگ عمید

۱. آداب و رسوم.
۲. قوانین، مقررات: ای دل برو مقلد احکام شرع باش / کز یمن آن به عالَم تحقیق وارسی (ابن یمین: ۵۲۰ ).
۳. = حُکم
* احکام نجوم: طریقه ای از غیب گویی یا پیش بینی حوادث از روی اوضاع کواکب که آن ها را در کارها و زندگانی مردم مؤثر می دانستند.
۱. محکم کردن، استوار کردن.
۲. محکم بودن.

۱. آداب و رسوم.
۲. قوانین؛ مقررات: ◻︎ ای دل برو مقلد احکام شرع باش / کز یمن آن به عالَم تحقیق وارسی (ابن‌یمین: ۵۲۰).
۳. = حُکم
⟨ احکام نجوم: طریقه‌ای از غیب‌گویی یا پیش‌بینی حوادث از روی اوضاع کواکب که آن‌ها را در کارها و زندگانی مردم مؤثر می‌دانستند.


۱. محکم کردن؛ استوار کردن.
۲. محکم بودن.


دانشنامه عمومی

احکام جمع حُکم و به معنای حکم کردن واستوارنمودن درموارد زیر بکار می رود
در دادگستری آراء صادره ازسوی دادگاه ها است که به دوبخش مدنی وکیفری تقسیم می شود
در حکومت ها فرمان هاودستورهائی است که مراجع بالاتر برای زیر مجموعه خود صادر می کنند
درادیان مقرراتی است که ازسوی شارع دین برای پیروان خودوضع نموده است به این مقررات فروع دین می گویند و و
احکام فردی، خانوادگی و اجتماعی
احکام تکلیفی:۱ -واجب۲ -حرام۳- مستحب۴- مکروه۵- مباح
احکام عبادی (عبادات) معاملات (عقودوایقاعات)وسیاسات و

دانشنامه آزاد فارسی

احکام (الاحکام). اَحکام (اَلاَحکام)
(یا: الاَحکام فی الحَلال و الحَرام) تألیف یحیی بن حسین معروف به امام هادی، کتابی به عربی، در فقه زیدی. از منابع معروف و معتبر است که بر آن شرح و حاشیۀ فراوان نوشته اند. این کتاب را یکی از یاران مؤلف، با نام ابی حریصه، جمع آوری و مرتب کرده است.

فرهنگ فارسی ساره

فرمان ها، دستورها


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] احکام به مجموعه دستورالعمل هایی گفته می شود که یک دین برای پیروان خود وضع می کند. قوانین و مقررات شارع برای مکلفان را اَحکام گویند.
اَحکام، جمع حکم، و در لغت به معنای منع است، و منظور از آن، اثبات امری برای امر دیگر و یا نفی امری از امر دیگر است؛ بنابراین، به قوانین و مقرراتی که شارع برای مکلفان به رسمیت شناخته است، احکام می گویند، چه به طور مستقیم از جانب شارع صادر شده باشد چه به واسطه عقل و یا عرف دریافت شده باشد، و چه ناظر به مسائل اعتقادی یا اخلاقی باشد، و چه مربوط به افعال مکلفان.
احکام اسلام
به قوانین اسلامی شریعت گفته می شود و فلسفه حقوقی اسلام را فقه می گویند و منابع فقهی را قرآن، سنت، اجماع و عقل تشکیل می دهد، اما اهل تسنن منابع فقهی را قرآن، سنت، حدیث، صحابه و تابعین می دانند.

پیشنهاد کاربران

Decrees, Sentences

دستورها ، فرمان ها ،
دستورهای مزدی = احکام حقوق
انجام دستورها = اجرای احکام

precepts
احکام دینی religious precepts


کلمات دیگر: