مترادف دیه : آبادی، ده، دهات، رستاق، روستا، قریه، قصبه | تقاص، خونبها
برابر پارسی : خونبها، خون بها
village
atonement, blood money
تقاص، خونبها
آبادی، ده، دهات، رستاق، روستا، قریه، قصبه
(دِ ه ú ) (اِ.) ده ، روستا.
(دِ یِ ) [ ع . دیة . ] (اِ.) خونبها.
فردوسی .
نظامی .
عطار.
دیه . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دابو بخش مرکزی شهرستان آمل در 13هزارگزی شمال خاوری آمل با 320 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
دیه . [ دَ ی َ ] (اِ) صورتی و تلفظی از کلمه ٔ دایه است . داه . دایه : المراضعة، فرزند را دیه دادن . (المصادر زوزنی ).
- امثال :
هرچه دیه گوید از درد گوید . (یادداشت مؤلف ).
هرچه دیه گوید از در گوید . (مجمع الامثال ).
دیة. [ ی َ ] (ع اِ) (از: ودی ). جوهری گوید دیة یکی دیات است و «ة» عوض از واو است و به معنای حق مقتول (قتیل ) است و در تهذیب نویسدکه اصل دیة، وِدْیَة مانند شیة از وشی . (از لسان العرب ). حق قتیل (مقتول ) و آن مالی است که بدل نفس مقتول به ولی او داده شود و از باب تسمیه ٔ بمصدر است و گاه اطلاق شود بر بدل (اعضاء) دست و پا و آن را ارش گویند و ارش نیز بر بدل نفس اطلاق گردد. (از اقرب الموارد) (از کشاف اصطلاحات الفنون ). خون بها و آن هزار دینار است یا ده هزار درم سیم یا صد اشتر. ج ، دیات . (مهذب الاسماء) (ترجمان جرجانی ). المال الذی هو بدل النفس . (تعریفات ). سربها. (یادداشت مؤلف ). دیه . دیت . اصطلاح فقهی است و عبارت از مالی است که در مقابل جرح و قتل و نقص عضو باید جانی به مجنی علیه یا ورثه ٔ او بدهد و در اسلام در موارد مختلف دیه واجب است و در مواردی قصاص یا دیه هریک روا باشد بسته بنظر ولی دم است . در قتل عمد صاحب دم مخیر است بین دیه (جزاء نقدی )یا قصاص یا عفو و دیه ٔ زن نصف است در تمام مواردی که معین است یا مخیر است . دیه ٔ قتل خطا 20 شتر بنت مخاص و 20 شتر ابن لبون و 30 شتر بنت لبون و 30 حقه است . دیه ٔ قتل عمد یکی از شش امر است : صد شتر دو ساله ببالا دویست گاو. دویست حله که هر حله دو لباس باشد از برد یمانی ، هزار گوسفند. پنجهزار دینار که هزار مثقال طلا باشد. و شش هزار درهم . در قتل شبه عمد یکصد شتر که 34 شتر 5 ساله ببالا و 33 شتر 2 ساله ببالا و 33شتر سه ساله ببالا (یکی از امور پنجگانه در قتل عمد). (از فرهنگ علوم عقلی بنقل از شرح لمعه ج 2 ص 357، 260). در فقه و حقوق اسلامی مالی که بدل نفس محسوب میشود و از جانب کسی که مرتکب قتل یا جرح شده است بمنظوراسقاط حق قصاص به ولی دم پرداخت میشود بفارسی خونبها و در نزد عوام پول خون خوانده میشود. در عهد جاهلیت اعراب غالباً در مورد وقوع قتل بموجب قوانین قصاص اقدام به قصاص میکرده اند اما گاه و مخصوصاً در مواردی که از قصاص نومید میشده اند ظاهراً به دیه قناعت میکرده اند. البته حدود میزان دیه بر حسب اوضاع و احوال و بتفاوت ضعف و قدرت قبایل اختلاف پیدا میکرده است . و بتفاوت از ده شتر ماده تا یکصد شتر ماده بوده است .و گاه از این میزان نیز بیشتر میشده است . در اسلام راجع به دیه احکام مفصل هست . در عهد حیات پیغمبر، دیه ٔ قتل یکصد شتر ماده بوده . عمر این تعداد را به یکهزار دینار (برای کسانی که دیه را به زر میپرداختند، مثل اهل مصر و شام ) و یا 12000 درهم (برای آنها که دیه را به سیم میپرداختند مثل اهل عراق ) برآورد کرد درحقیقت اهل شهر، دیه را ناچار به سیم یا زر میپرداخته اند و شتر فقط از بدویان قبول میشده است . البته شترهایی هم که بابت دیه پرداخت میشده است از حیث سن و احوال دیگر شرایط مخصوصی داشته است چنانکه نیز بر حسب وضع قاتل دیه تفاوت میکرده است و تفصیل این امور درکتب فقه آمده است و در این ابواب گاه اختلافاتی نیز در بین مذاهب اربعه هست . در مورد دیه ٔ اهل ذمة نیز اختلافهایی هست . بهرحال دیه ٔ ذمی از دیه ٔ مسلمان کمتر بوده است . در قوانین ابتدائی و قرون وسطائی نیز دیه کمپزیسیون غرامتی بوده است که تبهکار یا خانواده او برای جلوگیری از قصاص به مجنی علیه یا خانواده ٔ او می پرداخته است . میزان دیه در اوایل برطبق توافق طرفین معین میشد. ولی بعدها قوانینی برای این منظور در کارآمد و این امر از نظر تاریخی مبین تحول از مرحله ٔ انتقام کشی و قصاص شخصی است به مرحله ای که در آن اگر تجاوز به حقوق افراد و خانواده آنها مستحق مجازات شناخته شده مجازات تبهکار ازدست افراد و خانواده ها خارج شده است و برای حفظ نظم جامعه در دست دولت قرار گرفته است . یکی از اقسام دیه ورگیلد ، بهای انسان بوده است و آن مبلغی بوده که قاتل به خانواده ٔ مقتول می پرداخته و بعلاوه در موردی که مقتول از اتباع فرمانروایان یا از رعایای خاندان ارباب و فئودال بود ورگیلدبه فرمانروا یا ارباب نیز پرداخت میشد. پرداخت ورگیلد در همه فرهنگهای ژرمنی (از جمله در دوره ٔ آنگلوساکسونها در انگلستان ) وجود داشته و در بسیاری از ممالک دیگر نیز رایج بوده است . (دائرة المعارف فارسی ).
دیة. [ ی َ ] (ع مص ) خونبهای کشته دادن . (از منتهی الارب ). خونبها دادن . (دهار). || نزدیک گردانیدن کار. (از منتهی الارب ). || نره فرو کردن اسب جهت بول یا گشنی کردن . (منتهی الارب ).
دِه۱#NAME?
مالی که ضارب یا قاتل باید به شخص آسیبدیده یا وارث او بدهد؛ خونبها.
خونبها، خون بها