مترادف عالم : آفاق، آفرینش، جهان، دنیا، فلک، کیهان، گردون، گیتی | خردمند، دانا، دانشمند، دانشور، علیم، فاضل، فرزانه، فرهیخته، محقق، ملا
متضاد عالم : جاهل
برابر پارسی : جهان، دانشمند، سپهر گردون، کیهان، گیتی
world, universe
learned, learned man, scholar, scientist
cosmos, literate, kingdom, learned, macrocosm, savant, scholar, scientist, swami, universe, world
دانشور , دانش پژوه , محقق , اهل تتبع , اديب , شاگر ممتاز , عالم , دانشمند , جهان , دنيا , گيتي , روزگار
(تلفظ: ālam) (عربی) (در قدیم) کیهان ؛ پهنهی کرهی زمین و آنچه در آن است ، جهان ؛ (به مجاز) حالت و وضعیت .
آفاق، آفرینش، جهان، دنیا، فلک، کیهان، گردون، گیتی
خردمند، دانا، دانشمند، دانشور، علیم، فاضل، فرزانه، فرهیخته، محقق، ملا ≠ جاهل
(لِ) [ ع . ] (اِفا.) دانا، دانشمند.
(لَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - دنیا، هستی . 2 - موجودات . 3 - (عا.) نمادی برای بزرگی ، عظمت . 4 - حیطه ، محدوده ؛ عالم هنر، عالم مستی . 5 - حالت ، وضعیت . 6 - هر کدام از دو جهان فانی و باقی ، هر کدام از دنیا و آخرت . ؛ ~ و آدم کنایه از: همة مردم .
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
خاقانی .
سعدی (گلستان ).
۱. دنیا و آنچه در آن است؛ جهان؛ گیتی.
٢. [مجاز] خَلق.
٣. [قدیمی] روزگار.
〈 عالم آخرت: [مقابل ِدنیا] جهان دیگر؛ آن جهان.
〈 عالم امر: (فلسفه) عالم ملائکه؛ عالم ملکوت.
〈 عالم امکان: (فلسفه) آنچه غیر از ذات خدا است؛ عالمی که وجود یا عدم وجود آن ضروری نباشد؛ جهان ماده؛ عالم ظاهر.
〈 عالم بالا: (فلسفه) عالم علوی.
〈 عالم برزخ: مقام ارواح از هنگام مرگ تا قیامت.
〈 عالم جان: (فلسفه) عالم ارواح؛ دنیا؛ این جهان.
〈 عالم جبروت: (فلسفه، تصوف) عالم مجرد از صورت، ماده، و زمان.
〈 عالم جسمانی: جهان جسمانی؛ عالم طبیعت و ماده.
〈 عالم حس: [مقابلِ عالم غیب] ‹عالم حسی› (فلسفه) عالم شهود؛ عالم شهادت.
〈 عالم خاک:
۱. [مجاز] دنیا.
۲. [مجاز] جسد آدمی.
〈 عالم خلق: (فلسفه) موجودات عالم جسمانی؛ کائنات.
〈 عالم دیگر: = 〈 عالم آخرت
〈 عالم ذر: عالم خلقت که خداوند ابنای بشر را مانند ذرات از صلب آدم ابوالبشر بهوجود آورد.
〈 عالم سفلی: [مقابلِ عالم علوی] (فلسفه) عالم پایین؛ زمین؛ این جهان.
〈 عالم شهادت: [مقابلِ عالم غیب] عالم ظاهر و آشکار؛ عالم اجسام.
〈 عالم صغیر: [قدیمی، مجاز] جهان کوچک؛ انسان؛ جسم انسان.
〈 عالم علوی (امر): [مقابلِ عالم سفلی]
۱. عالَمی که در آن مادّه وجود ندارد.
۲. آسمان.
〈 عالم غیب: [مقابلِ عالم شهادت] (فلسفه) جهان دیگر؛ عالم آخرت.
〈 عالم قدس: (فلسفه) عالم الهی؛ عالم اسما و صفات حق.
〈 عالم کبیر: (فلسفه) جهان بزرگ؛ همۀ جهان؛ افلاک و هرچه در آنها است.
〈 عالم کونوفساد: (فلسفه) دنیای فانی؛ عالم سفلی.
〈 عالم لاهوت: (فلسفه) عالم خداوندی؛ عالم سرمد؛ مرتبۀ ذات احدیت.
〈 عالم مثال: (فلسفه) عالمی لطیفتر نسبت به عالم اجسام. Δ هرچه در عالم شهادت وجود دارد نظیر آن در عالم مثال موجود است.
〈 عالم معنی: (فلسفه)
۱. آنچه متعلق به معنی و حقیقت باشد.
۲. عالم ملکوت.
〈 عالم ملک: (فلسفه) عالم وجود؛ عالم اجسام؛ عالم شهادت.
〈 عالم ملکوت: (فلسفه) عالم جبروت؛ عالم امر.
〈 عالم ناسوت: (فلسفه) عالم اجسام؛ عالم طبیعی و مادی؛ دنیای فانی؛ این جهان.
۱. داننده؛ دانا.
۲. دانشمند.
۳. (اسم) از نامهای خداوند.
عالِم؛ دانشمند.
دانشمند، جهان، گیت