کلمه جو
صفحه اصلی

بصیرت


مترادف بصیرت : آگاهی، بینایی، بینش، دانایی، روشن بینی، زیرکی، عاقبت بینی، مال اندیشی، نهان بینی، هوش یاری

برابر پارسی : بینش، بینشمندی

فارسی به انگلیسی

insight, intelligence, expert knowledge, clairvoyance, consciousness, discernment, dope, judgment, sapience, vision

insight, intelligence, expert knowledge


clairvoyance, consciousness, discernment, dope, insight, judgment, sapience, vision


فارسی به عربی

بصیرة , تقدیر , حدس , رویة , قراءة البخة , معرفة

فرهنگ اسم ها

(تلفظ: basirat) (عربی) بینایی ؛ (به مجاز) آگاهی داشتن از امری و جزئیات آن را در نظر داشتن ، آگاهی و دانایی؛ (در تصوف) نیروی باطنی که سالک با آن حقایق و باطن امور و اشیا را در می یابد.


اسم: بصیرت (دختر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: basirat) (فارسی: بَصيرت) (انگلیسی: basirat)
معنی: بینایی، آگاهی، زیرکی، ( به مجاز ) آگاهی داشتن از امری و جزئیات آن را در نظر داشتن، آگاهی و دانایی، ( در تصوف ) نیروی باطنی که سالک با آن حقایق و باطن امور و اشیا را در می یابد

مترادف و متضاد

knowledge (اسم)
سامان، اگاهی، اطلاع، معرفت، علم، بصیرت، فضیلت، عرفان، دانش، دانایی، وقوف

intuition (اسم)
فراست، بصیرت، کشف، بینش، شهود، درک مستقیم، دریافت ناگهانی

insight (اسم)
فراست، بینایی، فهم، بصیرت، بینش، درون بینی، چشم باطن

vision (اسم)
بینایی، الهام، خیال، بصیرت، تصور، دید، وحی، منظره، رویا

foresight (اسم)
پیش بینی، بصیرت، دوراندیشی، مال اندیشی

discernment (اسم)
بینایی، درک، تشخیص، بصیرت، تمیز، دریافت

discretion (اسم)
نظر، رای، احتیاط، بصیرت، صلاحدید، حزم

clairvoyance (اسم)
روشن بینی، بصیرت

ken (اسم)
نظر، بصیرت، بینش

آگاهی، بینایی، بینش، دانایی، روشن‌بینی، زیرکی، عاقبت‌بینی، مال‌اندیشی، نهان‌بینی، هوش‌یاری


فرهنگ فارسی

بینش، بینایی، دانایی، زیرکی، عقل، شاهد، حجت
( اسم ) ۱- بینش بینایی . ۲- روشن بینی. ۳- دانایی . ۴- زیرکی هوشیاری : ( ... فاقد بصیرت است . ) ۵- یقین . ۶- حجت روشن برهان قاطع . ۷- عبارت است از قو. قلبی که بنور قدس روشن باشد و با آن قوه شخص حقایق و بواطن اشیا را ببیند همانطور که نفس بوسیل. چشم صور و ظاهر اشیا را می بیند . حکما قوت بصیرت را ( عامل. نظریه ) و ( قو. قدسیه ) مینامند . جمع: بصایر . یا اهل بصیرت . روشن بینان روشندلان بینایان زیر کان . ( اهل بصیرت خطا از صواب باز دانند . ) یا با بصیرت . با تدبیر اهل حل و عقد و تدبیر مقابل بی بصیرت . یا بی بصیرت . بی عقل بی تدبیر مقابل با بصیرت . یا چشم بصیرت. ۱- بینایی. ۲- هوشیاری. یا دید. بصیرت .

فرهنگ معین

(بَ رَ ) [ ع . بصیرة ] ( اِ. ) ۱ - بینش ، بینایی . ۲ - روشن بینی . ۳ - دانایی . ج . بصایر.

لغت نامه دهخدا

بصیرت. [ ب َ رَ ] ( ع اِ مص ) بصیرة. بینایی. ( ناظم الاطباء ) ( زمخشری ) ( فرهنگ نظام ). و رجوع به بصیرة شود. دانایی. زیرکی. هوشیاری. ( ناظم الاطباء ). بینایی دل یعنی دانایی و زیرکی. ( غیاث ). بینایی و یقین و زیرکی. ( ازآنندراج ). دانایی. زیرکی. ( زمخشری ). دید. دیدار. بینش. آگاهی. چشم خرد. چشم عقل. چشم دل. دیده دل : دستهای راست دادند دست دادنی از روی رضای و رغبت... در حالتی که روشن گردانیده بود خدای تعالی بصیرت های ایشان را. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 312 ). خداوند جنگ ایشان بدید و سامان کار دریافت اگر خواهد از هرات ساخته و با بصیرت تمام پس از مهرگان روی بدین قوم آرد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ). وی را آن خرد و تمیز بصیرت و رویت است که زود زود سنگ وی را [ التونتاش ] ضعیف در رود بنتوانند گردانید. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ).
گر بایدت همی که ببینی مرا تمام
چون عاقلان بچشم بصیرت نگر مرا.
ناصرخسرو.
و هرگاه که متقی در کار این جهان گذرنده تأملی کند هر آینه مقابح آنرا بنظر بصیرت بیند. ( کلیله و دمنه ). یکی را... قوت شهوانی بر قوت عقل غالب گشته و نور بصیرت او را بحجاب ظلمت پوشیده. ( کلیله و دمنه ).
این بحر بصیرت بین بی شربت ازو مگذر
کز شط چنین بحری لب تشنه شدن نتوان.
خاقانی.
اگر بصر بصیرت ملاحظتی کنی و از خیانتی که ما در این ملک کرده ایم...یاد آری ، پوشیده نیست که طمع صلاح و توقع عفو و اغماض آهن سرد کوفتن است. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 126 ). بالشکر خبیر بتجارب خطوب و بصیر بعواقب حروب... بدان حدود رفتند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 342 ). || در اصطلاح عرفا قوه ای است مر قلب را که بنور قدس منور باشد و بوسیله آن قوه حقایق و امور پنهانی اشیاء دیده شود. و آن قوه نسبت بقلب در حکم دیده است نسبت بروح. آدمی بوسیله آن ظواهر و صور اشیاء را می بیند. و این قوه را حکما قوه عاقله نظریه نامند و چون این قوه بنور قدس منور و به راهنمایی و هدایت حق پرده آن برداشته شد، حکما آنرا قوه قدسیه نامند. کذا فی اصطلاحات الصوفیه لکمال الدین ابی الغنایم. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).
- ارباب بصیرت ؛ اهل حل و عقد و تدبیر. ( ناظم الاطباء ). روشن بینان. روشندلان.
- اهل بصیرت ؛ ارباب بصیرت : و آنکه از جمال عقل محجوران خود بنزدیک اهل بصیرت معذور باشد. ( کلیله و دمنه ).
- با بصیرت گشتن ؛ بیناشدن. روشن دل شدن :

بصیرت . [ ب َ رَ ] (ع اِ مص ) بصیرة. بینایی . (ناظم الاطباء) (زمخشری ) (فرهنگ نظام ). و رجوع به بصیرة شود. دانایی . زیرکی . هوشیاری . (ناظم الاطباء). بینایی دل یعنی دانایی و زیرکی . (غیاث ). بینایی و یقین و زیرکی . (ازآنندراج ). دانایی . زیرکی . (زمخشری ). دید. دیدار. بینش . آگاهی . چشم خرد. چشم عقل . چشم دل . دیده ٔ دل : دستهای راست دادند دست دادنی از روی رضای و رغبت ... در حالتی که روشن گردانیده بود خدای تعالی بصیرت های ایشان را. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 312). خداوند جنگ ایشان بدید و سامان کار دریافت اگر خواهد از هرات ساخته و با بصیرت تمام پس از مهرگان روی بدین قوم آرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ). وی را آن خرد و تمیز بصیرت و رویت است که زود زود سنگ وی را [ التونتاش ] ضعیف در رود بنتوانند گردانید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ).
گر بایدت همی که ببینی مرا تمام
چون عاقلان بچشم بصیرت نگر مرا.

ناصرخسرو.


و هرگاه که متقی در کار این جهان گذرنده تأملی کند هر آینه مقابح آنرا بنظر بصیرت بیند. (کلیله و دمنه ). یکی را... قوت شهوانی بر قوت عقل غالب گشته و نور بصیرت او را بحجاب ظلمت پوشیده . (کلیله و دمنه ).
این بحر بصیرت بین بی شربت ازو مگذر
کز شط چنین بحری لب تشنه شدن نتوان .

خاقانی .


اگر بصر بصیرت ملاحظتی کنی و از خیانتی که ما در این ملک کرده ایم ...یاد آری ، پوشیده نیست که طمع صلاح و توقع عفو و اغماض آهن سرد کوفتن است . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 126). بالشکر خبیر بتجارب خطوب و بصیر بعواقب حروب ... بدان حدود رفتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 342). || در اصطلاح عرفا قوه ای است مر قلب را که بنور قدس منور باشد و بوسیله ٔ آن قوه ٔ حقایق و امور پنهانی اشیاء دیده شود. و آن قوه نسبت بقلب در حکم دیده است نسبت بروح . آدمی بوسیله ٔ آن ظواهر و صور اشیاء را می بیند. و این قوه را حکما قوه ٔ عاقله ٔ نظریه نامند و چون این قوه بنور قدس منور و به راهنمایی و هدایت حق پرده ٔ آن برداشته شد، حکما آنرا قوه ٔ قدسیه ٔ نامند. کذا فی اصطلاحات الصوفیه لکمال الدین ابی الغنایم . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
- ارباب بصیرت ؛ اهل حل و عقد و تدبیر. (ناظم الاطباء). روشن بینان . روشندلان .
- اهل بصیرت ؛ ارباب بصیرت : و آنکه از جمال عقل محجوران خود بنزدیک اهل بصیرت معذور باشد. (کلیله و دمنه ).
- با بصیرت گشتن ؛ بیناشدن . روشن دل شدن :
هر کرادور چرخ جامی داد
با بصیرت نگشت چون جمشید.

ابن یمین .


- بی بصیرت ؛ بی تدبیر و بی عقل . (ناظم الاطباء).
- چشم بصیرت ؛ هوشیاری . (ناظم الاطباء). بینایی .
- دیده ٔ بصیرت ؛ چشم بصیرت . هوشیاری .

فرهنگ عمید

۱. بینش، بینایی.
۲. [مجاز] دانایی.
۳. [مجاز] زیرکی.
۴. (اسم ) [مجاز] عقل.
۵. (اسم ) [مجاز] شاهد، حجت.

دانشنامه آزاد فارسی

بَصیرت
(در لغت به معنی بینایی و بینش) در اصطلاح به معنای چشم باطن. آدمی با عقل (چشم ظاهر) می تواند عالم ماده را درک کند، لیکن پس از مجاهده و ریاضت های فراوان می تواند با دیدۀ درون، جهان غیب را ببیند و از عالم ازلی و جهان غیب آگاه شود. عقل چون تن آدمی است و بصیرت چون روح و این دو برای رسیدن به کمال مطلوب، به یکدیگر محتاجند. عین القضات همدانی معتقد است بصیرت قوه ای از قوای نفس و چشمی است در باطن آدمی که به وسیلۀ آن، امور ازلی را درک می کند. بصیرت هم مانند عقل قدرتی است نورانی، با این تفاوت که نورانیت آن از عقل بیشتر است.

فرهنگ فارسی ساره

بینش، بینشمند


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بصیرت به معنای شناخت حقیقت و قدرت درک صحیح امور می باشد.
بصیرت در لغت، به معنای عقیده قلبی، شناخت، یقین، زیرکی و عبرت آمده است.

بصیرت در اصطلاح
بصیرت در اصطلاح، عبارت است از قوه ای در قلب شخص، که به نور قدسی منوّر بوده، به وسیله آن حقایق اشیا و امور را درک می‏کند؛ همان‏گونه که شخص به وسیله چشم، صُوَر و ظواهر اشیا را می‏بیند.

بصیرت از دیدگاه امیرالمومنین
برخی گفته‏اند: شناخت روشن و یقینی از دین، تکلیف، پیشوا، حجت خدا، راه، دوست و دشمن، حق و باطل، «بصیرت » نام دارد. چنانچه حضرت امیر علیه السلام از رزمندگان راستین با این صفت یاد می‏کند که: «حَمَلُوا بَصائِرَهُمْ عَلی اسْیافِهِمْ؛ بصیرت های خویش را بر شمشیرهایشان سوار کردند. یعنی اگر در میدان نبرد، تیغ می‏زدند از روی بصیرت بود.»

بصیرت در آینه روایات
...

جدول کلمات

درایت

پیشنهاد کاربران

بصیرت یعنی انتخاب بین خوب وخوبتر
آنکه اول است بهترنیست
آنکه بهتراست اول است

این تقص زبان فارسی است که کلمه ی دقیقی معادل واژه ی بصیرت ندارد
لطفا متعصبانه رفتار نکنید
بسیار ازاردهنده است

اگه بخواین پارسی رو پاس بدارید همون بینش رو بکار ببرید. . .
یا نه اگه واقعا معنیش رو میخواین همون دانایی یا اگاهی خوبه

به یک معنا یعنی آقا بیشعور نظام و لاغیر

با پوزش فراوان از کاربرد عربی در پارسی

بینایی

عبارت است از نور. قلبی که بنور قدس روشن باشد و با آن قوه شخص حقایق و بواطن اشیا را ببیند

تفکر کردن

هوش

زیرکی، آگاهی

واژه عربی اگه به راستی عربی باشند ، در زبان فارسی اضافی و بی معنی ان و میتوان آنها را کنار گذاشت و نیازی به برابر سازی نیز نیس واژه های عربی فارسی را گنگ و زشت کرده اند این واژه ها اندیشه سوزن چون انسان در چارچوب زبان می اندیشد واژه بصیرت که عربی است از واژه های بی معنی و اضافی است و مثلن به جای اینکه گفته شود از از روی بصیرت است که بی معنی هم است میتوان گفت این از روی دانایی یا آگاهی است

بصیرت یعنی انتخاب بین خوب وخوبتر

برای درک معنی بصیرت که فوق خرد است بایستی از هرم دانش مطلع باشید در این صورت بصیرت را با خردمندیwisdom و دانش knowledge و آگاهی یکی نمی دانید . ( کسانی که فهم بصیرت برایشان سخت است و به جای معادل سازی در زبان فارسی پیشنهاد حذف آن را می دهند توجه کنند که این کلمه در زبان انگلیسی معادل دارد insight

بصیرت یعنی قدرت تشخیص بین خوب وخوبتر
آنکه اول است بهترنیست، یعنی شاخص های بهتربودن لزوما زیبایی، ثروت، قدرت، تخصص و داشتن موقعیت اجتماعی نیست،
چون آنهاهمه اعتباری و زوال پذیرند
آنکه بهتراست اول است،
یعنی کسی که معیارهای انسانی ، اخلاقی و معرفتی درزندگیش بکار گرفته و تقوای الهی پیشه خودنموده است را شایسته بهتربودن می داند.


کلمات دیگر: