تَصَوُّف (صوفی گری)، شاخه ای از اسلام؛ از سوی صوفیان، باطنی گری و توجه به بُعدِ باطنی اسلام توصیف شده است.
• از تذکرة الأولیاء ->
بایزید بسطامی• «زمانی بر مردم می آید که دل ها می میرند و تن ها زنده می شوند.» از تذکرة الأولیاء ->
ابوعبدالله بن جلا• «هر که مدح وذم پیش او یکسان باشد او زاهد بود و هر که بر فرایض قیام نماید به اول وقت عابد بود، و هر که افعال همه از خدای بیند موحد بود.» از تذکرة الأولیاء ->
ابوعبدالله بن جلا• «در کودکی پیوسته دلم چیزی از حقیقت درخواست می کرد، و از ظاهربینان گریزان بودم، و پیوسته بدان می بودم که جز این عامه برآن اند چیزی دیگر هست و شریعت را اسراری است جز این ظاهر .» از تذکرة الأولیاء ->
ابوعثمان حیری• «صوفی آن است که دل صافی دارد با خدای .»از تذکرة الأولیاء ->
بشر حافی• «عارفان قومی اند که نشناسند، مگر خدای؛ و ایشان را گرامی ندارند مگر برای خدای .»از تذکرة الأولیاء ->
بشر حافی• «هیچ چیزی ندیدم که نه حق را اندر آن بدیدم». ->
محمد بن واسع• «تصوف آنست که بنده در هر وقتی مشغول به چیزی بود که در آن وقت آن اولیتر.»از تذکرة الأولیاء ->
عمرو بن عثمان مکی• «تصوف ایستادن است بر افعال حسن.» از تذکرة الأولیاء ->
ابومحمد رویم• «تصوف مبنی است بر سه خصلت تعلق ساختن بفقر و افتقار و محقق شدن به بذل و ایثار کردن و ترک کردن اعتراض و اختیار.» از تذکرة الأولیاء ->
ابومحمد رویم• «تصوف، قطع علایق است و فیض خلایق و اتصال به حقایق .»، از تذکرة الأولیاء ->
ابوعثمان مغربی• «تصوف آن بود که با خدای باشی بی علاقه.»، ->
جنید بغدادی• «صوفی چون زمین باشد که همه پلیدی دروی افکنند و همه نیکوئی از وی بیرون آید.»، ->
جنید بغدادی• «تصوف ذکر است باجتماع و وجدی است باستماع و عملی است باتباع.»، ->
جنید بغدادی• «تصوف اصطفاست هرکه گزیده شده ازماسوی الله اوصوفی است.»، ->
جنید بغدادی• «صوفی آنست که دل او چون دل ابراهیم سلامت یافته بود از دوستی دنیا و بجای آرنده فرمان خدای بود و تسلیم او تسلیم اسمعیل و اندوه او اندوه داود و فقر او فقر عیسی و صبر او صبر ایوب و شوق او شوق موسی در وقت مناجات و اخلاص او اخلاص محمد ﷺ.» ->
جنید بغدادی• «تصوف صافی کردن دلست از مراجعت خلقت و مفارقت از اخلاق طبیعت و فرو میرانیدن صفات بشریت و دور بودن از دواعی نفسانی و فرود آمدن بر صفات روحانی و بلندشدن به علوم حقیقی و بکار داشتن آنچه اولیتر است الی الابد و نصیحت کردن جمله امت و وفا بجای آوردن بر حقیقت و متابعت پیغمبر کردن در شریعت.» ->
جنید بغدادی• «تصوف دشمنی دنیا است و دوستی مولی.» ->
ابوالحسین نوری• «تصوف ترک جمله نصیبهاء نفس است برای نصیب حق.» ->
ابوالحسین نوری• «تصوف آزادی است و جوانمردی و ترک تکلف و سخاوت.» ->
ابوالحسین نوری• «تصوف نه رسوم است ونه علوم لیکن اخلاقی است یعنی اگر رسم بودی به مجاهده بدست آمدی و اگر علم بودی به تعلم حاصل شدی بلکه اخلاقی است که تحلقوا باخلاق الله بخلق خدای بیرون آمدن نه برسوم دست دهد و نه بعلوم.» ->
ابوالحسین نوری• «صوفی آن بود که هیچ چیز در بند او نبود و او در بند هیچ چیز نشود.» ->
ابوالحسین نوری• «صوفیان آن قوم اند که جان ایشان از کدورت بشریت آزاد گشته است و از آفت نفس صافی شده و از هوا خلاص یافته تا در صف اول و درجه اعلی با حق بیارامیده اند و از غیر او رمیده نه ملک بودند و نه مملوک.» ->
ابوالحسین نوری• «یکی از پرشکوه ترین مبارزاتی که طی آن ملتی توانسته است تمام فرهنگ خود؛ را به میدان بیاورد و به پشتوانهٔ آن پوزهٔ اشغالگران را به خاک بمالد نهضت تصوف در ایران بوده است.» ->
احمد شاملو• «در عالَمِ وجود، اصل و اساس را معنی بدانیم، و اهلِ معنی باشیم، باید اعتراف نماییم که عالی ترین و شاداب ترین میوه ای که نهالِ نبوغ و قریحهٔ ایرانی در بوستانِ تمدّن بشری به وجود آورده است؛ همانا اوّل، کیشِ زرتشت است در زمانِ پیش از اسلام، و دوّم طریقه و مذهبِ تصوّف است در دورهٔ اسلامی.» در قصّه نویسی، نشر سخن، ص ۳۹۲ ->
محمّدعلی جمال زاده