کلمه جو
صفحه اصلی

ریاضت


مترادف ریاضت : سختی، مرارت، تمرین، مشق، ممارست، سعی، مجاهدت، مجاهده

برابر پارسی : رنج کشیدن، ورزیدن

فارسی به انگلیسی

austerity, mortification, rigour, self-discipline, laborious study, lucubration

mortification, rigour, self-discipline, laborious study, lucubration


austerity, mortification


فارسی به عربی

امتناع , اهانة , تقشف

مترادف و متضاد

mortification (اسم)
سرافکندگی، ریاضت، رنج، فساد، خجلت

abstinence (اسم)
خودداری، پرهیز، ریاضت، پرهیز از استعمال مشروبات الکلی

austerity (اسم)
پرهیز، ریاضت، سخت گیری، تروشرویی، سادگی زیاد از حد، عبوسی

yoga (اسم)
ریاضت، فلسفه جوکی

penance (اسم)
ریاضت، پشیمانی، توبه و طلب بخشایش، وادار به توبه کردن

ascesis (اسم)
ریاضت

سختی، مرارت


تمرین، مشق، ممارست


سعی، مجاهدت، مجاهده


۱. سختی، مرارت
۲. تمرین، مشق، ممارست
۳. سعی، مجاهدت، مجاهده


فرهنگ فارسی

رام ساختن کره اسب وراه رفتن آموختن به اوگوشه گیر
( اسم ) ۱ - تحمل رنج و تعب برای تهذیب و نفس و تربیت خود یا دیگری . ۲ - تمرین ممارست . ۳ - کوشش سعی . ۴ - گوشه نشینی توام با عبادت و کف نفس .
رنج و تعب و زحمت و محنت رنج کشیدن . یا کوشش با رنج و تعب . یا تعلیم اسب جهت سواری . ریاضت کردن اسب . رام کردن اسب .

فرهنگ معین

(ضَ ) [ ع . ریاضة ] (اِمص . ) ۱ - رنج کشیدن برای تهذیب نفس . ۲ - ورزش ، تمرین . ۳ - کوشش ، سعی .

لغت نامه دهخدا

ریاضت. [ ض َ ] ( ع اِمص ) رنج. تعب. زحمت. محنت. ( ناظم الاطباء ). رنج کشیدن. ( غیاث اللغات ). || کوشش با رنج و تعب. ( ناظم الاطباء ). کوشش و سعی. ( فرهنگ فارسی معین ). || تعلیم اسب جهت سواری. ( از غیاث اللغات ). ریاضت کردن اسب. رام کردن اسب. سوغان دادن. رام کردن توسن.( یادداشت مؤلف ) : نه اسب را به مجاهدت خرتوان کرد و نه خر را به ریاضت اسب. ( کشف المحجوب ).
گفتم هوا به مرکب خاکی توان گذاشت
گفتا توان اگر به ریاضت کنیش رام.
خاقانی.
- ریاضت پرور ؛ ریاضت پرورده. تربیت داده شده. مرکب تعلیم یافته برای سواری :
لگام پهلوانی بر سرش کن
به زیر خود ریاضت پرورش کن.
نظامی.
- ریاضت دادن ؛ فرهختن. ( یادداشت مؤلف ). تربیت و تأدیب کردن.
- ریاضتگری ؛ پرداختن به ریاضت. ریاضت پذیری. تربیت یافتگی مرکب و اسب :
من آن توسنم کز ریاضتگری
رسیدم ز تندی به فرمانبری.
نظامی.
- || تحمل به شداید و کارهای توان فرسا برای تهذیب نفس :
نکردند الا ریاضتگری
به بسیاردانی و اندک خوری.
نظامی.
|| تربیت و تأدیب. ( ناظم الاطباء ).
- ریاضت نایافته ؛ رام نکرده. تعلیم و تربیت ناشده.( ناظم الاطباء ).
- ریاضت یافته ؛ تربیت شده. تعلیم یافته. رام شده. ( ناظم الاطباء ).
|| تمرین. ممارست. ( فرهنگ فارسی معین ). || فرمانبرداری. ( غیاث اللغات ). || کم خوری. || ورزش. ( ناظم الاطباء ). به اصطلاح اطباء حرکتی است ارادی که انسان را مضطر گرداند به تنفس عظیم متواتر. ( غیاث اللغات ). در اصطلاح طب ، حرکت ارادی که تنفس عظیم و پیاپی باشد برای ایمنی یا دفع پاره ای امراض یا مشقت ها. ( یادداشت مؤلف ) : چشم را نگاهدارند از گریستن بسیار و... خواندن خطهای باریک الاگاه گاه بر سبیل ریاضت. ( ذخیره خوارزمشاهی ). اندامهای برسویین را همی فرمایند مالید و ریاضت آن بکار داشتن و آن چنان بود که به طبطاب بازی کنند تا ماده میل بسوی بالا کند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). اگر پیش از دارو خوردن کاری کند بارنج ، چون... لختی ریاضت قوی کردن... مقصود تمام تر حاصل شود. ( ذخیره خوارزمشاهی ). اگر قوت جاذبه ضعیف باشد ریاضت و بر ستور نشستن ، سود دارد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). سبب دوم [ زکام و نزله ]آن است که از پس ریاضت و گرمابه و... سر برهنه کنند. ( ذخیره خوارزمشاهی ).

ریاضت . [ ض َ ] (ع اِمص ) رنج . تعب . زحمت . محنت . (ناظم الاطباء). رنج کشیدن . (غیاث اللغات ). || کوشش با رنج و تعب . (ناظم الاطباء). کوشش و سعی . (فرهنگ فارسی معین ). || تعلیم اسب جهت سواری . (از غیاث اللغات ). ریاضت کردن اسب . رام کردن اسب . سوغان دادن . رام کردن توسن .(یادداشت مؤلف ) : نه اسب را به مجاهدت خرتوان کرد و نه خر را به ریاضت اسب . (کشف المحجوب ).
گفتم هوا به مرکب خاکی توان گذاشت
گفتا توان اگر به ریاضت کنیش رام .

خاقانی .


- ریاضت پرور ؛ ریاضت پرورده . تربیت داده شده . مرکب تعلیم یافته برای سواری :
لگام پهلوانی بر سرش کن
به زیر خود ریاضت پرورش کن .

نظامی .


- ریاضت دادن ؛ فرهختن . (یادداشت مؤلف ). تربیت و تأدیب کردن .
- ریاضتگری ؛ پرداختن به ریاضت . ریاضت پذیری . تربیت یافتگی مرکب و اسب :
من آن توسنم کز ریاضتگری
رسیدم ز تندی به فرمانبری .

نظامی .


- || تحمل به شداید و کارهای توان فرسا برای تهذیب نفس :
نکردند الا ریاضتگری
به بسیاردانی و اندک خوری .

نظامی .


|| تربیت و تأدیب . (ناظم الاطباء).
- ریاضت نایافته ؛ رام نکرده . تعلیم و تربیت ناشده .(ناظم الاطباء).
- ریاضت یافته ؛ تربیت شده . تعلیم یافته . رام شده . (ناظم الاطباء).
|| تمرین . ممارست . (فرهنگ فارسی معین ). || فرمانبرداری . (غیاث اللغات ). || کم خوری . || ورزش . (ناظم الاطباء). به اصطلاح اطباء حرکتی است ارادی که انسان را مضطر گرداند به تنفس عظیم متواتر. (غیاث اللغات ). در اصطلاح طب ، حرکت ارادی که تنفس عظیم و پیاپی باشد برای ایمنی یا دفع پاره ای امراض یا مشقت ها. (یادداشت مؤلف ) : چشم را نگاهدارند از گریستن بسیار و... خواندن خطهای باریک الاگاه گاه بر سبیل ریاضت . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). اندامهای برسویین را همی فرمایند مالید و ریاضت آن بکار داشتن و آن چنان بود که به طبطاب بازی کنند تا ماده میل بسوی بالا کند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). اگر پیش از دارو خوردن کاری کند بارنج ، چون ... لختی ریاضت قوی کردن ... مقصود تمام تر حاصل شود. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). اگر قوت جاذبه ضعیف باشد ریاضت و بر ستور نشستن ، سود دارد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). سبب دوم [ زکام و نزله ]آن است که از پس ریاضت و گرمابه و... سر برهنه کنند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
- ریاضت کردن ؛ ورزش کردن . (یادداشت مؤلف ) : بدان روزگار جوانی و کودکی خویشتن ریاضتها کردی چون زور آزمودن و سنگهای گران برداشتن . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 119). همچنین ریاضت کردن هر بامداد بر اسب ، سخت نافع بود لکن چندان نباید که مانده شود و پیش از ماندگی از ریاضت بازایستد (مردم سیر). (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
- || فرهختن . تربیت کردن . (یادداشت مؤلف ). تربیت کردن . رام کردن اسب سرکش :
چون ریاضتش کند رائض چون کبک دری
بخرامد به کشی در ره و برگردد باز.

منوچهری .


|| (اصطلاح عرفان ) پرهیزگاری . احتراز. اجتناب . رنج بدن . (ناظم الاطباء). گوشه نشینی توأم با عبادت و کف ّ نفس . (فرهنگ فارسی معین ). نفس کُشی . (غیاث اللغات ). در اصطلاح صوفیه به کارهای سخت یا ترک غرائز حیوانی و امثال آن نفس را کشتن . (یادداشت مؤلف ). نفس کُشی . تحمل رنج و تعب برای تهذیب نفس و تربیت خود یا دیگری . (فرهنگ فارسی معین ). عبارت است از استبدال حال مذمومه به حال ممدوحه و اعراض ازاغراض شهوانی و ملازمت عبادت و بیداری شب و ترک معاصی و انجام مستحبات و جز آن . (از فرهنگ علوم سجادی ) :
بی ریاضت نیافت کس مقصود
تا نسوزی ترا چه بید و چه عود.

سنایی .


در آفرینش نفسی اگر بود ناقص
ریاضتش به کمالی که واجب است رساند.

خاقانی .


سالها راه ریاضت داشتم
از پس دوری همان خواهم گزید.

خاقانی .


بر قله های کوه ریاضت کشیده اند
ارباب تهمتند ولی برهمن نیند.

خاقانی .


قدر دل و پایه ٔ جان یافتن
جز به ریاضت نتوان یافتن .

نظامی .


سیم طبایع به ریاضت سپار
از سبعیت به ریاضت برآر.

نظامی .


ایشان چو ملخ در پس زانوی ریاضت
ما مور میان بسته روان بر در و دشتیم .

سعدی .


ترا که دیده ز خواب و خمار باز نباشد
ریاضت من ِ شب تا سحر نخفته چه دانی .

سعدی .


- اهل ریاضت ؛ پرهیزگار و پارسا و زاهد. (ناظم الاطباء).
- ریاضت پذیر ؛ پذیرنده ٔ ریاضت . تن دردهنده به رنجها برای تزکیه ٔ نفس :
چونکه ندیدم ز ریاضت گزیر
گشتم از آن خواجه ریاضت پذیر.

نظامی .


- ریاضت کش ؛ آنکه برای تزکیه ٔ نفس ، تن به رنجهای سخت دهد :
لاجرم خلق جهانند مرید سخنم
که ریاضت کش محراب دو ابروی توام .

سعدی .


آنانکه ریاضت کش و سجاده نشینند
گو همچو ملک سر به سماوات برآرید.

سعدی .


ریاضت کش ازبهر نام و غرور
که طبل تهی را رود بانگ ، دور.

سعدی .


- امثال :
ریاضت کش به بادامی بسازد .
رجوع به ترکیب ریاضت گر در ذیل همین ماده شود.
- ریاضت کشیدن ؛ رنج کشیدن . تحمل رنج و سختی شدید :
ریاضتی که ملک در طریق فضل کشید
چو آفتابش مشهور هفت کشور کرد.

اسماعیل (از آنندراج ).


- || تحمل شداید برای تزکیه ٔ نفس :
که گر صد سال روز و شب ریاضت می کشی دایم
مباش ایمن یقین می دان که نفست در کمین باشد.

عطار.


- ریاضت کیش ؛ زاهد و پرهیزگار. (ناظم الاطباء).
- ریاضتگر ؛ که به ریاضت پردازد. که کارهای سخت و توان فرسا برای تزکیه ٔ نفس انجام دهد :
نبینی کسی کاو ریاضتگر است
به بیداری آن گنج را رهبر است .

نظامی .


رجوع به ترکیب ریاضت کش در ذیل همین ماده شود.
رجوع به فرهنگ علوم عقلی و فرهنگ مصطلحات عرفاء سجادی و ریاضة شود.

فرهنگ عمید

۱. (تصوف ) تحمل رنج برای تهذیب نفس و کسب اخلاق خوب.
۲. تحمل رنج و مشقت.
۳. [قدیمی] به کار انداختن عضلات بدن برای تقویت جسم، ورزش.
۴. [قدیمی] رام کردن اسب.

دانشنامه عمومی

ریاضت گرایی یک سبک زندگی است که مبنای آن پرهیز از لذائذ برای تزکیه نفس است. در بسیاری از ادیان و مکاتب، چون آیین بودا ، آیین هندو ، آیین جین یا تصوف توصیه هایی در ارتباط با مراقبه های ذهن، پیکر و سخن آمده است.
در اسلام ریاضت نکوهش شده و به همراه دیگر ادیان ابراهیمی، پرهیزگاری توصیه شده است.

دانشنامه آزاد فارسی

ریاضت (asceticism)
(به معنی رنج کشیدن و تحمل شداید) ترک لذات جسمی، مثلاً لذتِ خوردن و آشامیدن، عمل جنسی و احیاناً معاشرت با دیگران. اهل ریاضت غالباً به جهات و انگیزه های مذهبی و عرفانی خواستار ترک آسایش و تحمل رنج می شوند. حادترین شکل ریاضت خود‎آزاری بعضی از فقیرهای هندو و دراویش اسلامی است. بوداییان و صوفیان بر کفّ نفس و غلبه بر هواهای نفسانی و اندیشه‎های دنیایی به یاری مراقبه و تأمل تکیه می‎کردند. ریاضت‎ از آغاز نقشی مهم در حیات مسیحی، به ویژه در میان دیرنشینان، ایفا کرده است. در نهضت اصلاح کلیسا، مخالفت با ریاضت کشی به اوج خود رسید. ریاضت‎ دلایل گوناگون دارد؛ برخی ریاضت‎ مسیحی را به قصد تجربه کردن بعضی از رنج‎های مسیح متحمل می شده اند. هدف از این زهدورزی غالباًَ التزام به انضباطی برای تربیت و ریاضت دادن به بدن و آمادگی برای نادیده گرفتن نیازهای جسمانی در هنگام مراقبه و تأمل است. شاهزاده سیدارتا بودا، برای نیل به روشنگری، ریاضتی افراطی پیش گرفت، چنان که روز را با دانه‎ای برنج سرمی‎کرد؛ اما پس از آن که دریافت که این شیوه برای او روشنگری درونی نمی آورد، میانه رویرا تعلیم داد که بر حسب آن، اعتدال و روزۀ گه گاهی، راه دسترسی به روشنی روح دانسته می شود. یوگاشیوه‎ای در تربیت و ممارست هندو است که هدفش رشد و تکامل از راه انضباط جسمانی و آسودن روح از بدن است، زیرا بدن همیشه بر آن است که مانع تکامل روح شود. نیل به نامیرایی هدف اصلی ریاضت کشی در چینِ روزگاران پیش بوده است. هنوز نیز بخشی از تمرینات راهبان تائوئیستچینی، کوهنوردی طولانی در کوهستان هایی با شیب تند است.

فرهنگ فارسی ساره

ورزیدن


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ریاضت در لغت به معنای تربیت کردن و در اصطلاح علم اخلاق به معنای وادار کردن نفس بر ادای واجبات و اجتناب از محرمات است.از آن به مناسبت‏در باب جهاد سخن گفته‏اند‏
واژه ریاضت درلغت درباره حیوان به کار رفته و مراد از آن تأدیب و تمرین و وادار کردن حیوان بر رفتار مورد نظر صاحبش و بازداشتن آن از حرکات ناپسند می‏باشد.

ریاضت نفس
۱. ↑ مجمع البحرین ج۴، ص۲۱۰ واژه «روض».۲. ↑ إرشاد السائل، ص۱۹۷
...
[ویکی فقه] ریاضت (فقه). ریاضت در لغت به معنای تربیت کردن و در اصطلاح علم اخلاق به معنای وادار کردن نفس بر ادای واجبات و اجتناب از محرمات است.از آن به مناسبت‏در باب جهاد سخن گفته‏اند‏
واژه ریاضت درلغت درباره حیوان به کار رفته و مراد از آن تأدیب و تمرین و وادار کردن حیوان بر رفتار مورد نظر صاحبش و بازداشتن آن از حرکات ناپسند مى‏باشد.

ریاضت نفس
۱. ↑ مجمع البحرین ج۴، ص۲۱۰ واژه «روض».۲. ↑ إرشاد السائل، ص۱۹۷
...

پیشنهاد کاربران

این واژه تازى ( اربى ) ست و برابر پارسى آن اینهاست: گاتیتْرْى Gatitri ( سانسکریت: گْهَتیتْرْ : مرتاضى ، تهذیب گرى ، ریاضت کشى ) تاپاسیا Tapasia ( سانسکریت: تَپَسْیا : ریاضت ، زهد ) ، کوشورزى Kushvarzi ( پارسى: مرتاضى، مجاهدت، جهد و ریاضت ) گاتیترGatitr : مرتاض،
تهدیب گر ، ریاضت کش کوشورز Kushvarz : مرتاض ، جهد و ریاضت کننده ، مجاهد

ریاضت:
دکتر فروزان فر در مورد " ریاضت" می نویسد : ( ( ریاضت رام کردن و پرورش ستور، و در اصطلاح اطبّا ، حرکات بدنی به اندازه ای که به تعب و ماندگی گراید و نزد صوفیه ، از اغراض نفسانی اعراض کردن و بعضی آن را عبارت از تهذیب اخلاق دانسته اند و برخی گفته اند که ملازمت نماز و روزه و مراقبت اوقات روز و شب است از هر چه موجب گناه و ملامت باشد به همراه دوری از صحبت خلق ، و می توان ریاضت را اینگونه هم تعریف نمود: مجموع اعمال و تروکی که سالک به دستور پیر و مرشد انجام دهد ، و در اصطلاح راهبان ، خلوت چند روزه که در آن به عبادت خاص قیام می کنند. ) )
" در یکی راه ریاضت را و جوع
رکن توبه کرده و شرط رجوع"
( شرح مثنوی شریف، فروزان فر ، بدیع الزمان ، چاپ هشتم ، 1375 . ص 204 )



کلمات دیگر: