مترادف رفتار : اقدام، حرکت، سلوک، سیره، صفت، عمل، فعل، کردار، کنش، روش، سبک، روال، سیر، طریقه، مشی، هنجار
رفتار
مترادف رفتار : اقدام، حرکت، سلوک، سیره، صفت، عمل، فعل، کردار، کنش، روش، سبک، روال، سیر، طریقه، مشی، هنجار
فارسی به انگلیسی
act, actions, behavior, behaviour, comportment, conduct, dealing, demeanor, deportment, manner, treatment, way
behaviour, act
فارسی به عربی
اسلوب , بادرة , تصرف , سلوک , صلة , ماثرة , معالجة
مترادف و متضاد
۱. اقدام، حرکت، سلوک، سیره، صفت، عمل، فعل، کردار، کنش
۲. روش، سبک، سلوک، روال، سیر، طریقه، مشی، هنجار
گزارش، عمل، فعل، کنش، کار، کردار، جدیت، اقدام، بازی، حرکت، رفتار، نبرد، جنبش، تاثیر، تعقیب، اشاره، وضع، پیکار، طرز عمل، تمرین، سهم، سهام شرکت، جریان حقوقی، اقامهء دعوا، اشغال نیروهای جنگی، اثر جنگ، جریان
کردار، رفتار، شاهکار، کار برجسته
حرکت، رفتار، اشاره، وضع، قیافه، ادا، ژست
حرکت، رفتار، وضع، سلوک، اخلاق، طرز رفتار، مشی
رفتار، سلوک
رفتار، معامله، علاج، درمان، معالجه، تلقی
راه، رفتار، طرز عمل، عنوان، قسم، سیاق، فن، نوع، سبک، چگونگی، تربیت، ادب، روش، رسوم، طرز، طریقه، طریق، سان، طور، مسلک، سلیقه
حرکت، رفتار، وضع، سلوک
رفتار، وضع، جهت، متکا، یاتاقان، بردباری، سلوک، طاقت، زاد و ولد، زایش، نسبت
رفتار، توزیع کردن، تقسیم، معامله، طرز رفتار، خرید و فروش و معامله
رفتار، وضع، سلوک، اخلاق
رفتار، اخلاق، طرز رفتار، رویه
رفتار، نیروی عضلانی، وتر، عضله، راه و رسم
رفتار، درجه، رتبه، مرحله، پله، قدم، گام، پلکان، صدای پا، رکاب
رفتار، روش
رفتار، ایین
عمل، حرکت، رفتار، اشاره، قیافه، کار نمایان
اقدام، حرکت، سلوک، سیره، صفت، عمل، فعل، کردار، کنش
روش، سبک، سلوک، روال، سیر، طریقه، مشی، هنجار
فرهنگ فارسی
همۀ کنشها و واکنشهای یک اندامگان در پاسخ به محرکهای خارجی و داخلی
رفتن، روش، طرزحرکت، طرزعمل
( اسم ) ۱ - روش سیر . ۲ - طرز حرکت سلوک .
( اسم ) ۱ - روش سیر . ۲ - طرز حرکت سلوک .
فرهنگ معین
(رَ ) (اِمص . ) ۱ - روش . ۲ - طرز حرکت ، سلوک .
لغت نامه دهخدا
رفتار. [ رَ ] ( اِمص ) سلوک. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). حاصل بالمصدر رفتن. و مستانه ، شتاب آلود از صفات ، و موج از تشبیهات اوست و با لفظکردن مستعمل. ( آنندراج ). معاملت. معامله. سلوک : خوش رفتاری ؛ حسن سلوک. ( یادداشت مؤلف ) : غالباً نشانه و نمونه وضع رفتار و عمر شخصی یا قصد از طبیعت روحانی و روش و نسبتهای او می باشد علیهذا می تواند و مختار است که چون شخصی دنیوی و جسمانی راه رود ویا همچو مردی اخروی و روحانی. ( قاموس کتاب مقدس ).
- بدرفتار ؛ بدسلوک. آنکه روش ورفتار او شایسته نباشد. ( یادداشت مؤلف ).
- بدرفتاری ؛ سوء سلوک. عمل بدرفتار. ( یادداشت مؤلف ).
- خوش رفتار ؛ خوش سلوک و باوقار وکسی که کردار و اعمال او نیکو و شایسته باشد. ( ناظم الاطباء ).
- خوش رفتاری ؛ عمل خوش رفتار. خوبی رفتار. حسن سلوک.
- راست رفتاری ؛ سلوک راست داشتن. رفتار به صدق و صفا :
صراط راست که داند در آن جهان رفتن
کسی که خو کند اینجا به راست رفتاری.
- فلک کجرفتار ؛ گردون گردگردنده که بر مراد نگردد.
- کج رفتار ؛ که از بیراهه رود. که از راه راست منحرف شود. مقابل راست رفتار :
سعدیا راست روان گوی سعادت بردند
راستی کن که به منزل نرسد کج رفتار.
جز از نیکنامی و فرهنگ و داد
ز رفتار گیتی مگیریدیاد.
حوری به سپاه اندر و ماهی به صف اندر
سروی گه آسایش و کبکی گه رفتار.
به سغر مانم کز بازپس اندازد تیر.
به ما توقوت رفتار دادی
ز دنبال نکورویان دویدن.
- بدرفتار ؛ بدسلوک. آنکه روش ورفتار او شایسته نباشد. ( یادداشت مؤلف ).
- بدرفتاری ؛ سوء سلوک. عمل بدرفتار. ( یادداشت مؤلف ).
- خوش رفتار ؛ خوش سلوک و باوقار وکسی که کردار و اعمال او نیکو و شایسته باشد. ( ناظم الاطباء ).
- خوش رفتاری ؛ عمل خوش رفتار. خوبی رفتار. حسن سلوک.
- راست رفتاری ؛ سلوک راست داشتن. رفتار به صدق و صفا :
صراط راست که داند در آن جهان رفتن
کسی که خو کند اینجا به راست رفتاری.
سعدی.
- رفتار ناهموار ؛ سلوک ناشایسته و زشت و کردار بد. ( ناظم الاطباء ).- فلک کجرفتار ؛ گردون گردگردنده که بر مراد نگردد.
- کج رفتار ؛ که از بیراهه رود. که از راه راست منحرف شود. مقابل راست رفتار :
سعدیا راست روان گوی سعادت بردند
راستی کن که به منزل نرسد کج رفتار.
سعدی.
|| روش. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). شیوه. ( از ناظم الاطباء ). سیرت. ( ترجمان القرآن ). سیرت. اِخذ. روش. ( یادداشت مؤلف ) : جز از نیکنامی و فرهنگ و داد
ز رفتار گیتی مگیریدیاد.
خاقانی.
|| گزارش. || سیر و حرکت. ( ناظم الاطباء ). سیر. ( فرهنگ فارسی معین ). مشی. تمشی. دش. مشیة. سیر. ( یادداشت مؤلف ). روش. روندگی. اسم از رفتن : حوری به سپاه اندر و ماهی به صف اندر
سروی گه آسایش و کبکی گه رفتار.
رودکی.
چون رسن گر ز پس آمد همه رفتار مرابه سغر مانم کز بازپس اندازد تیر.
ابوشکور.
جذیمه را اسبی بود نام او عصا و اندر همه عرب هیچ اسب پای رفتار او نداشتی و آن اسب به جنیبت پیش او همی بردند. ( ترجمه تاریخ طبری ).به ما توقوت رفتار دادی
ز دنبال نکورویان دویدن.
ناصرخسرو.
هر آن کره کز آن تخمش بود باررفتار. [ رَ ] (اِمص ) سلوک . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). حاصل بالمصدر رفتن . و مستانه ، شتاب آلود از صفات ، و موج از تشبیهات اوست و با لفظکردن مستعمل . (آنندراج ). معاملت . معامله . سلوک : خوش رفتاری ؛ حسن سلوک . (یادداشت مؤلف ) : غالباً نشانه و نمونه ٔ وضع رفتار و عمر شخصی یا قصد از طبیعت روحانی و روش و نسبتهای او می باشد علیهذا می تواند و مختار است که چون شخصی دنیوی و جسمانی راه رود ویا همچو مردی اخروی و روحانی . (قاموس کتاب مقدس ).
- بدرفتار ؛ بدسلوک . آنکه روش ورفتار او شایسته نباشد. (یادداشت مؤلف ).
- بدرفتاری ؛ سوء سلوک . عمل بدرفتار. (یادداشت مؤلف ).
- خوش رفتار ؛ خوش سلوک و باوقار وکسی که کردار و اعمال او نیکو و شایسته باشد. (ناظم الاطباء).
- خوش رفتاری ؛ عمل خوش رفتار. خوبی رفتار. حسن سلوک .
- راست رفتاری ؛ سلوک راست داشتن . رفتار به صدق و صفا :
صراط راست که داند در آن جهان رفتن
کسی که خو کند اینجا به راست رفتاری .
- رفتار ناهموار ؛ سلوک ناشایسته و زشت و کردار بد. (ناظم الاطباء).
- فلک کجرفتار ؛ گردون گردگردنده که بر مراد نگردد.
- کج رفتار ؛ که از بیراهه رود. که از راه راست منحرف شود. مقابل راست رفتار :
سعدیا راست روان گوی سعادت بردند
راستی کن که به منزل نرسد کج رفتار.
|| روش . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). شیوه . (از ناظم الاطباء). سیرت . (ترجمان القرآن ). سیرت . اِخذ. روش . (یادداشت مؤلف ) :
جز از نیکنامی و فرهنگ و داد
ز رفتار گیتی مگیریدیاد.
|| گزارش . || سیر و حرکت . (ناظم الاطباء). سیر. (فرهنگ فارسی معین ). مشی . تمشی . دش . مشیة. سیر. (یادداشت مؤلف ). روش . روندگی . اسم از رفتن :
حوری به سپاه اندر و ماهی به صف اندر
سروی گه آسایش و کبکی گه رفتار.
چون رسن گر ز پس آمد همه رفتار مرا
به سغر مانم کز بازپس اندازد تیر.
جذیمه را اسبی بود نام او عصا و اندر همه ٔ عرب هیچ اسب پای رفتار او نداشتی و آن اسب به جنیبت پیش او همی بردند. (ترجمه ٔ تاریخ طبری ).
به ما توقوت رفتار دادی
ز دنبال نکورویان دویدن .
هر آن کره کز آن تخمش بود بار
ز دوران تک برد وز باد رفتار.
نه نیروی دستش نه رفتار پای
ورش [ بت را ] بفکنی برنخیزد ز جای .
شتر پیشی گرفت از من به رفتار
که بر من بیش ازو بار گران است .
نه روی رفتنم از خاک آستانه ٔ تو
نه احتمال نشستن نه پای رفتارم .
باغبان گر ببیند این رفتار
سرو بیرون کند ز بستانش .
طاقت رفتنم نمی ماند
چون نگه می کنم بدان رفتار.
دجله را امسال رفتاری عجب مستانه است
پای در زنجیر و کف بر لب مگردیوانه است .
جلوه ٔ شوخ تو شورش در چمن می افکند
سرو می لرزد چو طوفان موج رفتارت کند.
می روی با غیر و می گویی بیا عرفی تو هم
لطف فرمودی برو کاین پای را رفتار نیست .
خرامیدن نداند هر سهی قد از سر عشوه
به آن حسن گل سوز این چنین رفتارمی باید.
سیر املیص ؛ رفتار شتاب . (منتهی الارب ). اهلاب ؛ پی در پی آوردن اسب رفتار را. تأتاء؛ رفتار کودک . تحتحة؛ آواز رفتار. تدعدع ؛ رفتار پیر کلان سال . تهیم ؛ رفتاری است نیکو. جرباذ؛ نوعی از رفتار اسب و شتر. تفخت ؛ به رفتار فاخته رفتن . جموم ؛ اسبی که هر زمان رفتار دیگر آرد. جحمظة؛ رفتار کوتاه بالا. خذفان ؛ نوعی از رفتار شتران است . خطفی ؛ سرعت رفتار. خیطفی ؛ سرعت رفتار. دِبَّه ؛رفتار نرم . دبی ̍؛ رفتار نرم و آهسته . دفیف ؛ رفتار نرم . ذرفان ؛ رفتار سست و نرم . ذعیل ؛ رفتار نرم . رهو؛ رفتار آهسته . (دهار). زوک ؛ رفتار زاغ . رَسَم ؛ خوبی رفتار. سلب ؛ رفتار سبک . عجیساء. عجیسی . عِجیسی . عجوس ؛نوعی از رفتار آهسته . فنجلة؛ رفتار پیران . قلخرة؛ رفتار کوتاه بالا. قنفلة؛ رفتارگران . کتر؛ رفتاری مانندرفتار مستان . کتیت ؛ رفتار نرم و آهسته . کربسة؛ رفتاربندی . کردسة؛ رفتاری که در آن قدم نزدیک گذارند. کرقسة؛ رفتاربندی . کیص ؛ رفتار شتاب . کلظة؛ رفتار لنگ . کمترة؛ رفتار مرد پهن سطبر. لبطة؛ رفتار به لنگی . مثع. مثعاء؛ رفتاری زشت مر زنان را. رفتاری زشت مر زنان را مانند رفتار کفتار. ملخ ؛ رفتار سخت و سخت رفتن .میح ؛ رفتار بط. نجل ؛ رفتار سخت . نجیح ؛ رفتار سخت . نخ ؛ رفتار درشت . نص ؛ رفتار بنهایت تیز و رفیع. نصیص ؛ رفتار رفیع و با کوشش . وهس ؛ رفتار سخت . سختی رفتار. هداج ؛ به رفتار پیران رونده . هدجدج ؛ به رفتار پیران رونده . هداءة؛ نوعی از رفتار. هیدبی ؛ نوعی از رفتار اسب به کوشش . هداج . هدجان ؛ رفتار پیران . هبرج ؛ رفتارشتاب سبک . هبصی ؛ رفتار شتاب . هبوع ؛ رفتار خر. هذلمة؛ نوعی از رفتار به سرعت . هذلة؛ نوعی از رفتار شتاب که در آن گام نزدیک نهند. هرجلة؛ رفتار شوریده . هرولة؛ رفتاری است میان دویدن و رفتن . هزه ؛ نوعی از رفتار شتر. همذانی ؛ رفتار آمیخته از انواع رفتارها. هنبعة، رفتاری است دون هنبلة مثل رفتار کفتار. (منتهی الارب ). هوس ؛ نوعی از رفتار که بر زمین تکیه کنان روند. هقهقة؛ به رفتار سخت رفتن . هیقلة؛ نوعی از رفتار. هنبلة؛ رفتار کفتار لنگ . (منتهی الارب ).
- بادرفتار ؛ جلدرفتار. تیزدو.تندرو. که چون باد بتندی حرکت کند :
من آن بادرفتارگردون شتاب
ز بهر شما دوش کردم کباب .
- به رفتار آمدن ؛ آغاز رفتن کردن . به حرکت و رفتن آغازیدن . (از یادداشت مؤلف ) :
آن همه جلوه ٔ طاوس و خرامیدن کبک
بار دیگر نکند چون تو به رفتار آیی .
این تویی یا سرو بستانی به رفتار آمده ست
یا ملک بر صورت مردم به گفتار آمده ست .
اهتماز. جراء. جری . هرج ؛ به رفتار آمدن اسب . (منتهی الارب ).
- تیزرفتار ؛ تندرو. تیزرو. جلدرفتار. (از یادداشت مؤلف ). چابک سیر. بادرفتار.
- جلدرفتار ؛ تیزرو. تندرو. (یادداشت مؤلف ). چابک سیر. تندسیر.
- سرورفتار ؛ که رفتار سرو دارد. که خرامان و بناز رود :
سرورفتاری ، صنوبرقامتی
ماه رخساری ، ملایک منظری .
- سیل رفتار ؛ تندرو. شتاب رو. بشتاب رونده :
یکی سیل رفتار هامون نورد
که باد از پیش بازماندی چو گرد.
- کندرفتار ؛ کندرو. مقابل جلدرفتار. مقابل تیزرو. (از یادداشت مؤلف ) :
سعدیا دعوی بی صدق به جایی نرسد
کندرفتار و به گفتار چنین سرتیزیم .
|| طریقه ٔ حرکت . (ناظم الاطباء). طرز حرکت . (فرهنگ فارسی معین ). || (ص ) گرفتار و اسیر. (ناظم الاطباء).
- امثال :
روش کبک به تقلید نیاموزد زاغ
هم ز رفتار طبیعیش درافتد به خطا.
کلاغ رفت راه رفتن کبک را بیاموزد رفتار خودش را هم فراموش کرد . (امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1223).
- بدرفتار ؛ بدسلوک . آنکه روش ورفتار او شایسته نباشد. (یادداشت مؤلف ).
- بدرفتاری ؛ سوء سلوک . عمل بدرفتار. (یادداشت مؤلف ).
- خوش رفتار ؛ خوش سلوک و باوقار وکسی که کردار و اعمال او نیکو و شایسته باشد. (ناظم الاطباء).
- خوش رفتاری ؛ عمل خوش رفتار. خوبی رفتار. حسن سلوک .
- راست رفتاری ؛ سلوک راست داشتن . رفتار به صدق و صفا :
صراط راست که داند در آن جهان رفتن
کسی که خو کند اینجا به راست رفتاری .
سعدی .
- رفتار ناهموار ؛ سلوک ناشایسته و زشت و کردار بد. (ناظم الاطباء).
- فلک کجرفتار ؛ گردون گردگردنده که بر مراد نگردد.
- کج رفتار ؛ که از بیراهه رود. که از راه راست منحرف شود. مقابل راست رفتار :
سعدیا راست روان گوی سعادت بردند
راستی کن که به منزل نرسد کج رفتار.
سعدی .
|| روش . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). شیوه . (از ناظم الاطباء). سیرت . (ترجمان القرآن ). سیرت . اِخذ. روش . (یادداشت مؤلف ) :
جز از نیکنامی و فرهنگ و داد
ز رفتار گیتی مگیریدیاد.
خاقانی .
|| گزارش . || سیر و حرکت . (ناظم الاطباء). سیر. (فرهنگ فارسی معین ). مشی . تمشی . دش . مشیة. سیر. (یادداشت مؤلف ). روش . روندگی . اسم از رفتن :
حوری به سپاه اندر و ماهی به صف اندر
سروی گه آسایش و کبکی گه رفتار.
رودکی .
چون رسن گر ز پس آمد همه رفتار مرا
به سغر مانم کز بازپس اندازد تیر.
ابوشکور.
جذیمه را اسبی بود نام او عصا و اندر همه ٔ عرب هیچ اسب پای رفتار او نداشتی و آن اسب به جنیبت پیش او همی بردند. (ترجمه ٔ تاریخ طبری ).
به ما توقوت رفتار دادی
ز دنبال نکورویان دویدن .
ناصرخسرو.
هر آن کره کز آن تخمش بود بار
ز دوران تک برد وز باد رفتار.
نظامی .
نه نیروی دستش نه رفتار پای
ورش [ بت را ] بفکنی برنخیزد ز جای .
سعدی .
شتر پیشی گرفت از من به رفتار
که بر من بیش ازو بار گران است .
سعدی .
نه روی رفتنم از خاک آستانه ٔ تو
نه احتمال نشستن نه پای رفتارم .
سعدی .
باغبان گر ببیند این رفتار
سرو بیرون کند ز بستانش .
سعدی .
طاقت رفتنم نمی ماند
چون نگه می کنم بدان رفتار.
سعدی .
دجله را امسال رفتاری عجب مستانه است
پای در زنجیر و کف بر لب مگردیوانه است .
سلمان ساوجی .
جلوه ٔ شوخ تو شورش در چمن می افکند
سرو می لرزد چو طوفان موج رفتارت کند.
دانش (از آنندراج ).
می روی با غیر و می گویی بیا عرفی تو هم
لطف فرمودی برو کاین پای را رفتار نیست .
عرفی (از شعوری ).
خرامیدن نداند هر سهی قد از سر عشوه
به آن حسن گل سوز این چنین رفتارمی باید.
ابوالمعانی (از شعوری ).
سیر املیص ؛ رفتار شتاب . (منتهی الارب ). اهلاب ؛ پی در پی آوردن اسب رفتار را. تأتاء؛ رفتار کودک . تحتحة؛ آواز رفتار. تدعدع ؛ رفتار پیر کلان سال . تهیم ؛ رفتاری است نیکو. جرباذ؛ نوعی از رفتار اسب و شتر. تفخت ؛ به رفتار فاخته رفتن . جموم ؛ اسبی که هر زمان رفتار دیگر آرد. جحمظة؛ رفتار کوتاه بالا. خذفان ؛ نوعی از رفتار شتران است . خطفی ؛ سرعت رفتار. خیطفی ؛ سرعت رفتار. دِبَّه ؛رفتار نرم . دبی ̍؛ رفتار نرم و آهسته . دفیف ؛ رفتار نرم . ذرفان ؛ رفتار سست و نرم . ذعیل ؛ رفتار نرم . رهو؛ رفتار آهسته . (دهار). زوک ؛ رفتار زاغ . رَسَم ؛ خوبی رفتار. سلب ؛ رفتار سبک . عجیساء. عجیسی . عِجیسی . عجوس ؛نوعی از رفتار آهسته . فنجلة؛ رفتار پیران . قلخرة؛ رفتار کوتاه بالا. قنفلة؛ رفتارگران . کتر؛ رفتاری مانندرفتار مستان . کتیت ؛ رفتار نرم و آهسته . کربسة؛ رفتاربندی . کردسة؛ رفتاری که در آن قدم نزدیک گذارند. کرقسة؛ رفتاربندی . کیص ؛ رفتار شتاب . کلظة؛ رفتار لنگ . کمترة؛ رفتار مرد پهن سطبر. لبطة؛ رفتار به لنگی . مثع. مثعاء؛ رفتاری زشت مر زنان را. رفتاری زشت مر زنان را مانند رفتار کفتار. ملخ ؛ رفتار سخت و سخت رفتن .میح ؛ رفتار بط. نجل ؛ رفتار سخت . نجیح ؛ رفتار سخت . نخ ؛ رفتار درشت . نص ؛ رفتار بنهایت تیز و رفیع. نصیص ؛ رفتار رفیع و با کوشش . وهس ؛ رفتار سخت . سختی رفتار. هداج ؛ به رفتار پیران رونده . هدجدج ؛ به رفتار پیران رونده . هداءة؛ نوعی از رفتار. هیدبی ؛ نوعی از رفتار اسب به کوشش . هداج . هدجان ؛ رفتار پیران . هبرج ؛ رفتارشتاب سبک . هبصی ؛ رفتار شتاب . هبوع ؛ رفتار خر. هذلمة؛ نوعی از رفتار به سرعت . هذلة؛ نوعی از رفتار شتاب که در آن گام نزدیک نهند. هرجلة؛ رفتار شوریده . هرولة؛ رفتاری است میان دویدن و رفتن . هزه ؛ نوعی از رفتار شتر. همذانی ؛ رفتار آمیخته از انواع رفتارها. هنبعة، رفتاری است دون هنبلة مثل رفتار کفتار. (منتهی الارب ). هوس ؛ نوعی از رفتار که بر زمین تکیه کنان روند. هقهقة؛ به رفتار سخت رفتن . هیقلة؛ نوعی از رفتار. هنبلة؛ رفتار کفتار لنگ . (منتهی الارب ).
- بادرفتار ؛ جلدرفتار. تیزدو.تندرو. که چون باد بتندی حرکت کند :
من آن بادرفتارگردون شتاب
ز بهر شما دوش کردم کباب .
سعدی .
- به رفتار آمدن ؛ آغاز رفتن کردن . به حرکت و رفتن آغازیدن . (از یادداشت مؤلف ) :
آن همه جلوه ٔ طاوس و خرامیدن کبک
بار دیگر نکند چون تو به رفتار آیی .
سعدی .
این تویی یا سرو بستانی به رفتار آمده ست
یا ملک بر صورت مردم به گفتار آمده ست .
سعدی .
اهتماز. جراء. جری . هرج ؛ به رفتار آمدن اسب . (منتهی الارب ).
- تیزرفتار ؛ تندرو. تیزرو. جلدرفتار. (از یادداشت مؤلف ). چابک سیر. بادرفتار.
- جلدرفتار ؛ تیزرو. تندرو. (یادداشت مؤلف ). چابک سیر. تندسیر.
- سرورفتار ؛ که رفتار سرو دارد. که خرامان و بناز رود :
سرورفتاری ، صنوبرقامتی
ماه رخساری ، ملایک منظری .
سعدی .
- سیل رفتار ؛ تندرو. شتاب رو. بشتاب رونده :
یکی سیل رفتار هامون نورد
که باد از پیش بازماندی چو گرد.
سعدی .
- کندرفتار ؛ کندرو. مقابل جلدرفتار. مقابل تیزرو. (از یادداشت مؤلف ) :
سعدیا دعوی بی صدق به جایی نرسد
کندرفتار و به گفتار چنین سرتیزیم .
سعدی .
|| طریقه ٔ حرکت . (ناظم الاطباء). طرز حرکت . (فرهنگ فارسی معین ). || (ص ) گرفتار و اسیر. (ناظم الاطباء).
- امثال :
روش کبک به تقلید نیاموزد زاغ
هم ز رفتار طبیعیش درافتد به خطا.
سیدنصراﷲ تقوی (از امثال و حکم دهخدا).
کلاغ رفت راه رفتن کبک را بیاموزد رفتار خودش را هم فراموش کرد . (امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1223).
فرهنگ عمید
۱. واکنش های انسان یا حیوان به محرک های خارجی، طرز عمل.
۲. [قدیمی] رفتن.
۳. [قدیمی] خرامیدن، با ناز راه رفتن.
۲. [قدیمی] رفتن.
۳. [قدیمی] خرامیدن، با ناز راه رفتن.
دانشنامه عمومی
رفتار پاسخی است که ارگانیسم به انگیزه بیرونی می دهد. به بیان دیگر رفتار واکنشی است که در برابر یک عمل یا کنش بیرونی از موجود زنده سر می زند. این رفتار در انسان پیچیده تر از سایر موجودات است. دلیل این پیچیدگی فرایندهای ذهنی گسترده و در هم فرو رفته انسان است که روی هم رفته موضوع دانش روانشناسی را تشکیل می دهد.
رفتار ایذایی: رفتاریست خرابکارانه و آزار دهنده که به قصد تخریب یا صدمه زدن و آزار رسانی انجام می شود.
رفتار خصمانه :رفتاری ست که با کینه و دشمنی همراه است و فرد قصد در اثبات دشمنی دارد.
رفتار پرخاشگرانه: رفتاری ست که فرد در آن حالت تهاجم به خود می گیرد.
در علم روانشناسی رفتار کاربرد زیادی دارد و یکی از مهم ترین شیوه های کشف بیماری های روانی کشف از طریق مشاهده بالینی و سنجش رفتار است که از طریق متدهای علمی پژوهشی انجام می گردد. همچنین بر روی حالات گوناگون فرد هم نام هایی گذاشته شده که به رفتارهای مختلفی طبقه بندی می شوند.
هریک از ما، دانشجوی علوم رفتاری هستیم. همواره، از نخستین سال های زندگی، نظاره گر کارهای دیگران بوده؛ کوشیده ایم تا آنچه را که مشاهده می کنیم را تفسیر نماییم. در سراسر زندگی؛ فرد، مشغول مطالعه دیگران است.انسان، شیوه رفتار دیگران را تعمیم می دهد تا بتواند، آنچه که انجام خواهند داد را پیش بینی و توجیه کند. رفتار، امری تصادفی نیست؛ بلکه معلول است و در جهتی میل می کند که فرد (بر اساس منافعش)، آن را باور دارد. بدیهی ست که افراد، با هم متفاوت اند. افرادی که در وضعیت یکسان، قرار گیرند؛ کار مشابهی، نخواهند کرد؛ ولی، ثبات رویه، منشأ رفتار همه افراد است.
ثبات رویه در رفتار، اهمیت بسیار زیادی دارد. زیرا، بر اساس آن، می توان رفتار را پیش بینی کرد و در بیشتر موارد تابع نوعی نظم بوده و سازمان یافته هستند، رفتار دیگران، قابل پیش بینی ست (البته، این پیش بینی ها، صد در صد درست نخواهند بود). عموماً، رفتارها را می توان پیش بینی کرد و تحقیق سیستماتیک دربارهٔ رفتار، وسیله یا روشی، برای پیش بینی های دقیق و معقول است. دیدگاه به اصطلاح، عقل سلیم، دربارهٔ رفتار انسانی، چندان درست نیست. آنچه از نظر یک نفر، عقل سلیم است، از دیدگاه دیگری، «عقل سلیم»، محسوب نمی شود.
رفتار ایذایی: رفتاریست خرابکارانه و آزار دهنده که به قصد تخریب یا صدمه زدن و آزار رسانی انجام می شود.
رفتار خصمانه :رفتاری ست که با کینه و دشمنی همراه است و فرد قصد در اثبات دشمنی دارد.
رفتار پرخاشگرانه: رفتاری ست که فرد در آن حالت تهاجم به خود می گیرد.
در علم روانشناسی رفتار کاربرد زیادی دارد و یکی از مهم ترین شیوه های کشف بیماری های روانی کشف از طریق مشاهده بالینی و سنجش رفتار است که از طریق متدهای علمی پژوهشی انجام می گردد. همچنین بر روی حالات گوناگون فرد هم نام هایی گذاشته شده که به رفتارهای مختلفی طبقه بندی می شوند.
هریک از ما، دانشجوی علوم رفتاری هستیم. همواره، از نخستین سال های زندگی، نظاره گر کارهای دیگران بوده؛ کوشیده ایم تا آنچه را که مشاهده می کنیم را تفسیر نماییم. در سراسر زندگی؛ فرد، مشغول مطالعه دیگران است.انسان، شیوه رفتار دیگران را تعمیم می دهد تا بتواند، آنچه که انجام خواهند داد را پیش بینی و توجیه کند. رفتار، امری تصادفی نیست؛ بلکه معلول است و در جهتی میل می کند که فرد (بر اساس منافعش)، آن را باور دارد. بدیهی ست که افراد، با هم متفاوت اند. افرادی که در وضعیت یکسان، قرار گیرند؛ کار مشابهی، نخواهند کرد؛ ولی، ثبات رویه، منشأ رفتار همه افراد است.
ثبات رویه در رفتار، اهمیت بسیار زیادی دارد. زیرا، بر اساس آن، می توان رفتار را پیش بینی کرد و در بیشتر موارد تابع نوعی نظم بوده و سازمان یافته هستند، رفتار دیگران، قابل پیش بینی ست (البته، این پیش بینی ها، صد در صد درست نخواهند بود). عموماً، رفتارها را می توان پیش بینی کرد و تحقیق سیستماتیک دربارهٔ رفتار، وسیله یا روشی، برای پیش بینی های دقیق و معقول است. دیدگاه به اصطلاح، عقل سلیم، دربارهٔ رفتار انسانی، چندان درست نیست. آنچه از نظر یک نفر، عقل سلیم است، از دیدگاه دیگری، «عقل سلیم»، محسوب نمی شود.
wiki: رفتار
فرهنگستان زبان و ادب
{behaviour} [روان شناسی] همۀ کنش ها و واکنش های یک اندامگان در پاسخ به محرک های خارجی و داخلی
جدول کلمات
سلوک
پیشنهاد کاربران
رُفتار - واژه مشتق فارسی
رُفت: پاک کردن، سِتُردن، تراشیدن، رُوفتن، زُدودن، محو و ناپدید کردن
ار: پسوند فاعلی و انجام دهندگی - مانند: پندار، گفتار، کردار و. . .
معنی: از میان بردن و نابود کردن، حسابِ کسی را رسیدن ( به خدمتش رسیدن ) ، مو را از ماست کشیدن، کارِ کسی را ساختن ( کارِش رو ساختن ) ، بافتن و رُوفتن کسی ( می بافومِت! )
رُفت: پاک کردن، سِتُردن، تراشیدن، رُوفتن، زُدودن، محو و ناپدید کردن
ار: پسوند فاعلی و انجام دهندگی - مانند: پندار، گفتار، کردار و. . .
معنی: از میان بردن و نابود کردن، حسابِ کسی را رسیدن ( به خدمتش رسیدن ) ، مو را از ماست کشیدن، کارِ کسی را ساختن ( کارِش رو ساختن ) ، بافتن و رُوفتن کسی ( می بافومِت! )
Behave رفتار، اخلاق
کردار
رفتار کنش یا کردار همانگونه که واژه نامه آبادیس نوشته واکنشی است که یک جاندار به آنچه در پیرامون خود رخ داده می دهد. برای آن نمونه هایی را می نویسم. Dolphin را همه می شناسیم که جانداری بسیار هوشمند است و در زیر رویه آب زندگی می کند. دانشمندان برای اینکه رفتار جانور و آدم را با هم برسی کنند به این آزمایش دست زدنند. یک بانوی شناگر بسیار ورزیده خود را در آکواریم دلفین ها می اندازد و فریاد می زند که نمی تواند شنا کند و دارد در آب فرو می رود. دلفین هایی که در آن به آلمانی Delphinarium ( دلفین دانی ) زندگی می کردنند مانند برق و با شتاب زیاد به کمک او می روند و از آب بیرون می آورند به کناری می اندازند و هر چند گاه یک بار سر خود را از آب بیرون می آورند و نگاه می کنند که آیا آن بانو که دارد رول بازی می کند زنده است و نفس می کشد؟ پس از چندی بانوی شناگر خود را تکان می دهد و دلفین ها که می دانند کار آنها با پیروزی همراه بوده با سر دادن آوای شادی به کار خودشان ادامه می دهند. شناگر هایی که با کپسول اکسیژن زیر آب می روند دلفین هایی که آنها را می بینند به کنار او می روند ببینند دارد چکار می کند کمکی نیاز دارد یا نه؟ خوکها جانوران بسیار با هوشی هستند و می دانیم در هر گروهی یکی می خواهد در آن سالار و سرپرست باشد. وقتی با یک گروه به پیک نیک می رویم یکی خود را فرنشین می داند. دانشمندان رفتار جانوری در یک گله خوک می بینند که یکی سالار است و دیگران باید از او دستور بگیرند وگرنه گوشمالی و پادافره می شوند. در یک ستل یا دلو آبمیوه Aroma دار می ریزند و به آن الکل می افزایند. سر پرست خوکها را به چهار دیواری دیگری می برند و او تا می تواند از آن ستل می نوشد و مست مست می شود. آنگاه او را به چهار دیواری که دیگران در آن هستند می برند. خوکها که آگاه می شوند او در چند و چونی بهنجار نیست. نخست او را تا می خورد کتک می زنند. آنگاه جای او را که در آن می نشسته و دستور می داده می گیرند و هر کدام هر کاری که دلش می خواسته می کرده چون می دید که سالاری در کار نیست. خوک پس از زمانی دراز که به چندی و چونی پیش از مستی می رسد پی می برد که چه کار نادرستی انجام داده. آزمایش را دوباره باز کرد می کنند خوک سالار دیگر از آن ستل که در آن الکل است نمی نوشد. دریافت و سهش بویایی خوک دوهزار برابر آدمی است و کسانیکه در جنگل قارچهای خوراکی بر داشت می کنند از خوکها کار بری می کنند. مادر بزرگهای ایرانی ما از کلاغ برای ما در کودکی داستانهایی باز گو می کردنند که این پرنده بسیار دانا است. مادر بزرگهای سوئدی هم چنین چیزهایی را می گویند. حالا چیزی که از رفتار این پرنده دیده ام می نویسم. تابستان که به سوئد می رویم خانه تابستانگاه ما توی جنگل است. پشت پنجره آشپزخانه جایی برای پرنده ها هست که خوراک زیادی مانده را در آن برای پرندگان می ریزند. کلاغی با ما دوست شده و می داند ما چه وقت آنجا می آییم. روز نخست می آید با او گفتگو می کنیم. اینگونه: دوباره آمدی, چطوری, خوبی؟ با زبان سوئدی او پس از دیدار می رود و ارمغان می آورد چیزهایی مانند زنجیر مهره و یا فیگور های پلاستیک از جانوران یک روز هم یک گاهشمار مچی آورده بود که از کار افتاده بود آنرا پیش ساعت ساز بردیم و آنرا درست کرد. هنگامیکه گرسنه است می آید و چند بار با نوک روی جای خوراک می زند و ما با شتاب در آن آنچه برای او گذاشته ایم می ریزیم. کودکی که در ایران بودم هنگامیکه چیزی را کنار آبگیر یا تالاب خانه می گذاشتند مادر بزرگ می گفت آنرا زود بر دارید وگرنه کلاغ می آید و آنرا بر می دارد و می برد. داستان راستین پنگوئنی به نام Penguin Dindim را شنیده اید. در سال 2016 ترسایی یک تن پنگوئنی را که در نفت رها شده روی ابر دریا کمک می کند او را می شوید خوراک می دهد. به این یاد و ویر این پنگوئن هر ساله می آید و آنکس که او را رهایی بخشیده دیدار می کند. سالانه 8000 کیلو متر را می پیماید تا رهایی دهنده خود را دیدار کند. در بازار بورس یک زبانزدی هست که آنرا Penguin - effect می نامند. پنگوئن ها چشم براه می مانند تا یک پنگوئن برای گرفتن ماهی خود را به آب بسیار سرد بیندازد و دیگران هم یکی پس از دیگری این کار را انجام می دهند. در بازار بورس هم به همین شکل است یک تن که بخش یا دانگی را خرید دیگران هم او را دنبال می کنند!
کلمات دیگر: