مترادف محرک : انگیزه، باعث، جنباننده، تحریک کننده، محرض، برانگیزاننده، مشوق، مسبب، واسطه، وسیله، مبهی، اغواگر، وسوسه گر
برابر پارسی : انگیزا، انگیزه، برانگیزنده، جنباننده، رانه
motive, motor, stimulant, instigator, inciter
irritant, motive, galvanic, incentive, instigation, provocative, reason, spur, stimulant
موتور , ماشين , محرک , پيشنهاد دهنده , پيشنهاد کننده , تکان دهنده , انگيزه
اسم
انگیزه، باعث
جنباننده
تحریککننده، محرض، برانگیزاننده، مشوق
مسبب، واسطه، وسیله
مبهی
اغواگر، وسوسهگر
۱. انگیزه، باعث
۲. جنباننده
۳. تحریککننده، محرض، برانگیزاننده، مشوق
۴. مسبب، واسطه، وسیله
۵. مبهی
۶. اغواگر، وسوسهگر
عامل یا رویداد یا موقعیتی، درونی یا بیرونی، که سبب پاسخ موجود زنده میشود
(مُ حَ رِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - حرکت دهنده . 2 - تحریک کننده ، برانگیزنده .
(مُ حَ رَّ) [ ع . ] (اِ مف .) تحریک شده ، برانگیخته . ج . محرکین .
محرک . [ م َ رَ ] (ع اِ) بن گردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
محرک . [ م ُ ح َرْ رَ ] (ع ص ) تحریک شده . برانگیخته شده . || هر کلمه که دارای دو فتحه و یا زیادتر باشد. (ناظم الاطباء).
ناصرخسرو.
رانه، جنباننده، انگیزه