کلمه جو
صفحه اصلی

خضوع


مترادف خضوع : افتادگی، تواضع، خشوع، خواری، شکسته نفسی، فروتنی

متضاد خضوع : تکبر، غرور، تکبر کردن، غرور کردن

برابر پارسی : فروتنی، افتادگی

فارسی به انگلیسی

humility, modesty, reverence

humility


مترادف و متضاد

افتادگی، تواضع، خشوع، خواری، شکسته‌نفسی، فروتنی ≠ تکبر، غرور، تکبر کردن، غرور کردن


فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) فروتنی کردن تواضع کردن. ۲ - ( اسم ) فروتنی تواضع . ۳ - فروتنی و تذلل در پیشگاه جبروت الهی و محو در سطوات انوار قدسی .
فروتنی کردن یا آرمیدن

فرهنگ معین

(خُ ) [ ع . ] (مص ل . ) فروتنی کردن ، تواضع کردن .

لغت نامه دهخدا

خضوع . [ خ ُ ] (ع اِمص ) فروتنی . سرافکندگی . || (اِ) نیاز. (یادداشت بخط مؤلف ).


خضوع. [ خ َ ] ( ع ص ) فروتن. ج ، خُضُع. || زنی که تهیگاه های او را آواز باشد. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).

خضوع. [ خ ُ ] ( ع مص ) فروتنی کردن. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). || آرمیدن. || ساکن گردیدن. || ساکن گردانیدن. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ). || خواندن کسی را بسوی بدی. ( منتهی الارب ). || میل کردن ستاره بغروب. || کوشیدن شتران در رفتن. ( منتهی الارب ) ( ازتاج العروس ) ( از لسان العرب ). || پست گردانیدن کسی را. || کلانسالی. ( منتهی الارب ).

خضوع. [ خ ُ ] ( ع اِمص ) فروتنی. سرافکندگی. || ( اِ ) نیاز. ( یادداشت بخط مؤلف ).

خضوع . [ خ َ ] (ع ص ) فروتن . ج ، خُضُع. || زنی که تهیگاه های او را آواز باشد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).


خضوع . [ خ ُ ] (ع مص ) فروتنی کردن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || آرمیدن . || ساکن گردیدن . || ساکن گردانیدن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). || خواندن کسی را بسوی بدی . (منتهی الارب ). || میل کردن ستاره بغروب . || کوشیدن شتران در رفتن . (منتهی الارب ) (ازتاج العروس ) (از لسان العرب ). || پست گردانیدن کسی را. || کلانسالی . (منتهی الارب ).


فرهنگ عمید

۱. فروتنی و تواضع کردن، تواضع، فروتنی.
۲. (تصوف ) فروتنی و تذلل در پیشگاه جبروت الهی.

فرهنگ فارسی ساره

فروتنی، افتادگ


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] خضوع از فضایل اخلاقی است. از احکام آن در بابهای صلات، حج و تجارت سخن گفته اند.
خضوع به معنی فروتنی و فرمانبرداری می باشد.
تفاوت بین خضوع وخشوع
هرچند سه واژه خضوع، خشوع و تواضع، در مقابل تکبر به معنای فروتنی به کار می روند؛ لیکن بین آنها تفاوتهای ظریفی وجود دارد. برخی، در مقام فرق بین خضوع و خشوع، اوّلی را به اعضای بدن و دومی را به قلب اختصاص داده اند. برخی، خشوع را اعم از خضوع دانسته و گفته اند: قلمرو خضوع بدن است؛ لیکن خشوع، علاوه بر بدن، صدا (پایین آوردن صدا) و نگاه (به پایین نگریستن) را در بر می گیرد. برخی دیگر گفته اند: خشوع بیشتر در پایین آوردن صدا و خضوع در به زیر افکندن سر به کار می رود.
تفاوت خضوع و خشوع با تواضع
کاربرد تواضع به اعتبار خُلقیات و افعال ظاهر و باطن است و یا تواضع، تن دادن به منزلتی فروتر از منزلت استحقاقی است.
احکام خضوع
...
[ویکی فقه] خضوع (فقه). خضوع از فضایل اخلاقی است. از احکام آن در بابهای صلات، حج و تجارت سخن گفته اند.
خضوع به معنی فروتنی و فرمانبرداری می باشد.
تفاوت بین خضوع وخشوع
هرچند سه واژه خضوع، خشوع و تواضع، در مقابل تکبر به معنای فروتنی به کار می روند؛ لیکن بین آنها تفاوتهای ظریفی وجود دارد. برخی، در مقام فرق بین خضوع و خشوع، اوّلی را به اعضای بدن و دومی را به قلب اختصاص داده اند.
طباطبایی، محمدرضا، المیزان، ج۱، ص۱۵۲.
کاربرد تواضع به اعتبار خُلقیات و افعال ظاهر و باطن است و یا تواضع، تن دادن به منزلتی فروتر از منزلت استحقاقی است.
عسکری، ابوهلال، الفروق اللغویة، ص۲۱۵-۲۱۷.
...

پیشنهاد کاربران

حالت فروتنی انسان که در جسم و رفتار آشکار شود.

حالت تواضع همراه با تسلیم . چنان که نفس مهار شود و تسلیم گردد

فروتنی


سر به زیر

خضوع ؛ خود را کوچک دیدن در برابر خدا . فروتنی از روی نیاز در برابر خدا ، که در ظاهر جلوه می کند .
خاضع ؛ ترسنده و بیم ناک است .
خشوع ؛ خدا را بزرگ دیدن در برابر خود . فروتنی از روی محبت در برابر خدا که علاوه بر ظاهر در باطن و قلب نیز جلوه می کند .
خاشع ؛ دائماً آرامشی قلبی دارد .


کلمات دیگر: