کلمه جو
صفحه اصلی

اشراق


مترادف اشراق : مکاشفه، تابش، تابیدن

برابر پارسی : روشن شدن، درخشیدن، تابان شدن

فارسی به انگلیسی

illumination, intuition, revelation, theosophy

illumination


revelation, theosophy


فارسی به عربی

اضاءة , حدس

فرهنگ اسم ها

اسم: اشراق (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: ešrāq) (فارسی: اِشراق) (انگلیسی: eshragh)
معنی: درخشیدن، روشن شدن، تابان شدن، درخشش، نورافشانی، ( به مجاز ) روشنی، نور، ( در فلسفه ) شناخت حقیقت از طریق ذوق و کشف و شهود، فلسفه ی اشراق، حکمتِ اشراق، تابش، فلسفه ای که منشأ ان فلسفه افلاطون و حکمت نو افلاطونی است، مروج این حکمت در اسلام و ایران شیخ شهاب الدین سهره وردی است

(تلفظ: ešrāq) (عربی) درخشیدن ، روشن شدن ، تابان شدن ، درخشش ، نورافشانی؛ (به مجاز) روشنی ، نور ؛ (در فلسفه) شناخت حقیقت از طریق ذوق و کشف و شهود؛ فلسفه‌ی اشراق ، حکمتِ اشراق.


مترادف و متضاد

shining (اسم)
اشراق

illumination (اسم)
روشن کردن، روشن سازی، تذهیب، اشراق، چراغانی، تنویر

inward light (اسم)
اشراق، نور داخلی، نور باطنی

مکاشفه


تابش، تابیدن


۱. مکاشفه
۲. تابش، تابیدن


فرهنگ فارسی

( حکمت ) فلسفه ایست که منشا آن فلسفه افلاطون و حکمت نو افلاطونی حوزه علمی اسکندریه است . محیی و مروج این حکمت در اسلام و ایران شیخ شهاب الدین است . وی علاوه بر استفاده از فلسفه افلاطون و نو افلاطونی از حکمت متداول در ایران خاصه فلسفه متمایل به عرفان که در طریقت زردشتی بود و سهروردی از آن بخمیره خسروانی تعبیر می کند بهره برده است . اساس این طریقه وصول به حقایق از راه کشف و شهود و اشراق است .
روشن شدن، درخشیدن، تابان گشتن، بر آمدن آفتاب، روشن وتابان شدن آفتاب ، مجازابه معنی الهام گرفتن
۱ - ( مصدر ) تافتن تابیدن درخشیدن تابان گشتن روشن شدن . ۲ - ( مصدر ) روشن کردن ۳ - ( اسم ) تابش . یا حکمت اشراق فلسفه ای که در اسلام مروج آن شیخ شهاب الدین سهروردی است . جمع : اشراقات .
شیخ شهاب الدین یحیی بن حبش یا حسین یا عبد الله بن امیرک مکنی به ابو الفتح در سهرورد متولد شد ویرا شیخ اشراق و شیخ اشراقی و شیخ نوری و شیخ مقتول و شهاب مقتول و قتیل الله و حکیم مقتول نیز میگفتند . اشراق در اصول فقه و اقسام حکمت و فلسفه بیهمتا بود و در فقه و حدیث و علوم ادبی و برخی از علوم غریبه چون سیمیا و غیره نیز مهارت داشت در جدل و مناظره بر هر کس فائق بود و نوادر بسیار از وی حکایت شده است .

فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) تابان گشتن ، روشن شدن . ۲ - (مص م . ) روشن کردن . ۳ - (اِمص . ) تابش . ۴ - نام فلسفه ای که براساس حکمت افلاطونی و نوافلاطونی و حکمت رایج در ایران بنا شده و راه رسیدن به حقایق را کشف و شهود می داند که مروج آن شیخ شهاب الدین سه

( اِ ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) تابان گشتن ، روشن شدن . 2 - (مص م .) روشن کردن . 3 - (اِمص .) تابش . 4 - نام فلسفه ای که براساس حکمت افلاطونی و نوافلاطونی و حکمت رایج در ایران بنا شده و راه رسیدن به حقایق را کشف و شهود می داند که مروج آن شیخ شهاب الدین سهروردی بود (قرن 6). 5 - مجازاًبه معنی الهام گرفتن .


لغت نامه دهخدا

اشراق. [ اِ ] ( ع مص ) درخشیدن و روشن شدن. ( غیاث ) ( آنندراج ). روشن شدن. ( تاج المصادر ) ( ترجمان علامه جرجانی ص 13 ). درخشیدن و روشن کردن. ( فرهنگ نظام ). تابان شدن. تابش. طلوع. اشراق شمس ؛ برآمدن آفتاب. روشن و تابان گردیدن آفتاب. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و برخی گفته اند: شروق شمس ، برآمدن آن و اشراق شمس ، تابان گردیدن و پرتو افکندن آن است. ( از اقرب الموارد ) :
زمهریر ار پر کند آفاق را
چه غم آن خورشید بااشراق را.
مولوی.
|| اشراق زمین ؛ روشن شدن بسبب تابش آفتاب و پرتو افکندن آن. ( از اقرب الموارد ). || اشراق مرد؛ در طلوع آفتاب درآمدن وی. ( از منتهی الارب ). درآمدن مرد در طلوع آفتاب. ( از اقرب الموارد ). || اشراق نخل ؛ غوره برآوردن آن. ( منتهی الارب ). و در اقرب الموارد چنین است : اشرق النخل ؛ ازهی. و ذیل ازهی النخل آرد: ازهی النخل ؛ طال. || اشراق رخسار مرد؛ نیک درخشیدن و روشن شدن آن. ( از اقرب الموارد ). || اشراق ثوب ؛ نیک رنگ دادن جامه را. ( منتهی الارب ). اشرق الثوب فی الصبغ؛ بالغ فی صبغه. || اشراق عدو؛ اندوهگین و غصه ناک کردن دشمن را. ( منتهی الارب ). و منه تقول : اشرقت ُ فلاناً بریقه ؛ اذا لم تسوّغ له ما یأتی من قول او فعل. ( اقرب الموارد ). || حکمت اشراق ؛ یعنی حکمتی که بنیان آن اشراقی است که عبارت از کشف است یا منظور حکمت شرقیانی است که از مردم ایران بودند و این هم بمعنی نخست بازمیگردد زیرا حکمت ایرانیان هم کشفی و ذوقی است. از این رو آنرا نیز به اشراقی نسبت داده اند که عبارت از ظهور انوار عقلی و لمعان و فیضان آنها بر نفوس کامل هنگام تجرد آنها از مواد حسی است و ایرانیان و همچنین یونانیان قدیم بجز ارسطو و پیروان وی در حکمت ، بر ذوق و کشف تکیه میکردند. لیکن ارسطو و پیروان او تنها به بحث و برهان توجه داشتند ومنظور از حکمت اشراق ، حکمت کشف است و هم رواست که از آن حکمت شرقیان یعنی ایرانیان اراده کنیم. ( از حکمت اشراق ص 298 ). و رجوع به صفحات دیگر همان کتاب شود.

اشراق. [ اِ ] ( اِخ ) ( شیخ ِ... ) شیخ شهاب الدین یحیی بن حبش یا حسین یا عبداﷲبن امیرک مکنی به ابوالفتح. در سهرورد متولد شد.وی را شیخ اشراق و شیخ اشراقی و شیخ نوری و شیخ مقتول و شهاب مقتول و قتیل اﷲ و حکیم مقتول نیز میگفتند.اشراق در اصول فقه و اقسام حکمت و فلسفه بیهمتا بودو در فقه و حدیث و علوم ادبی و برخی از علوم غریبه چون سیمیا و غیره نیز مهارت داشت. در جدل و مناظره بر هر کس فائق بود و نوادر بسیار از وی حکایت شده است. حکمت و اصول فقه را در مراغه از مجدالدین جیلی استاد فخر رازی فراگرفت و دیگر علوم را نیز از استادان دیگر بیاموخت. اهمیت وی بدین سبب است که حکمت اشراق را بار دیگر زنده کرد و در این باره تألیفات گرانبهائی از خود بیادگار گذاشت و همچنان که فارابی حکمت مشائی را که ارسطو و پیروان وی بدان معتقد بودند، تجدید کرد و اساس آنرا استوار داشت ، شیخ اشراق نیز حکمت اشراق را که روش حکمای یونان ( بجز ارسطو و اتباعش ) و یا ایرانیان بود، برگزید و قواعد ازیادرفته آنرا بر اساسی متین بنا نهاد. او بجای بحث و استدلال و برهان و جدل که در حکمت مشائی متداول است ، ذوق و کشف و شهود و اشراقات انوار عقلی را که اساس حکمت اشراق است ، تجدید کرد، اما در عین حال در حکمت مشائی نیز دست داشت و درباره همه رشته های فلسفه و حکمت آثاری به وی منسوب است که عبارتند از: آواز پر جبرئیل. اعتقادالحکماء. الواح العمادیة. البارقات الالهیة. البروج.بستان القلوب. البصرة. التلویحات در منطق و حکمت و یا خود نام این کتاب تلویحات لوحیه و عرشیه است. النقیحات در اصول فقه. حکمةالاشراق که با شرح قطب الدین شیرازی سابقاً در تهران در مطبعه سنگی چاپ شده بود و اخیراً مسیو کربن فرانسوی آنرا با حواشی و تعلیقاتی چاپ کرده است. دعوات الکواکب. رمزالوحی. شرح اشارات. صفیر سیمرغ. صندوق العمل. طوارق الانوار. العشق. الغربةالغریبة، این رساله نیز در آخر حکمت اشراق به اهتمام مسیو کربن طبع شده است. اللمحات یا اللمحة لوامع الانوار. مبداء و معاد فارسی. المطارحات در منطق و حکمت. المعارج. المعراج. النغمات السماویة. النفحات فی الاصول الکلیة در تصوف. هیاکل النور در فلسفه که با بعضی حواشی بضمیمه کتاب عجایب النصوص فی تهذیب الفصوص واصول المنطق محمدبن سید شریف جرجانی در یک جلد در قاهره چاپ شده است. یزدان شناخت که با تصحیح حاج سید نصراﷲ تقوی در تهران در مطبعه سنگی بطبع رسیده است.

اشراق . [ اِ ] (اِخ ) (شیخ ِ...) شیخ شهاب الدین یحیی بن حبش یا حسین یا عبداﷲبن امیرک مکنی به ابوالفتح . در سهرورد متولد شد.وی را شیخ اشراق و شیخ اشراقی و شیخ نوری و شیخ مقتول و شهاب مقتول و قتیل اﷲ و حکیم مقتول نیز میگفتند.اشراق در اصول فقه و اقسام حکمت و فلسفه بیهمتا بودو در فقه و حدیث و علوم ادبی و برخی از علوم غریبه چون سیمیا و غیره نیز مهارت داشت . در جدل و مناظره بر هر کس فائق بود و نوادر بسیار از وی حکایت شده است . حکمت و اصول فقه را در مراغه از مجدالدین جیلی استاد فخر رازی فراگرفت و دیگر علوم را نیز از استادان دیگر بیاموخت . اهمیت وی بدین سبب است که حکمت اشراق را بار دیگر زنده کرد و در این باره تألیفات گرانبهائی از خود بیادگار گذاشت و همچنان که فارابی حکمت مشائی را که ارسطو و پیروان وی بدان معتقد بودند، تجدید کرد و اساس آنرا استوار داشت ، شیخ اشراق نیز حکمت اشراق را که روش حکمای یونان (بجز ارسطو و اتباعش ) و یا ایرانیان بود، برگزید و قواعد ازیادرفته ٔ آنرا بر اساسی متین بنا نهاد. او بجای بحث و استدلال و برهان و جدل که در حکمت مشائی متداول است ، ذوق و کشف و شهود و اشراقات انوار عقلی را که اساس حکمت اشراق است ، تجدید کرد، اما در عین حال در حکمت مشائی نیز دست داشت و درباره ٔ همه ٔ رشته های فلسفه و حکمت آثاری به وی منسوب است که عبارتند از: آواز پر جبرئیل . اعتقادالحکماء. الواح العمادیة. البارقات الالهیة. البروج .بستان القلوب . البصرة. التلویحات در منطق و حکمت و یا خود نام این کتاب تلویحات لوحیه و عرشیه است . النقیحات در اصول فقه . حکمةالاشراق که با شرح قطب الدین شیرازی سابقاً در تهران در مطبعه ٔ سنگی چاپ شده بود و اخیراً مسیو کربن فرانسوی آنرا با حواشی و تعلیقاتی چاپ کرده است . دعوات الکواکب . رمزالوحی . شرح اشارات . صفیر سیمرغ . صندوق العمل . طوارق الانوار. العشق . الغربةالغریبة، این رساله نیز در آخر حکمت اشراق به اهتمام مسیو کربن طبع شده است . اللمحات یا اللمحة لوامع الانوار. مبداء و معاد فارسی . المطارحات در منطق و حکمت . المعارج . المعراج . النغمات السماویة. النفحات فی الاصول الکلیة در تصوف . هیاکل النور در فلسفه که با بعضی حواشی بضمیمه ٔ کتاب عجایب النصوص فی تهذیب الفصوص واصول المنطق محمدبن سید شریف جرجانی در یک جلد در قاهره چاپ شده است . یزدان شناخت که با تصحیح حاج سید نصراﷲ تقوی در تهران در مطبعه ٔ سنگی بطبع رسیده است .
شیخ اشراق در شاعری نیز ماهر بود و به هر دو زبان فارسی و عربی شعر میسرود، از آن جمله قصیده های قافیه درباره ٔ نفس به روش قصیده ٔ عینیه ٔ ابن سینا گفته است که این بیت از قصیده ٔ مزبور است :
خلعت هیاکلها بجرعاء الحمی
و صبت لمغناها القدیم تشوقا.
و هم از اوست :
و انی فی الظلام رأیت ضوءً
کأن اللیل زین بالنهار
و کیف اکون للدنیا طمیعاً
و فوق الفرقدین رأیت داری
اء أرضی بالاقامة فی فلاة
و اربعةالعناصر فی جواری .
و این رباعی از آثار پارسی اوست :
هان تا سررشته ٔ خرد گم نکنی
خود را ز برای نیک و بد گم نکنی
رهرو توئی و راه توئی منزل تو
هش دار که راه خودبخود گم نکنی .
شیخ اشراق پس از چندی به حلب رفت و بر تمامی عالمان آن سرزمین برتری یافت و مورد احترام ملک ظاهر گردید که از طرف پدر خود صلاح الدین ایوبی سلطان شامات بحکومت حلب و نواحی آن منصوب بود. و در بارگاه سلطان مزبور مکانتی بسزا داشت و بهمین سبب محسود علمای آن دیار شد و او را به سؤعقیده و بی دیانتی متهم داشتند، لیکن تهمتهای ناروای آن گروه بداندیش در ملک ظاهر کارگر نیفتاد و روزبروز بر مکانت و عزت شیخ می افزود تا بدخواهان شیخ به خود صلاح الدین متوسل گردیدند و خواستار قتل شیخ شدند و چون تفتین و بدگوئی آنان در صلاح الدین مؤثر افتاد و ملک ظاهر را به قتل شیخ برگماشت ، ملک ظاهر ناچار در کیفیت قتل شیخ با خود وی گفتگو کرد و او را بی خورد و خوراک گذاشت تا درسال 581 یا 585 یا 587 هَ . ق . در سی وشش سالگی و یا در حدود چهل سالگی و بقول برخی در حدود 88سالگی در حلب زندگانی را بدرود گفت . برخی هم نوشته اند که ملک ظاهر دستور داد وی را در زندان خفه کنند. و رجوع به غزالی نامه ص 94، 95، 96 و ابوالفتوح (شهاب الدین یحیی بن ...) شود.


اشراق . [ اِ ] (ع مص ) درخشیدن و روشن شدن . (غیاث ) (آنندراج ). روشن شدن . (تاج المصادر) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 13). درخشیدن و روشن کردن . (فرهنگ نظام ). تابان شدن . تابش . طلوع . اشراق شمس ؛ برآمدن آفتاب . روشن و تابان گردیدن آفتاب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و برخی گفته اند: شروق شمس ، برآمدن آن و اشراق شمس ، تابان گردیدن و پرتو افکندن آن است . (از اقرب الموارد) :
زمهریر ار پر کند آفاق را
چه غم آن خورشید بااشراق را.

مولوی .


|| اشراق زمین ؛ روشن شدن بسبب تابش آفتاب و پرتو افکندن آن . (از اقرب الموارد). || اشراق مرد؛ در طلوع آفتاب درآمدن وی . (از منتهی الارب ). درآمدن مرد در طلوع آفتاب . (از اقرب الموارد). || اشراق نخل ؛ غوره برآوردن آن . (منتهی الارب ). و در اقرب الموارد چنین است : اشرق النخل ؛ ازهی . و ذیل ازهی النخل آرد: ازهی النخل ؛ طال . || اشراق رخسار مرد؛ نیک درخشیدن و روشن شدن آن . (از اقرب الموارد). || اشراق ثوب ؛ نیک رنگ دادن جامه را. (منتهی الارب ). اشرق الثوب فی الصبغ؛ بالغ فی صبغه . || اشراق عدو؛ اندوهگین و غصه ناک کردن دشمن را. (منتهی الارب ). و منه تقول : اشرقت ُ فلاناً بریقه ؛ اذا لم تسوّغ له ما یأتی من قول او فعل . (اقرب الموارد). || حکمت اشراق ؛ یعنی حکمتی که بنیان آن اشراقی است که عبارت از کشف است یا منظور حکمت شرقیانی است که از مردم ایران بودند و این هم بمعنی نخست بازمیگردد زیرا حکمت ایرانیان هم کشفی و ذوقی است . از این رو آنرا نیز به اشراقی نسبت داده اند که عبارت از ظهور انوار عقلی و لمعان و فیضان آنها بر نفوس کامل هنگام تجرد آنها از مواد حسی است و ایرانیان و همچنین یونانیان قدیم بجز ارسطو و پیروان وی در حکمت ، بر ذوق و کشف تکیه میکردند. لیکن ارسطو و پیروان او تنها به بحث و برهان توجه داشتند ومنظور از حکمت اشراق ، حکمت کشف است و هم رواست که از آن حکمت شرقیان یعنی ایرانیان اراده کنیم . (از حکمت اشراق ص 298). و رجوع به صفحات دیگر همان کتاب شود.

فرهنگ عمید

۱. روشن شدن.
۲. درخشیدن، تابان گشتن.
۳. برآمدن آفتاب، روشن و تابان شدن آفتاب.
۴. [مجاز] الهام گرفتن.
۵. (فلسفه ) وصول به حقایق از طریق کشف و شهود. &delta، بانی و مروج آن در ایران و اسلام شیخ شهاب الدین سهروردی است که از فلسفۀ افلاطون، حکمت نوافلاطونی، و حکمت رایج در ایران استفاده کرده است.

۱. روشن شدن.
۲. درخشیدن؛ تابان گشتن.
۳. برآمدن آفتاب؛ روشن و تابان شدن آفتاب.
۴. [مجاز] الهام گرفتن.
۵. (فلسفه) وصول به حقایق از طریق کشف و شهود. Δ بانی و مروج آن در ایران و اسلام شیخ شهاب‌الدین سهروردی است که از فلسفۀ افلاطون، حکمت نوافلاطونی، و حکمت رایج در ایران استفاده کرده است.


دانشنامه عمومی

اشراق (ابهام زدایی). اشراق ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
اشراق (گروه موسیقی)
اشراق (یمن)

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:فلسفۀ اسلامی

پیشنهاد کاربران

اشراق یعنی درخشش . تابانی . روشنی
و یک اسم عربیم هست
ولی فقط اسم پسر نیست اسم دختر هم هست👍

معنی کردن و پردازش به لفظ کلمه امری بالقوه است ولیکن به منظور درک مفهوم وکاربرد زبانی و درک فلسفی از آن به نحوه بیان وجایگاه بیان بستگی دارد و اغلب این کلمه به زدودن متناوب سنت های ذهنی در تفکر شخص وجامعه ابدل کردن آن یک تفکر تازه وجدید همراه با اصول و قواعد سنتی اتلاق می شود.

Esraq یا اشراق به احتمال زیاد یک واژه ترکیبی است که از دو کلمه ساخته شده است بصورت : Esr aq یا اِشر اک یا اشر اَق . اشر در زبان عربی به معنای آفتاب یا شمس میباشد و پسوند اک در زبان فارسی نشانه مصغر. حال آیا پسوند اَق هم به زبان عربی نشانه مصغر باشد یا نه ، این حقیر به علت عدم آشنایی به زبان عربی توانایی قضاوت در این زمینه را ندارد و آنرا به عهده واژه شناسان می سپارد. بهر حال اگر حدس و گمان این حقیر به حقیقت نزدیک باشد، آنگاه مفهوم اشراق مترادف و هم معنی با آفتاب یا شمس کوچک یا صغیر بوده و نشانه ناچیزی از آفتاب کبیر و مطلق یعنی خداوند میباشد. به زبان آلمانی مترادف اشراق کلمهIllumination ( ایلو می ناسیون ) میباشد که به معنای روشنایی و بیداری است. در آیین بودائی مفاهیم روشنایی و بیداری نقش عمده را بازی میکنند و پیروان بودا معتقدند که بودا در همین زندگی به مرتبه روشنایی و بیداری رسیده و به حالت نیروانا
( به زبان پارسی دری : نَی روانه : ساکن و هرگز جاری نشده ) یعنی به آرامش مطلق رسیده است و این ها هم آرزو دارند که در طول عمر خود به مرحله روشنایی و بیداری بسان بودا برسند تا روان آنها پس از مرگ از زنجیره حلول رهایی یابد و آنها هم بتوانند به آرامش مطلق برسند. در متن های آلمانی بنیانگذار فلسفه روشنایی و بیداری را شهاب الدین سهروردی فیلسوف پارسی زبان معرفی کرده اند.

اشراق: بر گرفته شده از واژه ترکی" ائشیق" یا" ایشیق "به معنی روشنایی از مصدر " ایشیق سالماخ" نور و روشنی انداختن، از خود نور دادن، منور بودن، چهره ی منور داشتن . در زبان ترکی ایشلّاماق: سوسو زدن. اشراق در ترکی در اصل در ریخت اِیشِراق بوده به معنی درخشنده، چیزی که از آن نور منتشر می شود، درخشنده، .

شیخ اَشراق: سهروردی

باسلام خدمت همه بزرگواران اشراق بروزن افعال عربی میباشد وریشه ثلاثی مجردش فعل _ شرق ودرمعنی جایی که خورشید طلوع میکندواصطلاحا جایگاه پرازنوروحکیم وعارف بزرگ قرن 6هجری جناب شیخ شهاب الدین سهروردی چون درسلوک ورسیدن به حقیقت مراتب نوری رامدنظرداشت به شیخ الاشراق معروف گشت. وطرفداران مکتبش به اشراقیون والسلام نه ریشه ترکی دارد ونه مواردی من درآوردی. باسپاس فراوان علیرضا عابدی


سهروردی شهید درست است
یحیای شهید ، شیخ شهید درست است . . . .


کلمات دیگر: