مترادف صوفی : پشمینه پوش، درویش، سالک، عارف، متصوف
برابر پارسی : پشمینه پوش
Sufi, mystic
mystic
متصوف , اهل تصوف , اهل سر , رمزي
پشمي , پارچه هاي پشمي , پشمينه , کاموا
(تلفظ: sufi) (عربی) (در تصوف) پیرو یکی از فرقههای تصوف ، درویش ؛ نام روستایی در ماکو .
پشمینهپوش، درویش، سالک، عارف، متصوف
صوفی . (اِ) شیخک . سبحه . خلیفه . امام . محراب . دانه ٔ درشت درازی که بر بالای دانه های سبحه قرار دارد.
(مجالس النفائس ص 101).
(آتشکده ٔ آذر چ زوار ص 184).
(مجالس النفائس ص 391).
(قاموس الاعلام ترکی ).
(تذکره ٔ نصرآبادی ص 426).
(قاموس الاعلام ترکی ).
صوفی . (اِخ ) پیر محمد. از مشاهیر خوشنویسان قرن نهم هجری و از مردم بخارا است و 44 مصحف شریف نوشته است . (قاموس الاعلام ترکی ).
صوفی . (اِخ ) شاخه ای از تیره ٔ بسحاق هیهاوند از طایفه ٔ چهارلنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 76).
صوفی . (اِخ ) عبدالرحمان بن عمر. رجوع به عبدالرحمان بن عمر... شود. (حبیب السیر ص 193).
(قاموس الاعلام ترکی ).
(مجالس النفائس ص 86).
فردوسی .
سنائی .
خاقانی .
مولوی .
سعدی .
؟
صوفی . (اِخ ) دهی است از دهستان قره قویون بخش حومه ٔ شهرستان ماکو، واقع در 38 هزارگزی جنوب خاوری ماکو و 8 هزارگزی جنوب باختری شوسه ٔ مرکن به شوط. در دره واقع و کوهستانی می باشد. هوای آن معتدل و مالاریائی است . 1059 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و چشمه . محصول آنجا غلات ، پنبه ، انگور و کشمش . شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است . از راه ارابه رو میتوان اتومبیل برد. این ده دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).