کلمه جو
صفحه اصلی

اعتقاد


مترادف اعتقاد : ایقان، ایمان، باور، عقیده، گروش، وثوق، یقین

برابر پارسی : باور، پای بندی، گرایش

فارسی به انگلیسی

belief


acceptance, belief, commitment, dogma, faith, idea, notion, persuasion

فارسی به عربی

اعتقاد , ایمان , ثقة

عربی به فارسی

باور , عقيده , اعتقاد , ايمان , گمان , اعتماد , معتقدات


مترادف و متضاد

opinion (اسم)
نظر، گمان، اندیشه، رای، اعتقاد، عقیده، فکر، نظریه، پندار

confidence (اسم)
اطمینان، اعتماد، خود رایی، خود سری، اعتقاد، صمیمیت، رازگویی

trust (اسم)
مسئولیت، اطمینان، اعتماد، ائتلاف، اعتبار، اعتقاد، ایمان، قرض، توکل، امید، امانت، ودیعه، اتحادیه شرکتها

faith (اسم)
پیمان، اعتماد، دین، اعتقاد، باور، عقیده، ایمان، کیش، مذهب

belief (اسم)
اعتماد، گمان، اعتقاد، باور، عقیده، ایمان

credence (اسم)
اعتماد، اعتقاد، باور

فرهنگ فارسی

عقیده داشتن، گرویدن، یقین کردن، باورکردن
۱ - ( مصدر ) باور داشتن عقیده داشتن ۲ - گرویدن بیک دین ایمان . ۳ - ( اسم ) گروش . ۴ - ( اسم ) عقیده . جمع : اعتقادات .
تیمار داشتن یا با کسی از سر نو پیمان نمودن .

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) باور داشتن . ۲ - گرویدن به یک دین . ۳ - (اِمص . ) باور، گروش .

لغت نامه دهخدا

اعتقاد. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) در دل گرفتن و قرار دادن در دل. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ) ( آنندراج ). در دل گرفتن. ( غیاث اللغات ). || گرویدن. || یقین کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تصدیق کردن و عقد قلب و دل بر چیزی بستن و بدان ایمان آوردن. ( از اقرب الموارد ). دل بر چیزی نهادن. ( تاریخ بیهقی ). || سخت و محکم شدن چیزی. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). سخت شدن چیزی. ( تاج المصادر بیهقی ). سخت درشت گردیدن. ( منتهی الارب ). سخت درست گردیدن. ( ناظم الاطباء ). سخت و صلب گردیدن. و منه : «اعتقد النوی ؛ اذا صلب ». ( از اقرب الموارد ). || ذخیره ساختن. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). گرد کردن و فراهم آوردن مال. ( از اقرب الموارد ). || کسب کردن زمین و آب و مال و جز آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). کسب کردن ضیعه. ( از اقرب الموارد ). ضیعتی ساختن. ( تاج المصادر بیهقی ). تقول : «اعتقد عقدة؛ اذا اشتری ضیعة». ( از اقرب الموارد ). || ثابت شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). راست و ثابت شدن برادری. ( از اقرب الموارد ). یقال : «اعتقد الاخاء بینهما؛ ای ثبت ». ( منتهی الارب ). || گلوبند درست کردن از در و صدف و جز آن از آنچه برشته کشند. || گره خوردن. نقیض حل شدن. ( از اقرب الموارد ). || در اصطلاح جزم و یقین ذهن برامری باشد. صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: اعتقاد را دو معنی است : یکی مشهور و آن تصدیق جزمی ذهن است که تشکیک پذیر باشد. و معنی دوم غیرمشهور و آن تصدیق جازم یا راجح ذهن است که بدین معنی عام است و علم را که تصدیقی است جازم و تشکیک ناپذیر و اعتقاد را ( بمعنی ) مشهور و ظن را که طرف راجح باشد شامل میگردد. این بیان را تفتازانی در مبحث صدق ( و کذب ) خبر آورده است. بنابراین اعتقاد بمعنای مشهور مقابل علم و بمعنای غیرمشهور شامل علم و ظن هر دو می باشد چنانکه محقق مذکور در حاشیه خود بر کتاب عضدی در مبحث علم بدان تصریح کرده است. در شرح تجرید گفته است : اعتقاد بطور مطلق بر تصدیق اطلاق میشود، خواه تصدیق جازم باشد یا غیرجازم ، مطابق با واقع باشد یا غیرمطابق ، ثابت باشدیا غیرثابت و این قول متداول و مشهور است. گاه باشدکه اعتقاد را بمعنی یکی از دو نوع علم که یقین است بکار برند. و این قول با آنچه در مطول آمده که اعتقاد بمعنی یقین قول غیرمشهور و بمعنی تصدیق قول مشهور میباشد مخالفت دارد. و همچنین اعتقاد بمعنی یقین جهل مرکب را شامل نگردد بخلاف آن که اعتقاد بمعنی حکم جازم ذهنی و قابل تشکیک باشد که بدین معنی جهل مرکب رانیز شامل گردد و از اینرو عضدی آرد که اگر اعتقاد با واقع مطابقت داشته باشد صحیح است و اگر مطابق نباشد فاسد. و گمان می رود که «یقین » را سومین معنی اعتقاد دانسته اند. واﷲ اعلم. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).

اعتقاد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) در دل گرفتن و قرار دادن در دل . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (آنندراج ). در دل گرفتن . (غیاث اللغات ). || گرویدن . || یقین کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تصدیق کردن و عقد قلب و دل بر چیزی بستن و بدان ایمان آوردن . (از اقرب الموارد). دل بر چیزی نهادن . (تاریخ بیهقی ). || سخت و محکم شدن چیزی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). سخت شدن چیزی . (تاج المصادر بیهقی ). سخت درشت گردیدن . (منتهی الارب ). سخت درست گردیدن . (ناظم الاطباء). سخت و صلب گردیدن . و منه : «اعتقد النوی ؛ اذا صلب ». (از اقرب الموارد). || ذخیره ساختن . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گرد کردن و فراهم آوردن مال . (از اقرب الموارد). || کسب کردن زمین و آب و مال و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کسب کردن ضیعه . (از اقرب الموارد). ضیعتی ساختن . (تاج المصادر بیهقی ). تقول : «اعتقد عقدة؛ اذا اشتری ضیعة». (از اقرب الموارد). || ثابت شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). راست و ثابت شدن برادری . (از اقرب الموارد). یقال : «اعتقد الاخاء بینهما؛ ای ثبت ». (منتهی الارب ). || گلوبند درست کردن از در و صدف و جز آن از آنچه برشته کشند. || گره خوردن . نقیض حل شدن . (از اقرب الموارد). || در اصطلاح جزم و یقین ذهن برامری باشد. صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: اعتقاد را دو معنی است : یکی مشهور و آن تصدیق جزمی ذهن است که تشکیک پذیر باشد. و معنی دوم غیرمشهور و آن تصدیق جازم یا راجح ذهن است که بدین معنی عام است و علم را که تصدیقی است جازم و تشکیک ناپذیر و اعتقاد را (بمعنی ) مشهور و ظن را که طرف راجح باشد شامل میگردد. این بیان را تفتازانی در مبحث صدق (و کذب ) خبر آورده است . بنابراین اعتقاد بمعنای مشهور مقابل علم و بمعنای غیرمشهور شامل علم و ظن هر دو می باشد چنانکه محقق مذکور در حاشیه ٔ خود بر کتاب عضدی در مبحث علم بدان تصریح کرده است . در شرح تجرید گفته است : اعتقاد بطور مطلق بر تصدیق اطلاق میشود، خواه تصدیق جازم باشد یا غیرجازم ، مطابق با واقع باشد یا غیرمطابق ، ثابت باشدیا غیرثابت و این قول متداول و مشهور است . گاه باشدکه اعتقاد را بمعنی یکی از دو نوع علم که یقین است بکار برند. و این قول با آنچه در مطول آمده که اعتقاد بمعنی یقین قول غیرمشهور و بمعنی تصدیق قول مشهور میباشد مخالفت دارد. و همچنین اعتقاد بمعنی یقین جهل مرکب را شامل نگردد بخلاف آن که اعتقاد بمعنی حکم جازم ذهنی و قابل تشکیک باشد که بدین معنی جهل مرکب رانیز شامل گردد و از اینرو عضدی آرد که اگر اعتقاد با واقع مطابقت داشته باشد صحیح است و اگر مطابق نباشد فاسد. و گمان می رود که «یقین » را سومین معنی اعتقاد دانسته اند. واﷲ اعلم . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
|| (اِمص ، اِ) پنداشت . نمشه . باور. (ناظم الاطباء) :
این نکرد الا بتوفیق ازل این اعتقاد
وآن نکرد الا بتأیید ابد آن اعتبار.

منوچهری .


کسی که حال وی بر این جمله باشد توان دانست که اعتقاد وی در دوستی و طاعت داری تا کدام جایگاه است . (تاریخ بیهقی ). بی ریا میان دل و اعتقاد خود را بنموده . (تاریخ بیهقی ص 332). در همه حالها راستی ویکدلی و خداپرستی خویش اظهار کرده است و بی ریا میان دل و اعتقاد خود را بنموده . (تاریخ بیهقی ). آنکس که اعتقاد وی بر این جمله باشد و دولتی را که پوست و گوشت و استخوان خویش را از آن داند توان دانست ... (تاریخ بیهقی ص 333).
شنزبه حدیث دمنه بشنود... و در سخن او ظن صدق و اعتقاد بصحت پنداشت . (کلیله و دمنه ).و بدین تحفظ و تیقظ اعتقاد من در موالات و مؤاخات تو صافی تر شد. (کلیله و دمنه ). ارکان آن دولت و اعتقاد آن حضرت بتقدیم او در کفایت معترف . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 15). || رأی . (منتهی الارب ). قول . نظر : اما اعتقاد من همه آن است که بسیار از این برابر ستمی که بر ضعیفی کند نیستند. (تاریخ بیهقی ص 420).
بقول بنده ٔ یزدان قادرند ولیک
به اعتقاد همه امتند شیطان را.

ناصرخسرو.


اعتقاد تو چنین است ولیکن بزبان
گوئی آن حاکم عدل است و حکیم الحکماست .

ناصرخسرو.


اگر تو آدمیی اعتقاد من آن است
که دیگران همه نقشند بر در حمام .

سعدی .


بجان دوست که در اعتقاد سعدی نیست
که در جهان بجز از کوی دوست جایی هست .

سعدی .


|| دین . ایمان . عقیده . یقین : اما در اعتقاد این مرد [ حسنک ] سخن میگوید بدانکه خلعت مصریان بستد برغم خلیفه و امیرالمؤمنین بیازرد. (تاریخ بیهقی ص 178). گفت [ ابونصر مشکان ] سلطان پرسید مرا حدیث حسنک پس از آن حدیث خلیفه و دین و اعتقاد این . (تاریخ بیهقی ص 179). من [ سلطان محمود ] روا داشتمی در دین و اعتقاد خویش که این حق بتن خویش گذاردمی . (تاریخ بیهقی ص 195). بیعت کردم بسید خود... از روی اعتقاد. (تاریخ بیهقی ص 315).
آن که تو دانی که چنین اعتقاد
از تو در او زشت و خطا و جفاست .

ناصرخسرو.


کردی از صدق واعتقاد و یقین
خویشی خویش را بحق تسلیم .

ناصرخسرو.


با خدا اعتقاد پاکان دار
تا پلیدانت خاک ره نکنند.

خاقانی .


گل علم اعتقاد خاقانیست
خارش از جهل مستدل منهید.

خاقانی .


در بیان این شنو یک داستان
تا بدانی اعتقاد راستان .

مولوی .


- اعتقاددرست ؛ اعتقاد پاک . ایمان درست : و چون از جانب وی همه راستی و یکدلی و اعتقاد درست از هواخواهی بوده است . (تاریخ بیهقی ).
- اعتقاد کردن ؛ اعتماد کردن . تکیه کردن . عقیده پیدا کردن :
داند از کردگار کار که شاه
نکند اعتقاد بر تقویم .

ابوحنیفه (از تاریخ بیهقی چ فیاض ص 381).


- اعتقاد نیکو یا نیک ؛ عقیده ٔ نیکو. ایمان پاک . عقیده و ایمان درست : و کارها رفته است نارفتنی و ما خجل میباشیم و اعتقاد نیکوی خویش را که همیشه در مصالح وی داشته ایم ملامت میکنیم . (تاریخ بیهقی ص 333). اعمال و افعال ایشان به احماد می پیوست و در ایشان اعتقاد نیک می بست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 438).
- پلیداعتقاد ؛ زشت ایمان . بدکیش :
پلیداعتقادان پاکیزه پوش
فریبنده و پارسائی فروش .

سعدی .


- نیک اعتقاد ؛ پاک اعتقاد. درست ایمان :
دل آسوده شد مرد نیک اعتقاد
که سرگشته ای را برآمد مراد.

سعدی .



فرهنگ عمید

۱. چیزی را باور داشتن، به درستی چیزی ایمان داشتن.
۲. (اسم ) عقیده، رٲی، نظر.
۳. عقیده و ایمان به حق بودن دین اسلام.

دانشنامه عمومی

اعتقاد به اشکال متعددی به کار می رود:
اعتقاد از نظر فلسفی نگرش و حالتی است که انسان نسبت به گزاره ها دارد.
باور مذهبی یا ایمان دسته ای از اعتقادات هستند که توسط یک دین ارائه می شوند.
اعتقادنامه نیقیه در مسیحیت اعتقادنامه ای است که باید همه کلیساها آن را قبول کنند و هر کلیسایی که آن را رد کند، کلیسا نبوده و جزو بدعت کاران به شمار می آید.
اعتقادات (کتاب) اثر شیخ صدوق که در آن نگارنده اعتقادات شیعیان را با استناد به قرآن و حدیث بیان کرده است.
اعتقاد (ترانه دیما بیلان) ترانه برنده مسابقه یوروویژن ۲۰۰۸ از خواننده روسی دیما بیلان است.

اعتقاد (ترانه دیما بیلان). "اعتقاد"(به انگلیسی: Believe)ترانه برنده مسابقه یوروویژن ۲۰۰۸ از خواننده روسی دیما بیلان است.
ویکی پدیای انگلیسی-بازدید در ۲۲ مه ۲۰۱۰

دانشنامه آزاد فارسی

اِعتِقاد
در لغت به معنی باورداشتن. و در اصطلاح کلام در معانی مختلف به کار می رود؛ در معنای مشهور، شامل دو تفسیر است: الف. حکم جازم قابل تشکیک، که دربرابر علم و یقین قرار دارد، زیرا یقین و علم غیرقابل تشکیک اند. علم، حکم جازم است و یقین، اعتقاد جازمِ ثابتِ مطابق واقع؛ ب. مطلق تصدیق، اعم از تصدیق جازم مطابق با واقع. مطلق تصدیق، علم بدیهی و اکتسابی، ظنّ و وهم، اعتقاد تقلیدی و جهل مرکب را دربرمی گیرد. تهانوی اعتقاد در معنی «تصدیق یقینی» را گونۀ سوم اعتقاد دانسته است. حاصل آن که اعتقاد به معنای گرایش قلبی (شهودی ـ عاطفی) یا عقلی به امری است که ممکن است واقعیت یا حقیقت داشته یا نداشته باشد. عرفاً اعتقاد را با ایمان مترادف می گیرند. نیز← ایمان

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اعتقاد به معنی باور قلبی داشتن است. از این عنوان به مناسبت در باب های طهارت و زکات و نیز در اصول فقه سخن رفته است.
اعتقاد داشتن به آنچه باور آن بر مکلف واجب گردیده، مانند توحید، نبوت و امامت واجب است. از این رو، تحصیل علم به آن به عنوان مقدّمه برای حصول اعتقاد، واجب خواهد بود. لیکن اعتقاد تفصیلی به همه ابعاد و دقایق معارف بر همه واجب نیست، مگر اینکه علم به آنها حاصل شود.برخی گفته اند: بر کسی که قدرت تحصیل آنها را دارد واجب است.
نقش اعتقاد در اسلام، ایمان و کفر
اعتقاد به یگانگی خدا و رسالت پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله، موجب اسلام و اعتقاد به غیر خدا یا شریک قائل شدن برای خداوند، موجب کفر است .همچنین اعتقاد به امامت امامان معصوم علیهم السّلام موجب ایمان و اعتقاد به خدا بودن آنان موجب غلو و کفر است.اثبات اسلام، ایمان و غلوّ، منوط به اظهار چنین عقایدی است.
تاثیر اعتقاد در عمل
اعتقاد یا صحیح است یا فاسد، و عمل یا مطابق اعتقاد، انجام می گیرد و یا مخالف آن.در صور یاد شده، متناسب با احکام مختلف و شرایط گوناگون، آثار وضعی از قبیل صحت، بطلان، اجزاء و عدم اجزاء، مترتّب می شود.
← تاثیر اعتقاد به ضرر آب در تیمم
...

[ویکی فقه] اعتقاد (فقه). اعتقاد به معنی باور قلبی داشتن است. از این عنوان به مناسبت در باب های طهارت و زکات و نیز در اصول فقه سخن رفته است.
اعتقاد داشتن به آنچه باور آن بر مکلف واجب گردیده، مانند توحید، نبوت و امامت واجب است. از این رو، تحصیل علم به آن به عنوان مقدّمه برای حصول اعتقاد، واجب خواهد بود.
انصاری، مرتضی، فرائد الاصول، ج۱، ص۵۶۹۵۷۰.
اعتقاد به یگانگی خدا و رسالت پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله، موجب اسلام و اعتقاد به غیر خدا یا شریک قائل شدن برای خداوند، موجب کفر است .همچنین اعتقاد به امامت امامان معصوم علیهم السّلام موجب ایمان
نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۶، ص۵۸-۵۹.
اعتقاد یا صحیح است یا فاسد، و عمل یا مطابق اعتقاد، انجام می گیرد و یا مخالف آن.در صور یاد شده، متناسب با احکام مختلف و شرایط گوناگون، آثار وضعی از قبیل صحت، بطلان، اجزاء و عدم اجزاء، مترتّب می شود.
← تاثیر اعتقاد به ضرر آب در تیمم
...

جدول کلمات

ایمان

پیشنهاد کاربران

باور ایمان

باورداشت ( ایمان ، اعتقاد )

فک کنم باور با اعتقاد فرق داشته باشه

باور. . . عقیده. . . اعتقاد. . . . ایمان. . . گمان. . . اعتماد. . . . معتقدات. . . پنداشت. . . . یقین. . . .

باور این میشه

باور

ایقان، ایمان، باور، عقیده، گروش، وثوق، یقین

با یاد او
به افرادی که به وجود خداوند، اعتقاد ندارند نباید به علت عدم اعتقاد به وجود خداوند آزار رساند.
افرادی که به وجود خداوند اعتقاد ندارند به توانایی درک کل هستی، مخصوصا جهان بالای قمر، نرسیده اند. مثل کسی است که در مه قرار گرفته است و امکان درک کامل محیط اطراف را ندارد. شاید زمان یکی از راهکارهای خروج از مه باشد.


کلمات دیگر: