رسالت . [ رِ ل َ ] (ع اِ) پیغامبر. (ناظم الاطباء) (از دهار). و رجوع به رسول شود. || (اِمص ) رِسالة. پیغامبری . (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). پیغمبری . (غیاث اللغات ) (یادداشت مؤلف ). در شریعت به معنی برانگیختن خداوندتعالی است انسانی را بسوی بندگان خود خواه امر به ابلاغ او به خلق شده باشد یا نشده باشد و در واقع با نبوت در یک ردیف باشد. و گاه باشد که رسالت را به تبلیغ یا به فرودآمدن جبرئیل علیه السلام یا به کتاب یا به شریعت تازه یا به نبودن مأمور به پیروی شریعت پیغمبرانی که پیش از او بوده اند اختصاص دهند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). پیغامبری از جانب خدا جل شأنه . (از ناظم الاطباء). رسولی و نبوت . (از یادداشت مؤلف )
: گویی از یزدان بترسم گر نمیگویی دروغ
ملحدی را بررسول حق رسالت چیست پس .
ناصرخسرو.
گفته های عاقلان غفلت شماری با نظر
خود نگویی تا امامت یا رسالت چیست پس .
ناصرخسرو.
آخر ایشان را در نبوت و اول در رتبت ... را برای عز نبوت و خاتمیت رسالت برگزید. (کلیله و دمنه ).
رسالت را رسولی چون تو ننشست
همه انگشت یکسان نیست بر دست .
عطار (اسرارنامه ).
کتاب الزمرد در ابطال موضوع رسالت و رد معجزات منسوب به ابراهیم و موسی ... و به قول ابوالحسن خیاط در این کتاب ابن الراوندی بابی به عنوان رد بر محمدیه ... منعقد کرده بود. (خاندان نوبختی ص
93). حلاج که از او مقالاتی در باب حلول و ادعای معجزه و رسالت و ربوبیت ظاهر شده بود... (خاندان نوبختی ص
112). علویه عموم غلاتی که به حضرت علی بن ابیطالب مقام الوهیت می دادند و یا رسالت را از آن حضرت می پنداشتند در مقابل محمدیه .(خاندان نوبختی ص
259). و رجوع به ص
103،
260،
261،
262 و
264 کتاب اخیر شود. || پیغام بردن .(غیاث اللغات ) (یادداشت مؤلف ). || پیغام دادن . (یادداشت مؤلف ). || ایلچیگری و مأموریت و فرستگانی . فرستادگی و ایلچیگری . (از ناظم الاطباء). اسم از اَرْسَل َ. (از اقرب الموارد)
: پس به جای آورد رسالت را و ادا کرد امانت را. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
308). هرکه بر درگاه پادشاهان بی جریمه ای جفا دیده باشد... پادشاه را تعجیل نشایست فرمود در فرستادن او به جانب خصم و محرم داشتن در رازرسالت . (کلیله و دمنه ). مرا به رسالت از برای عقد بیعت پیش فرستاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص
339). اعیان واقارب و زبده ٔ مواکب خویش را به رسالت به خدمت سلطان فرستاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص
293). ابوالطیب سهل بن سلیمان صعلوکی را که امام حدیث بود به رسالت به ایلک خان فرستاده بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص
237).
گر هزاران طالبند و یک ملول
از رسالت بازمی ماند رسول .
مولوی .
-
رسالت دادن ؛ پیک و قاصد کردن .
- || ایلچیگری را برگزیدن و به جایی روانه ساختن .
- || پیغمبری دادن . به نبوت برگزیدن . به رسالت مبعوث نمودن . به پیغمبری فرستادن .
|| (اِ) پیغام . (دهار) (یادداشت مؤلف )
: گفتم که بی رسول رسالت رسد به کس
گفتا که بی درخت به مردم رسد ثمر؟
ناصرخسرو.
و به ابلاغ رسالت و اظهار دلالت مثال داد. (سندبادنامه ). به تبلیغ رسالت وافشاء دلالت و... فرمود. (سندبادنامه ص
6).
عذرا که نانوشته بخواند حدیث عشق
داند که آب دیده ٔ وامق رسالت است .
سعدی .
|| کتاب .
رساله . نوشته
: نیست چنین ورنه بجای قران
شعر و رسالتها صابیستی .
ناصرخسرو.
و رجوع به رسالة و رساله شود.
-
دبیران رسالت ؛ منشیانی که زیر نظر صاحب دیوان رسالت دردربار قدیم (بخصوص غزنویان ) کار می کردند
: جایگاه دبیران رسالت بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
372). و رجوع به ترکیب دیوان رسالت در ذیل همین ماده شود.
-
دیوان رسالت ؛ دیوان رسایل . دیوان انشاء. در دربار پادشاهان پیشین بخصوص در عصر غزنویان دفتر و اداره ای بود که صاحب و متصدی آن تمام نامه ها و فرمانهای درباری را نوشتی و نظارت داشتی و نامه های واردشده را برای پادشاه خواندی چنانکه در عهد محمود و مسعود غزنوی دیوان رسالت با بونصر مشکان و بوسهل زوزنی و ابوالفضل بیهقی بود. دیوان رسالت در عهد سلجوقیان بنام «دیوان انشاء و طغرا» بیشتر شهرت داشته است و تقریباً امروزه در ایران دفتر مخصوص شاهنشاهی و دفتر کل نخست وزیری آن وظیفه را بعهده دارد
: در دیوان رسالت بیشتر با استادم نشستی [ بوسعید ] و بیشتر از روز خود پیش این پادشاه بودی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
114). سراییان بجمله آنجا آمدند وغلامان و حرم و دیوانهای وزارت و عرض و رسالت و وکالت و بزرگان و اعیان بنشستند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
257). بدان وقت شغل دیوان رسالت من میداشتم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
153). گفت امیر دیوان رسالت بدو خواهد داد. گفتم کیست از او شایسته تر به روزگار امیر شهید رضی اﷲ عنه وی داشت . (تاریخ بیهقی ).
-
صاحب دیوان رسالت ؛ آنکه متصدی و رئیس دیوان رسالت باشد. مسئول دیوان رسالت . رئیس و متصدی دیوان تهیه ٔ فرمانها و نامه های درباری
: نصر احمد... یک روز خلوتی کرد با... بوطیب مصعبی صاحب دیوان رسالت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
697). و رجوع به ترکیب دیوان رسالت ذیل همین ماده شود.