کلمه جو
صفحه اصلی

مکلف


مترادف مکلف : عهده دار، متعهد، مسئول، واداشته، مجبور، موظف، بالغ

برابر پارسی : ناچار، وادار

فارسی به انگلیسی

one who charges another with a duty, imposer, bound, charged with a duty, having attained puberty, adult bound to perform religious percepts, person liable to pay taxes, required

bound, required, charged with a duty, having attained puberty


مترادف و متضاد

عهده‌دار، متعهد، مسئول، واداشته، مجبور، موظف


بالغ


۱. عهدهدار، متعهد، مسئول، واداشته، مجبور، موظف
۲. بالغ


فرهنگ فارسی

به مشقت ورنج افتاده، کسی که وظیفه وامری راعهده دارشده، کسی که مامورانجام دادن کاری شده، کسی که شرعابایدامری رابجابیاورد
( اسم ) ۱ - بزحمت و مشقت اندازنده . ۲ - تعیین کننده تکلیف جمع : مکلفین .

فرهنگ معین

(مُ کَ لَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) تکلیف شده ، کسی که انجام کاری را عهده دار شده باشد.
(مُ کَ لِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - به زحمت و مشقت اندازنده . ۲ - تعیین کنندة تکلیف . ج . مکلفین .

(مُ کَ لَّ) [ ع . ] (اِمف .) تکلیف شده ، کسی که انجام کاری را عهده دار شده باشد.


(مُ کَ لِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - به زحمت و مشقت اندازنده . 2 - تعیین کنندة تکلیف . ج . مکلفین .


لغت نامه دهخدا

مکلف. [ م ُ ک َل ْ ل َ ] ( ع ص ) رنج رسانیده شده. ( آنندراج ). به مشقت و دشواری درافتاده. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به تکلیف شود. || کسی که ترتیب و انجام دادن امری را پذرفتار شده و تعهد کرده باشد و تکلیف کرده شده. ( ناظم الاطباء ). موظف. ملزم.
- مکلف ساختن کسی را بر کاری . رجوع به ترکیب مکلف کردن کسی را بر کاری شود.
- مکلف شدن ؛ پذرفتار انجام کاری شدن. ( ناظم الاطباء ).
- مکلف کردن کسی را بر کاری ؛ بر او نهادن آن کار. ( یادداشت به خطمرحوم دهخدا ). انجام دادن کاری را بر عهده کسی گذاشتن.
|| ( اصطلاح شرع ) عاقل و بالغ را مکلف گویند. ( آنندراج ). نزد فقها، عاقل بالغ. ( از اقرب الموارد ). کودکی که به سن بلوغ و تکلیف رسیده باشد. ( ناظم الاطباء ). بالغ. به حد مردان یا زنان رسیده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : اما قصاص اندرتن واجب نشود الا به چهار رکن ، یکی قاتل و شرط آن است که مکلف باشد و مختار. ( کشف الاسرار ج 3 ص 130 ). نظر به عموم حکم ، جمله مکلفان را صوم رمضان فرض است. ( مصباح الهدایه چ همایی ص 339 ).
- مکلف شدن ؛ به سن بلوغ و تکلیف رسیدن. ( ناظم الاطباء ).
|| کلف دار. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. کسی که وظیفه و امری را عهده دار شده، کسی که مٲمور انجام دادن کاری شده.
۲. (فقه ) کسی که شرعاً باید امری را به جا بیاورد.
۳. [قدیمی] به مشقت و رنج افتاده.

فرهنگ فارسی ساره

ناچار، وادار


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] شخص دارای شرایط برای عهده داری تکلیف شرعی را مکلف گویند.
مکلَّف، به شخص بالغ و عاقلی گفته می شود که مورد خطاب شارع قرار گرفته و احکام شرعی متوجه او می گردد؛ به بیان دیگر، مکلف، یعنی شخص بالغ و عاقلی که مورد امر یا نهی شارع مقدس قرار گرفته است.

پیشنهاد کاربران

خویشتن کار

واداشته


کلمات دیگر: