کلمه جو
صفحه اصلی

معارف


مترادف معارف : آموزش وپرورش، فرهنگ، حکمت ها، دانش ها، علوم، معرفت ها

برابر پارسی : فرهنگ، دانش ها

فارسی به انگلیسی

learnings, education, public instructions, [rare.] learnings, aducation

[rare.] learnings, aducation


education


مترادف و متضاد

۱. آموزشوپرورش، فرهنگ
۲. حکمتها، دانشها، علوم، معرفتها


آموزش‌وپرورش، فرهنگ


حکمت‌ها، دانش‌ها، علوم، معرفت‌ها


فرهنگ فارسی

جمع معرف، علوم، دانشها ، اشخاص معروف، اهل علم وفضل
( اسم ) الف - جمع معرف و معرف : ۱ - معرفتها دانشها علوم : توحید اصل علوم است و سر معارف و مای. دین . ۲ - معروفان مشاهیر نامداران : تنی چند از معارف و مشاهیر برخاستند و بحضرت غزنین آمدند ... یا معارف لشکر . فرماندهان سپاه : ... بمهر خود و سجل قاضی عسکر و مفتی و معارف لشکر و عظمائ امرا و اعیان شاه تسلیم میرزا حسین نموده او را روانه نموده خود کوچ کرد . ب - جمع معرفت ( معرفه ) : ۱ - موضع فش از گردن اسب . ۲ - تاج خروس

فرهنگ معین

(مَ رِ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - علوم ، دانش ها. ۲ - اهل علم و فضل . ۳ - اشخاص معروف و نامدار.

لغت نامه دهخدا

معارف. [ م َ رِ ] ( ع اِ ) ج ِ مَعرَف و مَعرِف. ( اقرب الموارد ). ج ِمَعرَف. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به معرف شود. || ج ِ مَعرَفَة. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به مَعرَفَة شود. || ج ِ مَعرِفَة. ( ناظم الاطباء ) ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). معرفتها. دانشها. ( یادداشت ایضاً ) :
توحید اصل علوم است و سر معارف و مایه ٔدین. ( کشف الاسرار ج 2 ص 506 ).
ز رهروان معارف منم در این عالم
بود مرا ز خصایص در این هزار خصال.
سنائی.
- وزارت معارف ؛ عنوان وزارت فرهنگ سابق و وزارت آموزش و پرورش فعلی.
|| شناسایی. || جاهای شناختن. ( آنندراج ) ( غیاث ) ( ناظم الاطباء ). || مردمان شناخته و معروف. ( منتهی الارب ). ناموران. ( غیاث ) ( آنندراج ). اشخاص معروف. ( از اقرب الموارد ). مردمان نامور و معروف و مشهور. ( ناظم الاطباء ). ج ِ معروف ولی اغلب آن را به قیاس «مشاهیر» که جمع مشهور است «معاریف » خوانند. ( از نشریه دانشکده ادبیات تبریز سال دوم شماره ص 27 ) : در پی او نماز کردیمی و تا بیرون آمدیمی هزار سوار از مشاهیر و معارف و ارباب حوایج و اصحاب عرایض بر در سرای او گرد آمده بودی. ( چهارمقاله ). تنی چند از معارف و مشاهیر برخاستند. ( چهارمقاله ). هیچکس از کبار امراء خراسان و معارف دولت نماند که مغمور احسان و مشمول انعام او نشد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 256 ). معارف ملک میان او و سلطان توسط کردند. ( ترجمه تاریخ یمینی ، ایضاً ص 359 ). معارف کبار و مشاهیر احرار را بر لزوم طاعت و قیام به خدمت او تکلیف فرمود. ( ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 438 ). و اکابرو معارف با معازف و مزامیر به جشن و سور... ( جهانگشای جوینی ). به مهر خود و سجل قاضی عسکر و مفتی و معارف لشکر و عظماء امرا و اعیان شاه تسلیم میرزا حسین نموده او را روانه نموده خود کوچ کرد. ( عالم آرا ). و رجوع به معروف شود. || اهل علم و فضل. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) : وزیر ابوالعباس از معارف کتاب و مشاهیر اصحاب فایق بود. ( ترجمه ٔتاریخ یمینی چ 1 تهران ص 356 ). أئمه و معارف شهر بخارا به نزدیک چنگیزخان رفتند. ( جهانگشای جوینی ). || آشنایان. ( آنندراج ) ( غیاث ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. علوم، دانش ها.
۲. اشخاص معروف.
۳. اهل علم و فضل.

دانشنامه عمومی

معارف (جمع معرفت) می تواند به موارد زیر اشاره کند:
فرهنگ
مکتب تفکیک یا مکتب معارف
رشته الهیات و معارف اسلامی

دانشنامه آزاد فارسی

مَعارف
(مشهور به: معارف بهاء ولد) نوشتۀ بهاء الدین ولد، پدر جلال الدین مولوی، در مجموعۀ مواعظ، که شامل مباحث توحید، اسماء و صفات الهی است، و دیگر موضوعات در کلام و تصوف اسلامی، و واردات عرفانی او و مسائل اخلاقی، تفاسیر و تأویلاتی از آیات قرآن با عباراتی شیوا و فصیح و نیز یادداشت های روزانه. نثر آن مرسل است و سجع و صنایع لفظی در آن به ندرت به کار رفته، و لغت و تعبیراتی کمیاب دارد. مولوی با مضامین و مطالب معارف مأنوس و از آن متأثر بوده و در مثنوی و غزلیات خود از معانی این کتاب اقتباس کرده است. این اثر به دست مولوی جمع و تدوین شد. سه جزء نخست این کتاب در یک مجلد در ۱۳۳۳ش و جزء چهارم در ۱۳۳۸ش در مجلدی دیگر به تصحیح بدیع الزمان فروزانفر به چاپ رسید.

فرهنگ فارسی ساره

دانش ها


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] معارف (ترمذی). «معارف»، به زبان فارسی ، مجموعه مواعظ و کلمات سید برهان الدین محقق ترمدی (ترمذی)، همراه با دو تفسیر کوتاه از سوره های محمد صلی الله علیه و آله وسلّم و فتح (که مرحوم فروزان فر احتمال داده به قلم جناب ترمدی است)، از جمله آثار ارزشمند عرفانی است.
از آنجا که مولوی، مدت ۹ سال مرید و مصاحب برهان الدین بوده، لذا به طور مسلم تحت تاثیر تعالیم و اندیشه های او بوده است؛ ازاین رو، این کتاب می تواند در حل رموز و کشف اسرار و شرح غوامض سخنان مولوی مؤثر باشد.
ساختار
کتاب، فاقد باب بندی و فصل بندی است و نثر آن، ساده و روان و خالی از تکلف است و مطالب، بدون بسط و تفصیل، ولی جامع و قاطع بیان شده؛ به همین جهت، دارای آن شور و گرمی که در آثار برخی صوفیان ، مشهود می گردد، نیست. شیوه ی برهان الدین در تفسیر دو سوره محمد صلی الله علیه و آله وسلّم و فتح آن است که ابتدا، آیه را به فارسی ترجمه کرده، سپس اقوالی را که «سلمی» در تفسیر خود از بزرگان صوفیه و عرفا نقل کرده، به فارسی برگردانده است.
گزارش محتوا
نقل مضمون پاره ای از مطالب کتاب: ۱. انسان در حالت غضب نباید سخن بگوید، حتی اگر حق هم باشد. امیرالمؤمنین علیه السّلام در قضیه ی خدو انداختن خصم، بلافاصله شمشیر را می اندازد و وقتی به حضرت ایشان عرض می کنند یا امیر المؤمنین؛ مگر این شمشیر حق نیست، پس چرا آن را انداختی؟ حضرت جواب می دهد که راست می گویید، این شمشیر حق است و فرمان خداست، ولی وقتی خصم بر روی من خدو انداخت، نفس، به حرکت درآمد و شمشیر حق با نفس و خشم من آلوده گشت، لذا شمشیر را انداختم. ۲. علم، علم معرفت است. اگر انسان به هیچ علمی واقف نباشد، بلکه به خود معرفت داشته باشد، عالم و عارف است، اما اگر خود را نشناسد؛ ولی به تمام علوم، معرفت داشته باشد، جاهل خواهد بود. ۳. در میان انواع ریاضات، روزه رکن اصلی است و از همه بااهمیت تر است و مراد از صوم ، صوم اخص است که ترک ماسوی الله در آن نهفته است؛ ازاین رو، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلّم می فرماید: «الصلوة نور المؤمن و الصوم جنة من النار». ۴. غم و شادی، صفت روزگار است؛ همان طوری که شب و روز می گذرد، غم و شادی نیز در گذر است، لذا انسان سالک نباید اسیر غم و شادی باشد، بلکه باید تسلیم به رضای حق باشد. ۵. یکی از آداب مهمی که باید مریدان آن را رعایت کنند، آن است که وقتی شیخ در مقام توجه و حضور نشسته است، نباید به وی سلام نمایند، چون او در وصال معشوق است و در آن وقت مرید نباید از پیش شیخ بیرون رود. ۶. بر بنده واجب نیست که خود را نیست کرده و به عدم ببرد. او، خود را به اینجا نیاورده تا از اینجا ببرد، ولی بر وی واجب است که هر چیزی را که به حال وی مضر است، از بین ببرد. ۷. روح انسانی، شریف ترین موجودی است که خداوند متعال آن را آفریده است. انسان هر چقدر روح حیوانی و نفس سفلی را تضعیف کند، روح علوی و نورانی وی قوت می گیرد، زیرا آدمی دارای دو نفس است: یکی نفس تاریک، مانند شب و دیگری روشن، همچون آفتاب . انسان می تواند با ریاضت و صیقل دادن، نفس تاریک را روشن سازد. ۸. گریختن از هر چیزی آسان است، ولی گریختن از نفس، به شدت دشوار. منبع آفات انسان، نفس وی است، پس چاره ای نیست جز اینکه آدمی نفس خود را بمیراند تا به حیات ابدی راه یابد؛ به همین جهت است که گفته اند: «موتوا قبل ان تموتوا». ۹. حاصل همه تتبعات در آیات و سور الهی آن است که ای بنده من! از غیر من ببر، چون آنچه از غیر یابی، از من بدون منت خلق یابی و هر چیزی که از من می یابی، از هیچ کس، نمی یابی. ۹. انس با خداوند، ساطع است و انس با ماسوی، سم قاطع. آن کس که زنده به اوست، زنده است و آن کس که زنده ی بدون حق است، گرچه هزار علم و عقل دارد، باز مرده است. ۱۱. چون بنده به کمال رسد و به حضرت الوهیت بپیوندد و به مشاهده ی عزت رسد، فرشتگان ، از آن مقام، قاصر باشند. ۱۲. تن عارف از مجاهده ، مانند زجاجه شده و نور ایمان از او ظاهر می شود. ۱۳. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلّم می فرماید: «ان اکثر اهل الجنة البله»؛ فرق است میان کسی که از اصل ، ابله باشد و میان کسی که با دیدن عقل بزرگ، عقل کوچک و حقیر خود را از دست می دهد و ابله می گردد؛ این گونه ابلهی، ربانی است. ۱۴. چون موش صورت و طبیعت و هوا در چاه دلت افتاد، هرگز نمی توانی به حقایق معانی آب حیات پاک کننده برسی، چون «انما المشرکون نجس» و «لا یمسه الا المطهرون». تا آن موش را برنکشی و چاه وجودت را پاک نکنی، وجود تو و سخنان تو، دارای اثر و جان نخواهد بود، پس چاره آن است که ابتدا، خودت را تربیت کنی جهت تحصیل روح باقیه، زیرا اکنون آن روح در تو ناقص است، البته او خود کامل است، اما در تو کامل نشده است. برهان الدین، عرفان و عشق را طریق وصول به کمال می شناسد، ولی با این همه، برای عقل نیز ارزش فراوانی قائل است. وی در تفسیر آیه ی شریفه «و اوحینا الی موسی ان الق عصاک فاذا هی تلقف ما یافکون»، تصریح می کند که انسان، قبل از رسیدن به مقام عشق هرگز نباید استدلالات عقلی را کنار بگذارد، زیرا به کمک استدلال می تواند خطای خود را جبران کند. مقلد چون از راه بیفتد، برنخیزد و مستدل چون بیفتد، عصای استدلال بگیرد و بازبرخیزد، مگر آنکه عصا را سنان تیز نبوده باشد؛ اکنون سنان عصا را همواره تیز باید کردن و این عصای استدلال را از دست نباید نهاد تا به بصیرت برسی، آن گاه خود از دستت بیفتد؛ «ان الق عصاک».
وضعیت کتاب
...

پیشنهاد کاربران

معارف: فرهنگ، دانش


کلمات دیگر: