کلمه جو
صفحه اصلی

هدایت


مترادف هدایت : ارشاد، دلالت، راهنمونی، راهنمایی، هدی

متضاد هدایت : اضلال

برابر پارسی : راهنمایی، راهبرد، رهنمود، رهنمودی

فارسی به انگلیسی

steerage, guidance, showing, conduction, masculine proper name, direction, tutelage

guidance, conduction


conduction, direction, guidance, tutelage


فارسی به عربی

اتجاه , توجیه

فرهنگ اسم ها

اسم: هدایت (پسر) (عربی) (تلفظ: hedāyat) (فارسی: هدایت) (انگلیسی: hedayat)
معنی: راهنمایی کردن به مسیر درست، ارشاد، ( در تصوف ) راهنمایی از سوی خداوند که باعث رسیدن انسان به کمال می شود، آنچه خداوند به دل سالک می افکند تا به سبب آن به کمال رسد، ( اَعلام ) ) تخلص رضاقلی خان للـه باشی، ادیب و مورخ ایرانی، پدر مخبرالدوله، مؤلف انجمن آرای ناصری ( فرهنگ فارسی )، ریاض العارفین، ذیل روضةالصفا و مجمع الفصحا، همه به فارسی، ) هدایت ( = صادق هدایت ) : [، شمسی] نویسنده ی ایرانی، از پیشگامان ادبیات داستانی به سبک غرب و با محتوای کاملاً ایرانی، از جمله: زنده بگور، سه قطره خون، سایه روشن، علویه خانم، حاجی آقا، از نخستین گردآورندگان ایرانی فرهنگ مردم، شامل نیرنگستان و اوسانه، مترجم متنهای پهلوی به فارسی از جمله: زند و هومن یسن، شهرستانهای ایران، کارنامه ی اردشیر بابکان، گزارش گمان شکن، آثارش به بسیاری از زبانهای ترجمه شده است، شمسی] دولتمرد و ادیب ایرانی، ملقب به مخبرالسلطنه و فرزند مخبرالدوله، نخست وزیر ایران [، شمسی]، که قبلاً بار وزیر و چهار بار استاندار شده بود، از نوشته های اوست: خاطرات و خطرات، سفرنامه ی مکه و کار بیکاری، نویسنده نامدار قرن چهاردهم، صادق هدایت

مترادف و متضاد

direction (اسم)
طرف، مدیریت، جهت، رهبری، سمت، دستور، قانون شرع، قانون کلی، هدایت، مسیر، خط سیر، سو، اداره جهت، راه مسیر

lead (اسم)
راهنمایی، سبقت، رهبری، تقدم، سر پوش، مدرک، هدایت، راه آب، سرب، شاقول گلوله، پیش افت

guidance (اسم)
راهنمایی، راهنما، رهبری، راهنمایی کردن، هدایت، رهنمود

steerage (اسم)
راهنمایی، اداره، تربیت، هدایت، سکان

leading (اسم)
راهنمایی، نفوذ، هدایت

conductance (اسم)
هدایت، رسانایی، انتقال، میزان هدایت، ضریب هدایت، میزان رسانایی، قدرت هدایت

conduction (اسم)
رهبری، هدایت، رسانایی، انتقال، بردن جریان

ارشاد، دلالت، راهنمونی، راهنمایی، هدی ≠ اضلال


فرهنگ فارسی

صادق فرزند اعتضاد الملک ( و. طهران ۲۸ بهمن ۱۲۸۱ - ف. پاریس ۱۳۳٠ ) در تهران متولد شد و برای تحصیل به فرانسه رفت . ابتدا در پاریس اقامت نمود و سپس به بزانسون رفت . داستانهای معروف : زنده بگور سه قطره خون نمایشنامه پروین افسانه آفرینش فوائد گیاه خواری را در پاریس نوشت . سپس بایران بازگشت و در ۱۳۱۵ به بمبئی رفت و زبان پهلوی را آنجا فرا گرفت و سفرهای چندی به تاشکند و سایر شهرهای ازبکستان کرد و بالاخره در سال ۱۳۲۹ به پاریس رفت و پس از چهار ماه توقف در آن شهر خودکشی کرد .صادق به زبانهای انگلیسی و فرانسه آشنائی داشت . گذشته از مقالات و داستانها و سفرنامه ها چند کتاب را از متون پهلوی به فارسی برگردانده است مانند : گجسته ابالش . کارنامه اردشیر بابکان . یادگار جاماسب. شهرستانهای ایران و داستان هایی نیز از فرانسه به فارسی ترجمه کرده است چون دیوار مسخ و غیره . هدایت از نویسندگان بنامی است که در ادبیات فارسی عصر حاضر اثری عمیق گذاشته است. و کتابهای او بارها بچاپ رسیده و بعضی بزبانهای بیگانه ترجمه شده است .
راهنمایی کردن، راه راست نمودن
۱- (مصدر ) راهنمایی کردن راهراست نمودن

هدایت و فرماندهی شناور از طریق صدور دستورهای لازم به سکانی متـ . هدایت شناور


فرهنگ معین

(هِ یَ ) [ ع . هدایة ] (اِمص . ) راهنمایی ، راه راست نمودن .

لغت نامه دهخدا

هدایت. [ هَِ ی َ ]( ع اِمص ) هدایة. رهبری. راهنمایی. ارشاد. رهنمونی. ( یادداشت به خط مؤلف ). نمایش راه راست و راهنمایی ودلالت و نجات از گمراهی. ( ناظم الاطباء ) :
بنده آنچه داند از هدایت و معونت به کار دارد تا کار بر نظام رود. ( تاریخ بیهقی ).
قومی که بر هدایت ایشان خرد مشیر
قومی که بر سخاوت ایشان جهان عیال.
ناصرخسرو.
انصار حق را سعادت هدایت راه راست نمود. ( کلیله و دمنه ). برای ارشاد و هدایت ایشان رسولان فرستاد. ( کلیله و دمنه ). دیگری به نور هدایت عقل بر سریر قناعت نشسته. ( کلیله و دمنه ).
زهی دولت که امکان هدایت یافت خاقانی
کنون صد فلسفی فلسی نیرزد پیش امکانش.
خاقانی.
ائمه معرفت و هدایت در انجمن وی ناظر و واقف. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
تابه من امید هدایت کراست
تا به خدا چشم عنایت کراست.
نظامی.
ز حرص من چه گشاید تو ره بخویشتنم ده
که چشم سعی ضعیف است بی چراغ هدایت.
سعدی.
- هدایت کردن ؛ دلالت کردن. راهنمائی کردن. ( یادداشت به خط مؤلف ).
- هدایت کننده ؛ آن که دیگری را راه نمایی کند.
- هدایت یابنده ؛ آن که هدایت و راهنمایی پذیرد: برانگیخت او را در حالتی بود چراغ نوردهنده ، و بشارت دهنده و ترساننده و هدایت کننده و هدایت یابنده. ( تاریخ بیهقی ). رجوع به هدایة شود.

هدایت. [ هَِ ی َ] ( اِخ ) رضاقلی خان طبرستانی ملقب به لله باشی در تهران متولد شد و در شیراز به تحصیل دانش پرداخت. در موقع سفر فتحعلیشاه به اصفهان مورد توجه شاه قرار گرفت و به لقب امیرالشعرائی مفتخر گردید. چون فتحعلیشاه درگذشت به دربار محمدشاه و سپس به دربار ناصرالدین شاه راه یافت و از طرف ناصرالدین شاه به ریاست مدرسه دارالفنون رسید. ( از کتاب سال کیهان 1342 ص 399 ).
رضا قلی خان ، فرزند محمد هادی ولادتش در شب پانزدهم محرم الحرام در سنه 1215 هَ. ق. در تهران واقع گردید. والدش از اعیان قریه چارده مضافات دامغان بوده و از اوان شباب ملازمت پیشه نموده و در حضرت قهرمان ایران محمدشاه قاجار ( آقامحمدخان ) خزانه دار بوده و در دوران فتحعلیشاه نیز این شغل را ادامه داده است. رضاقلی خان بنا به اظهار خود از دوران صغر طبعش به معلومات و منظومات راغب بوده و در دبستان به سخن منظوم زبان گشوده است. آثار و تألیفات او که خود در سن 45 سالگی آنها را در خاتمه ریاض العارفین نام برده است عبارتنداز: 1- مثنوی هدایت نامه در بحر رمل. 2- مثنوی گلستان ارم. 3- مثنوی دیگر موسوم به انیس العاشقین. 4- مثنوی موسوم به بحرالحقایق. 5- کتاب مظاهرالانوار. 6- مثنوی انوارالولایه. 7- مثنوی خرم بهشت. 8- فهرست التواریخ. 9- منهج الهدایه. 10- مفتاح الکنوز. 11- تذکره ریاض العارفین. 12- مدارج البلاغه. 13- مجمعالفصحا در تذکره شعرا شامل دو مجلد بزرگ. 14- لطایف المعارف. 15- رساله جامع الاسرار. 16 تا 18- سه جلد در تکمیل تاریخ روضةالصفای میرخواند. 19- دیوان غزلیات شامل بیش از8 هزار بیت. 20- دیوان قصاید شامل بیش از 10 هزار بیت. ( از خاتمه ریاض العارفین چ سنگی ص 352 ببعد ). آنچه رضاقلی خان هدایت به روضةالصفا افزوده شامل تاریخ دوره صفویه ، افشاریه ، زندیه و قاجاریه است. ( از سبک شناسی بهار ج 3 ص 206 ). از تألیفات دیگر او فرهنگ معروف انجمن آرای ناصری و کتابی به نام نژادنامه است و فرهنگ مزبور آخرین اثر اوست. رضاقلی خان علاوه بر تحقیقات و تألیفات متعدد خدمت دیگری به فرهنگ ایران کرده و آن تأسیس یک چاپخانه است که بسیاری از کتب ادبی در عصر قاجاریه در آن چاپخانه طبع شده است. ( از سبک شناسی بهار ج 3 ص 370 و 371 ).

هدایت . [ هَِ ی َ ] (اِخ ) (میرزا...) خلف میرزا شاه تقی نصرآبادی نویسد: جوان قابل بآرامی است در اوانی که به اصفهان بود به نوعی سلوک میکرد که دشمن و دوست زبان تحسین می گشودند و او را بیکدیگر مینمودند. در وقتی که والد او شیخ الاسلام مشهد مقدس بود وی نیز قاضی آن شهر بود و الحال شیخ الاسلام مشهد است . او راست :
به ما بیگانگیها چیست گاهی ؟
تبسم گر نمیخواهی ، نگاهی
به جانان تحفه ٔ ما تنگدستان
گل داغی است یاریحان آهی .
(از تذکره ٔ نصرآبادی صص 177 - 178). میرزاهدایت از شعرای قرن یازدهم هجری بوده است .


هدایت . [ هَِ ی َ ] (اِخ ) مهدیقلی ... از خاندان معروف هدایت و از بستگان رضا قلیخان است . وی از مطلعان تاریخ و فرهنگ ایران بود و در سیاست بمناصب عالی رسید آثار بسیاری از خود بجا گذاشته و آنچه بطبع رسیده عبارت است از:
1- فوائدالترجمان در تعلیم زبان فرانسه در 2 جلد. 2- تحفةالاَّفاق در تاریخ ،جغرافیا، سیاست و افتصاد اروپا. 3- گزارش ایران باستان با تحقیقی در سلسله ٔ کیان . 4- مجمعالادوار در علم موسیقی . 5- افکار امم در تحقیق مذاهب و تطبیق با حکمت . 6- سفرنامه ٔ گرد کره از طریق چین و ژاپن به عزم زیارت بیت اﷲ. 7- خاطرات و خطرات . 8- تعلیم الاطفال در تدریس الفبا و الفبای مخصوص .
وی تا آخرین سالهای عمر خود و بنا بنوشته ٔ خودش تا سال 1326 هَ .ش . که خاطرات و خطرات را مینوشته همواره در کار تصنیف و تألیف بوده و آثار دیگری نیز بوجود آورده که عمرش برای طبع آنها وفا نکرده است . (از کتاب خاطرات و خطرات ).
حاج مخبرالسلطنه هدایت در سال 1305 هَ .ش . وزیر فوائد عامه گردید. در اردیبهشت 1306 به ریاست دیوان عالی تمیز منصوب شد و سپس در خرداد ماه 1306 هَ .ش . برای اولین بار به نخست وزیری رسید. مخبرالسلطنه در دیماه 1309 مجدداً نخست وزیر شد و کابینه ٔ دوم خود را تشکیل داد. در فروردین 1312 پس از تشکیل دوره ٔ نهم مجلس شورای ملی از نخست وزیری مستعفی و برای بار سوم مأمور تشکیل کابینه گردید. وی در روز چهارشنبه 22 شهریور 1334 هَ .ش . درگذشت . (از فرهنگ فارسی معین ).


هدایت . [ هَِ ی َ ](اِخ ) طبرستانی . رجوع به هدایت (رضا قلیخان ) شود.


هدایت . [ هَِ ی َ ](اِخ ) مخبرالسلطنه . رجوع به هدایت (مهدیقلی ) شود.



هدایت . [ هَِ ی َ ](ع اِمص ) هدایة. رهبری . راهنمایی . ارشاد. رهنمونی . (یادداشت به خط مؤلف ). نمایش راه راست و راهنمایی ودلالت و نجات از گمراهی . (ناظم الاطباء) :
بنده آنچه داند از هدایت و معونت به کار دارد تا کار بر نظام رود. (تاریخ بیهقی ).
قومی که بر هدایت ایشان خرد مشیر
قومی که بر سخاوت ایشان جهان عیال .

ناصرخسرو.


انصار حق را سعادت هدایت راه راست نمود. (کلیله و دمنه ). برای ارشاد و هدایت ایشان رسولان فرستاد. (کلیله و دمنه ). دیگری به نور هدایت عقل بر سریر قناعت نشسته . (کلیله و دمنه ).
زهی دولت که امکان هدایت یافت خاقانی
کنون صد فلسفی فلسی نیرزد پیش امکانش .

خاقانی .


ائمه ٔ معرفت و هدایت در انجمن وی ناظر و واقف . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
تابه من امید هدایت کراست
تا به خدا چشم عنایت کراست .

نظامی .


ز حرص من چه گشاید تو ره بخویشتنم ده
که چشم سعی ضعیف است بی چراغ هدایت .

سعدی .


- هدایت کردن ؛ دلالت کردن . راهنمائی کردن . (یادداشت به خط مؤلف ).
- هدایت کننده ؛ آن که دیگری را راه نمایی کند.
- هدایت یابنده ؛ آن که هدایت و راهنمایی پذیرد: برانگیخت او را در حالتی بود چراغ نوردهنده ، و بشارت دهنده و ترساننده و هدایت کننده و هدایت یابنده . (تاریخ بیهقی ). رجوع به هدایة شود.

هدایت . [ هَِ ی َ] (اِخ ) رضاقلی خان طبرستانی ملقب به لله باشی در تهران متولد شد و در شیراز به تحصیل دانش پرداخت . در موقع سفر فتحعلیشاه به اصفهان مورد توجه شاه قرار گرفت و به لقب امیرالشعرائی مفتخر گردید. چون فتحعلیشاه درگذشت به دربار محمدشاه و سپس به دربار ناصرالدین شاه راه یافت و از طرف ناصرالدین شاه به ریاست مدرسه ٔ دارالفنون رسید. (از کتاب سال کیهان 1342 ص 399).
رضا قلی خان ، فرزند محمد هادی ولادتش در شب پانزدهم محرم الحرام در سنه ٔ 1215 هَ . ق . در تهران واقع گردید. والدش از اعیان قریه ٔ چارده مضافات دامغان بوده و از اوان شباب ملازمت پیشه نموده و در حضرت قهرمان ایران محمدشاه قاجار (آقامحمدخان ) خزانه دار بوده و در دوران فتحعلیشاه نیز این شغل را ادامه داده است . رضاقلی خان بنا به اظهار خود از دوران صغر طبعش به معلومات و منظومات راغب بوده و در دبستان به سخن منظوم زبان گشوده است . آثار و تألیفات او که خود در سن 45 سالگی آنها را در خاتمه ٔ ریاض العارفین نام برده است عبارتنداز: 1- مثنوی هدایت نامه در بحر رمل . 2- مثنوی گلستان ارم . 3- مثنوی دیگر موسوم به انیس العاشقین . 4- مثنوی موسوم به بحرالحقایق . 5- کتاب مظاهرالانوار. 6- مثنوی انوارالولایه . 7- مثنوی خرم بهشت . 8- فهرست التواریخ . 9- منهج الهدایه . 10- مفتاح الکنوز. 11- تذکره ٔ ریاض العارفین . 12- مدارج البلاغه . 13- مجمعالفصحا در تذکره ٔ شعرا شامل دو مجلد بزرگ . 14- لطایف المعارف . 15- رساله ٔ جامع الاسرار. 16 تا 18- سه جلد در تکمیل تاریخ روضةالصفای میرخواند. 19- دیوان غزلیات شامل بیش از8 هزار بیت . 20- دیوان قصاید شامل بیش از 10 هزار بیت . (از خاتمه ٔ ریاض العارفین چ سنگی ص 352 ببعد). آنچه رضاقلی خان هدایت به روضةالصفا افزوده شامل تاریخ دوره ٔ صفویه ، افشاریه ، زندیه و قاجاریه است . (از سبک شناسی بهار ج 3 ص 206). از تألیفات دیگر او فرهنگ معروف انجمن آرای ناصری و کتابی به نام نژادنامه است و فرهنگ مزبور آخرین اثر اوست . رضاقلی خان علاوه بر تحقیقات و تألیفات متعدد خدمت دیگری به فرهنگ ایران کرده و آن تأسیس یک چاپخانه است که بسیاری از کتب ادبی در عصر قاجاریه در آن چاپخانه طبع شده است . (از سبک شناسی بهار ج 3 ص 370 و 371).


فرهنگ عمید

راهنمایی کردن، راه راست نمودن.

دانشنامه عمومی

هدایت به معنی رهبری یا راهنمایی می تواند به موارد زیر اشاره کند:
هدایت (نام خانوادگی)

دانشنامه آزاد فارسی

هِدایت
راهنمایی به خیر و صلاح اخلاقی و دینی، همراه با مهربانی و از راه لطف. هدایت به گفتۀ برخی از متکلمان و قرآن پژوهان به دو نوع اصلی تقسیم می شود: ۱. هدایت تکوینی که عبارت است از فطرت و سرشتی که از سوی خداوند در نهاد همۀ موجودات نهاده شده تا مسیر تکامل خویش را طی کنند (طه، ۵۰)؛ ۲. هدایت تشریعی که همان راهنمایی، قانون گذاری و ارشاد پیامبران الهی و امامان معصوم است (فصلت، ۱۷؛ انسان، ۳). برخی از مفسرین، چون علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، با اقتباس از قرآن (انبیا، ۷۳؛ سجده، ۳۴) نوع دیگری از هدایت را برای امام اثبات کرده و آن را «هدایت به امر» نامیده اند. هدایت به امر نوعی هدایت باطنی است که از راه تصرف و تأثیر در دل ها حاصل می شود و آن ها را به مراتب و درجات والای معنوی می رساند. این نوع هدایت، برخلاف هدایت ظاهری که نشان دادن هدف است، رسانیدن به هدف (ایصال به مطلوب) است. در بینش شیعه این نوع هدایت ویژۀ امام معصوم است زیرا او علاوه بر این که نسبت به ظاهرِ اعمال مردم، پیشوا و راهنماست، در باطن نیز سمت پیشوایی و رهبری دارد و قافله سالار کاروان انسانیت است که از راه باطن به سوی خدا سیر می کند.

فرهنگ فارسی ساره

راهبرد، رهنمود، راهنمای


فرهنگستان زبان و ادب

{con, conning} [حمل ونقل دریایی] هدایت و فرماندهی شناور از طریق صدور دستورهای لازم به سکانی متـ . هدایت شناور

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] هدایت، شناختن درست و صحیح هدف ، انتخاب راه و طریق صحیح برای رسیدن به هدف و پایداری در مسیر است.
"هدایت" از ریشه "هدأ" و در لغت به معنای سکون، آرامش ، بدون سر و صدا و حرکت، سکونت گزیدن میباشد و نیز بمعنای توقف ازحرکت، سکونت و خواب در شب، ساکت نمودن بچه و خواباندن آن آمده است

معنای اصطلاحی هدایت
هدایت در اصطلاح عبارتست از نشان دادن هدف و راهنمایی افراد . در برخی موارد مقصود از هدایت پایداری و استوار ماندن در مسیر و راه است بنابراین هدایت، شناختن درست و صحیح هدف، انتخاب راه و طریق صحیح برای رسیدن به هدف و پایداری در مسیر است و هدایت در عام ترین معنای خود شامل همه مخلوقات خداوند می گردد.

انواع هدایت
هدایت در مورد انسان ها به دو مفهوم به کار رفته است؛ هدایت عامه که شامل همه انسان ها می شوند، چه مؤمن باشد یا کافر و آن نشان دادن راه خیر و سعادت در پیمودن مسیر زندگی انسان است، ولی هدایت خاصه مختص به مؤمنان می باشد و آن تأمین کننده راه کمال و سعادت اخروی است.

← هدایت تکوینی
...

پیشنهاد کاربران

این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
سَژور ( سنسکریت: سَچهودرَ )
پَتیباس ( سنسکریت: پَتهیبْ هْیَس )
کاریتَو kãritav ( سنسکریت: کاریتوَ )
ویریتیت ( سنسکریت: وْریتیتا )
سَماچار ( سنسکریت: سَماچارَ )
کوشیدیغ ( سنسکریت: کوشیدیکَ )

در پهلوی " هاخت ، هاچش " از بن هاختن و هاچیدن به چم هدایت کردن ، در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.
هاختار = هادی

به معنای درست گزیدن وگزینش نمودن و راه و طریقت صحیح را انتخاب نمودن برای رسیدن به هدف و استقامت و پایداری در مسیر و صراط مستقیم.

فرماندهی، دستور دهی، فرستادن

رهبری

ارائه ٔ طریق

هدایت
هدایت ( عربی ) 1 - راهنمایی کردن به مسیر درست، ارشاد؛ 2 - ( در تصوف ) راهنمایی از سوی خداوند که باعث رسیدن انسان به کمال می شود، آنچه خداوند به دل سالک می افکند تا به سبب آن به کمال رسد؛ 3 - ( اَعلام ) 1 ) تخلص رضاقلی خان للـه باشی، ادیب و مورخ ایرانی، پدر مخبرالدوله. مؤلف انجمن آرای ناصری ( فرهنگ فارسی ) ، ریاض العارفین، ذیل روضةالصفا و مجمع الفصحا، همه به فارسی؛ 2 ) هدایت ( = صادق هدایت ) : [1281 - 1330 شمسی] نویسنده ی ایرانی، از پیشگامان ادبیات داستانی به سبک غرب و با محتوای کاملاً ایرانی. از جمله: زنده بگور، سه قطره خون، سایه روشن، علویه خانم، حاجی آقا. از نخستین گردآورندگان ایرانی فرهنگ مردم. شامل نیرنگستان و اوسانه. مترجم متنهای پهلوی به فارسی از جمله: زند و هومن یسن، شهرستانهای ایران، کارنامه ی اردشیر بابکان، گزارش گمان شکن. آثارش به بسیاری از زبانهای ترجمه شده است؛ 3 ) هدایت ( = مهدی قلی هدایت ) : [1240 - 1334 شمسی] دولتمرد و ادیب ایرانی، ملقب به مخبرالسلطنه و فرزند مخبرالدوله. نخست وزیر ایران [1306 - 1312 شمسی]، که قبلاً 13 بار وزیر و چهار بار استاندار شده بود. از نوشته های اوست: خاطرات و خطرات، سفرنامه ی مکه و کار بیکاری.


کلمات دیگر: