کلمه جو
صفحه اصلی

شتاب


مترادف شتاب : تسریع، تعجیل، تندی، سرعت، عجله

متضاد شتاب : درنگ، کندی

فارسی به انگلیسی

acceleration, dispatch, expedition, haste, hastiness, headiness, hurry, pickup, rashness, rush, swiftness, tempo, whirl, dash

hurry, acceleration


فارسی به عربی

ارسالیة , استعجال , تعجیل , ذرائع , ذریعة , زحام , عجلة , متر

مترادف و متضاد

hurry (اسم)
شتاب، دست پاچگی، عجله

pelt (اسم)
شتاب، ضربه، پوستک، پوست خام، پوست پشم دار

acceleration (اسم)
شتاب، سرعت، تسریع، افزایش سرعت، تندی، تعجیل

haste (اسم)
شتاب، سرعت، عجله

speed (اسم)
شتاب، سرعت، تندی، وضع، حالت، کامیابی، میزان شتاب، درجه تندی

velocity (اسم)
شتاب، سرعت، تندی

precipitation (اسم)
شتاب، تسریع، ته نشینی، دست پاچگی، بارش، عجله

dispatch (اسم)
شتاب، ارسال، مخابره، اعزام، گسیل، پیغام، توزیع امکانات، انجام سریع

hustle (اسم)
شتاب، فشار، تکان، زور

expedience (اسم)
شتاب، اقتضاء، سودمندی، اقدام مهم، کار مهم

expediency (اسم)
شتاب، اقتضاء، سودمندی، اقدام مهم، کار مهم

tilt (اسم)
شتاب، تمایل، برخورد، زد و خورد، پرتاب، کجی، شیب، سرازیری، مسابقه نیزه سواری، شمشیربازی سواره در قرون وسطی

تسریع، تعجیل، تندی، سرعت، عجله ≠ درنگ، کندی


فرهنگ فارسی

عجله وتندی درکاروحرکت، چالاکی وسرعت، تندرفتن
۱ - تندی در کار و حرکت سرعت عجله . ۲ - سرعت سیر الکواکب . ۳ - چالاکی جلدی . یا به شتاب . بسرعت بعجله : بشتاب خود را بدو رسانید .

بُرداری که آهنگ تغییر سرعت را نشان می‌دهد


فرهنگ معین

(شِ ) [ ع . ] (اِمص . )۱ - عجله . ۲ - چالاکی .

لغت نامه دهخدا

شتاب. [ ش ِ ] ( اِمص ) مقابل درنگ. ( آنندراج ). جستن و خواستن امری پیش از وقت آن و آن از مقتضیات شهوت و از صفات مذمومه باشد. عجله. ( یادداشت مؤلف ). اشتاب. اشتو ( درتداول عامه گناباد ). سرعت. عجل. دستپاچگی. تندی. مقابل درنگ و آهستگی. تعجیل. مقابل کندی :
داد در دست او مرنده آب
خورد آب از مرنده او به شتاب.
منجیک.
شتابش را تب اندر دل فتاده
نشاطش را خر اندر گل فتاده.
( ویس و رامین ).
یک است ابلهان را شتاب و شکیب
سواران بد را چه بالا چه شیب.
اسدی.
به هر کار بهتر درنگ ازشتاب
بمان تا بتابد بر این آفتاب.
اسدی.
چو باد و خاک ندانی مگر شتاب و درنگ
چو رمح و سیف ندانی مگر طعان و ضراب.
مسعودسعد.
گر روز من سیه چو غراب است پس چرا
ماننده غراب ندانم همی شتاب.
مسعودسعد.
چو کوه و بادی لیکن چو کوه و باد تراست
به گاه حلم درنگ و به گاه حمله شتاب.
مسعودسعد.
چنین طریق ز شاهان که را بود که تراست
به حلم و عفو درنگ و به جنگ و جود شتاب.
مسعودسعد.
تو مکن هیچ درنگ ارچه شتاب از دیوست
که فرشته شوی ار هیچ در این بشتابی.
سوزنی.
آن غریبی خانه می جست از شتاب
دوستی بردش سوی خانه خراب.
مولوی.
ما در تو کی رسیم که رفتی به صد شتاب
کی عمر رفته کس به دویدن گرفته است.
کمال خجند.
تفکر ازپس معنی همی چنان باید
که از مسام دل و دیده جوی خون راند
شتاب نیک نباید، درنگ به ْ در نظم
هر آنچه زود بگویند دیرکی ماند.
کریمی سمرقندی.
|| به معنی دویدن با لفظ کردن و گرفتن و انداختن و داشتن و آوردن مستعمل است. ( از آنندراج ). اِنذِراع. دَعسَرَة. زَفقَلَة. ( منتهی الارب ).
- باشتاب ؛ مقابل بادرنگ. عجول. تند :
اگر جنگ سازد بیارای جنگ
که اوباشتاب است و ما بادرنگ.
فردوسی.
- بشتاب ؛ عاجل. عجله کننده. باشتاب. عجولانه :
آن خواجه که با هزار بر و لطف است
حلمش بشتاب نه و جودش به درنگ.
منوچهری.
امیر بشتاب براند و به آمل رسید روز آدینه ششم جمادی الاولی. ( تاریخ بیهقی ص 463 چ ادیب ).
خدای داند پای برهنه از جیلم

شتاب . [ ش ِ ] (اِمص ) مقابل درنگ . (آنندراج ). جستن و خواستن امری پیش از وقت آن و آن از مقتضیات شهوت و از صفات مذمومه باشد. عجله . (یادداشت مؤلف ). اشتاب . اشتو (درتداول عامه ٔ گناباد). سرعت . عجل . دستپاچگی . تندی . مقابل درنگ و آهستگی . تعجیل . مقابل کندی :
داد در دست او مرنده ٔ آب
خورد آب از مرنده او به شتاب .

منجیک .


شتابش را تب اندر دل فتاده
نشاطش را خر اندر گل فتاده .

(ویس و رامین ).


یک است ابلهان را شتاب و شکیب
سواران بد را چه بالا چه شیب .

اسدی .


به هر کار بهتر درنگ ازشتاب
بمان تا بتابد بر این آفتاب .

اسدی .


چو باد و خاک ندانی مگر شتاب و درنگ
چو رمح و سیف ندانی مگر طعان و ضراب .

مسعودسعد.


گر روز من سیه چو غراب است پس چرا
ماننده ٔ غراب ندانم همی شتاب .

مسعودسعد.


چو کوه و بادی لیکن چو کوه و باد تراست
به گاه حلم درنگ و به گاه حمله شتاب .

مسعودسعد.


چنین طریق ز شاهان که را بود که تراست
به حلم و عفو درنگ و به جنگ و جود شتاب .

مسعودسعد.


تو مکن هیچ درنگ ارچه شتاب از دیوست
که فرشته شوی ار هیچ در این بشتابی .

سوزنی .


آن غریبی خانه می جست از شتاب
دوستی بردش سوی خانه خراب .

مولوی .


ما در تو کی رسیم که رفتی به صد شتاب
کی عمر رفته کس به دویدن گرفته است .

کمال خجند.


تفکر ازپس معنی همی چنان باید
که از مسام دل و دیده جوی خون راند
شتاب نیک نباید، درنگ به ْ در نظم
هر آنچه زود بگویند دیرکی ماند.

کریمی سمرقندی .


|| به معنی دویدن با لفظ کردن و گرفتن و انداختن و داشتن و آوردن مستعمل است . (از آنندراج ). اِنذِراع . دَعسَرَة. زَفقَلَة. (منتهی الارب ).
- باشتاب ؛ مقابل بادرنگ . عجول . تند :
اگر جنگ سازد بیارای جنگ
که اوباشتاب است و ما بادرنگ .

فردوسی .


- بشتاب ؛ عاجل . عجله کننده . باشتاب . عجولانه :
آن خواجه که با هزار بر و لطف است
حلمش بشتاب نه و جودش به درنگ .

منوچهری .


امیر بشتاب براند و به آمل رسید روز آدینه ششم جمادی الاولی . (تاریخ بیهقی ص 463 چ ادیب ).
خدای داند پای برهنه از جیلم
بیامدم به بلهیاره نیم شب بشتاب .

مسعودسعد.


که برق وار جهد از میان خنجر او
شهاب وار رود از کمان او بشتاب .

مسعودسعد.


- پرشتاب ؛ بسیارشتاب . آکنده از عجله :
همه خویش و پیوند افراسیاب
همه دل پر از کین و سر پرشتاب .

فردوسی .


برآشفت از آن پاسخ افراسیاب
دلش گشت پردرد و سر پرشتاب .

فردوسی .


چو بر گنبد چرخ شد آفتاب
دل طوس و گودرز شد پرشتاب .

فردوسی .


- شتاب آلود ؛ به شتاب درآمیخته . شتاب زده :
خبر دارد که شانی آرزوی دیدنش دارد
به سوی خانه رفتار شتاب آلود بینندش .

شانی تکلو.


- گردون شتاب ؛ چون گردون شتابان . شتابنده چون آسمان :
من آن بادرفتار گردون شتاب
ز بهر شما دوش کردم کباب .

سعدی .


|| (نف ، ق ) شتابان . بشتاب . (یادداشت مؤلف ). در تداول متقدمان اغلب به معنی صفتی و مرادف شتابان و شتابنده و بشتاب بکار رود و در منتهی الارب همه جا به معنی بشتاب بکار رفته است . در حال شتاب :
هلال عید بود بر سپهر پا به رکاب
به جام ساقی گلچهره می شتاب بریز.

خاقانی .


چون قلم از باد بد دفتر ز آب
هر چه بنویسی فنا گردد شتاب .

مولوی .


پیشه ها و خلقها ازبعد خواب
واپس آید هم به خصم خود شتاب .

مولوی .


پس فروشد ابله ایمان را شتاب
اندر آن تنگی به یک ابریق آب .

مولوی .


چون درآمد آن ضریر از در شتاب
عایشه بگریخت بهر احتجاب .

مولوی .


جَذِم ؛ شتاب . تَقاتِق ؛ با سرعت و شتاب . تَقتاق ؛ با سرعت و شتاب . دَهرَجَة؛ سیر شتاب . زالِج ؛ شتاب . سَمَحمَع؛ مرد سبک شتاب . سِنبِس ؛ مرد شتاب . مُتَقتِق ؛ با سرعت و شتاب . باسرعت . هَمَرجَل ؛ سبک و چست و شتاب از هرچیزی . عاجِل . عَجِل . عُجُل . عُنَشنَش ؛ شتاب . غِراد. قَمین . وَحا. وَشز. (از منتهی الارب ). || (اِ) به معنی جنگ هم آمده است . (آنندراج ) :
ز هر قبضه ٔ خنجری در شتاب
برآورده چون اژدها سر ز خواب .

نظامی (شرفنامه ص 475).


|| در اصطلاح نجوم سرعت سیر در کواکب است : همه ٔ ستارگان و روندگان آسمانی بشتابند. (التفهیم چ همایی ص 133). || دراصطلاح فیزیک دانان تغییرات سرعت را در واحد زمان شتاب گویند و مقدار آن متناسب است با نیروئی که متحرک را به حرکت درمی آورد. به عبارت دیگر در حرکت مستقیم الخط چون سرعت متحرک فزونی یا کمی گیرد متحرک دارای شتاب است . شتاب درحقیقت شدت تغییرات سرعت را در زمان مشخص معلوم میکند. بنابراین شتاب زیادی نشانه ٔ تغییرات شدید سرعت است . شتاب را بوسیله برداری (ض) نشان میدهند در هر حرکت مستقیم الخط راستای آن بر مسیر منطبق است و اندازه ٔ آن برابر با مشتق سرعت نسبت به زمان است اگر سرعت فزونی گیرد بردار شتاب همسوی با سرعت است وگرنه در جهت عکس آن میباشد.
- شتاب در حرکت متشابه التغییر ؛ بنابر تعریف حرکتی را متشابه التغییرگویند که در آن تغییرات سرعت یکنواخت باشد چنین حرکتی تابع درجه دومی از زمان است و شتاب در آن مقدار ثابتی است .

c +bt + at2 = X (1)


b + 2at = V (2)


2a = g (3)


در اینجا باید گفت که مقدار a ضریب درجه دوم نصف شتاب میباشد زیرا از رابطه ٔ سوم به دست می آید که :

g 12 = g2 = a


پس داریم :

. x + t.v + t2 g و = n


در حرکت متشابه التغییر ممکن است دو حالت پیش بیاید: یکی آنکه شتاب و سرعت همسو باشد در این صورت حرکت را تندشونده میخوانند چون در این حرکت معمولاً سوی مثبت را همان سوی حرکت که با سوی سرعت یکی است ، میگیرند بنابراین شتاب مثبت خواهد بود. و مقدار سرعت دائماً زیاد میشود.
دیگر آنکه شتاب و سرعت در یک سو نباشند و چون سوی مثبت را سوی سرعت اختیار کنیم ، پس در این حرکت شتاب منفی است و مقدارسرعت پیوسته کم میشود و این حرکت را حرکت کندشونده میخوانند.
بطور خلاصه اگر حاصل ضرب سرعت در شتاب مثبت باشدحرکت تندشونده است . حرکت تندشونده .

a = V g


و اگر حاصل ضرب سرعت در شتاب منفی باشد حرکت کندشونده است :

a - = V g


شتاب در سطح شیب دار از فرمول اساسی دینامیک g m = f به دست می آید که در آن f برآیند همه ٔ نیروهایی است که بر جسم وارد میشود و مقدار آن با نیروی مؤثر متناسب است .
نیروی مؤثر در سطح شیب دار مساوی است با a sin P = f که در آن a sin شیب سطح و P جرم متحرک است پس :

g M = a sin P


mg = P


پس :

g M = a sin g M


و

a sin g = g


- شتاب در حرکت دورانی ؛ حرکت دورانی متشابه دارای شتاب است و از این نظر برعکس حرکت متشابه مستقیم الخط میباشد. زیرا متحرک در هر لحظه مایل است که مسیر خود را در امتداد مماس (سرعت ) ترک کند. حال برای اینکه متحرک از روی مماس بر روی دایره کشیده شود و همواره بر روی دایره باقی بماند، لازم است نیرویی از مرکز دایره در امتداد شعاع بر آن وارد شود تا همواره متحرک را بر روی دایره نگاه دارد و این همان نیرو است که آن را نیروی جذب مرکز مینامند و به موجب اصل کلی دینامیک این نیرو، نیرویی تولید میکند که به نوبه خود ممتد در جهت نیرو است یعنی ممتد به طرف مرکز دایره و مقدار آن از رابطه ٔ زیر به دست می آید:

V2R = R w2 = g


- شتاب در حرکت نوسانی ؛ شتاب در حرکت نوسانی مشتق سرعت است نسبت به زمان :

(j + wt) sin w2 a- = g


و چون :

(j + wt) sin a =X


پس شتاب را میتوان به صورت :

w2X - = g


نوشت .
واحد شتاب در دستگاه S .G .C سانتیمتر برثانیه در ثانیه است (S2 - Cnl) و آن سرعت متحرکی است که سرعتش در حرکت متشابه تغییر به اندازه ٔ یک سانتیمتر در یک ثانیه تغییر کند.
واحد شتاب دردستگاه S .T .M متر بر ثانیه در ثانیه است و (m/S2)و آن برابر با 102 سانتیمتر بر ثانیه در ثانیه است .یعنی شتاب متحرکی که سرعتش در حرکت متشابه التغییر در یک ثانیه به اندازه ٔ یک متر بر ثانیه در ثانیه تغییر کند:

Cm/S2 100 =M/S2


واحد شتاب در دستگاه .S .K .M هم متر بر ثانیه در ثانیه است .
- شتاب لحظه ای ؛ حد شتاب متوسط را شتاب لحظه ای گویند، هنگامی که Dt بسوی صفر میل کند. بنابراین :

0 ض Dt ( DVDt ) حد = g


و یا

0 ض Dt (m g)L = g


به عبارت دیگر شتاب لحظه ای مشتق سرعت نسبت به زمان است و یا برابر است با مشتق دوم مسافت نسبت به زمان :

(t)سسf = سسXV = g


- شتاب متوسط ؛ در حرکت مستقیم الخط خارج قسمت سرعت را نسبت به زمان شتاب متوسط اصطلاح میکنند. به این ترتیب اگر مقدار سرعت متحرک M در لحظه ی T1 برابر V1 باشد و در لحظه ٔ t2 برابر V2 شود، برحسب تعریف خواهیم داشت :
شتاب متوسط = gm = t1 - V1t2 - V2
و یا

DVDt = t1 - V1t2 - V2 = gm


رابطه ی بالا در واقع شدت تغییرات سرعت را در زمان Dt نشان میدهد. حال میگوئیم اگر حرکت مستقیم الخط یکنواخت باشد، شتاب صفر خواهد بود زیرا سرعت متحرک در مدت زمان t1 - t2 همچنان ثابت و یکنواخت میماند. یعنی 0 = V1 - V2 خواهد شد و چون صورت کسری مساوی صفر شود آن کسر مساوی با صفر خواهد بود.

فرهنگ عمید

۱. عجله و تندی در کار و حرکت، چالاکی و سرعت.
۲. (بن مضارع شتافتن ) = شتافتن
* شتاب گرفتن: (مصدر لازم ) شتاب کردن، عجله کردن.

۱. عجله و تندی در کار و حرکت؛ چالاکی و سرعت.
۲. (بن مضارع شتافتن) = شتافتن
⟨ شتاب گرفتن: (مصدر لازم) شتاب کردن؛ عجله کردن.


دانشنامه عمومی

در فیزیک و مکانیک، شتاب عبارت است از نرخ تغییر سرعت با زمان. در یک بُعد، شتاب عبارت است از میزان افزایش یا کاهش سرعت یک جسم در واحد زمان. از آنجایی که سرعت یک کمیّت برداری است، پس شتاب باید نشان دهندهٔ میزان تغییر بزرگی و جهت سرعت باشد.(شتاب یک کمیت برداری است) بُعد شتاب LT-۲ است و در سامانهٔ استاندارد بین المللی یکاها، یکای آن متر بر مجذور ثانیه است.نسبت تغییرات سرعت به زمان این تغییرات را شتاب گویند.در مبحث شتاب زاویه ای هم نسبت تغییرات سرعت زاویه ای به زمان این تغییرات را شتاب زاویه ای گویند.
Physics: Principles with Applications by Douglas C. Giancoli, Publisher: Prentice Hall, ۲۰۰۴
Fundamentals of Physics by David Halliday, Publisher: Wiley, ۲۰۰۷
شتاب متوسط a جسمی که طی زمان t سرعتش از vi(سرعت اولیه) به vf(سرعت نهایی) تغییر می کند. شتاب متوسط از فرمول زیر بدست می آید.
بردار شتاب لحظه ای a جسمی که موقعیتش در زمان t به وسیله (f(t نشان داده شده به صورت زیر می باشد.
شتاب مشتق درجه دو از مکان نسبت به زمان است.

دانشنامه آزاد فارسی

شتاب (acceleration)
آهنگ تغییر سرعت جسم متحرک. شتاب را معمولاً برحسب متر بر مجذور ثانیه (ms-۲) یا فوت بر مجذور ثانیه(fts-۲)اندازه گیری می کنند. از آن جا که سرعت کمیتی برداری و دارای اندازه و جهت است، جسمی که با تندی ثابت حرکت می کند، در صورت تغییر جهت حرکتش دارای شتاب خواهد بود. بنا به قانون دوم حرکت نیوتون، جسم وقتی شتاب می گیرد که برآیند نیروهای وارد بر آن صفر نباشد و جسم تحت تأثیر نیروهای نامتوازن قرار گیرد. شتابِ ناشی از گرانی، شتاب جسمی است که براثر میدان گرانشی زمین سقوط آزاد می کند. مقدار این شتاب بسته به عرض جغرافیایی و ارتفاع از سطح دریا اندکی تغییر می کند. مقدار پذیرفته شده در سطح بین المللی برای شتاب گرانش برابر۹.۸۰۶ms-۲است. شتاب متوسط (a) برای شیئی که روی خط راست و در دورۀ زمانیtحرکت می کند از (فرمول۱) محاسبه می شود که در آن،u سرعت اولیه وv سرعت نهایی است. مقدار منفیa نشان دهندۀ کاهش سرعت شیء است. نیز ← معادله_حرکتفرمول ۱:

فرهنگستان زبان و ادب

{acceleration} [فیزیک] بُرداری که آهنگ تغییر سرعت را نشان می دهد

نقل قول ها

شتاب (فیلم ۲۰۱۳). شتاب (به انگلیسی: RUSH) فیلمی زندگی نامه ای اکشن به کارگردانی ران هاوارد است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] امام علی (علیه السّلام) در مذمت شتاب و عجله میفرمایند: «از حماقت و خشونت است شتاب کردن پیش از امکان یک چیز و صبر و تحمل بعد از فرصت.»
«فی وصیته لابنه الحسن علیه السلام: اخر الشر؛ فانک اذا شئت تعجلته؛ امام علی (علیه السّلام) در سفارش به فرزند خود امام حسن (علیه السّلام) می فرماید: بدی را به تاخیر افکن؛ زیرا هر زمان بخواهی می توانی آن را جلو اندازی.»
پرهیزاز شتاب
«من کتابه للاشتر لما ولاه مصر: لا تعجلن الی تصدیق ساع: فان الساعی غاش، و ان تشبه بالناصحین؛ امام علی (علیه السّلام) در فرمان ولایت مصر به مالک اشتر می فرماید: در قبول کردن حرف بدگو عجله نکن؛ زیرا سخن چین، حیله گر است، هر چند در قیافه اندرزگویان درآید!»
نشانه نادانی
«من الخرق المعاجله قبل الامکان، و الاناه بعد الفرصه؛ از حماقت و خشونت است شتاب کردن پیش از امکان یک چیز و صبر و تحمل بعد از فرصت.»
پرهیز از شتاب
...

واژه نامه بختیاریکا

زرق ( زورق ) ؛ هُل دونی؛ قیقاچ

پیشنهاد کاربران

سرعت گرفتن


عجله، شتاب به گویش جهرمی می شود : اشتو
در زبان ترکی به عجله : ته له سیک گفته می شود از مصدر تَلَسْمَک ( عجله کردن ) . به شتاب : تؤواراخ یا تؤلؤ گفته می شود .
ته له سیک روانلاماقدا /اوخویوب قرآنی چیخدیم
کی یازیم سنه : گل ایندی /داها چیخمیشام قرآنی
( چون گفته بودند خانم ننه به سفر کربلا رفته موقعی بر می گردد که تو قرآن را تمام کنی )
با عجله ی تمام به حفظ کردن مشغول شدم . و به زودی قران را ختم نمودم
تا به تو نامه بنویسم حالا بیا که من دیگر قرآن را تمام کرده ام .
کلیات ترکی شهریار شعر خان ننه

عجله . . . . شدت . . . سرعت . . . .


کلمات دیگر: