کلمه جو
صفحه اصلی

ساعت


مترادف ساعت : گاهنما، وقت نما، زمان سنج، روزگار، زمان، وقت، هنگام، واحد زمان، شصت دقیقه، رستاخیز، قیامت

برابر پارسی : سایه، زمان کوتاه، گاه نما، تسو، تسوک، گاه سنج

فارسی به انگلیسی

clock, hour, o'clock, time, timepiece, watch


hour, o'clock, time, timepiece, watch, period, oclock, watch or clock

watch or clock


hour


فارسی به عربی

ساعة , ساعة یدویة

مترادف و متضاد

time (اسم)
عصر، عهد، فرصت، ساعت، روزگار، زمان، مرتبه، مدت، هنگام، وقت، موقع، گاه، زمانه، حین، ایام

watch (اسم)
مراقبت، ساعت، پاس، پاسداری، کشیک، دیدبان، مدت کشیک، ساعت جیبی و مچی

timer (اسم)
زمان سنج، ساعت، کسی که وقت را نگه میدارد

clock (اسم)
زمان سنج، ساعت، تپش زمان سنجی

timepiece (اسم)
گاه شمار، ساعت

hour (اسم)
ساعت، وقت، مدت کم

horologe (اسم)
ساعت، ساعت مچی و دیواری وغیره، وقت سنج

ticker (اسم)
تلگراف، ساعت، دارای صدای تیک تیک، اونگ یا وزنه ساعت

o'clock (قید)
ساعت، از روی ساعت

گاهنما، وقت‌نما، زمان‌سنج


روزگار، زمان، وقت، هنگام


واحد زمان، شصت دقیقه


رستاخیز، قیامت


۱. گاهنما، وقتنما، زمانسنج
۲. روزگار، زمان، وقت، هنگام
۳. واحد زمان، شصت دقیقه
۴. رستاخیز، قیامت


فرهنگ فارسی

صورت فلکی کم‌نوری در آسمان جنوبی (southern sky) در همسایگی صورت فلکی نهر و تاربست


وقت، هنگام، زمان اندک، جزیی اززمان، ساعات جمع
( اسم ) ۱ - مقیاس زمان و آن یک جزو از بیست و چهار جزو یک شبانه روز است و خود شامل ۶٠ دقیقه است جمع ساعات . ۲ - هنگام زمان . ۳ - زمان اندک دم لحظه لمحه . ۴ - قیمت روز رستاخیز . ۵ - سعادت روز مقابل نحوست روز : نحسی امروز ساعت ندارد . ۶ - فرسخ فرسنگ : در یک ساعتی فلان جا . یا به ساعت در دم فورا . یا در ساعت در دم فورا . یا ساعت به ساعت ۱ - ساعتی بعد از ساعتی . ۲ - دمبدم لحظه به لحظه . یا ساعت تا ساعت از این ساعت تا به آن ساعت ساعت بساعت . یا ساعت زمانی دوازده یک شب یا روز . یا ساعت ساعت ۱ - ساعت به ساعت . ۲ - دمبدم لحظه به لحظه . یا ساعت عقرب ساعت نحص یا ساعت مستوی مداریست که در آن از فلک پانزده درجه دور زند .( مفاتیح ) ۱ / ۲۴ شبانه روز . یا ساعت معتدل ساعت مستوی . یا ساعت معوج ۱ / ۱۲ شب تنها یا روز تنها . یا ساعت نجومی . ۱ - ساعتها دو گونه اند : یکی راست است و او را مستوی خوانند و هر یک از این ساعتها تیری است از بیست و چهار تیر از جمله شبانه روز . و اندازه او همیشه یکی باشد چون روز و شب راست شوند ساعات روز دوازده باشد و چون یکی از این هر دو درازتر شود ساعات او از دوازده بیشتر گردد و ساعات دیگر از دوازده کمتر و این کمی با آن بیشی برابر بود . و اما نوع دیگر از ساعتها که آنرا معوج و کژ خوانند و این آنست که هر یکی از روز و شب بدو دوازده ساعت بود و هر ساعتی یکی از آن دوازده یکی باشد از روز و شب و لیکن این ساعت بروز درازتر باشد از ساعات روز کوتاه بلکه از چون روز مخالف شب خویش گردد ساعات روز نیز مخالف ساعات شب خویش گردد . ۲ - دستگاهی که به وسیله آن وقت را شناسند و اوقات شبانه روز را به دست آرند . یا ساعت آبی ظرفی بوده که آنرا بدرجات تقسیم کرده و پر از آب مینمودند و از چکیدن آب به حدی معلوم زمان را حساب میکرندد . یا ساعت آفتابی آلتی که با آن وقت را اندازه گیرند ساعت ظلی ساعت شمسی شاخص . توضیح : آلاتی برای تعیین ظهر حقیقی یا زمان حقیقی ساخته شده که آنها را در رصد خانه [[ دوربین نصف النهار ]] و در تداول ساعت آفتابی گویند و آنها به دقت بسیار ساخته شده اند . در حول خط زوال آنها خط منحنی شبیه به ۸ نقش شده که آنرا نصف النهار زمان وسطی گویند و چون اشعه آفتاب از ثقبه شاخص خارج گردد بر این خط افتدد بدین وسیله وقت را تعیین کنند . یا ساعت الکتریکی ساعتی که به وسیله برق کارکند و تنظیم شود ساعت برقی . یا ساعت بغلی ساعتی که آنرا در جیب نهند ساعت جیبی . یا ساعت دیوار کوب ساعت دیواری . ساعت دیواری ساعت لنگر داری که آنرا به دیوار آویزند و آن رقاصکی دارد ساعت دیوار کوب ساعت مجلسی . یا ساعت رملی ساعت ماسه یی . یا ساعت رو میزی ساعتی که آنرا روی میز یا طاقچه نهند . یا ساعت ریگی ساعت ماسه یی یا ساعت شماطه ساعت شماطه دار . یا ساعت شماطه دار ساعتی است که زنگی دارد و میتوان آن را قبلا چنان تنظیم کرد که در ساعت معین زنگ زند و خفته ای را بیدار سازد . یا ساعت شمسی ساعت آفتابی . یا ساعت شنی ساعت ماسه یی . یا ساعت طاقچه یی ساعتی که روی طاقچه اطاق گذارند . یا ساعت ظلی ساعت آفتابی. یا ساعت ظهر کوک ساعتی که در آن نیمروز و نیمشب مبدائ ( ساعت ۱۲ ) را نشان دهد . این نوع تنظیم ساعت معمول اروپاست و اخیرا در ایران معمول شده . یا ساعت ماسه یی آلتی که در آن به کمک ماسه نرم وقت را اندازه گرفت ساعت رملی ساعت شنی . یا ساعت مچی ساعتی کوچک که آنرا به دست بندند .
گلی از تیره گل آویز و علت تسمیه آن این است که پرچمهای آن شبیه عقربک ساعت است

فرهنگ معین

(عَ ) [ ع . ساعة ] (اِ. ) ۱ - واحدی برای زمان برابر با یک بیست و چهارم شبانه روز. ۲ - هنگام ، زمان . ۳ - زمان اندک . ۴ - رستاخیز، روز قیامت .

لغت نامه دهخدا

ساعت. [ ع َ ] ( ع اِ ) ساعة. نزد فقها عبارت است از جزئی از زمان. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). پاره ای از روز و شب. مدتی نامعلوم. وقت و زمان نامعین. مدتی از زمان و بیشتر کوتاه. اَنی :
بَرِ چشمه ساران فرود آمدند
یکی ساعت از رنج دم برزدند.
فردوسی.
نیک دانی که به یک ساعت این نظم رهی
دوش برپای همی داشت شراب اندرسر.
ازرقی ( دیوان چ نفیسی ص 16 ).
ساعتی کمند می انداخت و زمانی تیر می انداخت. ( سمک عیار ج 1 ص 13 ).
بیش ازین بدخوئی و تندی مکن
ساعتی با ما بیاویز ای غلام.
انوری.
چه صفراهاست کامروز او نکرده ست
درین یک ساعت از سودای حمرا.
انوری.
بتی دارم که یک ساعت مرا بی غم بنگذارد
غمی کز وی دلم بیند فتوح عمر پندارد.
انوری.
رنجه شو و راحت رنجور باش
ساعتی از محتشمی دور باش.
نظامی ( مخزن الاسرار ).
مه فرومیشد گهی کو پرده در رخ میکشید
صبح برمی آمد آن ساعت که او رخ مینمود.
خواجو ( دیوان ص 421 ).
با تو هر ساعت مرا عرض نیازست اینهمه
من نمیدانم ترا با من چه نازست اینهمه.
هلالی استرابادی.
ساعتی گوش هوش با من دار
مستمع باش ، گوش با من دار.
هلالی ( شاه و درویش ).
|| اندک زمان. دم. نفس. لحظه. لمحه. آن :
بهر ساعتی صد هزارآفرین.
بر آن شاه باد ازجهان آفرین.
فردوسی.
هزار آفرین باد هر ساعتی
بر آن عادت و خوی آزاده وار.
فرخی.
آن ساعت وفات که پاینده باد شاه
روی نیاز جز بسوی آسمان نداشت.
مسعودسعد.
هرساعتی ز عشق توحالم دگر شود
وز دیدگان کنارم همچون شمر شود.
مسعودسعد.
فغان کنم من ازین همتی که هر ساعت
ز قدر و رتبت سر برستارگان ساید.
مسعودسعد.
ز شادمانی هر ساعتی کنون بزند
هزاردستان بر هر گلی هزار نوا.
مسعودسعد.
چه جرم است اینکه هر ساعت ز روی نیلگون دریا
زمین را سایبان بندد بپیش گنبد خضرا.
ازرقی ( دیوان چ نفیسی ص 1 ).
توگوئی ذره سیمین بزیر گنبد گردون
بیاشوبند هر ساعت همی بر رغم یکدیگر
دهان ابرلؤلؤبیز و عنبرسای هر ساعت

ساعت . [ ع َ ] (ع اِ) (گل ...) گلی است از تیره ٔ گل آویز و علت تسمیه ٔ آن این است که پرچمهای آن شبیه عقربک ساعت است .


ساعت . [ ع َ ] (ع اِ) آلتی که بدان تعیین وقت و هنگام کنند. (ناظم الاطباء). آلتی که بدان وقت را بحسب ساعات شناسند. و این لغت مولده است . (المنجد). دستگاهی است مصنوع که بدان تعیین گذشتن زمان کنند و گذشته و مانده ٔ روز و شب دانند. وقت شمار. وقت نما. وقت سنج . هنگام نما. گاه نما. تعبیه ٔ آلتی که اندازه ٔ گذشت زمان را نمایان سازد تاریخ دور و دراز دارد. ابتدا بشر ساعت های آفتابی و آبی و شنی را بکار میبرد. هرتسفلد تخت طاقدیس خسرو پرویز را نوعی ساعت آبی میشمارد و هارون الرشید ساعت آبی مکملی برای شارلمانی امپراطور فرانسه فرستاد. در قرن دهم میلادی ژربر نخستین بارآلت محرکه ای از نوع جدید در ساعت کارگذاشت . در قرن دوازدهم چرخهای ساعت تکمیل گردید و به سال 1370م . هنری دویک نخستین ساعت مهم را در پاریس نصب کرد. از قرن پانزدهم ابتکارات جدید،این دستگاه را که قبلاً فقط در کاخها و کلیساها نصب میگردید ظرافتی بخشید که قابل حمل و استفاده ٔ افراد گردید. کوشش گروئه ساعت ساز فرانسوی و تکمیل ساعت بوسیله ٔ او موجب شد که این آلت بسرعت در اروپا رواج گیرد. در تمام قرون وسطی شهرنورمبرگ مرکز ساعت سازی جهان بود و در اواخر قرن سیزدهم در آنجا ساعت های دیواری میساختند و در اواخر قرن پانزدهم کاروواژیوس ساعت های ظریف دیواری شماطه ساخت . بسال 1657 م . هویگنس لنگر (پاندول ) را اختراع کرد و همو به سال 1675 فنر را در ساعت بکار برد، و از این تاریخ ساعت در مسیر پیشرفت حقیقی افتاد. در دوره ٔ لوئی چهاردهم به سال 1676 ساعت زنگدار بوسیله ٔ بارلو انگلیسی اختراع شد. در 1750 م . هاریزون ساعت ساز انگلیسی نخستین ساعت دقیق (کرنومتر) ، و در 1840 م . الکساندربن نخستین ساعت الکتریکی را ساخت . ساعت های قدیم بوسیله ٔ کلیدی مستقل و جدا از ساعت کوک میشد و بعدها کلید جزء ساختمان خود ساعت قرار گرفت و اخیراً ساعت هائی ساخته اند که بخودی خود و با حرکات مچ دست کوک میشود. ساعت ها را از نظر حجم به سه دسته تقسیم توان کرد: ساعت های بزرگ غیرمنقول که بر فراز کلیساها و کاخها کار گذاشته شده اند. ساعت های متوسط منقول که در جائی قرار دهند چون ساعت های دیواری و رومیزی و طاقچه ای . و ساعت های کوچک ظریف که اشخاص با خود دارند (ساعت های مچی ، بغلی ). بعضی از ساعت های بزرگ اهمیت و شهرت تاریخی دارند که در رأس آنها از ساعت کلیسای استراسبورگ باید نام برد. این ساعت عجیب ، معظم ترین ساعت جهان و شاهکار عظیم هنر و صنعت است که از سال 1838 تا 1842 بدست شویلگه ساخته شده و در آن ساعت و روز و هفته و سال و اعیاد و اطلاعات متنوعی نمایان است . از آن گذشته ساعت کاخ وست مینستر در لندن ، و ساعتی در نیویورک و ساعتی در لیون شهرت جهانی دارند. برای آگاهی از شرح این ساعتهای تاریخی رجوع به مقاله ٔ حسین پژمان شود. ساعت های جدید گویا نخستین بار درنیمه ٔ اول قرن یازدهم هجری در دوره ٔ شاه صفی اول ازپادشاهان صفویه به ایران آمده است . شاه صفی ضمن نامه ٔ خود به چارلز اول پادشاه انگلیس از او خواست که چند تن صنعتگر از جمله «یک نفر وقت و ساعت ساز» به ایران فرستد. (تاریخ روابط ایران و اروپا نصراﷲ فلسفی ص 153). بنا بنوشته ٔ تاورنیه ٔ فرانسوی در سال 1041 یا 1042 هَ . ق . یک ساعت سازسویسی بنام «ردلف اشتادلر» از مردم شهر زوریخ که ابتدا مقیم قسطنطنیه بود به دعوت شاه صفی و به تشویق تاورنیه همراه او به اصفهان آمد و در این شهر پس از مدتی ساعت سازی ساعت ظریفی ساخت که به اندازه ٔ یک اشرفی بود و زنگ میزد. انگلیسها آن را به دویست اشرفی خریدند و به امامقلیخان بیگلر بیگی فارس هدیه دادند و او آن را در قزوین بشاه صفی تقدیم کرد. شاه آن را بزنجیر طلائی بست و بگردن خود آویخت . چندی بعد ردلف برای تعمیر ساعت شاه به دربار احضار شد و جزو مقربان درگاه گردید. از این زمان فن ساعت سازی در ایران رواج یافت و بعلت علاقه ٔ مخصوص شاه به ساعت هیچ تاجر ارمنی نبود که از اروپا برگردد و پنج شش ساعت برای تقدیم به شاه یا اعتمادالدوله همراه نیاورد تا آنجا که میرزا تقی وزیر اعظم (ساروتقی ) بیست و پنج یا سی ساعت داشت . ردلف ساعت ساز سویسی روز نهم جمادی الاخری سال 1047 هَ . ق . بتفتین اعتمادالدوله و بجرم قتل برادر یکی از دربانان شاهی کشته شد. رجوع به سفرنامه ٔ تاورنیه و مقاله ٔ شاه صفی و ساعت ساز سویسی ترجمه ٔ عباس اقبال در مجله ٔ یادگار سال اول شماره ٔ 6 ص 7 تا 18 شود.
- بند ساعت ؛ تسمه ٔ چرمی یا فلزی و غیره که برای بستن ساعت به مچ دست بکار رود.
- جلو بودن ساعت ؛ میزان نبودن و تند کار کردن آن .
- خوابیدن ساعت ؛ از کار افتادن و متوقف شدن آن .
- ساعت ماسه ای .
- شیشه ٔ ساعت ؛ شیشه ای که بر روی صفحه ٔ ساعت نصب کنند.
- صفحه ٔ ساعت ؛ صفحه ٔ مدرجی که عقربکها بر آن نصب شده و وقت را از آن دریابند.
- صندوق ساعت ؛ ساعت آبی . رجوع بصندوق ساعت شود.
- عقب بودن ساعت ؛ میزان نبودن و کُند کار کردن آن .
- کوک کردن ساعت ؛ بساز کردن آن .
- مثل ساعت ؛ دقیق و منظم و وقت شناس .
- میزان بودن ساعت ؛ درست کار کردن آن .
- میزان کردن ساعت ؛ تنظیم آن .


ساعت . [ ع َ ] (ع اِ) ساعة. نزد فقها عبارت است از جزئی از زمان . (کشاف اصطلاحات الفنون ). پاره ای از روز و شب . مدتی نامعلوم . وقت و زمان نامعین . مدتی از زمان و بیشتر کوتاه . اَنی :
بَرِ چشمه ساران فرود آمدند
یکی ساعت از رنج دم برزدند.

فردوسی .


نیک دانی که به یک ساعت این نظم رهی
دوش برپای همی داشت شراب اندرسر.

ازرقی (دیوان چ نفیسی ص 16).


ساعتی کمند می انداخت و زمانی تیر می انداخت . (سمک عیار ج 1 ص 13).
بیش ازین بدخوئی و تندی مکن
ساعتی با ما بیاویز ای غلام .

انوری .


چه صفراهاست کامروز او نکرده ست
درین یک ساعت از سودای حمرا.

انوری .


بتی دارم که یک ساعت مرا بی غم بنگذارد
غمی کز وی دلم بیند فتوح عمر پندارد.

انوری .


رنجه شو و راحت رنجور باش
ساعتی از محتشمی دور باش .

نظامی (مخزن الاسرار).


مه فرومیشد گهی کو پرده در رخ میکشید
صبح برمی آمد آن ساعت که او رخ مینمود.

خواجو (دیوان ص 421).


با تو هر ساعت مرا عرض نیازست اینهمه
من نمیدانم ترا با من چه نازست اینهمه .

هلالی استرابادی .


ساعتی گوش هوش با من دار
مستمع باش ، گوش با من دار.

هلالی (شاه و درویش ).


|| اندک زمان . دم . نفس . لحظه . لمحه . آن :
بهر ساعتی صد هزارآفرین .
بر آن شاه باد ازجهان آفرین .

فردوسی .


هزار آفرین باد هر ساعتی
بر آن عادت و خوی آزاده وار.

فرخی .


آن ساعت وفات که پاینده باد شاه
روی نیاز جز بسوی آسمان نداشت .

مسعودسعد.


هرساعتی ز عشق توحالم دگر شود
وز دیدگان کنارم همچون شمر شود.

مسعودسعد.


فغان کنم من ازین همتی که هر ساعت
ز قدر و رتبت سر برستارگان ساید.

مسعودسعد.


ز شادمانی هر ساعتی کنون بزند
هزاردستان بر هر گلی هزار نوا.

مسعودسعد.


چه جرم است اینکه هر ساعت ز روی نیلگون دریا
زمین را سایبان بندد بپیش گنبد خضرا.

ازرقی (دیوان چ نفیسی ص 1).


توگوئی ذره ٔ سیمین بزیر گنبد گردون
بیاشوبند هر ساعت همی بر رغم یکدیگر
دهان ابرلؤلؤبیز و عنبرسای هر ساعت
ز مینا برکشد لؤلؤ بنیل اندر دمد عنبر...
خداوندی که گر خواهد به یک ساعت فروبندد
خدنگش خانه برخاقان سنانش قصر بر قیصر.

ازرقی (ایضاً ص 9).


غم عشق تو در جان هیچ کم نیست
چه جای کم که هر ساعت فزون است .

انوری (چ نفیسی ص 495).


آن شب باخاصگیان شراب خورد تا آن ساعت که آفتاب برآمد. (سمک عیار ج 1 ص 11). بخفت تا آن ساعت که آفتاب برآمد. (ایضاً ص 12).
جان بخشمت آن ساعت کز لب شکرم بخشی
دانم که تو زان لبها جان دگرم بخشی .

خاقانی .


دل پیش خیال توصد دیده برافشاند
در پای تو هر ساعت جانی دگر افشاند.

خاقانی .


ملک از مستی آن ساعت چنان بود
که در چشم آسمانش ریسمان بود.

نظامی (خسرو و شیرین ).


هر آن ساعت که با یاد من آید
فراموشم شود موجود و معدوم .

سعدی (طیبات ).


قیاس کن که چه حالت بود در آن ساعت
که از وجود عزیزش بدر رود جانی .

سعدی (گلستان ).


چو هر ساعت از تو بجائی رود دل
به تنهائی اندر صفائی نبینی .

سعدی (گلستان ).


من آن ساعت انگاشتم دشمنش
که خسرو فروتر نشاند از منش .

سعدی (بوستان ).


دوش کز طوفان اشکم آب دریا رفته بود
از گرستن دیده نتوانست یک ساعت غنود.

خواجو (دیوان ص 231).


|| وقت هنگام . زمان . چنانکه : ساعت فراغت . ساعت کار :
چو آب و آتش و بادی به تیغ و نیزه و تیر
به وقت حمله و هنگام رزم و ساعت کار.

مسعودسعد.


|| اکنون . (مهذب الاسماء). زمان حال . (غیاث ). وقت که در وی باشی . (منتهی الارب ). لحظه ای که در آن هستیم . متوسط ماضی و مستقبل . وقت حاضر. الساعة. در ساعت : چه ساعتی است ؟ ساعت چند است ؟ || قیامت . (غیاث ) (منتهی الارب ). رستاخیز. (مهذب الاسماء) (اشتینگاس ) رستخیز. روز شمار. روز حساب . یوم الحساب . وقتی که در آن قیامت بر پا میشود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) :
تا بدین ساعت که رفت از من نیامد هیچ کار
راستی خواهی ببازی صرف کردم روزگار
هیچ دستاویز آن ساعت که ساعت در رسد
نیست الاآنکه بخشایش کند پروردگار.

سعدی (طیبات ).


از سختی قیامت ما را چه باک باشد
بی تو گذشت بر ما دیشب هزار ساعت .

محسن تأثیر (از آنندراج ).


|| به اصطلاح ارباب علم نجوم دو نیم گهری باشد. (غیاث ) (آنندراج ). که بیست و چهارم حصه ٔ شبانه روزی بود. (آنندراج ). یک حصه از بیست و چهار حصه ٔ شبانه روز که تسو نیز گویند و هریک از این حصه ها را به شصت قسمت ثانوی تقسیم کنند وآن را دقیقه گویند. (ناظم الاطباء). ساعت عدل . ساعت راست . ساعت مستوی : چون ترا ساعتها دهند از روز که آن به آب یا ریگ دانستند. (التفهیم ص 306).
ساعات بین که بر ورق روز و شب رود
کو بیست و چار سطر شد از منظر سخاش .

خاقانی .


رجوع به ساعت نجومی شود. || سعدی و نحسی روز. طالع. رجوع به ساعت دیدن شود. || فرسخ . (منتهی الارب ). فرسنگ . چنانکه گویند: در یک ساعتی ِ فلان جا. || هلاک شوندگان . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
- الساعة ؛ الان . همین حالا.
- بساعت ؛ درساعت . دردم . درحال . فوراً. برفور. فی الفور :
هرچه ورزیدند ما را سالیان
شد به دشت اندر بساعت تند و خوند.

آغاجی .


زواله اش چوشدی از کمان گروهه برون
ز حلق مرغ به ساعت فروچکیدی خون .

کسائی .


بساعت گیاهی از آن خون برست
جز ایزد که داند که آن چون برست ؟

فردوسی .


سختیان را گرچه یک من پی دهی شوره دهد
ز اندکی چربو پدید آید بساعت در قصب .

ناصرخسرو.



چرا پس چون هوا کو را بقهر از سوی آب آرد
به ساعت بازبگریزد بسوی مولد و منشا.

ناصرخسرو.


سر زلفت چو در جولان می آید
به ساعت فتنه در میدان می آید.

خاقانی .


- درساعت ؛ بساعت . فوراً. همانگه . دردم . درلحظه . درحال . فی الحال . برفور. فی الفور. فوراً : و چندان است که به قبض وی [ افشین ] آید، درساعت هلاک کندش [ بودلف عجلی را ] . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 170). درساعت این خبر و ابیات به گوش هارون رسانیدند. (ایضاً ص 190). کسری به عامل خود نامه بنبشت که در ساعت چون این نامه بخوانی بوزرجمهر را با بند گران و غل بدرگاه عالی فرست . (ایضاً ص 338). در ساعت عبدوس را بخواندند. (ایضاً ص 344).
دشمن جاه ورا زهره و یارا نبوَد
کانچه او گوید در ساعت و در حین نکند.

سوزنی .


صبر که ساکن ترین عالم عشق است
زلف تو در ساعتش برقص درآرد.

انوری (دیوان چ نفیسی ص 505).


ورم یار خراباتی بکیش خویش بفریبد
بزنارش که در ساعت چنو زنار بربندم .

انوری (ایضاً ص 547).


در ساعت بود که ما حدیث تو میکردیم . (سمک عیار ج 1 ص 106). هم در ساعت بسرای وزیر آورد. (ایضاً ص 107). اگر کسی را در زندان بردی درساعت او را پنجاه چوب بزدی . (ایضاً ص 249).
- سم الساعة ؛زهر که فوراً مسموم را بکشد. ذهف . (منتهی الارب ).

فرهنگ عمید

۱. مقیاس زمان، یک جزء از ۲۴ جزء یک شبانه روز که عبارت از ۶۰ دقیقه و هر دقیقه ۶۰ ثانیه است.
۲. دستگاهی که به وسیلۀ آن وقت را می شناسند و اوقات شب و روز را به دست می آورند.
۳. [مجاز] وقت، هنگام.
۴. [مجاز] زمان اندک.
* ساعت آبی: [قدیمی] وسیله ای برای اندازه گیری زمان در گذشته که در آن از جریان یکنواخت آب استفاده می شد و اسباب آن ظرفی بود با سوراخ کوچک که آب قطره قطره از آن می چکیده و با مدرج ساختن ظرف، گذشت زمان را اندازه می گرفتند و نوعی از آن ظرفی سوراخ دار بوده که آن را پنگان یا فنجان گفته اند.
* ساعت آفتابی: [قدیمی] اسبابی که به کمک سایه گذشت وقت را نشان بدهد و شاخص یا میله ای است که عمودی بر سطح افقی نصب می شود و با اندازه گیری طول سایۀ آن حساب وقت را نگه می دارند، ساعت شمسی، ساعت ظلی.
* ساعت دیواری: ساعتی که به دیوار نصب کنند.
* ساعت رملی: [قدیمی] اسبابی مرکب از دو حباب شیشه ای چسبیده به هم که میان آن سوراخ باریکی برای رد شدن شن وجود داشته و در شیشۀ بالایی شن نرم می ریختند و شن ها به تدریج از سوراخ میانی به ظرف پایینی می ریخت و قسمت بالایی خالی می شد بعد ظرف را وارونه می کردند و همان عمل تکرار می شد، ساعت شنی، ساعت ماسه ای.
* ساعت شماطه دار: ساعتی که آن را کوک کنند و در سر ساعت معین زنگ بزند، ساعت صدادار.

۱. مقیاس زمان، یک جزء از ۲۴ جزء یک شبانه روز که عبارت از ۶۰ دقیقه و هر دقیقه ۶۰ ثانیه است.
۲. دستگاهی که به‌وسیلۀ آن وقت را می‌شناسند و اوقات شب و روز را به دست می‌آورند.
۳. [مجاز] وقت؛ هنگام.
۴. [مجاز] زمان اندک.
⟨ ساعت آبی: [قدیمی] وسیله‌ای برای اندازه‌گیری زمان در گذشته که در آن از جریان یکنواخت آب استفاده می‌شد و اسباب آن ظرفی بود با سوراخ کوچک که آب قطره‌قطره از آن می‌چکیده و با مدرج ساختن ظرف، گذشت زمان را اندازه می‌گرفتند و نوعی از آن ظرفی سوراخ‌دار بوده که آن را پنگان یا فنجان گفته‌اند.
⟨ ساعت آفتابی: [قدیمی] اسبابی که به کمک سایه گذشت وقت را نشان بدهد و شاخص یا میله‌ای است که عمودی بر سطح افقی نصب می‌شود و با اندازه‌گیری طول سایۀ آن حساب وقت را نگه‌ می‌دارند؛ ساعت شمسی؛ ساعت ظلی.
⟨ ساعت دیواری: ساعتی که به دیوار نصب کنند.
⟨ ساعت رملی: [قدیمی] اسبابی مرکب از دو حباب شیشه‌ای چسبیده به هم که میان آن سوراخ باریکی برای رد شدن شن وجود داشته و در شیشۀ بالایی شن نرم می‌ریختند و شن‌ها به تدریج از سوراخ میانی به ظرف پایینی می‌ریخت و قسمت بالایی خالی می‌شد بعد ظرف را وارونه می‌کردند و همان عمل تکرار می‌شد؛ ساعت شنی؛ ساعت ماسه‌ای.
⟨ ساعت شماطه‌دار: ساعتی که آن ‌را کوک کنند و در سر ساعت معین زنگ بزند؛ ساعت صدادار.


دانشنامه عمومی

تـَـسو، تسوگ، تاسوگ، واژه ای پهلوی است taَ su ،taَsoug، 24ساعت شبانه روز.


ساعت یا گاهنما، وسیله ای ابتکاری یا وسیله قرار دادن حرکات روزانه نجومی که برای اندازه گیری و تعیین زمان از آن استفاده می شود. این وسیله یا روش از قدیمی ترین اختراعات انسانی به شمار می رود.
ساعت جیبی: نوعی ساعت همراه است که آن را در جیب می گذارند و معمولاً زنجیری کوچک دارد که به لباس شخص متصل می شود.
ساعت مچی: نوعی دیگر از ساعت همراه است که توسط دو یا یک بند به دور مچ بسته می شود.
ساعت دیواری: نوعی ساعت است که به دیوار نصب می کنند.
ساعت ایستاده: نوع دیگری از انواع ساعت ها است که به صورت ایستاده و در گوشه ای، معمولاً کنار دیوار، می گذارند. این ساعت غالباً با استفاده از آونگ زمان را اعلام می کند.
ساعت ستاره ای به اندازه گیری و تشخیص و تطبیق زمان در شب به وسیلهٔ ستارگانی شاخص گفته می شود. این روش معمولاً به کمک ستاره قطبی به عنوان یک نقطهٔ ثابت، با مقایسه و سنجش جابجایی بعضی ستارگان دب اکبر در هر فصل نسبت به زمان متعارف است. کارکرد این ساعت بیشتر با کمک حرکت ستارگان و وسیله قراردادن آنهاست. ساعت ستاره ای صرفاً ساعتی شبانه است.این ساعت در زمان های گذشته و بیشتر در مکان هایی که به ساعت های دیگر دسترسی نبوده است استفاده می شده است.
.
ساعت های خورشیدی در دوران کهن به طور وسیع استفاده می شده اند. این گونه از ساعت می تواند زمان را برحسب زاویه یا محل قرارگیری سایهٔ یک میله که با زاویهٔ مشخص نسبت به زمین قرار دارد، کار زمان سنجی را انجام دهد. این ساعت هم با وسیله قراردادن حرکت روزانهٔ خورشید و هم وسیلهٔ ابتکاری با استقرار شاخص مخصوص و مدرج کردن سایهٔ خورشید است. این ساعت، نقطهٔ مقابل ساعت ستاره ای، صرفاً ساعتی روزانه است.

دانشنامه آزاد فارسی

ساعَت (clock)
ساعَت قدیمی موزه اورسای
ساعَت قدیمی موزه اورسای
ساعَت قدیمی موزه اورسای
ساعَت قدیمی موزه اورسای
ساعَت قدیمی موزه اورسای
ساعَت قدیمی موزه اورسای
ساعَت قدیمی موزه اورسای
ساعَت قدیمی موزه اورسای
هرگونه دستگاه برای اندازه گیری گذشت زمان. معمولاً زمان را با نمایشگر عددی یا عقربه هایی نشان می دهد که روی صفحه ای مدرج حرکت می کنند. ساعت های قدیمی با چرخ دنده هایی کار می کردند که به وسیلۀ فنر یا وزنه رقاصک یا آونگ (پاندول ) را کنترل می کرد. اکنون بسیاری از ساعت ها با باتری کار می کنند و مکانیسم چرخ و دنده ندارند.
تاریخچه. در مصر باستان، زمان طول روز را با ساعت سایه ای، نخستین نوع ساعت آفتابی، اندازه می گرفتند و در طول شب از ساعت آبی استفاده می کردند. تا اواخر قرن ۱۶، یگانه ساعتی که در دریا به کار می رفت، ساعت شنی بود. در قرون وسطا، انواع گوناگون ساعت های آفتابی به کار می رفت. از قرن ۱۶ تا ۱۸، کاربرد ساعت های آفتابی حمل شدنی رایج شد. ساعت مچی، که نوعی ساعت حمل شدنی است، در قرن ۱۶ اختراع شد. اولین ساعت مچی ، کمی بعد از ۱۵۰۰م، در نورنبرگِ آلمان ساخته شد، اما تا قرن ۱۹ آن قدر ارزان نبود که همه بتوانند از آن استفاده کنند. نخستین ساعت عمومی در میلان ایتالیا نصب شد (۱۳۵۳م). در قرن ۱۷، با به کار بردن آونگ در ساعت های بزرگ و فنر رقاصک در ساعت های کوچک (مچی)، نحوۀ اندازه گیری زمان در هر دو نوع کاملاً متحول شد.
انواع ساعت. کرونومتر دریایی ساعتی دقیق با طرح ویژه است که در دریا و برای نشان دادن وقت گرینویچ به کار می رود. ساعت برقی پس از کشف اثرهای مغناطیسی جریان های الکتریکی در قرن ۱۹ ساخته شد. یکی از قدیمی ترین و رضایت بخش ترین سیستم های کنترل برقی ساعت را ماتئوس هیپ اختراع کرد (۱۸۴۲). در یکی از انواع ساعت برقی ، به جای آونگ یا رقاصک فنری ، موتور الکتریکی سنکرون قرار می دهند که نوسانات (فرکانس ) جریان برق را می شمارد و به کمک چرخ دنده های مناسب زمان را با عقربه روی صفحۀ مدرج نشان می دهد. ساعت بلور کوارتز، که ساخت آن با کشف اثر پیزوالکتریکی بلورهای خاص امکان پذیر شد، بسیار دقیق است و تغییر کوتاه مدت دقت آن حدود یک هزارم ثانیه در شبانه روز است . ساعت اتمی دقیق تر از آن است . در ساعت اتمی از خاصیت تشدید طبیعی اتم های خاصی، ازجمله سزیوم، به منزلۀ تنظیم کنندۀ کنترل فرکانس نوسانگر بلور کوارتز استفاده می کنند. دقت این ساعت ها یک ثانیه در هر ۳۰۰ میلیون سال است. نخستین ساعت عمومی انگلستان ساعت کلیسای جامع سالزبوری است (۱۳۸۶م) که هنوز کار می کند. نیروی دریایی بریتانیا تا ۱۸۲۰ زمان را با ساعت های شنی نیم ساعتی اندازه می گرفت. ساعتِ بزرگِ ناقوس دار و چهارطرفه ای که در برجِ عمارتِ شمس العماره نصب شد، نخستین ساعتِ واردشده به ایران بود (ح ۱۲۷۳ق). شرکتِ سازندۀ این ساعت مهندسی را نیز برای نصبِ آن به ایران فرستاد و این مهندس قاعدۀ کوک کردن و روغن کاریِ ساعت را به میرزا علی اکبر خان، معروف به ساعت ساز، آموخت. از طرفِ این شرکت ساعتِ بغلیِ جواهرنشانی نیز برای ناصرالدین شاه قاجار فرستاده شد. استفاده از این نوع ساعتِ کوکی که با کلیدی کوک می شد، به تدریج در میان اعیان و اشراف مرسوم شد. این ساعت ها را باید هر ۲۴ ساعت یک بار کوک می کردند و از آن جاکه برای ایرانیان غروب وقتِ شرعی بود، ساعت های اولیۀ وارداتی به ایران همگی غروب کوک بودند، یعنی همۀ ساعت داران ساعت های خود را هنگامِ غروب کوک می کردند. این قاعده تا دورۀ حکومت رضاشاه پهلوی باقی بود، تا این که در زمان او وقت کوکِ ساعت از غروب به ظهر تغییر کرد. در این زمان ظهربه ظهر تلگرافی از لندن مخابره می شد که ساعتِ دقیق را از روی ساعتِ لندن معلوم می کرد. به آن دست ساعت هایی که ظهر به ظهر کوک می شدند، ظهرکوک می گفتند. رفته رفته که بر شمارِ ساعت داران افزوده شد و استفاده از ساعت عمومیت یافت، لزومِ تأسیسِ تعمیرگاهِ ساعت، ساعت سازی، نیز احساس شد. علی اکبر خانِ ساعت ساز که فضلِ تقدم داشت در بازارچۀ مروی دکانی گرفت و نخستین ساعت سازی ایران را تأسیس کرد وشاگردانی پرورد که هریک بعدها در گوشه ای دکانِ ساعت سازی برپا کردند.

ساعت (تاریخچه ورود به ایران). ساعت؛ تاریخچه ورود به ایران
ساعتِ بزرگِ ناقوس دار و چهارطرفه ای که در برجِ عمارتِ شمس العماره نصب شد، نخستین ساعتِ واردشده به ایران بود (ح‍ 1273ق). شرکتِ سازندة این ساعت مهندسی را نیز برای نصبِ آن به ایران فرستاد و این مهندس قاعدة کوک کردن و روغن کاریِ ساعت را به میرزا علی اکبر خان، معروف به ساعت ساز، آموخت. از طرفِ این شرکت، ساعتِ بغلیِ جواهرنشانی نیز برای ناصرالدین شاه قاجار فرستاده شد. استفاده از این نوع ساعتِ کوکی که با کلیدی کوک می شد، به تدریج در میان اعیان و اشراف مرسوم شد. این ساعت ها را باید هر 24 ساعت یک بار کوک می کردند و از آن جاکه برای ایرانیان غروب وقتِ شرعی بود، ساعت های اولیة وارداتی به ایران همگی غروب کوک بودند، یعنی همة ساعت داران ساعت های خود را هنگامِ غروب کوک می کردند. این قاعده تا دورة حکومت رضا شاه پهلوی باقی بود، تا این که در زمان او وقت کوکِ ساعت از غروب به ظهر تغییر کرد. در این زمان ظهربه ظهر تلگرافی از لندن مخابره می شد که ساعتِ دقیق را از روی ساعتِ لندن معلوم می کرد. به آن دسته ساعت هایی که ظهر به ظهر کوک می شدند، ظهرکوک می گفتند. رفته رفته که بر شمارِ ساعت داران افزوده شد و استفاده از ساعت عمومیت یافت، لزومِ تأسیسِ تعمیرگاهِ ساعت، (ساعت سازی)، نیز بروز کرد. علی اکبر خانِ ساعت ساز که فضلِ تقدم داشت در بازارچة مروی دکانی گرفت و نخستین ساعت سازی ایران را تأسیس کرد و شاگردانی پرورد که هریک بعدها در گوشه ای دکانِ ساعت سازی برپا کردند.
68010300

ساعت (واحد زمان). ساعت (واحد زمان)(hour)
دوره ای زمانی مطابق ۶۰ دقیقه.یک روز تقویمی ۲۴ ساعت است.

فرهنگ فارسی ساره

تسو، تسوک، گاهسنج


فرهنگستان زبان و ادب

{Horologium, Hor, Pendulum Clock} [نجوم] صورت فلکی کم نوری در آسمان جنوبی (southern sky ) در همسایگی صورت فلکی نهر و تاربست

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ساعت مقداری از زمان می باشد که در دو معنای ساعت عرفی و ساعت نجومی استعمال شده است و در روایات و به مناسبت در کلمات فقها کاربرد دارد.
مراد از ساعتی که در مفهوم زمان به کار می‏رود یکی از دو معنای عرفی و نجومی است.

← ساعت عرفی
ساعت در روایات هم به ساعت عرفی و هم به ساعت نجومی اطلاق شده است که در ذیل به بعضی از موارد آن اشاره می شود.
← ساعت عرفی در روایات
۱. ↑ لغت نامه دهخدا.۲. ↑ بحار الأنوار ج۸۹، ص۱۷۳.
...

جدول کلمات

زمان

پیشنهاد کاربران

ساعت ”س“:[اصطلاح نظامی] زمان اعلام بیداری ( به وسیله شیپور، صوت، رادیو ) در مراکز آموزشی را ساعت ” س“ نامند؛ و بر مبنای این زمان ساعتهای کار روزانه تعیین و برابر آن عمل می‎شود.
دانشنامه دفاعی ( نحن صامدون )


در کوردی سورانی من واژه ورد به معنی دقیقه و ورز به معنی سال رو ندیدم در کردی برای وقت از واژه کات، kat، سات، sat، گاوا، gava و واژه های دیگر استفاده میشه اکثر این واژه با کمی تغییر در پارسی باستان بوده مانند yava به معنی هنگام. در کردی گاوا، ، که معادل فارسی نو هنگام
اما ورز در کردی سورانی به معنی فصل ( ورز ) و کشاورزی ( ورزیر ) است در فارسی نو خود واژه های کشاورز ( کشا - ورز ) یا ( برزگر ) هم وجود دارد برای زمان مثلا از واژه هخامنشی ( سردم sardam ) که در پارسی باستان به معنی سال بوده استفاده میشه مثلا زمان شاه به کوردی میشه سردم شاه یعنی زمان شاه، ، ، برای زمان از واژه ( جار jar ) که در کتیبه کعبه زرتشت هم وجود دارد استفاده میشه به معنی بار ، دفعه، زمان که این واژه در واژه خشکسالی در پارسی باستان به صورت yar بوده که با واژه سال در انگلیش نزدیکی دارد
اوسا در پارسی هخامنشی به معنی ان گاه
سردم در پارسی باستان به معنی سال در کردی نو به معنی زمان گذشته
واژه پارسی yava در کردی gava در فارسی نو hengamهنگامی و وقت
واژه ایسه، ایستا ، نهاnaha به معنی الان

گَه ( پارسی نو ) برای هر شصت دَقَه ( دقیقه ) مَیدیو /مَیدو ( پارسی نو ) تسو ، زمان ، گاه ، آوام

زَماسنج - گاس - دستگاهی برای سنجشِ زَمان - تَکی ( واحدی ) برای سنجشِ زَمان - زَماسنج و گاس واژه هایی پارسی هستند.
یک ساعت = یک گاس.
هر شصت تیک ( ثانیه ) برابربا یک زَم ( دقیقه ) و هر شصت زَم ( دقیقه ) برابربا یک گاس ( ساعت ) میباشد.

ساعت به معنای زمان = گاه
ساعت به معنای زمان سنج = گاه نما

کلمه ساگت و یا سات کلمه ای ایرانی است که معرب آن ساعت است، به معنی گذشتن. در برخی گویش های ایرانی مانند لری سات تلفظ میشه و در زبان آلمانی زَیت در بوسنی و ساتی تلفظ میشه.

ساعت دیواری hourlage می باشد.

در ایران باستان، چوبی بر زمین می کوبیدند و با چرخش سایه آن، از زمان آگاه می شدند و این چوب را سایَک می گفتند که واژه ساعت نیز از همین واژه است

به دوستی که نوشته ساعت به آلمانی می شود زیت: گاهنما به زبان آلمانی می شود Die Uhr و دمان یا زمان می شود Die Zeit در زبان آلمانی Z را باید اینگونه خواند نوک زبان زیر دندانهای چانه بالا گذاشته می شود و ست گویش می شود. پس Zeit سایت خوانده می شود. دوست دیگری که زبانزدی را به ترکی نوشته, در پارسی هم به کسی که از زیر دوش یا گرمابه می آید می گوییم ساآت آب گرم. این یک جور تندرستی گفتن به دیگری است و اگر بخواهیم به آلمانی آنرا ترجمک* کنیم چم آن می شود: به خاطر بخار سبکی که گذاشته ایی شاد باش می گویم. به آلمانی می شود ,
Ich gratuliere dir zu lichtem Dampf که در آلمانی چنین چیزی نیست و اگر به یک آلمانی چنین بگویی در نخواهد یافت. مانند خسته نباشی است که در زبان انگلیسی هست و در آلمانی نیست. ولی در باره دمان Time و گاهنما Clock کهن نگاری آن به درستی آشکار نیست که چه کسی نخستین گاهنما را نوآفرینی کرده است. وقتی یک گاهنمای مچی با مارک سوئیسی خریداری می کنیم پرک های آنرا روی ده و ده دقیقه گذاشته اند.
چرا اینجوری است؟ یکی اینکه در هشتم ماه مه ۱۹۴۵ که آلمان هیتلری شکست خود را پذیرفت درست زمان ده و یازده دقیقه جنگ پایان پذیرفت. پس ده و ده دقیقه پیروزی نیروهای آمریکا, انگلیس و فرانسه بود, و این شکل یک نشانه Victory است که با دو انگشت نشانه و میانه هم نشان داده می شود. چون سوئیس بهترین کمپانی های گاهنما سازی را دارد با این شکل کامیابی خود را نشان می دهد. دیگر اینکه این شکل مانند آدمی با چهره خندان است. انگیزه دیگر این است وقتی پرک های گاهنما این شکل را داشته باشد متقارن Symmetrical است و بهتر می شود مارکی که زیر رویه گاهنما نوشته می شود خواند.

*پا برگی واژه ترجمه تازی است که آنها آنرا از ترجمک پارسی گرفته و در واژه نامه خود آنرا به آن شکل نوشته اند. می توانیم برگردان هم بکار ببریم!

ساعت
این واژه اَرَبیده ی سایه پارسی است .
در گذشته ها تکه چوبی را در زمین فرو می کردند و با سایه ای که در اَتَر ( = اثر ) نور ( = نیر، نیرو ، نار، انار ، نارنج ) خورشید یا آفتاب بر روی خاک پدید می آورد پی به زمان و وغت ( وخت ) می بردند .
سایه< ساعَه< ساعَت
در پارسی امروز : سااَت ، سائت گفته میشود که درست است . در زبان آلمانی هم زمان را Zeit می گویند که هم ریشه با سااَت است ولی به سااَت Uhr گفته می شود.
در زبان انگلیسی time به مینه زمان است که در مازندرانی تَمَن می گویند که با واژه های پارسی دَم ، دَمان و زَمان
هم تبار است .

منم میپندارم که ساعت معرب سایه است، چون گاهنمای باستانی چوبی را در زمین میگذاشتند و سایه یا به معرب شده سایت یا ساعت را میدیدند، و این واژه هارا خود دانشمندان ایرانی معرب کرده اند

گاهنما. گاس

سپاس از همهٔ یاران مهربان که با توضیحات شان بر دانسته های ما افزودند ؛
حروف الفبا و کلا خطی را که با آن می نویسیم نمی توان عربی دانست چرا که حرف ط که عربی فرض شده است حرفی از الفبای پهلوی است ، با همین شکل ، خودتان می توانید بروید و ببینید .
دربارهٔ حرف ث ؛ در زبان هخامنشی کلمه ای است با تلفلظ patha به معنی راه اگر بخواهیم آن را با الفبای فارسی بنویسیم چنین می شود پاثا ، پس حرف ث را هم نمی توان عربی دانست .
دربارهٔ حرف ذ ؛ تا آنجا که بنده می دانم تا چند سده پس از یورش عرب کلمات فارسی را با تلفظ قبل از این حمله می نوشتند . مثلا کلمهٔ خداوند را خذاوند می نوشتند . این را هم خودتان می توانید مراجعه کنید و ببینید . همین حالا هم کلمهٔ گذار را داریم ، در عربی که حرف گ نیست پس کلمهٔ گذار و حرف ذ هم در ایران بوده است .
از سویی برخی از اقوام ایران هنوز هم حرف ذ را به درستی تلفظ می کنند به این گونه که هنگام تلفظ نوک زبان را به انتهای دندان های جلوی و تا حدی هم به سقف دهان می چسبانند .
با توجه به آن چه در بالا خدمت دوستان عرض کردم و نشانه های بسیار دیگر که اینجا مجال گفتن شان نیست ، بنده با اطمینان کامل می گویم که الفبای کنونی ، که برخی آن را عربی می دانند و عده ای ، بعضی از حروفش را عربی می دانند نه تنها عربی نیست ؛ بلکه به یقین ایرانیان از روی الفبای خطوط قدیمی ایرانی نوشته اند و متعلق به خود ما است. و در واقع عرب دارد از الفبای فارسی استفاده می کند.

تکمیلیه و اصلاحیه ی واژه ی #ساعت در عربی زیت در آلمانی به معنی زمان ✅


متن زیر را بخوانیم : ( متن زیر نقل قول است. )


/واژه ایرانی ساگت یا سائت که عرب آنرا ساعت مینویسد از ریشه *sak - به معنای گذشتن to pass ساخته شده که در لغتنامه سکا - ختن به شکل *sakati به معنای زمانtime و sāta به معنای گذر زمانpassing of time و در متنهای دیگر به شکل *θakata به معنای passed ( time ) ثبت شده است. بدل شدن ساگت به ساعت مانند بدل شدن بگذار - بذار و پاگس - باعث و نگوشیدن - نیوشیدن است.

ساعت را در برخی گویشهای ایرانی مانند لوری سات در بوسنی - کروواسی сат در زبان رومن sat و در آلمان zeit میخوانند که نشان میدهد واژه ساعت به کوشش عربی نگاران دوهجایی باقی مانده وگرنه امروزه میبایست یک هجایی و به شکل سات به کار میرفت.

پیرسها:
*Dictionary of Khotan - Saka by Harold Walter Bailey
**An Introduction to Old Persian by Prods Oktor Skj�rv�/


جدا از ایرانی خواندن این واژه که مضحک است مضحکتر از آن ایرانی خواندن ساکاها هست. ♦️

آیا شما فعلی به صورت سوئوماق - soğumaq سووماق - sovumaq به معنی گذشتن و سرد شدن دارید؟

آیا شما بنی به شکل ساوماق به معنی رد و دفع کردن ( شاهمرسی ) دارید؟♦️

پس چگونه ادعا میکنید این واژه ایرانیست؟
ساوات یا سائات ( sağat ) به معنی زمان بوده است از فعل ساواماق یا سووماق به معنی گذشتن ( معنی دوم آن سرد شدن است و واژه ی سووق به معنی سرد از این بن است از تفسیر گذشتن زمان به گرما گفته شده است - چای سوئودو مربوط به گذشتن و سرد شدن در اثر زمان )

سائات - sağat یا به شکل نوشتار saat ( از بن سائاماق - sağamaq ساواماق - savamaq سوئوماق - soğumaq سووماق - sovumaq ) یک واژه ی ترکیست که وارد زبان های هند و اروپایی و عربی شده است. ♦️
سائاماق ( شکل امروزی سوئوماق )
سائا ت پسوند اسم ساز

اینطور که من بررسی کردم ساعت واژه ای ایرانی است ، ولی برخی از ترک زبان های ما گویی دچار توهمن ، زبان ترکی زبان قومی بیابانگرد بود که از فرهنگ بی بهره بودند و واژه چندانی هم نداشتند ( مثلن زبان وحشیان آمازون چند تا واژه دارد؟ ) بیش از نود درصد واژه گان خودرا ( ترک زبانان ) از همسایگان بیشتر ایرانی تبار خود گرفتند مثلن از سغدی ها ( واژه های بشقاب و اتاق و خانم و خاتون و . . . که زبان شناسان به اندازه کافی در باره آن نوشتند )

تکمیلیه و اصلاحیه ی واژه ی #ساعت در عربی زیت در آلمانی به معنی زمان ✅


متن زیر را بخوانیم : ( متن زیر نقل قول است. )


/واژه ایرانی ساگت یا سائت که عرب آنرا ساعت مینویسد از ریشه *sak - به معنای گذشتن to pass ساخته شده که در لغتنامه سکا - ختن به شکل *sakati به معنای زمانtime و sāta به معنای گذر زمانpassing of time و در متنهای دیگر به شکل *θakata به معنای passed ( time ) ثبت شده است. بدل شدن ساگت به ساعت مانند بدل شدن بگذار - بذار و پاگس - باعث و نگوشیدن - نیوشیدن است.

ساعت را در برخی گویشهای ایرانی مانند لوری سات در بوسنی - کروواسی сат در زبان رومن sat و در آلمان zeit میخوانند که نشان میدهد واژه ساعت به کوشش عربی نگاران دوهجایی باقی مانده وگرنه امروزه میبایست یک هجایی و به شکل سات به کار میرفت.

پیرسها:
*Dictionary of Khotan - Saka by Harold Walter Bailey
**An Introduction to Old Persian by Prods Oktor Skj�rv�/


جدا از ایرانی خواندن این واژه که مضحک است مضحکتر از آن ایرانی خواندن ساکاها هست. ♦️

آیا شما فعلی به صورت سوئوماق - soğumaq سووماق - sovumaq به معنی گذشتن و سرد شدن دارید؟

آیا شما بنی به شکل ساوماق به معنی رد و دفع کردن ( شاهمرسی ) دارید؟♦️

پس چگونه ادعا میکنید این واژه ایرانیست؟
ساوات یا سائات ( sağat ) به معنی زمان بوده است از فعل ساواماق یا سووماق به معنی گذشتن ( معنی دوم آن سرد شدن است و واژه ی سووق به معنی سرد از این بن است از تفسیر گذشتن زمان به گرما گفته شده است - چای سوئودو مربوط به گذشتن و سرد شدن در اثر زمان )

سائات - sağat یا به شکل نوشتار saat ( از بن سائاماق - sağamaq ساواماق - savamaq سوئوماق - soğumaq سووماق - sovumaq ) یک واژه ی ترکیست که وارد زبان های هند و اروپایی و عربی شده است. ♦️
سائاماق ( شکل امروزی سوئوماق )
سائا ت پسوند اسم ساز

کسانی که فکر میکنند تاریخ ترک ها قدیمی نیست سخت در اشتباهند
قدیمی تر از فارس است
شما برای حرف هایتان دلیل ندارید

تساک و گاس
Gās: hour
Tasāk: clock

《 پارسی را پاس بِداریم 》
ساعَت
با دُرود
جُستارِ کوتاهی زیرِ واژه یِ قِشلاق دَر باره یِ زَبانِ تورَکی یا تورانی یا سَکایی / سُغدی باستان ( تُرکیِ اِمروز ) آوَرده شُده اَست .
با سِپاس

با درود

بله درست است امروزه آنقدر زبان پارسی در زبان ترکی تاثیر گذار بوده که حتی اگر واژگان پارسی را از ترکی حذف نماییم این زبان کاملا فلج و ناتوان می شوند

در ضمن باید این را نیز گفت که از سده های ۸ و ۹ میلادی اقوامی صحرا گرد و عشایر به نام ترکان از مغولستان به آسیای میانه و غرب و شمال غرب چین کوچ کردند و توانستند برخی گروه های از اقوام ایرانی تبار یعنی گروهی از سکاها را تابع خود نماید

ولی زمانی پایشان در خوارزم و سغد گذاشتتند ایرانیان باستان با آنها جنگیدن و آن ها را بیرون راندن


در ضمن کلمه ساعت معرب ساگت است

مانند خندق که در پارسی کهن خندک گفته می شد



تَسو یا تَسوک به معنای Hour است نه clock. برابر clock می شود تَسوسنج یا تَسوک سنج.

در پهلوی ساسانی واژه ای داریم به نام wisānag که برابر با ده ثانیه است. این واژه اگر به پارسی امروز می رسید علی القاعده باید می شد �ویسانه� یا �وِسانه� یا �وِسان�.

با توجه به اینکه هر دقیقه شش برابر یک وسان یا وسانه است، دقیقه را می توان �ششوِسان� یا �ششوِسانه� نامید.

در پهلوی اشکانی واژه �فِرِستان� را داریم که آن هم به معنای ده ثانیه است. بنابراین دقیقه را �ششفرستان� نیز می توان نامید.

و اما ثانیه. برای ثانیه نیز می توان �فرستاندَهَک�، �وساندَهَک� ( فرستان دهک: یک دهم فرستان، وسان دهک: یک دهم وسان یا وسانه ) را به کار برد.

یا اینکه با افزودن پسوند کوچک سازی �ژه� برای ثانیه �فرستانژه� یا �وِسانژه� را ساخت.

من خود اینها را می پسندم 👇

دقیقه = ششوِسان
ثانیه = وِسانژه

تَسو، هاسَر = ساعت ( hour )
‏هاسَرژه = دقیقه
وِسانژه = ثانیه

{برساخته از �هاسَر� و �وِسانَگ� پهلوی به همراه پسوند کوچک سازی �ژه� که دیسهٔ دیگری از همان پسوند �چه� است و در نایژه، مژه ( =موژه، موی کوچک ) دیده می شود.

هاسَر = ساعت، hour
وِسانَگ = ده ثانیه}

بن مایه: فرهنگ کوچک پهلوی، مکنزی

‎#پیشنهاد_شخصی
‎#پارسی دوست

ساعت . دقیقه. ثانیه/. . پیشا. . میان. . پسا

ساعت/ گردان

ساعت ( Clock ) : تَساک ( برگرفته از تسوک در پارسی میانه )
ساعت ( Hour ) : گاس ( برگرفته از گاس در پارسی میانه، ریشه گاه )
دقیقه ( Minute ) : زَم ( همریشه با دم و دمان در پارسی میانه و زمان در پارسی نوین )
ثانیه ( Second ) : دَمِه ( همریشه با دم و دمان در پارسی میانه و زمان در پارسی نوین )


کلمات دیگر: