کلمه جو
صفحه اصلی

دقیقه


مترادف دقیقه : لطیفه، نکته، لحظه، لمحه

برابر پارسی : دم، دَم، شمار

فارسی به انگلیسی

minute, minute point, knack

M, minute


فارسی به عربی

دقیقة

عربی به فارسی

دقيقه , دم , ان , لحظه , پيش نويس , مسوده , يادداشت , گزارش وقايع , خلا صه مذاکرات , خلا صه ساختن , صورت جلسه نوشتن , پيش نويس کردن , بسيار خرد , ريز , جزءي , کوچک


مترادف و متضاد

minute (اسم)
یادداشت، دم، مسوده، پیش نویس، لحظه، ان، دقیقه، گزارش وقایع

لطیفه، نکته


لحظه، لمحه


۱. لطیفه، نکته
۲. لحظه، لمحه


فرهنگ فارسی

نکته باریک، علم هیئت، یک شصتم ازیک درجه، دقائق
( اسم ) ۱ - مونث دقیق نکات دقیقه . ۲ - نکته باریک امر غامض . ۳ - یک شصتم از هر ساعت و آن برابر است با شصت ثانیه . ۴ - زمانی کوتاه لحظه : [[ یک دقیقه صبر کنید ]] . ۵ - یک شصتم از یک درجه . ۶ - ( تصوف ) سر دقیق که هر کس بر آن آگاه نشود و مرتبت دقایق اجل از مرتبت حقایق است . ( دستور ۱٠۴ : ۱ ) جمع دقائق ( دقایق )

فرهنگ معین

(دَ قِ یا قَ ) [ ع . دقیقة ] (اِ. ) ۱ - یک ششم ساعت . ۲ - نکته ، نکته باریک . ۳ - یک شصتم از یک درجه . ج . دقائق .

لغت نامه دهخدا

دقیقه. [ دَ قی ق َ /ق ِ ] ( از ع ، ص ، اِ ) دقیقه. مؤنث دقیق. ج ، أدِقّة،أدِقّاء. ( از اقرب الموارد ). در ناظم الاطباء جمع آن دِقاق و دَقائق ضبط شده است. رجوع به دقیق شود. || نکته باریک لطیفه. نازک کاری. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : اندر داروهای مسهل آمیختن نه دقیقه بکار باید داشت از بهر آنکه هر دقیقه اندر این باب اصلی بزرگ است و هرگاه طبیب از این اصلها غافل باشد منفعت دارو مضرت گردد. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
به صد دقیقه ز آب درمنه تلخترم
به سخره چشمه خضرم چه خواند آن دریا.
خاقانی.
زیشان شنو دقیقه فقر از برای آنک
تصنیف را مصنف بهتر کند بیان.
خاقانی.
افشای این سِر و اظهار این دقیقه جایز نشمرده ام. ( سندبادنامه ص 175 ). طرار گفت : ای مهتر، نه همانا که او این دقیقه داند؟ ( سندبادنامه ص 309 ).
هر چه هست از دقیقه های نجوم
یا یکایک نهفته های علوم.
نظامی.
کاین درج کآسمان شه دارد
وین دقیقه که او نگه دارد
هیچکس را ز خسروان جهان
کس ندیده ست آشکار و نهان.
نظامی.
استاد را بزورآوری بر من دست نبود بلکه مرا دقیقه ای از علم کشتی مانده بود که از من دریغ می داشت امروز بدان دقیقه بر من دست یافت. ( گلستان سعدی ).
امید در کمر زرکشت چگونه ببندم
دقیقه ایست نگارا در آن میان که تو دانی.
حافظ.
لب پیاله ببوس آنگهی به مستان ده
بدین دقیقه دماغ معاشران تر کن.
حافظ.
- دقیقه شناس ؛ نکته شناس. نکته بین. باریک بین : نِقرس ؛ طبیب حاذق بسیارنظر دقیقه شناس. ( منتهی الارب ).
|| ( اصطلاح عرفان ) به معنی سِر دقیق است که هر کس بر آن آگاه نشود و مرتبت دقایق اجل از مرتبت حقایق است. ( فرهنگ علوم عقلی از دستور العلماء ج 1 ص 104 ).
|| ( اصطلاح نجوم ) جزء شصتم است از درجه. ( منتهی الارب ). شصت یک ِ درجه و هر دقیقه شصت ثانیه باشد. ( از مفاتیح العلوم ). یک حصه از شصت حصه درجه ، و تمامی درجه های فلک سه صد و شصت باشد. بدانکه فلک را دوازده برج اند و هر برج را سی درجه و هر درجه را شصت دقیقه و هر دقیقه را شصت ثانیه. ( غیاث ). سدس عشر درجه است ، و اطلاق میشود بر سدس عشیر ساعت ، و همچنین است حال در مابعد دقیقه از مراتب ، یعنی ثانیه ها و ثالثه ها و غیر آن ، یعنی دقیقه را گاهی از درجه گیرند و گاهی از ساعت. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). از اجزای واحد زاویه است برابر یک شصتم درجه ، و منقسم به 60 ثانیه. ( از دایرةالمعارف فارسی ) : آفتاب را دو دور بود، یکی آنکه هر سیصد و شصت و پنج روز و ربعی از شبانروز به اول دقیقه حمل بازآید به همان وقت و روز که رفته بود. ( نوروزنامه ). || واحد زمان ، سدس عشر ساعت. ( از اقرب الموارد ). شصتم جزء از هر ساعت. ( ناظم الاطباء ).از اضعاف واحد زمان ، برابر 60 ثانیه. ( از دایرةالمعارف فارسی ). ج ، دَقائق. ( از اقرب الموارد ). || کنایه از زمان بسیار کوتاه ، چنانکه گویند: یک دقیقه صبر کنید. ( از ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. = دقیق
۲. (اسم ) یک شصتم ساعت که شصت ثانیه است.
۳. (اسم ) (نجوم ) یک شصتم از یک درجه.
۴. [قدیمی] نکتۀ باریک و ظریف.

دانشنامه عمومی

دقیقه (مخفف:min) یکای زمان است که برابر با ۶۰ ثانیه و یک شصتم ساعت است. در موارد خیلی نادر دقیقه می تواند ۵۹ یا ۶۱ ثانیه باشد که ثانیه کبیسه می گویند. در بیان دقیقه آن را با علامت پریم مشخص می کنند مانند ۵′ .
دقیقه قوسی

دق-یق-ه یا دقیقه (دگ یا دق یک گاه) از آنجائیکه اکثر آوا ها بر گرفته از آوا های طبیعی و پیرامونی است، حروف یا علائم آوایی نیز با همان مفهوم در گفت و شنود بکار گرفته می شده است. آوای «د» از صدای سم شنیده می شده و ضربه زدن به شیئی که این آوا را داشته مانند قلم و چکش در سنگتراشی. «دگ/دق-یگ-گاه» می تواند مفهوم حفره کوچک را داشته باشد. واژه دقیقه در غزلهای حافظ ، مفهوم حفرۀ کوچک یا پیمانۀ کوچک را می دهد, معیار عطاران جهت پیمایش دارو.


دانشنامه آزاد فارسی

دقیقه (minute)
یکای زمان، معادل ۶۰ ثانیه. همچنین، یکای زاویه، معادل یک شصتم درجه.

فرهنگ فارسی ساره

دم


پیشنهاد کاربران

زَم - تَکی ( واحدی ) برای سنجشِ زَمان - زَم یک واژه پارسی است.
یک زَم = یک دقیقه.
هر شصت تیک ( ثانیه ) برابربا یک زَم ( دقیقه ) میباشد.
هر شصت زَم ( دقیقه ) برابربا یک گاس ( ساعت ) میباشد.

دقیقه :
فوت و فن ( پوف در ترکی ) یا همان ( فوت فارسی )
سعدی گوید
بلکه مرا از علم کشتی ( ( دقیقه ای ) ) مانده بود و همه عمر از من دریغ همی داشت امروز بدان ( ( دقیقه ) ) بر من غالب آمد


دمینه

علوم دقیقه=Mathematics
هر دقیقه=Minutely
یک دقیقه=Whipstitch
یک میلیون دور در دقیقه=Megacycle
پانزده دقیقه=Quarter Hour


شصتک ( shastak )

ساعت = گاه
دقیقه شصتک گاه است
دقیقه = گاه شصتک = گاهک
برای دقیقه گاهک یا شصتک را می توان بکار برد که چون شصتک ثانیه را نیز در بر می گیرد ( ثانیه = یک شصتم دقیقه ) آنگاه:
دقیقه = گاهک

گویا واژه زَم درخور وجایگزین خوبی میباشد

با سپاس از شما کاش خاستگاه ( منبع ) این فرمایش تان که: زَم - تَکی ( واحدی ) برای سنجشِ زَمان - زَم یک واژه پارسی است. یک زَم = یک دقیقه. هر شصت تیک ( ثانیه ) برابربا یک زَم ( دقیقه ) میباشد. هر شصت زَم ( دقیقه ) برابربا یک گاس ( ساعت ) میباشد. را هم بفرمایید.

ساعت ( Clock ) : تَساک ( برگرفته از تسوک در پارسی میانه )
ساعت ( Hour ) : گاس ( برگرفته از گاس در پارسی میانه، ریشه گاه )
دقیقه ( Minute ) : زَم ( همریشه با دم و دمان در پارسی میانه و زمان در پارسی نوین )
ثانیه ( Second ) : دَمِه ( همریشه با دم و دمان در پارسی میانه و زمان در پارسی نوین )

‏تَسو، هاسَر = ساعت ( hour )
هاسَرژه = دقیقه
وِسانژه = ثانیه

{برساخته از �هاسَر� و �وِسانَگ� پهلوی به همراه پسوند کوچک سازی �ژه� که دیسهٔ دیگری از همان پسوند �چه� است و در نایژه، مژه ( =موژه، موی کوچک ) دیده می شود.

هاسَر = ساعت، hour
وِسانَگ = ده ثانیه}

بن مایه: ۱ - فرهنگ کوچک پهلوی، مکنزی ۲ - لغت نامه دهخدا

‎#پیشنهاد_شخصی
‎#پارسی دوست

اقای جاوید مدرس اول ، با پوزش معنای شعر را درست درک نکردند و برپایه برداشت خود ، دقیقه را فوت و فن بیان کرده اند بلکه هدف شاعر آنست که اگر دقیقه پایانی درس را یاد گرفته بودم ، آن دانش اکنون بکارم می آمد . بنابراین بازرسان آبادیس باید آن را بزودند که جایگاهی ندارد. با سپاس

پیشنهادهای امیرحسین و محسن شجری از این بابت برتر است که از واژه های موجود که در جاهای دیگر بکار می رود ، بهره نگرفته اند و نوین و تازه و زنده اند، بسیار خوب ، باید فرهنگ سازی شود ، با بکار بردن انها ، البته باید یکی ازین دو برگزیده شود و تنها این واژه ها بکار روند


کلمات دیگر: