کلمه جو
صفحه اصلی

تجربه


مترادف تجربه : آزمایش، آزمون، امتحان، تجربت، محک، آزمودگی، خبرت، خبرگی، آزمودن، آزمایش کردن

برابر پارسی : آزمون، کارآزمایی

فارسی به انگلیسی

experience, experiment, professionalism

experience, experiment


فارسی به عربی

تجربة

عربی به فارسی

سنجش , ازمايش , امتحان , عيارگري , طعم و مزه چشي , مزمزه , کوشش , سعي , سنجيدن , عيار گرفتن , محک زدن , کوشش کردن , چشيدن , بازجويي کردن , تحقيق کردن , اروين , ورزيدگي , کارازمودگي , تجربه , تجربه کردن , کشيدن , تحمل کردن , تمرين دادن


مترادف و متضاد

آزمایش، آزمون، امتحان، تجربت، محک


آزمودگی، خبرت، خبرگی


آزمودن


آزمایش کردن


experiment (اسم)
ازمایش، امتحان، تدبیر، تجربه

experience (اسم)
ازمایش، خبرگی، مکتب، تجربه، ورزیدگی، اروین، ازمودگی، کارازمودگی

۱. آزمایش، آزمون، امتحان، تجربت، محک
۲. آزمودگی، خبرت، خبرگی
۳. آزمودن
۴. آزمایش کردن


فرهنگ فارسی

آزمودن، آزمایش، تجارب جمع
۱- ( مصدر ) آزمودن آزمون کردن . ۲- ( اسم ) آزمایش آزمون .جمع تجارب .

فرهنگ معین

(تَ رِ بِ ) [ ع . تجربة ] ۱ - (مص م . ) آزمودن ، آزمایش کردن . ۲ - (اِمص . ) آزمایش . ج . تجارب .

لغت نامه دهخدا

تجربه. [ ت َ رِ ب َ ] ( مص )آزمودن. ( فرهنگ نظام ). تجربة. رجوع به تجربة شود.

تجربه. [ ت َ رِ / رُ ب َ / ب ِ ] ( از ع ، اِمص ، اِ ) آزمایش و امتحان. ( ناظم الاطباء ). آزمایش. و با لفظ گرفتن و کردن مستعمل است. ( غیاث اللغات ) :
برو ز تجربه روزگار بهره بگیر
که بهر دفع حوادث ترا بکار آید.
( منسوب به رودکی از کتاب احوال و اشعار رودکی ).
زیرا که به ز تجربه آموزگار نیست.
مسعودسعد.
این همه هست و سبکی عمر من
رفت و مرا تجربه ها اوفتاد.
خاقانی.
مرد خردمند هنرپیشه را
عمر دو بایست درین روزگار
تا بیکی تجربه آموختن
با دگری تجربه بردن بکار.
سعدی.
خوش بود گر محک تجربه آید بمیان
تا سیه روی شود هر که دراو غش باشد.
حافظ.
- امثال :
هر تجربه عقلی زیاده کند.
ترکیبها:
- باتجربه . بی تجربه. کم تجربه. پرتجربه. تجربه دار. تجربه داری. کم تجربگی. پرتجربگی. رجوع به تجربت و تجربیات و تجربة شود.
|| این کلمه در انجیل متی 22: 18 انجیل لوقا 4:13 آمده و در کتاب مقدس نیز بسیار وارد گشته است. معانی مختلفه می بخشد و اکثر اوقات قصد از جری شدن بگناه و ارتکاب آن است لهذا شیطان دشمن بنی نوع بشر خوانده شده است. انجیل متی 4:3. گاهی قصد از امتحان ایمان و اطاعت شخص است چنانکه در رساله یعقوب 1: 2 و 3 وارد است. و یا قصد از تجربه صبر خداوندی می باشد چنانکه در سفر خروج 17: 2، رساله اول قرنتیان 10:9 وارد است. اما باید دانست که قصد از کلامی که در دعای ربانی وارد است که «ما را در آزمایش می آورد»، این نیست که خداوند تجربه کننده ما است. رساله یعقوب 1:13 و14. بلکه مقصود اینست که خداوند ما را از افتادن درتجربه نگاه دارد. اما «تجربه می کند او را یا تا تجربه کند او را» که در انجیل متی 16: 1 و 19: 3 و انجیل مرقس 10: 2 و انجیل لوقا 10: 25 وارد است قصد آنست که ایشان بسیار کوشش نمودند که او را در دامهای خودگرفتار سازند یا او را بگناه کردن وادارند و پرواضح است که مسیح چون در زمین آمده شروع بخدمت خود نمود شیطان خواست که وی را امتحان نماید لهذا اول حیله او این بود که او را در صورتی که چهل شب روزه داشته بود بخوراک وادارد و دوم اینکه او را در امر دین و تقوی و پرهیز بتکبر وادارد، لهذا او را گفت از کنگره هیکل بزیر انداخته بخداوند متوکل شود و سومی محض آوازه و نیکنامی و جمع بود پس پرواضح است در تجربه نخستین اول نظر شیطان به بشریت مسیح بود که مثل سایر بنی نوع بشر گرسنه و تشنه میشود و در تجربه دوم نظرش به پرهیز و تقدس و دینداری او و در تجربه سوم نظرش بر این بود که او یهودی است و اعتقاد یهود هم برآنست که چون مسیح آید سلطنت خواهد کرد. اما با وجود همه ٔاینها مسیح بر او غالب آمده ویرا از حضور خود راند پس بدینطور آدم دوم بر قوات جهنم ظفر یافت. ( قاموس کتاب مقدس ص 246 ).

تجربه . [ ت َ رِ / رُ ب َ / ب ِ ] (از ع ، اِمص ، اِ) آزمایش و امتحان . (ناظم الاطباء). آزمایش . و با لفظ گرفتن و کردن مستعمل است . (غیاث اللغات ) :
برو ز تجربه ٔ روزگار بهره بگیر
که بهر دفع حوادث ترا بکار آید.
(منسوب به رودکی از کتاب احوال و اشعار رودکی ).
زیرا که به ز تجربه آموزگار نیست .

مسعودسعد.


این همه هست و سبکی عمر من
رفت و مرا تجربه ها اوفتاد.

خاقانی .


مرد خردمند هنرپیشه را
عمر دو بایست درین روزگار
تا بیکی تجربه آموختن
با دگری تجربه بردن بکار.

سعدی .


خوش بود گر محک تجربه آید بمیان
تا سیه روی شود هر که دراو غش باشد.

حافظ.


- امثال :
هر تجربه عقلی زیاده کند .
ترکیبها:
- باتجربه . بی تجربه . کم تجربه . پرتجربه . تجربه دار. تجربه داری . کم تجربگی . پرتجربگی . رجوع به تجربت و تجربیات و تجربة شود.
|| این کلمه در انجیل متی 22: 18 انجیل لوقا 4:13 آمده و در کتاب مقدس نیز بسیار وارد گشته است . معانی مختلفه می بخشد و اکثر اوقات قصد از جری شدن بگناه و ارتکاب آن است لهذا شیطان دشمن بنی نوع بشر خوانده شده است . انجیل متی 4:3. گاهی قصد از امتحان ایمان و اطاعت شخص است چنانکه در رساله ٔ یعقوب 1: 2 و 3 وارد است . و یا قصد از تجربه صبر خداوندی می باشد چنانکه در سفر خروج 17: 2، رساله ٔ اول قرنتیان 10:9 وارد است . اما باید دانست که قصد از کلامی که در دعای ربانی وارد است که «ما را در آزمایش می آورد»، این نیست که خداوند تجربه کننده ٔ ما است . رساله ٔ یعقوب 1:13 و14. بلکه مقصود اینست که خداوند ما را از افتادن درتجربه نگاه دارد. اما «تجربه می کند او را یا تا تجربه کند او را» که در انجیل متی 16: 1 و 19: 3 و انجیل مرقس 10: 2 و انجیل لوقا 10: 25 وارد است قصد آنست که ایشان بسیار کوشش نمودند که او را در دامهای خودگرفتار سازند یا او را بگناه کردن وادارند و پرواضح است که مسیح چون در زمین آمده شروع بخدمت خود نمود شیطان خواست که وی را امتحان نماید لهذا اول حیله ٔ او این بود که او را در صورتی که چهل شب روزه داشته بود بخوراک وادارد و دوم اینکه او را در امر دین و تقوی و پرهیز بتکبر وادارد، لهذا او را گفت از کنگره ٔ هیکل بزیر انداخته بخداوند متوکل شود و سومی محض آوازه و نیکنامی و جمع بود پس پرواضح است در تجربه ٔ نخستین اول نظر شیطان به بشریت مسیح بود که مثل سایر بنی نوع بشر گرسنه و تشنه میشود و در تجربه ٔ دوم نظرش به پرهیز و تقدس و دینداری او و در تجربه ٔ سوم نظرش بر این بود که او یهودی است و اعتقاد یهود هم برآنست که چون مسیح آید سلطنت خواهد کرد. اما با وجود همه ٔاینها مسیح بر او غالب آمده ویرا از حضور خود راند پس بدینطور آدم دوم بر قوات جهنم ظفر یافت . (قاموس کتاب مقدس ص 246).

تجربه . [ ت َ رِ ب َ ] (مص )آزمودن . (فرهنگ نظام ). تجربة. رجوع به تجربة شود.


تجربة. [ ت َ رِ ب َ ](ع مص ) آزمودن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).تجریب . آگاهی یافتن و آزمودن کسی را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). رجوع به تجربت و تجربه شود.


فرهنگ عمید

۱. آگاهی یا مهارتی که فرد در طول زندگی به دست می آورد.
۲. (اسم مصدر ) آزمودن.
۳. (اسم مصدر ) آزمایش.
۴. (اسم مصدر ) [قدیمی] معاینۀ پزشکی.

دانشنامه عمومی

آروین.


آزمودگی یا آروین در مفهوم عمومی به همه مهارت ها و دانسته ها، از برخی پدیده ها و موضوعات که ناشی از برخورد با آن موضوع و درگیری با آن پدیده در خلال دورانی معین است،اطلاق می شود.

دانشنامه آزاد فارسی

تجربه (experience)
از مباحث محوری فلسفۀ ذهن، هم شأن و همراه مفهوم آگاهی. تجربه را به مسامحه جریان رویدادهای خصوصی می دانند که فقط بر دارندۀ آن ها معلومند و حداکثر در روابطی مبهم با رویدادهای دیگر، نظیر وقایع جهان خارج یا جریان مشابهی در دارندۀ دیگر، قرار دارند. جریان مزبور آگاهی دارندۀ آن را شکل می دهد. بنابراین میان ذهن و جهان افتراق کاملی وجود دارد و این شکاف پس از ایجادشدن به رغم تلاش های عظیم فلسفی پرشدنی نیست. ایدئالیسم و نیز شکاکیت از پی آمدهای آنند. از این رو هدف فلسفۀ متأخر شکل بخشیدن به مفهومی از تجربه با دشواری و ابهام کمتر است تا آن را به عینه دسترس پذیر کند، به گونه ای که واقعیات مربوط به نحوۀ تجربۀ شخص از جهان اصولاً همان قدر شناخت پذیر باشند که مثلاً واقعیات مربوط به بی علاقگی همین شخص به غذا. نقطۀ آغاز این هدف می تواند از مشاهدۀ این امر که تجربه ها محتواهایی دارند فراهم شود: این تجارب، جهان را به انحای مختلف به ما نشان می دهند و نحوۀ تلقی ما از جهان با کلمات و رفتار ما آشکار می شود. رابطۀ من با تجربۀ خودم شامل حافظه، بازشناسی و توصیف است که جملگی از مهارت هایی برمی خیزند که به یکسان در مراودات میان اشخاص استفاده می شوند. اخیراً بر شیوه ای تأکید می شود که در آن باید تجربه را یک «ساخته» یا محصول فعالیت بسیاری از نظام های شناختی فرعی دانست. کانت با این اندیشه آشنا بود زیرا تجربه را برابرنهاده یا ترکیبی از عملکردهای فعال ذهن می دانست. این که چنین برداشت هایی تا چه حد تمایز میان چیزها را آن گونه که عینیت دارند و آن طور که از درون به نظر می رسند، ازبین می برند به شدت محل بحث و گفت وگو است. گمان غالب این است که چنین دیدگاه هایی مرز میان تجربه و نظریه را مخدوش و صورت بندی آموزه های سنتی نظیر تجربه گرایی (امپریسم) را دشوارتر می کنند.

فرهنگ فارسی ساره

کارآزمای


نقل قول ها

تجربه (یا آزمودگی) در مفهوم همگانی به همه مهارت ها و دانسته ها، از برخی پدیده ها و موضوعات که ناشی از برخورد با آن موضوع و درگیری با آن پدیده در خلال دورانی معین است، گفته می شود.
• «خِرَد به خاطر سپردنِ تجربه هاست.» نهج البلاغه، نامه ۳۱ -> علی بن ابی طالب
• «تجربه نامی است که ما همه بر اشتباهات خود می گذاریم.»• «تجربه معلم سخت گیری است؛ او اول امتحان می کند و بعد درس می دهد.»اسپودی تمز بدون منبع• «تجربه طبیب حاذقی است که پس از بیماری به ملاقات شخص می آید.»• «انسان ها به نسبت ظرفیتی که برای کسب تجربه دارند عاقلند نه نسبت به تجاربی که اندوخته اند.»• «یگانه ترجمان عالم طبیعت آزمایش است. پس باید همیشه به تجربه پرداخت و هر کار را به هزار شکل آزمود.»• «تجربه مدرسه خوبی است ولی افسوس که خرجش سنگین است.»• «فقط یک چراغ است که مرا هدایت می کند و آن چراغ تجربه است.»پاتریک هنری بدون منبع• «آیا در دنیا کسی آنقدر عاقل است که از تجارب دیگران عبرت گیرد.»

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تجرِبه، اصطلاحی در منطق و فلسفه و از مبادی معرفت است.
تجربه در لغت به معنای « آزمون و آزمودن » و در اصطلاح به معنای ملاحظه و مشاهده مکرر توالی دو امر است، به نحوی که برای ذهن یقین حاصل شود که بین آن دو امر، رابطه علیت یا تلازم وجود دارد و صُدفه یا اتفاقی بودن آن از ذهن زایل گردد.
مجربات یا تجربیات نیز در اصطلاح علمای منطق قضایایی هستند که از راه تجربه به دست آیند و تمام شرایط تجربه در آن ها اعتبار شود.

تجربه مبادی برهان
این قضایا از امور بدیهی و ضروری و یقینی و از اقسام ضروریات و «القضایا الواجبُ قبولُها» است و بدین ترتیب قسیم اوّلیات ( بدیهیات )، محسوسات یا مشاهَدات، حدسیات، متواترات و فطریات است ( حس / حواس ؛ حدس ؛ متواتر ؛ فطری) و به عنوان مبادی برهان و مقدمه در قیاسهای برهانی به کار می رود.

تجربه از منظر علما
سهروردی در حکمة الاشراق مقدمات یقینی را به سه قسم (اوّلیات، محسوسات و حدسیات) تقسیم کرده و مجربات را از اصناف حدسیات دانسته است.
تجربه را به عنوان اصطلاحی منطقی و فلسفی نخستین بار ارسطو مطرح کرد، اما وی تنها به تعریف مختصری از تجربه در بخش برهان منطق پرداخت و تقریباً همان مطالب را در متافیزیک تکرار کرد.
به نظر ارسطو، برای انسان از ادراک حسی، حافظه حاصل می شود و از حافظه و یادآوریهای بسیارِ یک چیز، تجربه به دست می آید و از تجربه و مفاهیم بسیارِ ناشی از تجربه، ادراکی کلی در باره جزئیات یک نوع ــ و به عبارتی فن یا صناعت ــ پدید می آید.
به گفته فارابی تجربه تأمل در مصادیق جزئی مقدمات کلی و بررسی و آزمون محمول آن مقدمات نسبت به یک یک مصادیق جزئی است به نحوی که برای شخص تجربه کننده یقین ضروری حاصل شود که آن محمول در همه یا اکثر مصادیق جزئی قابل حمل است.
البته به نظر او اگر این بررسی با تعمد و قصد قبلی انجام شود، کلیات حاصل از آن، تجربه نامیده می شود، اما کلیاتی که بدون قصد قبلی برای انسان حاصل می شوند، یا نزد جمهور حکما نامی ندارند یا آن ها را مبادی برهان و معارف اولیه و نامهایی از این قبیل می خوانند.
به گفته او هنگامی که تجارب در نفس حاصل می شوند، نفس عاقلِ (بالفعل) می گردد، زیرا عقل چیزی غیر از این تجارب نیست و هر چه این تجارب بیش تر باشد، نفس از لحاظ عقلانی تمامتر خواهد بود.
به عبارت دیگر می توان گفت با حصول تجربه نفس از مرتبه ادراک جزئی و حسی به مرتبه ادراک کلی و عملی نایل می شود.
ابن سینا تحقیق در بحث تجربه را تکمیل کرده و علاوه بر تعریف تجربه، شرایط آن را نیز بتفصیل بیان کرده است.

تجربه از منظر منطقیان
...

گویش اصفهانی

تکیه ای: taǰroba
طاری: taǰroba
طامه ای: taǰroba
طرقی: taǰroba
کشه ای: taǰroba
نطنزی: taǰroba


جدول کلمات

اروین, رین

پیشنهاد کاربران

آموزه . فراگیری . . . آموخته ها . . تجربه ها. . . انباشته ها

اندوخته .

آموختگی . . آزمایش . . آگاهی . . آشنایی .

تجربه یعنی معکوس هزینه کردن عمر و بدست آوردن راههای بهتر زندگی درتمام ابعاد آن

تلفظ اصلی آن"تجرِبِه"
tajrebeh

امتحان کردن چیزی

Experience = تجربه

آروین= تجربه =اروند.
هم چنین.
آروین نام دستگاه آموزشی ( ( آسانیک گری ) ) است.

دریافتن - بدست آوردن
مانند: تا پول نداشته باشی قدرت را تجربه نخواهی کرد.
تا پول نداشته باشی زور و توان را درنخواهی یافت

آزمون و . . .
ولی برخی جا می توان گفت دانا یا آگاه

حالت دگر گونی ارزش ها

امتحان کردن چیزی را تجربه می گو یند

کارآزموده ( در برخی باره ها )

نمونه:
کارآزموده هایم را با وی در میان نهادم.

بررسی و آزمایش چیزی برای کشف مهجولاتی که در آن چیز وجود دارد

تَجرُبه
برای این واژه ی اَرَبی می توان از کارواژه ی : آزمودن، آزماییدن ، آزمایاندن و برگرفته های آن برابر نهادی در پارسی به دست آورد :
تَجربه = آزمودگی ، آزمایندگی ، آزمایش
مُجَرَب = آزموده ، آزماینده، آزمودار ( مانند : ویراستار ) ، آزمایشگر ، آزمایگر/ آزماگر ، آزمودگر ( مانند : رُفتِگَر )
و دیگر برساخته ها برای دَرآیه ها یا موارد دیگر :
آزمای : آزمایه ، آزمایا ، آزمایَند ، آزمایَن ، آزمایان ، آزمایَک ، آزمایاک ، آزمایال ، آزمایمان ، آزمایش، آزمایشمند ، آزمایشگاه، آزمایشکده ، آزمایشوَر. . .
آزمود : آزموده، آزمودگی ، آزمودگاه، آزمودمان ( مانند ساختمان ) ، آزمودار. . .


کلمات دیگر: