جعفر
فارسی به انگلیسی
[o.s.] small river
فرهنگ اسم ها
معنی: جوی، رود، نام ششمین امام شیعیان، ناقه ی پر شیر، ( اَعلام ) ) ابوعبدالله جعفر ابن محمّد [، قمری] ششمین امام شیعیان ( = امام صادق ( ع ) )، که اساس فقه شیعه به او منسوب است، ) جعفرابن ابی طالب: [قرن اول هجری] صحابی و پسر عم پیامبر اسلام ( ص ) و برادر حضرت علی ( ع ) [= جعفر طیار]، که در جنگ با کافران در مؤته کشته شد، ) جعفر برمکی: [ هجری]دولتمرد ایرانی وزیر و ندیم هارون الرشید که به فرمان او کشته شد، ) جعفر بایسنقری: [ هجری] خوشنویس ایرانی از مرد تبریز، شاهنامه بایسنقری به خط اوست، ) جعفرخان زند: شاه ایران [، قمری]، از سلسله ی زند، که با کشته شدن او به دست خویشاوند خودش، راه برای پیروزی آقامحمّدخان قاجار هموار شد، ( در اعلام ) نام فرزند ابوطالب و برادر امام علی ( ع ) و نام امام جعفر صادق ( ع )، جوی بزرگ، نام امام ششم شیعیان، نام برادر علی ( ع ) ملقب به ذوالجناحین و معروف به جعفر طیار
(تلفظ: jaefar) (عربی) جوی ، رود ، ناقهی پر شیر؛ (در اعلام) نام فرزند ابوطالب و برادر امام علی (ع) و نام امام جعفر صادق(ع) .
فرهنگ فارسی
نهر، رود، ناقه پرشیر
( اسم ) ۱- نهر جوی کلان فراخ . ۲- ماده شتر پر شیر.
ریاض همدانی ملک الشعرای بهار در کتاب سبک شناسی . زیر عنوان منشیان عهد فتحعلی شاه و محمد شاه آورده است : میرزا جعفر ریاض همدانی شاعر و نثر نویس بوده است و در سفارت انگلیس سمت منشیگری داشته دیوان شعرش به طبع رسیده است .
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن زیاد الاحمر ابوعبداﷲ، تابعی است .
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن زید شافعی (متوفی 793 هَ . ق .). او راست : رسالة البرهانی .
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ جعفربن محمد رودکی . رجوع به رودکی و رجوع به ابوعبداﷲ و نیز رجوع به جعفربن محمد در همین لغت نامه شود.
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن عثمان تکریتی (متوفی 699 هَ . ق .) از اهل تکریت عراق است . شاعر و دانشمند در علم حساب و فرائض بودو در شعرش لطافتی دیده میشود. (الاعلام زرکلی ج 2).
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) (میرزا ...) ریاض همدانی ، ملک الشعرای بهار در کتاب سبک شناسی زیر عنوان منشیان عهد فتحعلی شاه و محمدشاه آورده است : میرزا جعفر ریاض همدانی شاعر و نثرنویس بوده است و در سفارت انگلیس سمت منشیگری داشته ، دیوان شعرش به طبع رسیده است . (سبک شناسی ج 3 ص 334).
ترک من دست چو بر خنجر بیداد برد
تشنه را شوق زلال خضر از یاد برد.
(مجالس النفائس ص 96).
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) نام یکی از پسران علی بن موسی الرضا (ع ) امام هشتم شیعیان اثناعشری بوده است . (از مجمل التواریخ و القصص ص 457).
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) (میرزا ...) حقایق نگار. نام او را ملک الشعرای بهار در کتاب سبک شناسی زیر عنوان منشیان عهد فتحعلی شاه و محمدشاه آورده و او را مؤلف حقایق الاخبار دانسته است . (سبک شناسی ج 3 ص 335).
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم الجعفری محدث است . (لسان المیزان ج 2 ص 106).
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم الحضرمی محدث است و از علی بن موسی الرضا روایت کند. شیخ طوسی نام او را در شمار رجال شیعه آورده و گفته است که از بزرگان اهل کلام و فقه بوده . (لسان المیزان ج 2 ص 107).
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن ابی الحکم از صحابه ٔ پیامبر است و برخی احادیث از او روایت کرده اند. (قاموس الاعلام ج 3).
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن ابی الفرج وزیر بویهی از خاندان بنی عبدالرحیم بوده است . (تجارب السلف ص 252).
فلا یبعدن اﷲ قتلی تتابعوا
بمؤتة، منهم ذوالجناحین جعفر.
(الاعلام زرکلی ج 2).
پرت از پرهیز و طاعت کرد باید کز حجاز
جعفر طیار بر علیا بدین طاعت پرید.
ناصرخسرو.
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن ابی محمدبن ازهر. رجوع به ابن الازهر شود.
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن ابی وحشیه . رجوع به ابی بشر جعفر شود.
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن احمد مروزی . رجوع به ابوالعباس مروزی شود.
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن حسین شوشتری (متوفی 1303 هَ . ق .) فقیه امامی واعظ بود که در شوشتر متولد شد و به غری منتقل گردید و در دهکده ٔ کرند درگذشت و در نجف مدفون شد. از کتابهای اوست : الخصائص الحسینیه ، فی مقتل الحسین الشهید، منهج الرشاد، فوائد المشاهد و مجالس المواعظ (دو کتاب اخیر را یکی از شاگردان او از مجالس وعظ وی گرد آورده است ). (الاعلام زرکلی ج 2). رجوع به جعفر شوشتری شود.
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن احمدبن حسین بن احمدبن جعفر سراج معروف به قاری بغدادی و ابن سراج مکنی به ابومحمد، (417 - 500 هَ . ق .) ادیب و شاعر و عالم قرائت و نحوو لغت و از حافظان قرآن بوده است . وی در بغداد زاده شد و در همانجا درگذشت . همچنین سفرهائی به مکه و شام و مصر کرد. از تصنیفات مشهور او: مصارع العشاق و مناقب السودان و حکم الصبیان را می توان نام برد. علاوه بر آن چندین کتاب تألیف و تنظیم کرده که از آن جمله است : کتاب خرقی در فقه حنابله که آنرا به نظم درآورد. خطیب بغدادی کتاب پنج جزئی فوائد را بر او خواند. (الاعلام زرکلی ج 2). و نیز رجوع به ابن سراج شود.
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن حرب همدانی (177 - 236 هَ . ق .)از پیشوایان معتزلیان و از مردم بغداد بود. علم کلام را در بصره از هذیل علاف فراگرفت و کتابهائی نوشت که بگفته ٔ خطیب بغدادی نزد متکلمان معروف است . ابن حرب به الواثق عباسی نزدیک بود و شارع باب حرب در غرب مدینة السلام منسوب به پدر اوست . (الاعلام زرکلی ج 2).
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن احمدبن طلحة، المقتدر باﷲ المعتضدبن الموفق مکنی به ابوالفضل خلیفه ٔ عباسی (282 - 320 هَ . ق .) در بغداد متولد شد. او پس از مرگ برادرش المکتفی در سال 295 هَ . ق . به خلافت رسید اما گروهی او را برای احراز مقام خلافت کوچک دانستند و در سال 296 هَ . ق . از خلافت خلعش کردند و عبداﷲبن معتز را بجانشینی او برگزیدند ولی پس از دو روز عبداﷲ را کشتند و مقتدر را بار دیگر به خلافت رساندند و دوران خلافت او دیر پایید و در روزگاراو فتنه های بسیاری روی داد ... حسین بن منصور حلاج درروزگار خلافت وی به قتل رسید و ابوطاهر قرمطی هم در دوران او حجرالاسود را ربود ... (الاعلام زرکلی ج 2).
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن احمدبن محمد حسن بن عیسی حلی ملقب به کمال الدین و مکنی به ابویحیی (1277 - 1315 هَ . ق .) شاعر و از مردم حله بود و از آثار او سحر بابل و سجعالبلابل است و دیوان شعر او که پس از وفات وی فراهم شد. (الاعلام زرکلی ج 2).
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن احمدبن محمد مقری مکنی به ابوالقاسم از مشایخ عرفای قرن چهارم هجری و از مردم نیشابور است . وی برادر ابوعبداﷲ مقری بوده و جامی او را یگانه ٔ روزگار میشمرد و مشایخ بزرگ صوفیه از فضل و کرامات وی ذکر فراوان کرده اند. (از نامه ٔ دانشوران ج 2 ص 231).
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ منصور عباسی (متوفی 150 هَ . ق .) امیر موصل بود و در بغداد درگذشت و نخستین کسی بود که در مقابر قریش به خاک سپرده شد.
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن ادریس حسنی کتانی مکنی به ابوالمواهب (1250 - 1323 هَ . ق .) فقیه مالکی روزگار خود و صوفی و عالم به تراجم احوال بود. مولد و محل وفات وی فاس است . او آثار فراوان دارد از آن جمله است : الشرب المختصر فی رجال القرن الثالث عشر، اعلام الائمةالاعلام و اساتیدها بما لنا من الروایات و اسانیدها، کتابی درباره ٔ حدیث «ان اﷲ یبغض اهل البیت اللحمین »، و رساله ای در احکام اهل ذمة و جز آن . (الاعلام زرکلی ج 2).
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن ایاس ، ابوبشر واسطی . تابعی است .
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن بشیر البجلی بالولاء مکنی به ابومحمد الوشاء (متوفی 208 هَ . ق .) مردی فاضل و از کوفه بود. وی در الابواء در راه مکه درگذشت . از اوست : المشیخةو المکاسب و الصید و الذبائح . (الاعلام زرکلی ج 2).
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن جحاف بن عبداﷲبن جعفربن عبدالرحمن بن جحاف معافری بلنسی مکنی به ابواحمد و معروف به ابن جحاف (متوفی 488 هَ . ق .) امیری از مردم بلنسیه ٔ اندلس بود. مدت سه سال و چهار ماه و هفت روز حکومت کرد و سرانجام به دست قنبیطور در آتش افکنده و سوزانده شد. (الاعلام زرکلی ج 2).
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن حسن (ناصرکبیر) سومین از دعاة علوی طبرستان مکنی به ابوالقاسم ، داماد ماکان کاکی و پدرزن حسن بن قائم داعی صغیر و مدعی داعی صغیر از 304 تا 311 هَ . ق . رجوع به ابوالقاسم جعفر و داعی شود.
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن حسن بن عبدالکریم برزنجی ملقب به زین العابدین (متوفی 1177 هَ . ق .) مردی فاضل از اهل مدینه و مفتی شافعیان در آن شهر بود. از کتابهای اوست : قصة المولدالنبوی ، قصة المعراج ، البرء العاجل باجابة الشیخ محمد غافل ، الجنی الدانی فی مناقب الشیخ عبدالقادر الجیلانی ، جالیة الکرب باصحاب سید العجم و العرب و رسالةفی اسماء البدریین و الاحدیین . (الاعلام زرکلی ج 2).
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن حسن بن یحیی بن حسین بن سعید هذلی حلی ملقب به نجم الدین و مکنی به ابوالقاسم و معروف به محقق حلی (602 - 676 هَ . ق .) فقیه و پیشوای امامی از مردم حله در عراق و مرجع تقلید شیعه ٔ امامیه در عصر خود بود. از آثار اوست : شرائعالاسلام فی مسائل الحلال و الحرام ، النافع (مختصر الشرائع)،المعتبر فی شرح المختصر، اصول الدین . نکة النهایة و جز آن . (الاعلام زرکلی ج 2). رجوع به علامه ٔ حلی شود.
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن حسین بن قاسم موسوی (1090 - 1158 هَ . ق .) فاضل امامی است که در اصفهان متولد شد و به گلپایگان رفت و در آنجا درگذشت . او راست : مناهج المعارف در اصول دین و رسائل و تعلیقات دیگر. (الاعلام زرکلی ج 2).
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن حیان العطاردی البصری مکنی به ابواشهب ، تابعی است .
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن خضربن شلال حلی فقیه امامی و شیخ المشایخ نجف و حله بوده است (متوفی 1227 هَ . ق .). از آثار مشهور اوست : کشف الغطاء عن مبهمات الشریعة الغراء و الحق المبین فی الرد علی الاخباریین . (الاعلام زرکلی ج 2). رجوع به کاشف الغطاء در همین لغت نامه شود.
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن ربیعه ، ابوشرحبیل ، تابعی است .
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن سعیدبن سعدبن زیدبن محسن (متوفی 1178 هَ . ق .) از سادات حسنی و شرفای مکه است که در سال 1172 به امیری آن شهر رسید اما هنوز ماهی نگذشته بود که حکومت به برادر واگذشت و خود کناره گرفت و به طائف رفت و تا هنگام مرگ در آنجا ماند. (الاعلام زرکلی ج 2).
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن سلمة الوراق البصری مکنی به ابوسعید. تابعی است .
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن سلیمان الخلال مکنی به ابوسلمه . رجوع به ابوسلمه حفص بن سلیمان شود.
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن سلیمان الصنبعی مکنی به ابوسلیمان . تابعی است .
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن سلیمان هاشمی مکنی به ابوعبداﷲ. تابعی است .
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن شهریاربن قارن پادشاه طبرستان از آل باوند دوازده سال پادشاهی کرد و در ایام دولت او خروج داعی کبیر اتفاق افتاد. (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 417).
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن صبیح . تابعی است .
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ الاسدی مکنی به ابوعبداﷲ. تابعی است .
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ بن بدرالکثیری (متوفی 990هَ . ق .) از پادشاهان حضرموت بود وی پس از پدر به سلطنت رسید اما دیری در این مقام نپائید و کشته شد.
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن عثمان بن نصر ملقب به ابوالحسن حاجب و معروف به مصحفی (متوفی 372 هَ . ق .) وزیر و ادیب اندلسی و از نویسندگان نامدار بود و شعرهای خوب بسیار دارد. اصل وی از بربریان بلنسیه بود و المستنصر اموی او را به وزارت برگزید و تا هنگام مرگ مستنصر در این سمت باقی ماند. همچنین در روزگارناصر، والی جزیره ٔ میورقة شد و چون ناصر به فرمانروایی رسید او را به وزارت برگزید و فرماندهی شرطه را نیز بدو واگذار کرد. چون خلافت به هشام المؤیدبن الحکم رسید، عهده دار حاجبی وی گردید و در امور دولتی مداخله کرد. اما منصوربن ابی عامر به سبب خدمتی که او به صبح (مادر هشام المؤید) کرده بود دستگیرش کرد و بر او سخت گرفت و جعفر بنظم و نثر از او طلب بخشایش کرد اما منصور بدو رحم نکرده اموال او را مصادره کرد تا بدان حد که بر فرزندانش نیز چیزی نماند. پس او راکشت و تن او را به کسانش داد. (الاعلام زرکلی ج 2).
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن عزالدین مکنی به ابوالخلیل از خاندان شدادیان گنجه و از حکمرانان آذربایجان بود و قطران تبریزی شاعر قرن پنجم بیش از سی قصیده درستایش وی دارد. رجوع به دیوان قطران چ تبریز شود.
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن عطیه مکنی به ابوعمرو، تابعی است . رجوع به ابن عطیه شود.
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن عفان طائی . از شعراء شیعه و شعر او در دویست ورقه بوده است . (ابن الندیم ).
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن علی طباطبائی حائری (1258 - 1321 هَ . ق .) فقیه امامی بود از اهل حائر که به نجف منتقل گردید و سپس به حائر بازگشت و منصب مفتی گری و امامت آنجا را عهده دار شد. از نوشته های اوست : مجموع رسائل در فنون مختلف فقه . (الاعلام زرکلی ج 2).
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن علی معروف و مکنی به امیر ابوالفضل فرمانروای تفلیس و معاصر ابوالحسن لشکری بوده و قطران تبریزی شاعر قرن پنجم هجری او را مدح گفته است . رجوع به دیوان قطران چ تبریز شود.
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن علی بن ابی طالب در واقعه ٔ کربلا شهید شده است .
دانشنامه عمومی
جعفر صادق ششمین امام شیعیان
جعفر بن ابی طالب
جعفر بن علی
جعفر بن قولویه
جعفر برمکی
جعفر سبحانی
شیخ جعفر شوشتری
جعفر بهبهانی
جعفر کاشانی
جعفر سلماسی
جعفر تبریزی
جعفر خامنه ای
جعفر شجونی
سید جعفر شهیدی
جعفر کشفی
جعفر بزرگی
جعفر مشیرالدوله
جعفر شعار
جعفر پناهی
سید جعفر حمیدی
جعفر رسولی
محمد جعفر
جعفر توفیقی
جعفر میلی منفرد
جعفر نامدار
"جلال کشاورز"
امیدوارم توانسته باشم گوشه ای از روستا را بر حسب اطلاعات خود به شما نشان داده باشم
جعفر (قروه)، روستایی از توابع بخش سریش آباد شهرستان قروه در استان کردستان ایران است.
دانشنامه اسلامی
...
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
جعفر: جوی کوچک . جوی خرد. ( مهذب الاسماء ) ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) . ||
جوی بزرگ . جوی کلان . ( منتهی الارب ) . جوی کلان فراخ . ( مهذب الاسماء ) ( اقرب الموارد ) . از لغات اضداد است . ||
جوی پرآب . ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) . ||
شتران ماده ٔ پرشیر. ( منتهی الارب ) . ||
همچون جعفرطیار. ب: فردی که بطن ودرون وسینه آن مانند چشمه ای جوشان سرشار از معرفت وعلم وحکمت است مانندعلی ( ع ) که علم، بطن او بود
جعفری می خورد و بر جعفر گذار
اولی اسم شخص، دومی ماده شتر ، سومی به معنی سبزی جعفری و چهارمی به معنی رود و نهر