کلمه جو
صفحه اصلی

ساخت


مترادف ساخت : ساختن، صنع، صنعت، محصول، مصنوع، شکل، نقشه، ساختمان، ساختار، سازوبرگ، ساز، سامان

فارسی به انگلیسی

composition, conformation, constitution, formation, make, structure


make


composition, conformation, constitution, make, structure

فارسی به عربی

انتاج , ترکیب , تلفیق , جعل , صناعة , صنع

مترادف و متضاد

۱. ساختن،
۲. صنع، صنعت
۳. محصول، مصنوع
۴. شکل، نقشه
۵. ساختمان
۶. ساختار
۷. سازوبرگ
۸. ساز، سامان


ساختن


صنع، صنعت


محصول، مصنوع


make (اسم)
نظیر، ساختمان، ساخت

performance (اسم)
انجام، اجرا، نمایش، ساخت، کارایی، شاهکار، کار برجسته، ایفا

operation (اسم)
عمل، گردش، اداره، ساخت، بهره برداری، گرداندن، عمل جراحی، عملکرد

work (اسم)
فعل، کار، عملیات، چیز، وظیفه، سعی، ساخت، استحکامات، زحمت، شغل، زیست، کارخانه، نوشتجات، موثر واقع شدن، اثار ادبی یا هنری

job (اسم)
کار، امر، ساخت، شغل، ایوب

construction (اسم)
ساختمان، عمارت، ساخت

structure (اسم)
ترکیب، ساختمان، بناء، سازمان، ساخت، ساختار

workmanship (اسم)
کار، مهارت، استادی، ساخت، طرز کار

manufacture (اسم)
ساخت، تولید

making (اسم)
ترکیب، ساختمان، ساخت، مایه کامیابی

manufacturing (اسم)
ساخت

craftsmanship (اسم)
ساخت

production (اسم)
عمل، ساخت، محصول، استخراج، تولید، عمل اوری

fabrication (اسم)
ساخت

framing (اسم)
ساخت

yielding (اسم)
ساخت

throughput (اسم)
ساخت، توان عملیاتی، حاصل کار

شکل، نقشه


ساختمان


ساختار


سازوبرگ


ساز، سامان


فرهنگ فارسی

توالی قاعده‌مند واحدهای زبانی


اسم مصدرساختن، سازش، ساختگی، آمادگی
۱ - ( مصدر ) ساختن صنع صنعت . ۲ - ساختگی آمادگی . ۳ - ( اسم ) ساز سامان عده . ۴ - مصنوع محصول : ساخت آلمان . ۵ - ( اسم ) طراز اسلوب شیوه . ۶ - یراق و بند و بار زین زین و برگ اسب یا ساخت زر ستام زراندود و زین و برگ مرصع . ۷ - برگستوان . ۸ - اسلحه تجهیزات . ۹ - اسلحه تجهیزات . ۱٠ - کمربند و یراق مردان . ۱۱ - خلعت تشریف .

فرهنگ معین

۱ - (مص مر. ) ساختن ، صنعت . ۲ - (اِ مص . ) آمادگی . ۳ - (اِ. ) ساز، سامان . ۴ - ساز و برگ اسب . ۵ - ساختار.

لغت نامه دهخدا

ساخت . (مص مرخم ، اِمص ) ساختن . صنع. صنعت :
ز انگیزش و ساخت فرق است چند
که این نخل کار است و آن نخلبند.

امیرخسرو.


|| ساختگی . آمادگی . || (اِ) ساز. سامان . عدّة. || (ن مف مرخم ) ساخته . مصنوع . محصول : این بخاریها ساخت تهران است . ماشین فلاحتی ساخت آلمان . ساخت فرنگ . || (اِ) طرز و حالت و شکل ساختن . شیوه . نسق . اسلوب : ساخت این گوشواره خوب نیست . ساخت این النگو مثقالی دو تومان است . بدساخت . خوش ساخت . || بند و بار زین . (جهانگیری ). یراق و بند و بار زین اسب . (برهان ). دوال و اسباب زین و زیور اسب . (غیاث )(انجمن آرا). دوال و تسمه ٔ رکاب . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). زین و برگ اسب . ساز و برگ اسب . ستام . یراق اسب . اسباب زائده ٔ زین . هر چیز لازم برای اسب : اسبی بلند بر نشستی با بنا گوش و زیر بند وپاردم و ساخت آهن سیمکوفت سخت پاکیزه . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 364 و چ غنی - فیاض ص 358). و این غلامان دو رسته همه با قباهای دیبا. ششتری و اسبان ؛ ده بساخت مرصع بجواهر، و بیست بزر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 551). فرخی را اسب با ساخت خاصه فرمود. (چهارمقاله چ معین ص 81).
هنر در خور معرکه دارم آخر
اگر ساخت در خورد ادهم ندارم .

خاقانی .


و کسوت خاص بیرون از قبای به جواهر و اسب نوبت و ساخت لعل و پیل با مهد مرصع بدو داد. (راحة الصدور راوندی ). || زین اسب . (انجمن آرا) (آنندراج ) :
پرده بر روی سپیدان سمنبر ببرید
ساخت از پشت سیاهان اغر بگشائید.

خاقانی .


|| برگستوان ، و آن پوششی است که در روز جنگ بر اسب پوشانند، و خود نیز پوشند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). || اسلحه . (انجمن آرا) (آنندراج ). || تجهیزات . ساز و برگ : بهرام از جمله ٔ سپاه دوازده هزار مرد بگزید، مردمانی مبارز جنگی ، نه پیر و نه جوان ، میانه مقدار چهل ساله ، و ساخت وسلاح ستور تازی و آنچه بدین ماند تمام بدادشان . (تاریخ بلعمی ). نماز دیگر من پیش رفتم با موزه ٔ تنگ ساق وقبای ِ کهن و زمین بوسه دادم . بخندید و گفت : چون افتادی و پاکیزه ساختی داری . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 641). اینجا فرود آمدند که در راه شهر گیاه خرد و بزرگ بود که ساخت بسیار داشت . (تاریخ بیهقی ص 463). || کمربند و یراق مردان : پیش آمد، کمر زر هزارگانی بسته با کلاه دو شاخ ، و ساختش هم هزارگانی بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 270). روز شنبه بیستم ماه محرم رسول را بیاوردند و خلعتی دادند سخت فاخر چنانکه فقها را دهند: ساخت زر پانصد مثقالی و استری و دو اسب و باز گردانیدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 297). || خلعت . تشریف . و آن ظاهراً کمربند یا ستام اسب بوده است : فریفته شد بخلعتی و ساخت زر که یافت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 58). بوسهل حمدوی بجوانی روز از پادشاهی چون محمود ساخت و نواخت دریافته است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 397). امیر [ مسعود ] بفرمود تا قتلغتکین کوتوال را با خلعت و بوالحسن نصر را که ساخت داشتند بنشاندند و دیگران بر پای داشتند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 241).
- ساخت افکندن ؛ ساخت انداختن . ستام و یراق بر زین نهادن : ابوالقاسم رازی رادید و بر اسبی قیمتی برنشسته و ساختی گران افکنده زراندود و غاشیه ای فراخ و پر نقش و نگار. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 365 و چ غنی - فیاض ص 309).
باز مریخ ز مهر افکندی
ساخت زر بر تن یکران اسد.

خاقانی .


- ساخت انداختن ؛ ساخت افکندن :
بامدادن که یکسواره ٔ چرخ
ساخت بر پشت اشقر اندازد.

خاقانی .


- ساخت تمام کردن ؛ مکمل تجهیز کردن : جواب داد که یک ماه زمان ده تا بنگرم و تدبیر آن بکنم و بدین آن خواست تا همه بیاسایند و ساخت تمام کند. (تاریخ بلعمی ).
- ساخت زر ؛ ستام زرین . ستام زر اندود و زین و برگ مرصع : بو بشر تبانی ... بروزگار سامانیان ساخت و زر داشت ، و بدان روزگار این تشریف بزرگ گرفته بودند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 195 و چ غنی - فیاض ص 199). اسبان هشت سر که بمقود بردند بازین و ساخت زر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 376). و ده اسب با صندوقهای خلعت خلافت از آن دو با ساخت زر و نعل زر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 43). و اسبان راهوار و ساختهای زر. (چهارمقاله ).
- ساخت فروکردن ؛ ساخت فروگشادن ، ساخت گشادن . زین و برگ از پشت مرکب برداشتن :
ساخت فروکند ز اسب آینه بندد آسمان
صبح قبا زره کند ابر کند زره گری .

خاقانی .


از جنیبت فروگشاید ساخت
آینه بر عذار بندد صبح .

خاقانی .


پرده بر روی سپیدان سمنبر ببرید
ساخت از پشت سیاهان اغر بگشایید.

خاقانی .



ساخت. ( مص مرخم ، اِمص ) ساختن. صنع. صنعت :
ز انگیزش و ساخت فرق است چند
که این نخل کار است و آن نخلبند.
امیرخسرو.
|| ساختگی. آمادگی. || ( اِ ) ساز. سامان. عدّة. || ( ن مف مرخم ) ساخته. مصنوع. محصول : این بخاریها ساخت تهران است. ماشین فلاحتی ساخت آلمان. ساخت فرنگ. || ( اِ ) طرز و حالت و شکل ساختن. شیوه. نسق. اسلوب : ساخت این گوشواره خوب نیست. ساخت این النگو مثقالی دو تومان است. بدساخت. خوش ساخت. || بند و بار زین. ( جهانگیری ). یراق و بند و بار زین اسب. ( برهان ). دوال و اسباب زین و زیور اسب. ( غیاث )( انجمن آرا ). دوال و تسمه رکاب. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). زین و برگ اسب. ساز و برگ اسب. ستام. یراق اسب. اسباب زائده زین. هر چیز لازم برای اسب : اسبی بلند بر نشستی با بنا گوش و زیر بند وپاردم و ساخت آهن سیمکوفت سخت پاکیزه. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 364 و چ غنی - فیاض ص 358 ). و این غلامان دو رسته همه با قباهای دیبا. ششتری و اسبان ؛ ده بساخت مرصع بجواهر، و بیست بزر. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 551 ). فرخی را اسب با ساخت خاصه فرمود. ( چهارمقاله چ معین ص 81 ).
هنر در خور معرکه دارم آخر
اگر ساخت در خورد ادهم ندارم.
خاقانی.
و کسوت خاص بیرون از قبای به جواهر و اسب نوبت و ساخت لعل و پیل با مهد مرصع بدو داد. ( راحة الصدور راوندی ). || زین اسب. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) :
پرده بر روی سپیدان سمنبر ببرید
ساخت از پشت سیاهان اغر بگشائید.
خاقانی.
|| برگستوان ، و آن پوششی است که در روز جنگ بر اسب پوشانند، و خود نیز پوشند. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). || اسلحه. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). || تجهیزات. ساز و برگ : بهرام از جمله سپاه دوازده هزار مرد بگزید، مردمانی مبارز جنگی ، نه پیر و نه جوان ، میانه مقدار چهل ساله ، و ساخت وسلاح ستور تازی و آنچه بدین ماند تمام بدادشان. ( تاریخ بلعمی ). نماز دیگر من پیش رفتم با موزه تنگ ساق وقبای ِ کهن و زمین بوسه دادم. بخندید و گفت : چون افتادی و پاکیزه ساختی داری. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 641 ). اینجا فرود آمدند که در راه شهر گیاه خرد و بزرگ بود که ساخت بسیار داشت. ( تاریخ بیهقی ص 463 ). || کمربند و یراق مردان : پیش آمد، کمر زر هزارگانی بسته با کلاه دو شاخ ، و ساختش هم هزارگانی بود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 270 ). روز شنبه بیستم ماه محرم رسول را بیاوردند و خلعتی دادند سخت فاخر چنانکه فقها را دهند: ساخت زر پانصد مثقالی و استری و دو اسب و باز گردانیدند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 297 ). || خلعت. تشریف. و آن ظاهراً کمربند یا ستام اسب بوده است : فریفته شد بخلعتی و ساخت زر که یافت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 58 ). بوسهل حمدوی بجوانی روز از پادشاهی چون محمود ساخت و نواخت دریافته است. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 397 ). امیر [ مسعود ] بفرمود تا قتلغتکین کوتوال را با خلعت و بوالحسن نصر را که ساخت داشتند بنشاندند و دیگران بر پای داشتند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 241 ).

فرهنگ عمید

۱. ساخته‌شده.
۲. (اسم مصدر) ساختن.
۳. (اسم) ساختار.
۴. [قدیمی] یراق و زین اسب؛ سازوبرگ.
۵. [قدیمی] سلاح جنگ.
⟨ ساخت‌وپاخت: [عامیانه، مجاز] قرارداد نهانی بین دو یا چند تن برای انجام دادن کاری؛ بندوبست.
⟨ ساخت‌وساز:
۱. ساخته و آماده بودن.
۲. آمادگی.
۳. سازوسامان.


۱. ساخته شده.
۲. (اسم مصدر ) ساختن.
۳. (اسم ) ساختار.
۴. [قدیمی] یراق و زین اسب، سازوبرگ.
۵. [قدیمی] سلاح جنگ.
* ساخت وپاخت: [عامیانه، مجاز] قرارداد نهانی بین دو یا چند تن برای انجام دادن کاری، بندوبست.
* ساخت وساز:
۱. ساخته و آماده بودن.
۲. آمادگی.
۳. سازوسامان.

دانشنامه عمومی

ساخت (به انگلیسی: Manufacturing) به کاربرد ماشین آلات، ابزار و نیروی انسانی برای تولید اشیائی برای استفاده یا فروش گویند. این اصطلاح می تواند محدودهٔ فعالیت های انسانی، از صنایع دستی تا فناوری های پیشرفته را شامل شود، که در آن ها مواد خام در مقیاسی بزرگ به کالاهای ساخته شده تبدیل می شوند. چنین کالاهای ساخته شده ای می توانند برای ساخت فراورده های پیچیده تر دیگری چون لوازم خانگی یا خودروها به کار روند، یا به عمده فروشان فروخته شوند، تا آن ها به خرده فروشان بفروشند، و آن ها نیز به کاربران نهایی یعنی مصرف کنندگان بفروشند.
ویکی پدیای انگلیسی، ۹ آوریل ۲۰۱۰.
ساخت، تحت همهٔ انواع سامانه های اقتصادی جای می گیرد. در اقتصاد بازار آزاد، ساخت معمولاً به سمت تولید انبوه فراورده ها برای فروش به مصرف کنندگان به منظور سود، هدایت می شود. در یک اقتصاد اشتراکی، فرایند ساخت غالباً به سمت حالتی برای عرضه در اقتصاد برنامه ریزی شدهٔ متمرکز، هدایت می شود. در اقتصادهای بازار آزاد، ساخت، تحت درجاتی از مقررات دولتی روی می دهد.
ساخت نوین شامل همهٔ فرایندهای میانجی لازم برای تولید و یکپارچه سازی اجزای یک فراورده است. برخی صنایع، چون سازندگان نیمه رساناها یا فولاد از واژهٔ جعل (fabrication) به جای ساخت (manufacturing) استفاده می کنند.
حیطهٔ ساخت عمیقاً به مهندسی و طراحی صنعتی ارتباط دارد. نمونه هایی از سازندگان عمده در آمریکای شمالی شامل جنرال موتورز، جنرال الکتریک، و فایزر می شود و در اروپا گروه فولکس واگن، زیمنس و میشلن و در آسیا شامل تویوتا، سامسونگ، و بریجستون است .

دانشنامه آزاد فارسی

(یا: صیغه) در اصطلاح دستور زبان هریک از اَشکالِ شش گانۀ فعل که به اوّل شخصِ مفرد، دوم شخصِ مفرد، سوم شخصِ مفرد، اوّل شخصِ جمع، دوم شخصِ جمع، سوم شخصِ جمع نسبت داده شود. هر فعل در زبان فارسی شش ساخت (صیغه) دارد.

فرهنگستان زبان و ادب

{structure} [زبان شناسی] توالی قاعده مند واحدهای زبانی

گویش اصفهانی

تکیه ای: bešsât
طاری: bešsât
طامه ای: boysât
طرقی: bešsât
کشه ای: bešsât
نطنزی: bašsât


گویش مازنی

۱شکل و قواره ی چیزی – اندام ۲بست


/saaKht/ شکل و قواره ی چیزی – اندام - بست

واژه نامه بختیاریکا

سازه؛ ساختمان


کلمات دیگر: