مترادف تحول : استحاله، انقلاب، تبدل، تبدیل، تصریف، تطور، تغیر، تغییر، دگرگونی، گردش، گرویدن، گشتن، تغییریافتن، دگرگون شدن، متحول شدن
برابر پارسی : دگرگون شدن، دگردیسی، دگرگونی
change, transformation, transition, takeover, delivery
course, evolution, reformation, revolution, transition
اونگان شدن يا کردن , تاب خوردن , چرخيدن , تاب , نوسان , اهتزاز , اونگ , نوعي رقص واهنگ ان
تغيير شکل يافتن , تغيير شکل دادن , دگرگون کردن , نسخ کردن , تبديل کردن
تغییریافتن، دگرگون شدن، متحول شدن
استحاله، انقلاب، تبدل، تبدیل، تصریف، تطور، تغیر، تغییر، دگرگونی، گردش
گرویدن، گشتن
۱. استحاله، انقلاب، تبدل، تبدیل، تصریف، تطور، تغیر، تغییر، دگرگونی، گردش
۲. گرویدن، گشتن
۳. تغییریافتن، دگرگون شدن، متحول شدن
دگرگونیهای تدریجی در ساختار و کارکرد و الگوهای رفتاری که درطول زندگانی انسان یا موجودات زندۀ دیگر رخ میدهد
دگردیسی، دگرگون