مترادف جل : پلاس، پوشش، گلیم، نمد، همه
برابر پارسی : پَلاس، پلاس، کبوک
may he be glorified, glorlous
horse - cloth, housing
پلاس، پوشش، گلیم، نمد
همه
۱. پلاس، پوشش، گلیم، نمد
۲. همه
(جَ لَّ) [ ع . ] (فع .) بزرگ است ، کبیر است . ؛~الخالق بزرگ است آفریننده . ؛~جلاله بزرگ است شکوه او (خدای ).
(جُ لّ) [ ع . ] (اِ.) 1 - پارچه از هر جنس . 2 - پوششی برای چارپایان ، پالان .
(جَ) (اِ.) نک چکاوک .
جل . [ ج َل ل ] (ع اِ) بادبان . (منتهی الارب ). بادبان کشتی . (مهذب الاسماء). شراع . (اقرب الموارد). رجوع به جُل ّ شود. ج ، جُلول . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || یاسمین . || گل سفید و قرمز و زرد آن . || یکی آن جَلَّةاست . (از اقرب الموارد). || نای کشت و دروده . (منتهی الارب ). رجوع به جِل ّ شود. || (ص ) بزرگ قدر. || حقیر و این از اضداد است .(منتهی الارب ). || کلانسال و آزموده کار. (از اقرب الموارد). رجوع به جِل ّ و جلیل و جلال شود.
جل . [ ج َل ل ] (ع مص ) پوشانیدن اسب را. (منتهی الارب ) جُل پوشانیدن . (از اقرب الموارد). || گرد آوردن پشکل بدست . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || گناه کردن . (آنندراج ). || بیرون رفتن از وطن بسوی شهری و دیاری دیگر.(از اقرب الموارد). از خانمان رفتن . (منتهی الارب ). || گرفتن میانکی قروت را که نفیس میباشد. (منتهی الارب ): جل الاقط؛ اخذ جلاله . (اقرب الموارد).
جل . [ ج ِل ل ] (ع اِ) بسیار، خلاف دق . گویند: اخذت دقه و جله ؛ یعنی قلیله و کثیره . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || نای کشت دروده و به این معنی به ضم جیم و فتح جیم نیز آید. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) ساق کشت . سفال کشت . کزل . نی های کشتزار که درو و بریده شود. || من المتاع ، البسط و الاکسیه و نحوها. (اقرب الموارد). || (ص ) بزرگ . || بزرگ قدر.(منتهی الارب ). || کلانسال و آزموده کار. (از اقرب الموارد). رجوع به جلیل و جلال و جَل ّ شود.
جل . [ ج ُ ] (اِ) کهنه . جنده . ژنده . رکو. (یادداشت بخط مؤلف ). پلاس .
سعدی (از آنندراج ).
نظام قاری .
نظام قاری .
نظامی قاری (ص 37).
امیرخسرو.
بدرالدین چاچی (از آنندراج ).
(آنندراج ).
شاه طاهر.
چکاوک#NAME?
۱. پوشاک چهارپایان؛ پالان.
۲. پارچه، گستردنی، پوشاک، و امثال آنها که فرسوده باشد.
۳. پوشش.
پتو
۱پالان ۲پارچه ی کهنه – پارچه ی ارزان قیمت
۱دور – دوره – نوبت ۲نام درختی است
برکه ی عمیق – گود – عمق