مترادف ای : ایا، هان، های، هلا
ای
مترادف ای : ایا، هان، های، هلا
فارسی به انگلیسی
O!
عربی به فارسی
چه , کدام , چقدر , (در پرسش) چه نوع , هيچ , هر , ازنوع , هيچ نوع , هيچگونه , که , اين (هم) , که اين (هم) , هر کدام که , هريک که
فرهنگ اسم ها
معنی: ماه
مترادف و متضاد
ایا، هان، های، هلا
فرهنگ فارسی
(حرف ندا و خطاب ) ای،کلمه افسوس وحسرتجهت اظهاردرد: آی سرم، برای بیان حسرت: آی دریغ، آی دریغا
برای تفسیر آید یعنی ( کلب مقدم ای سگ پیشین . )
اسم معرب و بعضی آنرا مبنی دانسته اند و برای استفهام آید .
فرهنگ معین
(اِصت . ) ۱ - کلمه ای است نشانة درد. ۲ - کلمه ای است نشانة حسرت و دریغ .
(اِ یا اَ ) [ ع - فا. ] (صت . حر. ) علامت ندا است که پیش از اسم درآید: ای حسن ، ای پسر.
(اِ یا اَ) [ ع - فا. ] (صت . حر.) علامت ندا است که پیش از اسم درآید: ای حسن ، ای پسر.
لغت نامه دهخدا
آی دریغا که خردمند را
باشد فرزند و خردمند نی.
آی. ( ع اِ ) ج ِ آیت و آیه.
ای. [ اَ / اِ ] ( حرف ندا ) کلمه ندا مانند: ای برادر، ای خدا، ای آقا. ( ناظم الاطباء ). حرف نداست نحو: ای ربی. ( منتهی الارب ). کلمه ای که بدان کسی را خوانند :
ای طرفه خوبان من ای شهره ری
گپ را به سر درک بکن پاک از می.
ازمن دل و سگالش و از تو تن و زبان.
رفت بایدت ای پسر ممغز تو هیچ.
بقرص شمس و بورتاج سخت میماند.
با تغنغکی چند ترا من انبازم.
ای آنکه ترا پیشه پرستیدن مخلوق
چون خویشتنی را چه بری بیش برسته.
هین آمد ای نگار می آور هین.
بر نام و نامه تو نوا و فرسته شد.
ز سر برگذشته بسی سرگذشت.
پراندیشه و خسته ز آزار کیست ؟
سر و یال من سودن ترگ راست.
ای نام تو بنهاده قدم بر سر افلاک.
که خشنود گردم به خشک استخوانی.
وی خوگر جور و کین و یغما که تویی.
راوی ز فروخواندن آن چون دف تر ماند.
ای . (پسوند) ی . نشانه ٔ نکره و وحدت در آخر کلمه ای که به «ه » غیرملفوظ ختم شود: خانه ای ، کاشانه ای . (فرهنگ فارسی معین ).
ای . [ اَی ْ ی ُ ] (ع اِ) اسم معرب و بعضی آنرا مبنی دانسته اند و برای استفهام آید در عاقل و غیر عاقل و به معنی کدام میباشد مانند: ایهم اخوک . و فبای حدیث بعده یؤمنون . و باین معنی گاه مخفف آید و برای شرط و جز آن نحو: ایاماً تدعو فله الاسماء الحسنی . والذی مانند: ایهم فی الدار اخوک . و گاه دال بر معنی کمال باشد در این صورت صفت نکره واقع میشود نحو: مررت برجل ای رجل ؛ ای کامل فی صفات الرجل . واگر در معرفه باشد همیشه منصوب آید بنا بر حالیت مانند: مررت بعبداﷲ ای رجل ؛ ای کاملا. و گویی : ای مراءة جأک . گاهی بطریق حکایت و سؤال از نکره آید و در این صورت در اعراب و تذکیر و تأنیث و افراد و تثنیه و جمع تابع محکی عنه خود خواهد بود. نحو: اذا قیل لک مربی رجل قلت ای یا فتی . و همچنین در حالت نصب ایّاً و در حالت جر ای و در تأنیث اَیّة و در تثنیه ایّان و اِیَّتان و اییّن و اَیّتین و در جمع اَیّون و ایّین و اَیّات ِ و اَیّات ٌ. و گاهی برای حرف ندا و میان منادی معرف باللام آید نحو: یا ایها الرجل برفع الرجل لانه صفة ای و هو مبنی علی الضم و یجوز النصب ایضا، چنانکه گویند یا ایها الرجل اقبل . و گاه بر آن کاف داخل شود پس بمعنی کم خبریه باشد به معنی بسا و تنوین آن را بر صورت نون نویسند و در آن لغاتست کَاَیّن و کیئین و کَاَّئن و کای و کاء، چنانکه گویند: کاین رَجلا و من رجل ؛ یعنی بسا مرد. و به معنی کم استفهام نیز آید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). این کلمه بمعانی ذیل آید: 1 - شرطیه . مانند: ایاً ماتفعل افعل . 2 - استفهامیه . مانند: ایکم زادته هذه ایماناً. و دراین صورت گاه بتخفیف یاء آید. 3 - موصوله . مانند:
اذا ما لقیت بنی مالک
فسام علی ایهم افضل .
و در این مورد به عقیده ٔ کوفیان و جمعی از بصریان معرب است چنانکه در شرطیه و استفهامیه . 4 - آنکه دلالت بر کمال داردو در این صورت صفت نکره واقع شود. 5 - صله یعنی آنکه میان حرف نداء و منادی مصحوب ال درآید و هاء تنبیه به آخر ملحق شود: یا ایها الرجل . یا ایتها المراة. و دائم الاضافه است و منفک از اضافه استعمال نشود. (ازاقرب الموارد).
ای .(ع ق ) حرف ایجاب به معنی نعم و یا سوگند آید مانند:ای واﷲ. ای نعم واﷲ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
ابر هژبرگون و تماثیل پیل خوار
با دست اوست یعنی و شمشیر اوست ای .
منوچهری .
آه شوقاً الی رؤیتهم ؛ ای یاسه بدیدار ایشان . (تفسیر ابوالفتوح ).
ای طرفه ٔ خوبان من ای شهره ٔ ری
گپ را به سر درک بکن پاک از می .
رودکی .
ای مج کنون تو شعر من از بر کن و بخوان
ازمن دل و سگالش و از تو تن و زبان .
رودکی .
گفت خیزا کنون و ساز ره بسیچ
رفت بایدت ای پسر ممغز تو هیچ .
رودکی .
مثال بنده و تو ای نگار دلبر من
بقرص شمس و بورتاج سخت میماند.
آغاجی .
ای میر ترا گندم دشتی است بسنده
با تغنغکی چند ترا من انبازم .
ابوالعباس .
گفت ای محمد من برفتم و ابوجهل را بدین کمال سه جای سر بشکستم . (ترجمه ٔ تاریخ طبری ).
ای آنکه ترا پیشه پرستیدن مخلوق
چون خویشتنی را چه بری بیش برسته .
کسایی .
از کوهسار دوش برنگ می
هین آمد ای نگار می آور هین .
دقیقی .
ای خسروی که نزد همه خسروان دهر
بر نام و نامه ٔ تو نوا و فرسته شد.
دقیقی .
بیا ای که سال از چهل بر گذشت
ز سر برگذشته بسی سرگذشت .
فردوسی .
که ای بخردان رای این کار چیست
پراندیشه و خسته ز آزار کیست ؟
فردوسی .
بدان ای برادر که تن مرگ راست
سر و یال من سودن ترگ راست .
فردوسی .
ای میر نوازنده و بخشنده ٔ چالاک
ای نام تو بنهاده قدم بر سر افلاک .
عنصری .
نه من خوی سگ دارم ای شیرمردا
که خشنود گردم به خشک استخوانی .
فرخی .
ای شاهد شیرین شکرخا که تویی
وی خوگر جور و کین و یغما که تویی .
سوزنی .
ای دفتر شعر پدرت آنکه به هر بیت
راوی ز فروخواندن آن چون دف تر ماند.
سوزنی .
یک نفس ای خواجه ٔ دامنکشان
آستئی بر همه عالم فشان .
نظامی .
ای خدا نگذار کار من بمن
ور گذاری وای بر کردار من .
مولوی .
ای دل بکوی عشق گذاری نمیکنی
اسباب جمع داری و کاری نمیکنی .
حافظ.
ای که در کوی خرابات مقامی داری
جم وقت خودی ار دست بجامی داری .
حافظ.
|| (صوت ) وه . زها. حبذا :
ای از آن چون چراغ پیشانی
ای از آن زلفک شکست و مکست .
رودکی .
ای از آن آواکه گر گوباره زآنجا بگذرد
بفکند نازاده بچه بازگیرد زاده شیر.
منجیک .
ای حیات عاشقان در مردگی
دل نیابی جز که در دل بردگی .
مولوی .
|| بمعنی الف تعجب آید: ای شگفت ؛ عجبا. شگفتا :
آب گلفهشنگ گشته است از فسردن ای شگفت
همچنان چون شوشه ٔ سیمین نگون آویخته .
فرالاوی .
پیری مرا به زرگری افکند ای شگفت
بی گاه و دود زردم و همواره سرف سرف .
کسایی .
ببوسید رستمش تخت ای شگفت
جهان آفرین را ستایش گرفت .
فردوسی .
فروبرد چنگال و خون برگرفت
بخورد و بیالود روی ای شگفت .
فردوسی .
ای کجا سرو بکار آید با قد چوسرو
ای کجا ماه بکار آید با روی چو ماه .
فرخی .
چشم حاسدان و بدگویان بدین نیکویی و دردناک ، ای سبحان اﷲ العظیم تو و من امروز برادرانیم و از آن خاندان بزرگ تو مانده ای . (تاریخ سیستان ). || با کلمه ٔ بسا و بس آید و افادت بیشتر کند :
ای بسا شورا کزآن زلفینکان انگیختی
گر نترسیدی ز بومنصور عادل کدخدای .
منوچهری .
ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود
نی نام ز ما و نی نشان خواهد بود.
خیام .
دشمن طاوس آمد پرّ او
ای بسا شه را بکشته فرّ او.
مولوی .
بوالحکم نامش بد و بوجهل شد
ای بسا اهل از حسد نااهل شد.
مولوی .
ای بسا اسب تیزرو که بمرد
خرک لنگ جان بمنزل برد.
سعدی .
|| افسوس . دریغ :
ای از این جور بد زمانه ٔ شوم
همه شادی آن غمان آمیغ.
رودکی .
فرهنگ عمید
۲. (حرف ندا ) برای مخاطب ساختن به کار می رود: آی بچه! چه کار می کنی؟.
۳. برای دعوت به کار می رود: آی بستنی.
۴. برای بیان افسوس و حسرت به کار می رود: آی دریغ، آی دریغا.
۵. برای هشدار به کار می رود: آی! با کی بودی؟.
۱. حرف ندا که پیش از اسم و صفت درمی آید: ای مرد، ای پسر، ای جوانمرد، ای دلاور.
۲. حرفی که برای تقریب و تخمین می آید: ای سیصد چهارصد تومان می ارزد.
۳. (شبه جمله ) حرفی که برای تحسین می آید.
۴. (شبه جمله ) برای اظهار انزجار یا نارضایتی یا تردید به کار می رود.
یعنی.
یعنی.
۱. حرف ندا که پیش از اسم و صفت درمیآید: ای مرد، ای پسر، ای جوانمرد، ای دلاور.
۲. حرفی که برای تقریب و تخمین میآید: ای سیصد چهارصد تومان میارزد.
۳. (شبه جمله) حرفی که برای تحسین میآید.
۴. (شبه جمله) برای اظهار انزجار یا نارضایتی یا تردید به کار میرود.
دانشنامه عمومی
وی برندهٔ جوایزی همچون کمک هزینه گوگنهایم و جایزه کتاب ملی شده است.
الفبای سیریلیک
آموزش الفبای روسی
ویکی پدیای انگلیسی
فرهنگستان زبان و ادب
دانشنامه اسلامی
معنی أَیُّ: کدام
معنی أَثَاماً: سزا-مجازات - کیفر سخت
معنی أَثْخَنتُمُوهُمْ: بسیار آنها را کشتید- برآنها غلبه کردید - آنان را از قدرت و توان انداختید (کلمه اثخان به معنای بسیار کشتن ، و غلبه و قهر بر دشمن است . کلمه ثِخَن به معنی غلظت و بی رحمی است و اثخان کسی به معنی بازداشتن و مانع حرکت وجنبش او شدن است مثلاً با کشتن او . د...
معنی أَثَرِ: اثر-جای پا
معنی أَثَرْنَ: زیر ورو کردند-برپا نمودند
معنی أَثَرِی: در پی من
معنی أَثْقَالاًَ: بارهای سنگین
معنی أَثْقَالَکُمْ: بارهای سنگینتان
معنی أَثْقَالَهَا: بارهای سنگینش
معنی أَثْقَالَهُمْ: بارهای سنگینشان
معنی أَثْقَلَت: آن زن سنگین شد
معنی أَثْلٍ: نام گیاهی بی میوه(طرفاء)
معنی أَثُمَّ: آیا بعد از
ریشه کلمه:
ای (۱ بار)
به کسر اوّل، حرف جواب است به معنی آری از تو میپرسند: آیا حق است؟ بگو: آری به خدایم.
گویش مازنی
/oy/ از اصواتی که به هنگام درد و ترحم به کار برند & صدایی است که چوپانان به وسیله ی آن از سرعت زیاد گوسفندان در مرتع جلوگیری کنند & دوباره
از اصواتی که به هنگام درد و ترحم به کار برند
صدایی است که چوپانان به وسیله ی آن از سرعت زیاد گوسفندان ...
دوباره
واژه نامه بختیاریکا
( اَی ) اگر
این؛ همین
( اِی ) آهای؛ ای؛ پسوندیست جهت خطاب. بر خلاف فارسی که بصورت پیشوند کاربرد دارد. مثلاً فرهاد اِی یعنی آهای فرهاد
( اَی ) حرف تاسف؛ اَک
( آی ) وای؛ ی ( اَی )
هِی
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
( 愛 )
در هر دو زبان به عنوان اسم دختر استفاده میشه که به نظرم معنای زیبایی داره
طبری آورده است:� راوی گوید از پیمبر پرسیدم خدای ما پیش از آنکه خلق خود بیافریند کجا بود؟ فرمود: در ظلمتی که زیرش هوا بود و زبرش هوا بود. آنگاه عرش خویش را بر آی آفرید. � ( طبری, 1375 رویه 20 )
برآی آفرید . . . . . . من گمان میکنم "آی" اینجا محل عبور معنی میدهدیا "محل آمدن" نکته جالبی اشاره کردید چنانچه در شاهنامه فردوسی داریم "آی و رو" یعنی آمدن و رفتن.
کهن شد یکی دیگر آرند نو
شاهنامه