کلمه جو
صفحه اصلی

تندر


مترادف تندر : آسمان غره، پخنو، رعد، غرش، غرشت، کنور، تندور

متضاد تندر : برق، صاعقه، عاصفه

فارسی به انگلیسی

thunder


فرهنگ اسم ها

اسم: تندر (دختر) (فارسی، عربی) (تلفظ: tan dor) (فارسی: تَندُر) (انگلیسی: tan dor)
معنی: آن که بدنی سفید و درخشان چون دُر دارد، تن ( فارسی ) + در ( عربی ) آن که بدنی سفید و درخشان چون دُر دارد

مترادف و متضاد

thunder (اسم)
غرش، تندر، رعد، آسمان غرش

آسمان‌غره، پخنو، رعد، غرش، غرشت، کنور، تندور ≠ برق، صاعقه، عاصفه


فرهنگ فارسی

رعد، غرش ابر، آسمان غرش، هرچیزغرنده
( اسم ) غرضی که از آسمان بگوش رسد آسمان غرش غرش ابر رعد .

صدای حاصل از انبساط ناگهانی گازها در امتداد مجرای تخلیۀ الکتریکی آذرخش


فرهنگ معین

(تُ دَ ) (اِ. ) رعد، آسمان غرش .

لغت نامه دهخدا

تندر.[ ت ُ دَ / دُ ] (اِ) رعد بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 138) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (از ناظم الاطباء) (از معیار جمالی ). بمعنی غرنده باشد عموماً و رعد را گویند خصوصاً. (برهان ). غرنده که به تازیش رعد خوانند. (شرفنامه ٔ منیری ). بانگ رعد. (اوبهی ) (غیاث اللغات ). تندور. (حاشیه ٔ لغت فرس اسدی ) (معیار جمالی ) (اوبهی ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ) (شرفنامه ٔ منیری ). ریشه ٔ هندی باستان «تن ، تانیتی » (صدا پیچیدن ، صدا،صدا دادن )، تنیی تو (رعد)، لاتینی تونار ، تونی تروس ، انگلیسی «ثاندر» ، افغانی متداول تندر ، افغانی محض «تنا» (رعد). (حاشیه ٔ برهان چ معین ) :
به دشمن پر از خشم آواز کرد
تو گفتی مگر تندر آغاز کرد.

رودکی (از لسان العجم شعوری ).


علم ابر و تندر بود کوس او
کمان آدینده شود ژاله تیر.

رودکی .


هست از آهم آتش دوزخ ابیز
ناله ای از من ز تندر صد ازیز.

منجیک .


ستد نیزه از دست آن نامدار
بغرید چون تندر از کوهسار.

فردوسی .


کجک بر سر پیل زد شاه چین
بغرید چون تندر فرودین .

فردوسی .


همی کوفت بر خاک رویینه سم
چو تندر خروشید و افشاند دم .

فردوسی .


چو تندر خروشان شده هر دوان
شه جادوان رستم پهلوان .

فردوسی .


نه چرخ است و اجزای او چون ستاره
نه ابر است و آوای او همچو تندر.

فرخی .


خروشی برکشیدی تند تندر
که موی مردمان کردی چوسوزن .

منوچهری .


بغرید چون تندر اندر بهار
به کین روی بنهاد بر هر چهار.

اسدی .


بر اسبان بی زین به تیغ و کمند
خروشان چو تندر بر ابربلند.

اسدی .


چو تندر همه بیشه بانگ هژبر
شده گردشان گردگردان چو ابر.

اسدی .


چه می دارد بدینگونه معلق گوی خاکی را
میان آتش و آب و هوا و تندر و نکبا؟

ناصرخسرو.


قطره ٔ باران از او روان شده چون تیر
غران چون مرکب از میانش تندر.

مسعودسعد.


آواز تندر آرد در گوش باد گرز
باران خون چکاند بر تن بخار تیغ.

مسعودسعد.


اطلس به رنگ آتش وَاصل عمامه از نی
ابرش چو باد نیسان تندی بسان تندر.

خاقانی (دیوان چ سجادی ص 190).


بحری که عید کرد بر اعدا به پشت ابر
از غرتش درخش و ز غرّشن تندرش .

خاقانی (دیوان چ سجادی ص 225).


مهری یکی پیر نزار آوا برآورده بزار
چون تندر اندر مرغزار جانی بهر جا ریخته .

خاقانی .


به تندی چو تندر شوند آن زمان
که تندی همانست و تندر همان .

نظامی .


بیاران گفت چون تندر بپوئید
مگر فرهاد را جائی بجوئید.

نظامی .


گر او تندر آمد تو هستی درخش .

نظامی .


بترقد همی زهره ٔ شاخ کوهی
بترسدز آواز تندر شکوفه .

کمال اسماعیل (از شرفنامه ٔ منیری ).


گلوشان خوابگاه مرگ و دلْشان نائب دوزخ
دهنْشان رهگذار برق و غوْشان نائب تندر.

قاآنی .


- تندرشیهه ؛ که شیهه ٔ او مانند تندر مهیب و پرصدا باشد. اسبی که مانند رعد شیهه کند :
وز آن شبدیز تندرشیهه ٔ او
زمانه پرصدا چون کوهسار است .

مسعودسعد.


رجوع به تندور شود. || بلبل را نیز گویند که عربان عندلیب خوانند. (برهان ) (از شرفنامه ٔ منیری ). شارح قصاید خاقانی بمعنی بلبل نیز نوشته . (غیاث اللغات ). بلبل . (ناظم الاطباء).

تندر.[ ت ُ دَ / دُ ] ( اِ ) رعد بود. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 138 ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( از فرهنگ رشیدی ) ( از ناظم الاطباء ) ( از معیار جمالی ). بمعنی غرنده باشد عموماً و رعد را گویند خصوصاً. ( برهان ). غرنده که به تازیش رعد خوانند. ( شرفنامه منیری ). بانگ رعد. ( اوبهی ) ( غیاث اللغات ). تندور. ( حاشیه لغت فرس اسدی ) ( معیار جمالی ) ( اوبهی ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( فرهنگ رشیدی ) ( شرفنامه منیری ). ریشه هندی باستان «تن ، تانیتی » ( صدا پیچیدن ، صدا،صدا دادن )، تنیی تو ( رعد )، لاتینی تونار ، تونی تروس ، انگلیسی «ثاندر» ، افغانی متداول تندر ، افغانی محض «تنا» ( رعد ). ( حاشیه برهان چ معین ) :
به دشمن پر از خشم آواز کرد
تو گفتی مگر تندر آغاز کرد.
رودکی ( از لسان العجم شعوری ).
علم ابر و تندر بود کوس او
کمان آدینده شود ژاله تیر.
رودکی.
هست از آهم آتش دوزخ ابیز
ناله ای از من ز تندر صد ازیز.
منجیک.
ستد نیزه از دست آن نامدار
بغرید چون تندر از کوهسار.
فردوسی.
کجک بر سر پیل زد شاه چین
بغرید چون تندر فرودین.
فردوسی.
همی کوفت بر خاک رویینه سم
چو تندر خروشید و افشاند دم.
فردوسی.
چو تندر خروشان شده هر دوان
شه جادوان رستم پهلوان.
فردوسی.
نه چرخ است و اجزای او چون ستاره
نه ابر است و آوای او همچو تندر.
فرخی.
خروشی برکشیدی تند تندر
که موی مردمان کردی چوسوزن.
منوچهری.
بغرید چون تندر اندر بهار
به کین روی بنهاد بر هر چهار.
اسدی.
بر اسبان بی زین به تیغ و کمند
خروشان چو تندر بر ابربلند.
اسدی.
چو تندر همه بیشه بانگ هژبر
شده گردشان گردگردان چو ابر.
اسدی.
چه می دارد بدینگونه معلق گوی خاکی را
میان آتش و آب و هوا و تندر و نکبا؟
ناصرخسرو.
قطره باران از او روان شده چون تیر
غران چون مرکب از میانش تندر.
مسعودسعد.
آواز تندر آرد در گوش باد گرز
باران خون چکاند بر تن بخار تیغ.
مسعودسعد.
اطلس به رنگ آتش وَاصل عمامه از نی

فرهنگ عمید

۱. (هواشناسی ) = رعد
۲. [قدیمی] هرچیز غرّنده.

دانشنامه عمومی

تُندَر صدای ایجاد شده ناشی از آذرخش است. بسته به نوع آذرخش و فاصله شنونده از منشأ صدا، تندر ممکن است صدایی زیر و تیز و سریع یا غرشی سنگین و بم باشد. افزایش ناگهانی فشار و دما موجب انبساط سریع هوای اطراف کمربند آذرخش می شود و این انبساط صوت شنیده شده را ایجاد می کند. به دلیل بسیار بزرگتر بودن سرعت نور از صوت، می توان فاصله از محل آذرخش را با اندازه گیری اختلاف زمانی دیده شدن آذرخش و شنیده شدن صدای آن محاسبه کرد.
آذرخش
طوفان تندری
دلیل شنیده شدن این صدا هنگام آذرخش از دیرباز مورد بررسی قرار گرفته است. نخستین نظر ثبت شده در این مورد مربوط به ارسطو در سه قرن پیش از میلاد است. یکی از نخستین ایده ها، ایجاد تندر به خاطر برخورد ابرها بود. در اواسط قرن نوزدهم، تندر را ناشی از ایجاد خلأ می دانستند.
در قرن بیستم، نتیجه گرفته شد که تندر یک موج صوتی ایجاد شده به خاطر انبساط گرمایی پلاسما در مسیر آذرخش است. دما در مسیر آذرخش در مدت کوتاه وجود آن (حدود ۵۰ میکروثانیه) توسط روش های طیف سنجی اندازه گیری شده است. این دما از دمای اولیهٔ ۲۰،۰۰۰ کلوین به سرعت به ۳۰،۰۰۰ کلوین می رسد و سپس به تدریج به ۱۰،۰۰۰ کلوین بازمی گردد. متوسط آن حدود ۲۰،۴۰۰ کلوین است.. این گرم شدن موجب انبساط سریع این هوا و ورود آن به هوای سردتر اطراف با سرعتی بیش از سرعت صوت در آن هوای سردتر می شود. این پالس ایجاد شده همان موج صوتی است که شبیه به موج ناشی از انفجار یا پالس صوتی ایحاد شده در لحظهٔ شکسته شدن دیوار صوتی توسط هواپیما یی مافوق صوت است. بررسی های آزمایشگاهی و مدل سازی های انجام شده تاکنون ، این مدل را تأیید کرده است، هرچند هنوز مدل سازی آذرخش مورد توجه پژوهش گران است. مدل های دیگری نیز بر اساس اثرات الکترومغناطیسی جریان الکتریکی شدید در مسیر پلاسما در آذرخش مطرح شده اند.
مشاهدهٔ نور آذرخش و شنیده شدن تندر به دنبال آن، بیانگر کمتر بودن سرعت صوت از سرعت نور در هوا است. با استفاده از این تفاوت می توان فاصله از محل آذرخش را محاسبه کرد. برای این منظور می توان سرعت صوت را در هوا در دمای ۲۰ درجه سانتی گراد حدود ۳۴۳ متر بر ثانیه (۱،۲۳۶ کیلومتر بر ساعت) فرض نمود و از رابطهٔ زیر فاصله را یافت:

فرهنگستان زبان و ادب

{thunder} [علوم جَوّ] صدای حاصل از انبساط ناگهانی گازها در امتداد مجرای تخلیۀ الکتریکی آذرخش

جدول کلمات

رعد

پیشنهاد کاربران

خودروی تندر L90 ، نام این خودرو در این شکل که هست بی معناست جز این که به شکل Leo آن را ببینید و بخوانید تندر همان پراید است که تصویر آن را از پهنا کشیده باشید و تفریح و تفنن سرمایه است.

نوعی فن درکشتی

دنگ درار : درآوردنده صدا
دندر : کوتاه شده دنگ درار
تن tone همان دن است. صدای تن در موسیقی.
تندر : درآورنده صدا

تنغر، tonghor, گویش محلی بهاباد یزد به معنی تندر ، رعد.

آسمان غرنبه


کلمات دیگر: