مترادف صیاد : شکارچی، شکاری، نخجیرزن، نخجیرساز، نخجیرگر
برابر پارسی : نخجیرگیر، دامیار، شکارچی، شکارگر، ماهیگیر
hunter, fisherman
hunter, huntsman, sportsman, trapper
شکارچي , صياد , اسب يا سگ شکاري , جوينده
ناصرخسرو.
خاقانی .
سعدی (گلستان ).
صیاد. [ ؟ ی یا ] (اِخ ) دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل ، واقع در 12 هزارگزی شمال بیجار و 4 هزارگزی راه مالرو جلال آبادبه زابل . در جلگه قرار دارد. هوای آن گرم و معتدل است . 1040 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔ هیرمند. محصول آن غلات ، لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
شکار چى
ماهیگیر، ماهیگیر