کلمه جو
صفحه اصلی

شفته


مترادف شفته : دوغاب، گل آهک، ملاط

فارسی به انگلیسی

concrete, spool

concrete


spool


فارسی به عربی

هاون

مترادف و متضاد

concrete (اسم)
بتون، شفته، ساروج شنی، اسم ذات

دوغاب، گل‌آهک، ملاط


فرهنگ فارسی

دوغاب آهک وخاک وشن که درپی ریزی ساختمان بکاررود
( اسم ) حشره ایست از راسته نیم بالان که انگل درختان و گیاهان است و شیره آنها را می مکد و بدین جهت جزو آفات خطرناک نباتات محسوب می شود . این حشره دارای گونه های مختلف است که به رنگهای سیاه قرمز خاکستری یا سبز می باشد و همه به حالت اجتماع می زیند و دارای قدرت تولید نسل زیادی می باشند . به طوری که ماده این حشره از ابتدا تا اواخر پاییز به طور بکر زا به وجود می آورد و فقط با شروع سرما نسل نر و ماده تولید می کند و آنها با هم جفتگیری می کنند و تخمهای زمستانی را به وجود می آورند .
توفار در متون دیگر دیده نشده

فرهنگ معین

(شَ تَ یا تِ ) (اِ. ) بیضه مانندی است از ریسمان که بر دوک پیچیده شود.
(ش تِ ) (اِ. ) مخلوطی از آب و آهک و خاک و شن که در پی ریزی ساختمان به کار می رود.

(شَ تَ یا تِ) (اِ.) بیضه مانندی است از ریسمان که بر دوک پیچیده شود.


(ش تِ) (اِ.) مخلوطی از آب و آهک و خاک و شن که در پی ریزی ساختمان به کار می رود.


لغت نامه دهخدا

شفته. [ ش ِ / ش َ ت َ / ت ِ ] ( اِ ) دوغابی از آهک و خاک و شن و یا سنگریزه که در پیهای عمارت ریزند و روی آن جرزها بنا کنند. گل و لایی که به روی تیرهای عمارت گسترده و بالای آن کاهگل اندود نمایند. ( ناظم الاطباء ). گل کم آب. گل بسیار کم آب. گل زفت و نیم تر که بر روی نی و حصیر و تیر ریزند سقف بنا را و یا زیرسازی خیابان و پی ریزی بنا را. غماء. غمی. ( از یادداشت مؤلف ).
- شفته پلو ؛ پلو که بسیار آبدار باشد. ( از یادداشت مؤلف ). و رجوع به ترکیب «مثل شفته » شود.
- شفته ریختن ؛ ریختن گل کم آب بر سقف و جز آن.( از یادداشت مؤلف ). ریختن دوغاب آهک با سنگ و سنگریزه زیر پی دیوار و جرز بر آن بنا کردن.
- شفته ریزی ؛ عمل ریختن دوغاب و سنگ و آهک زیر بنا، یا عمل نهادن گل بر روی تیر و نی سقف و جز آن. شفته ریختن. ( از یادداشت مؤلف ).
- شفته و کوفته ؛ پلو بد و بسیار نرم پخته شده. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به ترکیب «مثل شفته » شود.
- مثل شفته ؛ پلو که آب آن بسیار باشد و آن عیب است. ( یادداشت مؤلف ).

شفته. [ ش َ ت َ / ت ِ] ( اِ ) گلوله ای از ریسمان که بر دوک پیچیده شود. ( از آنندراج ) ( از غیاث اللغات ) ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ). || ابتدای طلوع آفتاب. || هر چیز نازک و لطیف. || تختخواب. ( ناظم الاطباء ). || تباهی و کرم که در چرم و پوست پدید آید: قد حلم الادیم ؛ شفته یا شته پیدا کرد چرم. شته. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به شته شود. || ریم بسته بر جراحتی. ( یادداشت مؤلف ) :
سر خمخانه را ناسور پیدا کرده بیطارم
به نیشی شفته دو کفته یک هفته بردارم.
سوزنی.
|| خشک کرده میوه ها باشد. ( از یادداشت مؤلف ) :
قدی چو قامت... و سری چوگنده ٔ...وز
لبی چو شفته آلو رخی چو پرده نار.
سوزنی.

شفته. [ ش َ / ش ُ ت َ / ت ِ ] ( اِ ) چوبی که بدان پنبه را پیش از حلاجی کردن زنند. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به شفتاهنگ و شفش و شفشه شود.

شفته. [ ش ِ ت َ / ت ِ ] ( ن مف ) دیوانه و مجنون و بی عقل. ( ناظم الاطباء ). مخفف شیفته. ( یادداشت مؤلف ) :
بر مراد خویشتن گویی همی در دین سخن
خویشتن را شفته گشتی تکیه کردی بر هوا.
ناصرخسرو.
|| پریشان و آشفته از عشق و محبت و شیفته. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به شیفته شود.

شفته . [ ش َ / ش ُ ت َ / ت ِ ] (اِ) چوبی که بدان پنبه را پیش از حلاجی کردن زنند. (ناظم الاطباء). و رجوع به شفتاهنگ و شفش و شفشه شود.


شفته . [ ش َ ت َ / ت ِ] (اِ) گلوله ای از ریسمان که بر دوک پیچیده شود. (از آنندراج ) (از غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (از برهان ). || ابتدای طلوع آفتاب . || هر چیز نازک و لطیف . || تختخواب . (ناظم الاطباء). || تباهی و کرم که در چرم و پوست پدید آید: قد حلم الادیم ؛ شفته یا شته پیدا کرد چرم . شته . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به شته شود. || ریم بسته بر جراحتی . (یادداشت مؤلف ) :
سر خمخانه را ناسور پیدا کرده بیطارم
به نیشی شفته ٔ دو کفته ٔ یک هفته بردارم .

سوزنی .


|| خشک کرده ٔ میوه ها باشد. (از یادداشت مؤلف ) :
قدی چو قامت ... و سری چوگنده ٔ ...وز
لبی چو شفته ٔ آلو رخی چو پرده ٔ نار.

سوزنی .



شفته . [ ش ِ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) دیوانه و مجنون و بی عقل . (ناظم الاطباء). مخفف شیفته . (یادداشت مؤلف ) :
بر مراد خویشتن گویی همی در دین سخن
خویشتن را شفته گشتی تکیه کردی بر هوا.

ناصرخسرو.


|| پریشان و آشفته از عشق و محبت و شیفته . (ناظم الاطباء). و رجوع به شیفته شود.

شفته . [ ش ُ ت َ / ت ِ ] (اِ) توفار. (ناظم الاطباء). در متون دیگر دیده نشد.


شفته . [ ش ِ / ش َ ت َ / ت ِ ] (اِ) دوغابی از آهک و خاک و شن و یا سنگریزه که در پیهای عمارت ریزند و روی آن جرزها بنا کنند. گل و لایی که به روی تیرهای عمارت گسترده و بالای آن کاهگل اندود نمایند. (ناظم الاطباء). گل کم آب . گل بسیار کم آب . گل زفت و نیم تر که بر روی نی و حصیر و تیر ریزند سقف بنا را و یا زیرسازی خیابان و پی ریزی بنا را. غماء. غمی . (از یادداشت مؤلف ).
- شفته پلو ؛ پلو که بسیار آبدار باشد. (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به ترکیب «مثل شفته » شود.
- شفته ریختن ؛ ریختن گل کم آب بر سقف و جز آن .(از یادداشت مؤلف ). ریختن دوغاب آهک با سنگ و سنگریزه زیر پی دیوار و جرز بر آن بنا کردن .
- شفته ریزی ؛ عمل ریختن دوغاب و سنگ و آهک زیر بنا، یا عمل نهادن گل بر روی تیر و نی سقف و جز آن . شفته ریختن . (از یادداشت مؤلف ).
- شفته و کوفته ؛ پلو بد و بسیار نرم پخته شده . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به ترکیب «مثل شفته » شود.
- مثل شفته ؛ پلو که آب آن بسیار باشد و آن عیب است . (یادداشت مؤلف ).


فرهنگ عمید

۱. مخلوط آهک، خاک، و شن که در پی ریزی ساختمان یا زیرسازی خیابان به کار می رود.
۲. (صفت ) شُل، نرم، وارفته.
= شیفته

۱. مخلوط آهک، خاک، و شن که در پی‌ریزی ساختمان یا زیرسازی خیابان به کار می‌رود.
۲. (صفت) شُل؛ نرم؛ وارفته.


شیفته#NAME?


دانشنامه عمومی

شفته یکی از غذاهای سنتی ایرانی است که در شهر اراک تهیه می شود.
طبق کلامی موزون با عنوان "کوفته، شفته و تتالی/ غذای زنهای اراکی" که در اراک رسم است، این غذا به همراه کوفته و ته تالی از جمله غذاهایی هستند که زنان اراکی در خانه می پزند و کمتر در رستوران سرو می شود.
مواد اولیه این غذا شامل گوشت چرخ کرده،آرد نخودچی،رب گوجه فرنگی،پیاز رنده شده،نعناداغ،ادویه،جعفری خرد شده است.

شِفتِه . نوعی پلو که در استان گیلان و اطراف مرسوم است. برنج خمیر. همچنین نوعی کوفته که با گوشت می پزند و در اراک مرسوم است.


وا رفته


دانشنامه آزاد فارسی

شِفْتِه
ترکیبی از آهک شکفته، ماسه، گِل رس، و آب، که در معماری سنّتی برای زیرسازی و گاه پی سازی به کار می رفته است. پس از رواج پی های بتونی به جای شِفتۀ آهکی، از این ملات برای استحکام بستر خاکِ زیرِ پی، و یکنواخت کردن این بستر برای استقرار پی، استفاده می کنند.

گویش مازنی

/shefte/ جوانه ی درخت

جوانه ی درخت


واژه نامه بختیاریکا

هره شلپه؛ شِلِپِه

پیشنهاد کاربران

در گویش مازندرانی یعنی دست و پا چلفتی

در گویش مازنی به افراد کم عقل و خل می گویند


کلمات دیگر: