کلمه جو
صفحه اصلی

عطسه


برابر پارسی : اتسه، شنوسک

فارسی به انگلیسی

sneeze, sneezing

sneeze


فارسی به عربی

عطاس

مترادف و متضاد

sputter (اسم)
سخن بیهوده، سخن بی ربط، عطسه

sniffle (اسم)
زکام، عطسه، صحبت تو دماغی، فن فن

sneeze (اسم)
عطسه، ستوسه

hiccup (اسم)
سکسکه، عطسه

sneezing (اسم)
عطسه

sternutation (اسم)
عطسه، صدای عطسه

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - حرکتی که بر اثر هوا به شدت و با صدا از دهان و تجاویف بینی خارج شود اشنوسه شنوسه . ۲ - نتیجه محصول . ۳ - تربیت شده مربی . یا عطسه چاه . صدایی که بسبب بانگ کردن از چاه بر آید . یا عطسه شب . صبح صادق . یا عطسه صبح . آفتاب . یا عطسه عنبرین . بوی خوش ( از گل یا چیز دیگر ) .

فرهنگ معین

(عَ طْ س ) [ ع . عطسة ] (اِ. ) اشنوسه ، هوایی که بر اثر سرماخوردگی یا هر نوع تحریک بینی به شدت و با سر و صدا از بینی خارج می شود.

لغت نامه دهخدا

( عطسة ) عطسة. [ ع َ س َ ] ( ع اِ ) اسم المرة است از مصدر عطس و عطاس. ( از اقرب الموارد ). یک دفعه عطسه زدن. رجوع به عطس و عطاس شود.
عطسه. [ ع َ س َ / س ِ ] ( اِ ) عطسة. از ع ، معروف است که به هندی چهینک نامند. ( منتهی الارب ). هوایی است که به شدت و همراه آواز از بینی خارج می گردد. ( از اقرب الموارد ). حرکتی که بر اثر آن هوا به شدت و با صدا از دهان و تجاویف بینی خارج شود. ( فرهنگ فارسی معین ) ( ناظم الاطباء ). شنواسه و با لفظ دادن و زدن و پیچیدن و ریختن مستعمل است. ( آنندراج ).اشنوسه. سنوسه. شنوشه. عطاس و معمول است که عطسه زننده را «یرحمک اﷲ» و «عافیت باشد» گویند :
تو بر آن عطسه هم بخوان الحمد
کاهل سنت چنینت فرماید.
خاقانی.
لیک غماز اوست نطق چنانک
عطسه دزدو سرفه طرار.
خاقانی.
رجوع به عطاس شود.
- عطسه ستور ؛ کداس. کدسة. نثیر. ( از منتهی الارب ).
|| گویند: فلان عطسة فلان ؛ یعنی شبیه و مانان اوست در خلق و خلق. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
- عطسه کسی بودن ؛ سخت به او شبیه بودن. خلفاً و خلقاً مانند او بودن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). چنانکه گویند گربه از عطسه شیر زاده است. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : در معنی سالاری این احمد مردی شهم بود و او را عطسه امیرمحمود گفتندی و بدو نیک بمانستی. ( تاریخ بیهقی ص 408 ).
زاده طبع منند اینان که خصمان منند
آری آری گربه هست ازعطسه شیر ژیان.
خاقانی.
چرخ به هر سان که هست زاده شمشیر اوست
گربه به هر حال هست عطسه شیر عرین.
خاقانی.
اگر شیر بر جا نماند رواست
ولی عطسه شیر ماند بجای.
خاقانی.
بر حسودت که عطسه دیو است
صبحدم خنده بلارک تست.
خاقانی.
|| کنایه از نتیجه و محصول. ( فرهنگ فارسی معین ).
دیر زی ای بحر کف که عطسه جودت
چشمه مهر است کز غمام برآمد.
خاقانی.
عطسه تست آفتاب دیر زی ای ظل حق
مسندتست آسمان تکیه زن ای محترم.
خاقانی.
- عطسه آدم ؛ زاده و نتیجه آدم. کنایه از حضرت مسیح :
می عطسه آدم شده یعنی که عیسی دم شده
داروی جام جم شده در دیر دارا داشته.
خاقانی.
عطسه او آدم است عطسه آدم مسیح
اینت خلف کز شرف عطسه او بود باب.

عطسة. [ ع َ س َ ] (ع اِ) اسم المرة است از مصدر عطس و عطاس . (از اقرب الموارد). یک دفعه عطسه زدن . رجوع به عطس و عطاس شود.


عطسه . [ ع َ س َ / س ِ ] (اِ) عطسة. از ع ، معروف است که به هندی چهینک نامند. (منتهی الارب ). هوایی است که به شدت و همراه آواز از بینی خارج می گردد. (از اقرب الموارد). حرکتی که بر اثر آن هوا به شدت و با صدا از دهان و تجاویف بینی خارج شود. (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). شنواسه و با لفظ دادن و زدن و پیچیدن و ریختن مستعمل است . (آنندراج ).اشنوسه . سنوسه . شنوشه . عطاس و معمول است که عطسه زننده را «یرحمک اﷲ» و «عافیت باشد» گویند :
تو بر آن عطسه هم بخوان الحمد
کاهل سنت چنینت فرماید.

خاقانی .


لیک غماز اوست نطق چنانک
عطسه ٔ دزدو سرفه ٔ طرار.

خاقانی .


رجوع به عطاس شود.
- عطسه ٔ ستور ؛ کداس . کدسة. نثیر. (از منتهی الارب ).
|| گویند: فلان عطسة فلان ؛ یعنی شبیه و مانان اوست در خلق و خلق . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
- عطسه ٔ کسی بودن ؛ سخت به او شبیه بودن . خلفاً و خلقاً مانند او بودن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). چنانکه گویند گربه از عطسه ٔ شیر زاده است . (یادداشت مرحوم دهخدا) : در معنی سالاری این احمد مردی شهم بود و او را عطسه ٔ امیرمحمود گفتندی و بدو نیک بمانستی . (تاریخ بیهقی ص 408).
زاده ٔ طبع منند اینان که خصمان منند
آری آری گربه هست ازعطسه ٔ شیر ژیان .

خاقانی .


چرخ به هر سان که هست زاده شمشیر اوست
گربه به هر حال هست عطسه ٔ شیر عرین .

خاقانی .


اگر شیر بر جا نماند رواست
ولی عطسه ٔ شیر ماند بجای .

خاقانی .


بر حسودت که عطسه ٔ دیو است
صبحدم خنده ٔ بلارک تست .

خاقانی .


|| کنایه از نتیجه و محصول . (فرهنگ فارسی معین ).
دیر زی ای بحر کف که عطسه ٔ جودت
چشمه ٔ مهر است کز غمام برآمد.

خاقانی .


عطسه ٔ تست آفتاب دیر زی ای ظل حق
مسندتست آسمان تکیه زن ای محترم .

خاقانی .


- عطسه ٔ آدم ؛ زاده و نتیجه ٔ آدم . کنایه از حضرت مسیح :
می عطسه ٔ آدم شده یعنی که عیسی دم شده
داروی جام جم شده در دیر دارا داشته .

خاقانی .


عطسه ٔ او آدم است عطسه ٔ آدم مسیح
اینت خلف کز شرف عطسه ٔ او بود باب .

خاقانی .


گیسوی حوا شناس پرچم منجوق او
عطسه ٔ آدم شناس شیهه ٔ یکران او.

خاقانی .


بسِّر عطسه ٔ آدم بسنّت الحوا
بهیکلش که یداﷲ سرشت از آب و تراب .

خاقانی (دیوان ص 50).


خطبه دولت به فصیحی رسد
عطسه ٔ آدم به مسیحی رسد.

نظامی .


- عطسه ٔ آفتاب ؛ کنایه از سپیده ٔ صبح :
دگر روز کز عطسه ٔ آفتاب
دمیدند کافور بر مشک ناب .

نظامی .


- عطسه ٔ تیغ ؛ کنایه از آوازی است که هنگام زدن تیغ برمی آید.(آنندراج ). کنایه از صدای شمشیر :
ز بس عطسه ٔ تیغ بر خون و خاک
دماغ هوا پر شد از جان پاک .

نظامی .


- عطسه ٔ چاه ؛ کنایه از صدائی باشد که از چاه بر می آید به سبب بانگ کردن در آن . (برهان ) (از انجمن آرا). صدای چاه ، یعنی آوازی که چون بر چاه زنند از چاه برگردد. (آنندراج ).
- عطسه ٔ روز ؛ نتیجه و همانند روزدر روشنی و تابندگی :
خوش عطسه ٔ روزاست می ریحان نوروزاست می
دُرِّ شب افروز است می زان دُرّ شبستان تازه کن .

خاقانی .


- عطسه ٔ شب ؛ کنایه از صبح صادق باشد. (برهان ). کنایه از صبح . (آنندراج ) (انجمن آرا).
جبهه زرین نمود طره ٔ صبح از نقاب
عطسه ٔ شب گشت صبح خنده ٔ صبح آفتاب .

خاقانی .


- عطسه ٔ شیشه ؛ صدایی که هنگام ریختن شراب در ساغر و جز آن از شیشه برآید. (آنندراج ) : عطسه ٔ شیشه را نشئه ٔ صدای سلسبیل و صیحه ٔ بطک را تره ندای جبرئیل . (ملاطغرا، در انوار المشارق به نقل از آنندراج ).
- عطسه ٔ صبح ؛ کنایه از آفتاب عالمتاب است . (برهان ) (آنندراج ) (از انجمن آرا).
- عطسه ٔ عنبرین ؛ کنایه از بوی خوش است خواه از گل باشد خواه از چیزهای دیگر. (برهان ) (آنندراج ) :
چون ز دهان بلبله در گلوی قدح چکد
عطسه ٔ عنبرین دهد مغز زمانه از تری .

خاقانی .


- عطسه ٔ کمان ؛ کنایه از تیر است . (آنندراج ) :
هر عطسه که از مغز کمان تو بر آید
ریزد به گریبان بقا خون عدم را.

عرفی (از آنندراج ).


- عطسه ٔ گرز ؛ کنایه از آواز پی هم زدن گرز است . (آنندراج ) :
چو عطسه باعث صحت بود چرا گردد
به نیم عطسه ٔ گرزت دماغ خصم سقیم .

مسیح کاشی (از آنندراج ).


|| کنایه از تربیت شده و مربی . (فرهنگ فارسی معین ) : اما ایاز... هرچند عطسه ٔ پدر ماست و از سرای دور نبوده است و گرم و سرد نچشیده و هیچ تجربتی نیفتاده است . (تاریخ بیهقی ص 265). || در تداول عوام ، نشانه ای است برای صبر کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا).

فرهنگ عمید

۱. (پزشکی ) خارج شدن هوای ریه با شدت و صدا از راه بینی و دهان بر اثر تحریک شدن مخاط بینی.
۲. [قدیمی، مجاز] آنچه شبیه چیز دیگر باشد.
۳. [قدیمی، مجاز] نتیجه، زاده، پرورده.
* عطسه زدن (کردن ): (مصدر لازم ) خارج کردن هوا از بینی و دهان با شدت و صدا، اشنوسه کردن.
* عطسهٴ صبح: [مجاز] دمیدن صبح.

۱. (پزشکی) خارج شدن هوای ریه با شدت و صدا از راه بینی و دهان بر اثر تحریک شدن مخاط بینی.
۲. [قدیمی، مجاز] آنچه شبیه چیز دیگر باشد.
۳. [قدیمی، مجاز] نتیجه؛ زاده؛ پرورده.
⟨ عطسه زدن (کردن): (مصدر لازم) خارج کردن هوا از بینی و دهان با شدت و صدا؛ اشنوسه کردن.
⟨ عطسهٴ ‌صبح: [مجاز] دمیدن صبح.


دانشنامه عمومی

عطسه نوعی واکنش دفاعی بدن (رفلکس) به مواد محرک تنفسی یا التهاب مجاری تنفسی یا برای دفع ترشحات در هنگام بیماری است. مکانسیم عطسه خروج سریع هوای بازدمی بر اثر انقباض عضلات تنفسی است.
سرماخوردگی ساده
مواد آلرژی زا
محرک های فیزیکی
عوامل زیست محیطی
سرمای هوا
نور خورشید
رفلکس عطسه بسیار شبیه سرفه است به استثنای اینکه به جای مجاری تنفسی تحتانی مربوط به مجاری بینی است. محرک ایجادکننده رفلکس عطسه در مجاری بینی است و ایمپالسهای آوران از طریق عصب پنجم به پیاز مغز تیره می روند که در آنجا رفلکس عطسه تحریک می شود. به این ترتیب مقدار زیادی هوا به سرعت از طریق بینی عبور می کند و به این ترتیب به پاک کردن مجاری بینی از مواد خارجی کمک می کند.
زمانی که عطسه روی می دهد قفسه سینه شدیداً منقبض می شود. در همان زمان گلوت بسته می شود به طوری که تا قبل از باز شدن گلوت، هوا با فشار زیادی در پشت آن جمع می شود این حالت انفجاری هوا مقدار زیادی از ترشحات و مواد خارجی مانند میکروبها را پاک می کند و آن ها را با فشار خارج می سازد. البته متأسفانه این رفلکس دفاعی خوب بدن مانند سرفه باعث گسترش بیماری می شوند.
یک عطسه علامت صبر است. درجوابش می گویند عافیت باشه؛ و برای شکستن صبر هفت صلوات باید فرستاد. دو عطسه علامت جخد (جهد) است. باید تعجیل کرد.

فرهنگ فارسی ساره

اتسه


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] عطسه، به حالت خروج شدید و ناگهانی توأم با صدای هوای درون ریه از راه بینی و دهان می گویند. از آداب و احکام مرتبط با آن به مناسبت در باب صلات و حج سخن گفته اند.
تسمیت عطسه کننده مستحب است؛ چنان که پاسخ آن بر عطسه کننده استحباب دارد. تکرار تسمیت تا سه عطسه در یک مجلس مستحب است و افزون بر آن استحباب ندارد.
آداب عطسه کردن
بر عطسه کننده مستحب است هنگام عطسه انگشت خود را بر بینی بگذارد و حمد خدا گوید؛ چنان که بر شنونده عطسه نیز حمد خدا مستحب است.همچنین بر هر دوی آنان صلوات فرستادن استحباب دارد.

گویش اصفهانی

تکیه ای: atsa / sabr
طاری: hošniǰa
طامه ای: atasa
طرقی: atsa / sabr
کشه ای: atsa
نطنزی: atsa / sabr


واژه نامه بختیاریکا

پریکشت

پیشنهاد کاربران

پارسی تازی شده " اتسه " از " اتس " ، در پهلوی " شنوسک " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از الوالقاسم پرتو .

پشمه به زبان کرمانشاهی ( به اینصورت بخوانید peshmah )

عطسه، نادرست نویسی اتسه است.
ولی، بهتر است که واژه ی شنوسک ( šanusak ) را به کار بگیریم. از کنش ( koneš, مصدر ) شنوسیدن ( šanusidan ) .

زمان هال ( حال ) :من می شنوسم، تو می شنوسی، . . . . .
( من اتسه می کنم، تو اتسه می کنی. . . )

گذشته: من شنوسیدم، تو شنوسیدی، . . .
( من اتسه کردم، تو اتسه کردی، . . . )

وَچْقِه
واژه فوق در لری بختیاری به کار می رود

اشتزه : ( تحریف کلمه ) عطسه. ( گویش جهرمی )
در زبان ترکی به عطسه آسْقِراخ گفته می شود از مصدر آسْقیرماخ یا آسقیرماق ( عطسه کردن ) به سرفه اؤسْگورَک از مصدر اوسکورمک ( سرفه کردن ) گفته می شود .

در گویش یزدی اَپیشُو یعنی عطسه و اَپیشُو کِردَن یعنی عطسه کردن.

در زبان پهلوی ساسانی اسنیزک ( Snizak ) به معنی برف بوده و همریشه با واژه ی Sneeze در انگلیسی به چم عطسه است.

عطسه اربی ( عربی ) شده ی واژه ی پارسی اشنوسه است.
پارسی پهلوی: شنوسک
پارسی نوین: اشنوسه
زبان اربی: عطسه
انگلیسی: Sneeze


کلمات دیگر: