مترادف نظر : تماشا، چشم، دیدن، دید، عنایت، مشاهده، نظاره، نگاه، نگرش، زعم، عقیده، راء ی، نقشه، جنبه، حیث، لحاظ، منظر، اندیشه، تفکر، دیدگاه، نظریه
برابر پارسی : نگر
sight, look, view, opinion, mind, viewpoint, consideration, intention, discretion, (good or evil) eye
advice, comment, estimation, eye, opinion, glance, judgment, look, view, mind, notice, notion, position, respect, sight, standpoint, suggestion, theory, viewpoint, vision, voice
ديد , بينايي , مراقبت , بينش
جنبه، حیث، لحاظ، منظر
اندیشه، تفکر
دیدگاه، نظریه
زعم، عقیده
راءی، نقشه
تماشا، چشم، دیدن، دید، عنایت، مشاهده، نظاره، نگاه، نگرش
۱. تماشا، چشم، دیدن، دید، عنایت، مشاهده، نظاره، نگاه، نگرش
۲. زعم، عقیده
۳. راءی، نقشه
۴. جنبه، حیث، لحاظ، منظر
۵. اندیشه، تفکر
۶. دیدگاه، نظریه
نظر. [ ن ِ ] (ع اِ) مانند. (منتهی الارب ). مثل . نظیر. (از اقرب الموارد) (از المنجد).
نظر. [ ن َ ] (ع مص ) درنگ کردن و مهلت دادن بر کسی . || فروختن چیزی را به مهلت . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). || نَظَر. (از متن اللغة). رجوع به نظر شود.
دیدگاه، نگر، نگرش
۱شور چشمی ۲نگاهی مخصوص در باور عوام که سبب بیماری گردد – ...