کلمه جو
صفحه اصلی

شبکه


مترادف شبکه : کانال، تور، گروه، پنجره مشبک

برابر پارسی : تار

فارسی به انگلیسی

channel, grid, lattice, mesh, network, plexus, reticulation, system, tissue, web, nexus, grating, section, substation, reticle

channel, grid, lattice, mesh, network, nexus, plexus, reticulation, system, tissue, web


network, lattice, grating, grid, section, substation, reticle


فارسی به عربی

شبکة , مشبک

عربی به فارسی

توري , پنجره مشبک , شبکه , پنجره کوچک بليط فروشها (در سينما و غيره) , سوراخ تور پشه بند , سوراخ , چشمه , تور مانند يا مشبک کردن , بدام انداختن , گير انداختن , شبکه ساختن , تورساختن , جور شدن , درهم گيرافتادن (مثل دنده هاي ماشين) , تور , خالص


مترادف و متضاد

grating (اسم)
ساینده، پنجره، شبکه، چارچوب اهنی، گوشت ریز

net (اسم)
دام، عمده، تار عنکبوت، تور، شبکه، توری، تور ماهیگیری و امثال ان

grate (اسم)
زندان، رنده، میله های اهنی، شبکه، بخاری پنجره ای، بخاری تو دیواری، قفس اهنی، صدای تصادم

trellis (اسم)
چفت، چفته، شبکه، داربست، داربست بستن

netting (اسم)
توری دوزی، شبکه، شبکه بندی، تور سازی

mesh (اسم)
سوراخ، چشمه، شبکه، بافته، سوراخ تور پشه بند

network (اسم)
شبکه، شبکه ارتباطی، شبکه توری

lattice (اسم)
شبکه، شبکه بندی، توری منظم، کار مشبک، شبکه کاری

plexus (اسم)
پیچیدگی، شبکه، چیزهای درهم پیچیده

grille (اسم)
شبکه، پنجره مشبک، پنجره کوچک بلیط فروشها

meshwork (اسم)
شبکه، شبکه کاری، توری بافی، کارهای مشبک

rete (اسم)
شبکه، صفحه اسطرلاب

reticule (اسم)
شبکه، شبکه شطرنجی و امثال آن

reticulum (اسم)
شبکه، نگاری، بافت همبند و مشبک، شیردان جانور نشخوار کننده، ساختمان شبکه ای، بافت نگاهدارنده اعصاب

treillage (اسم)
شبکه، داربست، چفته مو

trelliswork (اسم)
شبکه، داربست بندی، چیز شبکه مانند، شبکه داربست

کانال


تور


گروه


پنجره‌مشبک


۱. کانال
۲. تور
۳. گروه
۴. پنجرهمشبک


فرهنگ فارسی

هرچیزسوراخ سوراخ، تورماهیگیری، دام صیاد
( اسم ) ۱ - هر چیز سوراخ سوراخ . ۲ - پنجره و روزنه سوراخ سوراخ . ۳ - تور ماهیگیری . جمع : شباک شبکات . یا شبکه جاسوسی . دسته های جاسوسان با تشکیلات خاص که در کشوری به جاسوسی اشتغال ورزند .

فرهنگ معین

(شَ بَ کَ یا کِ ) [ ع . شبکة ] (اِ. ) ۱ - هر چیز سوراخ سوراخ . ۲ - تور ماهی گیری . ۳ - در فارسی چند مؤسسه یا دستگاه وابسته به هم را گویند که در یک رشته کار کنند. ، ~بانکی مجموعة سازمانی به هم پیوسته با هدف اجرای عملیات بانکی . ، ~ کامپیوتری تعدادی کامپ

(شَ بَ کَ یا کِ) [ ع . شبکة ] (اِ.) 1 - هر چیز سوراخ سوراخ . 2 - تور ماهی گیری . 3 - در فارسی چند مؤسسه یا دستگاه وابسته به هم را گویند که در یک رشته کار کنند. ؛ ~بانکی مجموعة سازمانی به هم پیوسته با هدف اجرای عملیات بانکی . ؛ ~ کامپیوتری تعدادی کامپیوتر و دستگاه های جانبی که به وسیلة کابل یا خط تلفن یا سایر پیوندهای ارتباطی به یکدیگر متصل شده باشند.


لغت نامه دهخدا

شبکة. [ ش َ ب َ ک َ ] (اِخ ) آبی است در خاور سمیراء ازآن ِ قبیله ٔ اسد. (از منتهی الارب ).


شبکة. [ ش َب َ ک َ ] (اِخ ) نام سه آب دیگر است مر بنی نمیر را. ونام چاه و آبهای دیگر نیز باشد. (از منتهی الارب ).


شبکة. [ ش َ ب َک َ ] (اِخ ) آبی است مر بنی قشیر را. (منتهی الارب ).


شبکة. [ ش ُ ک َ ] (ع اِ) قرابت و خویشاوندی . (از اقرب الموارد). قرابت : بینهما شبکة؛ میان آن دو قرابت و نسبت است .(از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از ناظم الاطباء).


( شبکة ) شبکة. [ ش ُ ک َ ] ( ع اِ ) قرابت و خویشاوندی. ( از اقرب الموارد ). قرابت : بینهما شبکة؛ میان آن دو قرابت و نسبت است.( از منتهی الارب ) ( از متن اللغة ) ( از ناظم الاطباء ).

شبکة. [ ش َ ب َ ک َ ] ( ع اِ ) دام شکارچی در آب یا در خشکی. ( از اقرب الموارد ). فخ. کمین. دام. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). هرچه مثل دام و تور و سوراخ سوراخ باشد. ( فرهنگ نظام ). ج ، شبک و شباک. ( اقرب الموارد ). || چاههای نزدیک به هم. ( از منتهی الارب ): هجمنا علی شبکة؛ یعنی حمله بر چاههای نزدیک به هم بردیم. ( از اقرب الموارد ). چاههای نزدیک به هم که به یکدیگر راه داشته باشد. ( از متن اللغة ). || چاههای کم آب ظاهرو نمایان. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || زمین بسیارچاه. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). در صحاح آمده است که شاید وجه تسمیه چاهها به شباک از روی زیادی و نزدیکی آنها با یکدیگر در روی زمین باشد. ( از اقرب الموارد ). || سوراخ کلاکموش. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || رأس. ج ، شَبَک. ( از ذیل اقرب الموارد ). || مجمع لغوی مصر آن را بر تور سر زنان که جهت حفظ آشفتگی موی به سر بندند اطلاق کرده است. ( از متن اللغة ) . || رشته لوله های آب شهر را نیز شبکه خوانند. ( از متن اللغة ).

شبکة. [ ش َ ب َ ک َ ] ( اِخ ) آبی است در أجاء. ( منتهی الارب ).

شبکة. [ ش َ ب َ ک َ ] ( اِخ ) آبی است در خاور سمیراء ازآن ِ قبیله اسد. ( از منتهی الارب ).

شبکة. [ ش َ ب َک َ ] ( اِخ ) آبی است مر بنی قشیر را. ( منتهی الارب ).

شبکة. [ ش َب َ ک َ ] ( اِخ ) نام سه آب دیگر است مر بنی نمیر را. ونام چاه و آبهای دیگر نیز باشد. ( از منتهی الارب ).
شبکه. [ ش َ ب َ ک َ / ک ِ ] ( ع اِ ) شبکة. این اصطلاح برای خطوط متعدد و کثیر و متقاطع تلفن و راه آهن و تلگراف و لوله های آب که در ناحیتی محدود یا وسیع نصب شده باشد ( برحسب مورد ) به کار رود.

شبکة. [ ش َ ب َ ک َ ] (اِخ ) آبی است در أجاء. (منتهی الارب ).


شبکه . [ ش َ ب َ ک َ / ک ِ ] (ع اِ) شبکة. این اصطلاح برای خطوط متعدد و کثیر و متقاطع تلفن و راه آهن و تلگراف و لوله های آب که در ناحیتی محدود یا وسیع نصب شده باشد (برحسب مورد) به کار رود.


شبکة. [ ش َ ب َ ک َ ] (ع اِ) دام شکارچی در آب یا در خشکی . (از اقرب الموارد). فخ . کمین . دام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هرچه مثل دام و تور و سوراخ سوراخ باشد. (فرهنگ نظام ). ج ، شبک و شباک . (اقرب الموارد). || چاههای نزدیک به هم . (از منتهی الارب ): هجمنا علی شبکة؛ یعنی حمله بر چاههای نزدیک به هم بردیم . (از اقرب الموارد). چاههای نزدیک به هم که به یکدیگر راه داشته باشد. (از متن اللغة). || چاههای کم آب ظاهرو نمایان . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || زمین بسیارچاه . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). در صحاح آمده است که شاید وجه تسمیه ٔ چاهها به شباک از روی زیادی و نزدیکی آنها با یکدیگر در روی زمین باشد. (از اقرب الموارد). || سوراخ کلاکموش . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || رأس . ج ، شَبَک . (از ذیل اقرب الموارد). || مجمع لغوی مصر آن را بر تور سر زنان که جهت حفظ آشفتگی موی به سر بندند اطلاق کرده است . (از متن اللغة) . || رشته ٔ لوله های آب شهر را نیز شبکه خوانند. (از متن اللغة).


فرهنگ عمید

۱. [جمع: شِباک و شَبَکات] هر چیز سوراخ سوراخ.
۲. [قدیمی] تور ماهیگیری، دام صیاد.
۳. چند مؤسسه یا دستگاه وابسته به هم که در یک رشته کار می کنند.

دانشنامه عمومی

شبکه عبارتست از مجموعه یا سیستم درون پیوندی (interconnected) انسانی یا فیزیکی که دسترسی به قابلیت یا توانایی خاصی را در محدوده ای از مکان و زمان فراهم می کند و در حالت مطلوب محدودیت مکانی و زمانی ندارد.
شبکه رایانه ای← مورد استفاده " ارتباط بین کامپیوتر ها "
موارد زیر نمونه های انواع شبکه می باشند:شبکه های کامپیوتری:
شبکه های فناوری:
شبکه های رسانه ای:

همبند،همبندی،رشتار(رشته ای از تار)،تاربند،


دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:تور (اخترشناسی)

شبکه (ارتباطات). شبکه (ارتباطات) (network)
سیستمی مرکب از گره ها(نقاط اتصال) و خطوط ارتباطی(مسیرهای نقل و انتقال)، برای انتقال کالاها، خدمات، افراد، پول یا اطلاعات. شبکه ها را غالباً با نقشه های توپولوژیکنمایش می دهند. در این نقشه ها، فقط خطوط و اتصالات را، صرف نظر از اندازه ها و زاویه ها، نشان می دهند.

شبکه (رایانه). شبکه (رایانه)(network)
گروهی از رایانه ها و ابزار جانبی مرتبط که توسط کانالی به یکدیگر متصل شده اند و توانایی به اشتراک گذاری پرونده ها و سایر منابع شبکه را بین کاربران دارند. در شبکه نظیر به نظیر تعداد اندکی از کاربران در یک دفتر یا بخش به هم متصل هستند. در شبکه محلی کاربران بسیاری از طریق کابل های نصب شده دائمی و خطوط شماره گیری به یکدیگر متصل می شوند و در شبکه شهری یا شبکه گسترده، کاربرانی در چندین شبکه گسترده شده در یک ناحیه جغرافیایی وسیع با هم ارتباط خواهند داشت. تمامی این موارد محدود شبکه را تشکیل می دهد.

فرهنگ فارسی ساره

تار


فرهنگستان زبان و ادب

{grid} [فیزیک] الکترودی در لامپ های خلأ که عبور الکترون ها را از کاتد به آند تنظیم می کند
{lattice} [ریاضی] یک مجموعۀ جزئاً مرتب (partially ordered set ) که هر زیرمجموعۀ دوعضوی آن زبرینه و زیرینه داشته باشد
{network} [رایانه و فنّاوری اطلاعات، رمزشناسی، مهندسی مخابرات] مجموعه ای از گره های ارتباطی که ازطریق مجراهایی به هم متصل اند
{network} [رایانه و فنّاوری اطلاعات] ← شبکۀ رایانه ای
{rose} [موسیقی] روزن های صوتی، معمولاً به شکل گُل، که بر روی صفحۀ سازهای زهی، به ویژه خانوادۀ بربط ها، ایجاد میشود تا بین هوای داخل جعبۀ صوتی و هوای خارج ساز ارتباط برقرار شود متـ . گُل 2

نقل قول ها

شبکه (فیلم ۱۳۸۹). شبکه فیلم ایرانی به کارگردانی ایرج قادری است که در سال ۱۳۸۹ ساخته شد. این فیلم دربارهٔ انتشار فیلم های خصوصی افراد است و اتفاقاتی پیرامون این موضوع را به تصویر می کشد.

پیشنهاد کاربران

تارینه - تورینه

واژه شبکه مانند واژه های ایرانی است و چه بسا که ایرانی هم باشد .
واژه طبقه واژه ای که صد در صد ایرانی است و در اصل تبکه است که می بینیم همانند واژه شبکه است


نت

کارگروه، تاروار

در پارسی همان " کاریز " است که هم به معنای کانال و هم به معنای شبکه می باشد و در زبان تازی به آن قنات گویند .
کاریز برون مرزی = کانال یا شبکه خارجی
کاریز ویچار= شبکه خبر
کاریز آبرسانی = کانل یا شبکه آبرسانی

شبکه: : [اصطلاح شرکت برق ] یک "شبکه" عبارتست از یک سری پست ها، خطوط، کابل ها و سایر تجهیزات الکتریکی که به منظور انتقال انرژی از نیروگاه ها به مصرف کننده نهایـــی متصل شده اند. دامنه شبکه ممکن است، به عواملی غیر از گروه بندی الکتریکی اتصالات یا تجهیزات محدود شود، به عنوان مثال، ممکن است محدودیتی بر یک ناحیه جغرافیایی خاص، یک ولتاژ، یک نوع جریان، یک مالکیت مطرح باشد یا ممکن است که آن تابعی از مرز بین نیروگاه ها و مصرف کننده های انرژی الکتریکی باشد.

کاریز
بهترین پیشنهاد است. و پاس می داریم سخن مهربان اشکان گرامی را، که پذیرفتنی است شبکه واژه ای پارسی باشد.

من فکر کنم واژه ی شبکه پارسی باشه، پیش از واژه سازی باید جستجو کرد که آیا پارسیه یا نه و درست نیست که بگیم چون در زبان بیگانه ازش بهره میبرند، بیگانه یا عربی و انگلیسی باشد ولی به هر روی برابر دیگر آن در پارسی واژه ی �بافتواره� هست.

شبکه = رُگال
شبکه کامپیوتری = رایارُگال، رُگال رایانه ای

{ رُگال : رُگ پسوند همانندی - ال. ( همچون ال در چنگال و گودال )
رُگ در گویش بردسیر به معنای توری است که برای جابجا کردن کاه به کار می رود }

بن مایه: واژه نامه گویش بردسیر، دکتر جواد برومند

می شود گفت تور، برای نمونه. البته زدودن زبان از همه ی وام واژگان عربی هم پسندیده و کارآمد نیست، اما بسیار مهم است تا جایی که می توانیم از واژگان هم چم فارسی هم بهره ببریم. افزون بر آن در بسیاری باره ها نمی توان بدرستی بازدانست که بن واژه عربی بوده یا فارسی، بدلیل داد و ستد بسیار دیرین میان زبان های ایرانی و سامی که مردم می پندارند تنها پس از پیدایش اسلام انجام گرفت، اما این روند از زمان هخامنشیان آغاز شد و نخست بیشتر اعراب بودند که از ایران وام می گرفتند. خلاصه باید از همه ی توانایی های زبان سود برد اما نباید تندروی کرد و به هر نرخی عربی را از فارسی زدود. اگر گزینواژه ی برازنده ای نباشد، بهتر است از اصطلاحات رایج عربی استفاده کرد و از خودمان واژه های من درآوردی نسازیم. واژه سازی کار زبانشناسان است، نه هر کس. می توانیم پیشنهادهای خودمان را برای فرهنگستان زبان بفرستیم. ضمناً نمی شود واژه ای را از پهلوی برداشت و به همان شکل در فارسی آورد، باید واژه را کمی دگرگون ساخت تا از نظر آوایی به فارسی امروزی همخوانی داشته باشد. برای نمونه نمی توان واژه ی "هْوزواریشن" را به همین شکل وارد زبان امروزی کرد، باید آن را به "هْوزوارِش" دگرگون کرد.


کلمات دیگر: