تیره ای از طایفه جانکی گرمسیر ایل چهار لنگ بختیاری .
ممبینی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
دانشنامه عمومی
طایفهٔ مُمبِینی، از ایل جانکی گرمسیر و ایل چهارلنگ بختیاری است. ممبینی ها از شاخه های قدیمی ایل باستانی ممسنی هستند که در اوایل دوره صفوی به دلیل درگیری ها از طریق کهگیلویه و بویراحمد به خوزستان مهاجرت کردند. طایفه مکوندی –از دیگر طوایف ممسنی– نیز از فارس و پس از ممبینی ها به خوزستان رفتند.
نوری ممبینی در میداوود
بهزادی در رودزرد کایدرفیع و کلگه
داودی در قلعه مداودی
پتکی در منطقه میداوود علیا
شاه امیری در لاکم
ملاعیوض در منطقه سرحانی
اولاد در میداوود علیا
دودانگه در هپرو
تیغنی در تیغن
صالحی در میداوود
محمد کاظمی در میداوود
شهریاری در مله ابوالعباس
ملازکی در گنبد
کربلایی محمدرضایی در هپرو
ممبینی های کلگه و دشت گل و چهارقاش در کلگه
سبزی پور در میداوود وگلگیر '
دم ابی در منگنان
عبداله و عبدل در منگنان
گرزی در میداوود
پیرمرادی در هپرو
روچکی در گزستان
تامرادی در منگنان
ممبینی ها به دلیل درگیری های فراوان در مناطق بختیاری خوزستان به خواستهٔ برخی طوایف بختیاری به این مناطق کوچ کردند و پس از آنکه این نبردها به پایان رسید در منطقه ای به نام هپرو و سپس در میداوود که جزو جانکی گرمسیر می باشند، سکنی گزیدند زیرا این منطقه برای کشاورزی و دامپروری بسیار مساعد بود.
مورخین اسکندر به نبرد قهرمانانه ممسنی ها با سپاهیان مقدونی اشاره کرده اند.
تیره های ایل ممبینی عبارتند از:
نوری ممبینی در میداوود
بهزادی در رودزرد کایدرفیع و کلگه
داودی در قلعه مداودی
پتکی در منطقه میداوود علیا
شاه امیری در لاکم
ملاعیوض در منطقه سرحانی
اولاد در میداوود علیا
دودانگه در هپرو
تیغنی در تیغن
صالحی در میداوود
محمد کاظمی در میداوود
شهریاری در مله ابوالعباس
ملازکی در گنبد
کربلایی محمدرضایی در هپرو
ممبینی های کلگه و دشت گل و چهارقاش در کلگه
سبزی پور در میداوود وگلگیر '
دم ابی در منگنان
عبداله و عبدل در منگنان
گرزی در میداوود
پیرمرادی در هپرو
روچکی در گزستان
تامرادی در منگنان
ممبینی ها به دلیل درگیری های فراوان در مناطق بختیاری خوزستان به خواستهٔ برخی طوایف بختیاری به این مناطق کوچ کردند و پس از آنکه این نبردها به پایان رسید در منطقه ای به نام هپرو و سپس در میداوود که جزو جانکی گرمسیر می باشند، سکنی گزیدند زیرا این منطقه برای کشاورزی و دامپروری بسیار مساعد بود.
مورخین اسکندر به نبرد قهرمانانه ممسنی ها با سپاهیان مقدونی اشاره کرده اند.
تیره های ایل ممبینی عبارتند از:
wiki: ممبینی
واژه نامه بختیاریکا
از قرن 8 بزرگترین واحد ایل بختیاری از تیره تبدیل به طایفه گردید. چهارلنگ و هفت لنگ تعریف شد و از آن تاریخ تحولات زیادی در زمینه جغرافیا، تقسیمات بصورت مداوم بوجود آمد. بدین سبب هنوز اجماعی بر روی چارت بختیاری وجود ندارد. برآیند نظریات متعدد از میان کتب و ماخذ شفاهی بدین گونه می باشد. ( شاخه ) ( ط ) کیانرسی شامل تش های ملا عوضی؛ شهریاری؛ ملازکی؛ شهمیری؛ تیغَنی؛ صالحی؛ محمد کاظمی ضمنا بعلاوه وابستگان پیرمرادی؛ پُتلی؛ تامرادی؛ دودانگه؛ شیخ سلیمانی؛ شیخ عبدلله؛ شیخ عالی؛ سادات میرسالاری؛ سادات منگوذری؛ سادات دهدشتی؛ سادات رود دز
پیشنهاد کاربران
ممبینی بزرگ خاندان ایل چهارلنگ
دوست گرامی. . . آنچه ما کرد می نامیم پیش از این هم گفتیم رمه گردان هست و به معنای کرد امروزی نیست. . . البته در استان فارس طوایف کرد هستن که کردی حرف می زنند با کمی اختلاف از زبان کردی، تبار کردی دارن و مشخص هست که کرد هستند که یک عده در دوره ساسانیان آورده شدند به پارس یک عده هم در دوره کریم خان زند که این طوایف کرد متفاوت از لرها هستند یا طوایف عرب باز همینطور چه زبان چه فرهنگ عرب هست همچنین ترکان ازبک قشقایی که در ممسنی هم عرب هست هم ترک و قرنها در آن سرزمین زندگی می کنند و فرهنگ و زبان خود را حفظ کرده اند. بنابراین اگه کسی کرد باشه مشخص هست حتی اگه قرن ها هم بین لرها زندگی کرده باشند و فرهنگ و زبانشون کاملا مشخص هست. . . اگر در جاوید کسی کرد یا عرب یا ترک باشه مشخص هست که در واقع وجود نداره. . . در ممسنی هست ولی در جاوید نه. . . اما وقتی کسی بخواد تاریخ را بررسی کنه باید از دمادم تاریخ این بررسی را بر طبق اسنادی که موجود باشه انجام بده نه اینکه از وسط تاریخ آغاز کنه. . . شما هرگاه از مماسن ها صحبت می کنید آنچه که باید در نظر داشته باشید و خیلی هم اهمیت داره تعلق مماسن ها به سورن ها هست ( خاندان سورن ) ، سورن به معنای نیرومند هست. ممسنی ها یا مماسن ها از طخارستان تا بین النهرین به صورت هلالی در جنوب فلات ایران می نشستند تمرکز آنها در پارس بوده. . . شما اگر به نشان خاندان سورن نگاه بیندازید هلال را می بینید که در بخش جنوبی تمرکز را نشان می دهد و در ۲ سمتی که بالا می رود باریک می شود و اگر بخواهیم دقیقتر بررسی کنیم باید از طایفه مرد ها یاد کنیم که در نقاط مختلف ایران در قدرت بودند. . . سغد، سیستان و پارس که سرزمین اصلی آنها بود. با دانستن این مورد پراهمیت راز بسیاری از مهاجرت های مماسن ها و اینکه چرا از شمال غربی فلات ایران تا شمال شرق آن نام مماسن ها وجود داره و حتی در کوچ های اجباری هم که داده می شد سمت کوچ ها به سوی نواحی بود که به صورت تاریخی مماسن ها در آن حضور نظامی داشته اند. نام های چون تپه سورنا، پوزه سورنا، روستای سورن آباد، تنگ سورون و. . . در ممسنی به همین دلیل هست و پلوتارک به ناحیه مثلثی شکل که بین بویر امروزی، نوراباد ممسنی ( انشان ) و هزار بیضا امروزی قرار دارد را متعلق به خاندان سورن می داند که این منطقه در سردسیر جاوید قرار دارد و مجموعه روستاییست که به سورن آباد مشهور هستند که در روزگار هخامنشیان پیرادوما نام داشته که در لوحه های گلی آورده شده ( سورن آباد و دشت شاهان ۲ منطقه سردسیری خوانین جاویدی بود که سورن آباد بخش های همایگان، پارسیگان، ده لاله، نیوار و. . . که در جنوب غربی اسطخر قرار دارند در بر میگیره ) . اینجاست که به این نتیجه میرسیم که چرا شما در بالا گفتین مرد ها از کردستان آمدند نه از کردستان یا جایی دیگر نیامدند اینها گستره مماسن هاست که در مرزهای غرب تا شرق در قدرت بودند سرزمین اصلی آنها پارس بود از همین طایفه هخامنشیان برخاستند که خشایارشاه در یکی از کتیبه ها خود را همچنین شاه مردان می نامد. آن بخش که در پارس بودند پیاده نظام ارتش هخامنشی را که مجموعه ای از طوایف پارس بود تشکیل دادند که در زمان داریوش با نام گارد جاوید ( گاردی که همیشه ۱۰، ۰۰۰ ) نفر بود در تاریخ مشهور شدند که امروزه بازمانده آنان جاوید ممسنی می باشد که بهمن بیگی از آنها به عنوان گارد جاوید یاد می کند و نام تیره های جاوید که در لوحه ها هم آمده. . . جویجیانا ( جگون امروزی ) ، کِیرا=کورا ( مهرنگان=مهرنجان امروزی ) ، مماشاهی، آلی شاهی، ناحیه پشت اسپید دژ امروزه روخاسی و بلوط جهانه نام دارد و. . . و دشت شاهان جاوید هم پس از ساسانیان به نام طایفه مردان, تیرمردانی نام گرفت. . . آن بخش از مماسن ها هم که در مرزهای شرف وغرب بودند و در خارج از پارس از آنها به نام سواره نظام تیر انداز هخامنشی یاد می شود. . . تاریخ این گستردگی را باید در نام گبریاس نیزه انداز دید که در لیدوما ممسنی مالک بزرگ پارس از طایفه پاتیشوری بود که در قالب ۷ خاندان داریوش بزرگ را به قدرت رساندند و از آن به بعد تا پایان ساسانیان این ۷ خاندن هسته اصلی قدرت امپراتوری های ایران بودند و به شکل های مختلف حضورشان کاملا مشخص هست و این عدد ۷ حتی در تقسیمات طبقات اجتماعی به ویژه در دوره ساسانیان هم وجود داره. . . و از آن سو خود اشک ها ( پهلوانان ) که به اشکانیان شهره هستند از طایفه مردها می دانند چون مرد ها در آن ناحیه هم در قدرت بودند و شاید به همین دلیل هست که اشکانیان خود را از تبار هخامنشیان می دانستند و داستان های شاهنامه و حمله افراسیاب تورانی و سهراب به اسپید دژ در ممسنی امروزی که با نام ایران از آن یاد می شود و حتی گزنفون یونانی هم پارس را با نام ایران هم یاد می کند، این داستان ها همه اشاره به همین مماسن ها ( سورن ها ) =مرد ها و گستردگی آنها دارد. تورانیان هم ترک نبودند این از اشتباهات شاهنامه هست که امروزه اثبات شده. نام هایی چون بهمنیار، گودرزی ( منگودرز ) ، تنگ بریم، پل پرین، بهمنی، مرزبانی، زرآورد در ممسنی نام های شاهنامه ای هستند که وافعیت های تاریخی را نشان می دهد و نام خود طایفه رستم ممسنی که امروزه شهرستان شده از رستم دستان می آید. آنکس که ما در تاریخ به نام سورن فرمانده ارتش ایران در نبرد حران ( کاره ) در ترکیه امروزی با کراسوس رومی می نامیم در واقع سورن رستم پهلو نام دارد. فرماندهان بسیار بزرگی از هخامنشیان تا ساسانیان از خاندان سورن برخاستند که ۱۲۰۰ سال ارتش ایران را سرافراز نگه داشتند. . . بزرگانی چون اسپهبد فرخان ملقب به شهروراز ( گراز ایرانشهر=گراز شاهنشاهی ) که به همراه اسپهبد شاهین بهمن زادگان دیگر ژنرال از خاندان سورن و اسپهبد نارسیس در زمان خسروپرویز بیزانس را آنچنام در نوردیدند که دیگر چیزی از آن نماند و شهروراز اورشلیم را فتح و آرامگاه عیسی را با خاک یکسان کرد و صلیب مقدس مسیحیان را به عنوان غنیمت به تیسون فرستاد و سوریه تا مصر را ضمیمه خاک ایران کرد. . . اگر بخواهیم نام اسپهبدان خاندان سورن را از هخامنشیان تا ساسانیان بگوییم بسیار نام خواهیم نوشت و از آن طرف خاندان مهران و خاندان کارن در ملایر هم بودند که فرماندهان بزرگی از آنها در ارتش ایران حضور داشتند نام های بزرگی چون بهرام چوبین. در لوحه های گلی از ۲ طایفه نام می برد که در سرزمین امروزی بختیاری بوده اند. . . دروپیکیان و آماردها که در ارتش هخامنشی از بلندآوازگان بوده اند و حتی بخشی از آنها در زمان کورش به شمال فرستاده شدند. در ضمن بسیاری از طوایفی که امروزه در کهگیلویه و بویر ساکن هستند مماسنی هستند و در بازگشت از جنگهای صلیبی در آنجا ساکن شدند و سایر طوایف تحت نام بکش ( بهکیش ) ، جاوید و رستم به ممسنی بازگشتند.
ممسنی سرد سیری:
پراکندگی طایفه ای ( رستم، بکش، جاوید، دالینی، همایجانی، صورجانی، بویراحمدیءمهرنجانی
لرهای ممسنی ممسنی گرمسیری:
در عهد صفوی ( گشتاسبیءکراییءزیلاییءبادلانیءتومانیءدلاوریءدشمن زیاریء
حسن عالیءبویراحمد اردشیریءبویراحمد عباسیءقلندر بویری )
کاید ها هم که گفتین از طایفه های باستانی ممسنی هستند که یادگار نام کیانیان هست ( کی ها ) و خوانین طایفه بکش ممسنی کیانیان هستند و همچنین در یکی از کتیبه های پاسارگاد از کورش به نام کورش کیا نام برده شده و در ضمن گزنفون در کورش نامه از کاید نام می برد آنچه امروزه قاید شده عربی شده کاید هست. . . کی به خوانین گفته می شد آنچه از جایگاه ایل مکوندی در پای اسپید دژ در روستای بهلو باقیمانده تیره مال کاید ( مال کی ) گفته می شود. نام پهلو در شاهنامه آمده. اما در مورد ممبینی ها که گفتین مشکل تغیرات نامی هست که شاید این نام تغییر کرده یا شاید با مجموع ای از طوایف تحت نام یک ایل مهاجرت کرده باشه حتی جاوند ها هم مهاجر ممسنی هستند ولی اطلاعات دقیق در دست نیست. آنچه که خیلی جالب هست اینکه در دشت شاهان جاوید که به تیرمردانی هم مشهور بود چند قرن پیش طایفه پهونده ساکن بودند که امروزه قلمرو دشمن زیاری ممسنی قرار دارد و دیدم در خوزستان هم این تیره در منطقه ای به نام دالون زندگی می کنند و جالب اینکه در پایین دشت شاهان جاوید هم روستایی هست مربوط به تیره عمویی جاوید که دالون نام دارد در نزدیکی جایگاه پهونده ها. بویر به معنای کمان انداز هست که جایگاه اصلی آنها در کلاه سیاه دشمن زیاری ممسنی بوده در زمان هخامنشیان. . . گستره ایل ممسنی از حومه گچساران تا به دشت ملیان ( بیضا ) بوده که در دوره قاجار تجزیه شده. در مورد ممبینی ها تلاش می کنم به اطلاعاتی به دست بیارم.
ممسنی سرد سیری:
پراکندگی طایفه ای ( رستم، بکش، جاوید، دالینی، همایجانی، صورجانی، بویراحمدیءمهرنجانی
لرهای ممسنی ممسنی گرمسیری:
در عهد صفوی ( گشتاسبیءکراییءزیلاییءبادلانیءتومانیءدلاوریءدشمن زیاریء
حسن عالیءبویراحمد اردشیریءبویراحمد عباسیءقلندر بویری )
کاید ها هم که گفتین از طایفه های باستانی ممسنی هستند که یادگار نام کیانیان هست ( کی ها ) و خوانین طایفه بکش ممسنی کیانیان هستند و همچنین در یکی از کتیبه های پاسارگاد از کورش به نام کورش کیا نام برده شده و در ضمن گزنفون در کورش نامه از کاید نام می برد آنچه امروزه قاید شده عربی شده کاید هست. . . کی به خوانین گفته می شد آنچه از جایگاه ایل مکوندی در پای اسپید دژ در روستای بهلو باقیمانده تیره مال کاید ( مال کی ) گفته می شود. نام پهلو در شاهنامه آمده. اما در مورد ممبینی ها که گفتین مشکل تغیرات نامی هست که شاید این نام تغییر کرده یا شاید با مجموع ای از طوایف تحت نام یک ایل مهاجرت کرده باشه حتی جاوند ها هم مهاجر ممسنی هستند ولی اطلاعات دقیق در دست نیست. آنچه که خیلی جالب هست اینکه در دشت شاهان جاوید که به تیرمردانی هم مشهور بود چند قرن پیش طایفه پهونده ساکن بودند که امروزه قلمرو دشمن زیاری ممسنی قرار دارد و دیدم در خوزستان هم این تیره در منطقه ای به نام دالون زندگی می کنند و جالب اینکه در پایین دشت شاهان جاوید هم روستایی هست مربوط به تیره عمویی جاوید که دالون نام دارد در نزدیکی جایگاه پهونده ها. بویر به معنای کمان انداز هست که جایگاه اصلی آنها در کلاه سیاه دشمن زیاری ممسنی بوده در زمان هخامنشیان. . . گستره ایل ممسنی از حومه گچساران تا به دشت ملیان ( بیضا ) بوده که در دوره قاجار تجزیه شده. در مورد ممبینی ها تلاش می کنم به اطلاعاتی به دست بیارم.
سلام
قوم مماسن ( ممسنی ) ، ایل جاوید یا جاوی، طایفه ممبینی ( چهارلنگ )
اسناد ومدارک تاریخی حکایت از آن دارند که جایگاه اولیه طایفه مکوند در سردسیر حدود دژسپید ممسنی وگرمسیر آنها در ماهور میلاتی قلعه گل و قلعه جلادکان بوده. ( ناحیه اى درنزدیکی شمال سردشت زیدون ) . دراواخر قرن دهم و اوایل قرن یازدهم میلادی طایفه مکوند به همراه برخی طوایف دیگر از جمله ( ممبینی ( مبین بیگی ) ، بتوندی، گتوندی، تمبی و. . . ) به دعوت یکی از علمای معروف کهگیلویه به نام ( میرعلی اسماعیلی ) براى حمایت از ( نوادهدروغین شاه سلطان حسین صفوی ) یعنی �صفی میرزا �جهت جنگ با نادر شاه وارد دهدشت شدند. � البته باتوجه به شرایط سخت اقتصادی آن زمان میتوان گفت که یکی از دلایل اصلی حضور مردم در این جنگ های داخلی، رهایی از جور و فشار حاکمان و خوانینی بوده که همواره مردم را برای گرفتن مالیاتهای زیاد تحت فشار قرار میدادند. لذا مردم از هر بهانه ای برای رهایی از این فشار ها استقبال می کردند . �
بهر روی در این برهه تاریخی ، طوایف مختلف بختیاری جهت جنگ با نادر اتحادیه وسیع و پر قدرتی را به وجودآوردند . طوایفی که دراین اتحادیه شرکت داشتند عبارت بودند از: ( مکوندی، ممبینی ( مبین بیگی ) ، بتوندى ، گوتوندى ، گل گیرى، تمبى ، سادات میرسالارى، سادات میر على، طایفه اولاد میرزا على بویراحمدى، طایفه کاى گیوى کراییها بویراحمدى، طایفه جاوید ممسنى، طایفه بکش ممسنی وطایفه مصیرى، تا مرادى و بابکانی ) . نادرشاه زمانی از موضوع اتحاد طوایف مختلف بختیاری با خبر شد که با تمامی قوای جنگی خود مشغول جنگ با عثمانی ها بود. لذا ، او که نمی توانست همزمان در دو جبهه قدرتمند بجنگد به ناچار در تاریخ 23 اوکتبرسال 1733 مجبور به ترک مخاصمه با پادشاه عثمانی گردید. وپس از انعقاد قرارداد صلح، با تمام قوا وتجهیزات خود به سمت دهدشت حرکت کرد.
جنگ های زیادی در دهدشت اتفاق افتاد و طوایف بختیاری رشادت های بسیاری از خود نشان دادند . ولی همانگونه که می دانید نادر یک نابغه جنگی بود و سرآمد اقران در این زمینه ، که تاریخ به مانند او در امور جنگی و کشور گشایی کمتر سراغ دارد. لذا در تاریخ 10 ژانویه 1734 جنگ دهدشت با شکست ایلات متحده بختیاری خاتمه پذیرفت . و نادرشاه که در ابتدا دستور قتل عام تمامی ایلات بختیاری را داده بود با پادرمیانی منشی الممالک ( میرزا مهدی استر آبادی ) از این امر صرف نظر کرد. ولی دستور داد طوایف مکوندی و ممبینی ( مبین بیگی ) ( به دلیل مقاومت ها یزیادی که در مقابل او کرده و باعث شده بودند لشکر نادری متحمل خسارات فراوان گردد ) غارت شوند.
گال گال اسبم و ناله ی تفنگم
صد سوار نادری نیای وَجنگم
به دستور نادر بزرگان و کدخدایان این دو طایفه را در روز 18 ژانویه 1734 گردن زدند. انسان های شجاعی همچون :قاید بهمن، ملالا محمد زمان مکوندى ، میرزا شفیع ، ملالا محمد رحیم، قاید على بنده ممبینی ( مبین بیگی ) ، ملابیژن بابکانى. همچنین برخی از متمردین بویراحمدى طبق امر نادر در آن روز در دروازه هاى مختلف دهدشت به دار آویخته شدند.
او دستور داد زبان ملالااسفندیار مکوندى را بریده ودهانش را با نخ بدوزند. زیرا او شاهنامه رابا صوتى بسیار خوشمیخواند. مى گویند وقتی که او اشعار رزمی شاهنامه را مى خواند شنوندگان به طورى تحریک مى شدند که خودرا ازطبقه سوم �قلعه دیل � براى حمله به دشمن به پایین مى انداختند. نادر همچنین دستور داد در دهان ملالا رضاقلی ممبینی ( مبین بیگی ) که او نیز شاهنامه واشعار حماسى لرى میخواند و جنگجویان را وادار به حمله وپایدارى مینمود سرب مذاب بریزند.
نادر برای از بین بردن باقیمانده قواى دو طایفه مکوندى وممبینی ( مبین بیگی ) دستور کوچ آنان راصادر کرد . وبنا به امر اوباقیمانده این دو طایفه و وابستگان آنها، به ناحیه �اشک زرکرمان � تبعید شدند. مامور اجراى حکم این کوچ اجبارى�بابا خان چاپشلو � انتخاب گردید که از بستگان شاه و مورد اعتمادش بود.
نى تَرم بار بونم بورگه پارى
حکم وابى ز نادرشاه ایل مال ببارى
مو اویدم بدهدشت سازم عمارت
ایل شاهی مکوند و ممبینی ( مبین بیگی ) رهد به غارت
در اولین مرحله کوچ به دلیل عبور از گردنه های برف گیر و صعب العبور زاگرس ، سرما و کمبود آذوقه تعداد زیادیازاین مردم پاک وشجاع از پای در آمدند . بنا به روایتی می گویند در آن کوچ اجباری از هر چهار نفر فقط یک نفرزنده ماند. سرانجام با پادرمیانی بعضی از بزرگان صاحب نفوذ، نادر امر به بخشودگی این طوایف و توقف کوچ راداد. و آنها در محلی نزدیک به اصفهان ( در فاصله بین داران و فریدن ) استقرار یافتند و به مدت شصت سال در آن جا
ماندند و. . .
قوم مماسن ( ممسنی ) ، ایل جاوید یا جاوی، طایفه ممبینی ( چهارلنگ )
اسناد ومدارک تاریخی حکایت از آن دارند که جایگاه اولیه طایفه مکوند در سردسیر حدود دژسپید ممسنی وگرمسیر آنها در ماهور میلاتی قلعه گل و قلعه جلادکان بوده. ( ناحیه اى درنزدیکی شمال سردشت زیدون ) . دراواخر قرن دهم و اوایل قرن یازدهم میلادی طایفه مکوند به همراه برخی طوایف دیگر از جمله ( ممبینی ( مبین بیگی ) ، بتوندی، گتوندی، تمبی و. . . ) به دعوت یکی از علمای معروف کهگیلویه به نام ( میرعلی اسماعیلی ) براى حمایت از ( نوادهدروغین شاه سلطان حسین صفوی ) یعنی �صفی میرزا �جهت جنگ با نادر شاه وارد دهدشت شدند. � البته باتوجه به شرایط سخت اقتصادی آن زمان میتوان گفت که یکی از دلایل اصلی حضور مردم در این جنگ های داخلی، رهایی از جور و فشار حاکمان و خوانینی بوده که همواره مردم را برای گرفتن مالیاتهای زیاد تحت فشار قرار میدادند. لذا مردم از هر بهانه ای برای رهایی از این فشار ها استقبال می کردند . �
بهر روی در این برهه تاریخی ، طوایف مختلف بختیاری جهت جنگ با نادر اتحادیه وسیع و پر قدرتی را به وجودآوردند . طوایفی که دراین اتحادیه شرکت داشتند عبارت بودند از: ( مکوندی، ممبینی ( مبین بیگی ) ، بتوندى ، گوتوندى ، گل گیرى، تمبى ، سادات میرسالارى، سادات میر على، طایفه اولاد میرزا على بویراحمدى، طایفه کاى گیوى کراییها بویراحمدى، طایفه جاوید ممسنى، طایفه بکش ممسنی وطایفه مصیرى، تا مرادى و بابکانی ) . نادرشاه زمانی از موضوع اتحاد طوایف مختلف بختیاری با خبر شد که با تمامی قوای جنگی خود مشغول جنگ با عثمانی ها بود. لذا ، او که نمی توانست همزمان در دو جبهه قدرتمند بجنگد به ناچار در تاریخ 23 اوکتبرسال 1733 مجبور به ترک مخاصمه با پادشاه عثمانی گردید. وپس از انعقاد قرارداد صلح، با تمام قوا وتجهیزات خود به سمت دهدشت حرکت کرد.
جنگ های زیادی در دهدشت اتفاق افتاد و طوایف بختیاری رشادت های بسیاری از خود نشان دادند . ولی همانگونه که می دانید نادر یک نابغه جنگی بود و سرآمد اقران در این زمینه ، که تاریخ به مانند او در امور جنگی و کشور گشایی کمتر سراغ دارد. لذا در تاریخ 10 ژانویه 1734 جنگ دهدشت با شکست ایلات متحده بختیاری خاتمه پذیرفت . و نادرشاه که در ابتدا دستور قتل عام تمامی ایلات بختیاری را داده بود با پادرمیانی منشی الممالک ( میرزا مهدی استر آبادی ) از این امر صرف نظر کرد. ولی دستور داد طوایف مکوندی و ممبینی ( مبین بیگی ) ( به دلیل مقاومت ها یزیادی که در مقابل او کرده و باعث شده بودند لشکر نادری متحمل خسارات فراوان گردد ) غارت شوند.
گال گال اسبم و ناله ی تفنگم
صد سوار نادری نیای وَجنگم
به دستور نادر بزرگان و کدخدایان این دو طایفه را در روز 18 ژانویه 1734 گردن زدند. انسان های شجاعی همچون :قاید بهمن، ملالا محمد زمان مکوندى ، میرزا شفیع ، ملالا محمد رحیم، قاید على بنده ممبینی ( مبین بیگی ) ، ملابیژن بابکانى. همچنین برخی از متمردین بویراحمدى طبق امر نادر در آن روز در دروازه هاى مختلف دهدشت به دار آویخته شدند.
او دستور داد زبان ملالااسفندیار مکوندى را بریده ودهانش را با نخ بدوزند. زیرا او شاهنامه رابا صوتى بسیار خوشمیخواند. مى گویند وقتی که او اشعار رزمی شاهنامه را مى خواند شنوندگان به طورى تحریک مى شدند که خودرا ازطبقه سوم �قلعه دیل � براى حمله به دشمن به پایین مى انداختند. نادر همچنین دستور داد در دهان ملالا رضاقلی ممبینی ( مبین بیگی ) که او نیز شاهنامه واشعار حماسى لرى میخواند و جنگجویان را وادار به حمله وپایدارى مینمود سرب مذاب بریزند.
نادر برای از بین بردن باقیمانده قواى دو طایفه مکوندى وممبینی ( مبین بیگی ) دستور کوچ آنان راصادر کرد . وبنا به امر اوباقیمانده این دو طایفه و وابستگان آنها، به ناحیه �اشک زرکرمان � تبعید شدند. مامور اجراى حکم این کوچ اجبارى�بابا خان چاپشلو � انتخاب گردید که از بستگان شاه و مورد اعتمادش بود.
نى تَرم بار بونم بورگه پارى
حکم وابى ز نادرشاه ایل مال ببارى
مو اویدم بدهدشت سازم عمارت
ایل شاهی مکوند و ممبینی ( مبین بیگی ) رهد به غارت
در اولین مرحله کوچ به دلیل عبور از گردنه های برف گیر و صعب العبور زاگرس ، سرما و کمبود آذوقه تعداد زیادیازاین مردم پاک وشجاع از پای در آمدند . بنا به روایتی می گویند در آن کوچ اجباری از هر چهار نفر فقط یک نفرزنده ماند. سرانجام با پادرمیانی بعضی از بزرگان صاحب نفوذ، نادر امر به بخشودگی این طوایف و توقف کوچ راداد. و آنها در محلی نزدیک به اصفهان ( در فاصله بین داران و فریدن ) استقرار یافتند و به مدت شصت سال در آن جا
ماندند و. . .
شجاعت ، چالاکی و بی باکی جنگجویان لر در جنگ مقدماتی تنگ تکاب، نادر را متوجه این نکته مهم ساخت که با مردمی جان سخت و دلاور روبروست؛ لذا با گذاشتن یک نیروی قوی به فرماندهی عبدالباقی خان زنگنه در جلوی تنگ تکاب، خود به سوی دوگنبدان ( گچساران ) شتافت و از راه دیل در روز سوم تیرماه ۱۱۱۲ خورشیدی اقدام به تلاش برای عبور به سمت دهدشت نمود و با توپ های سنگین دژکوب قلعه سه طبقه و بسیار مهم دیل، که چون پیلی دمان بر سر راه ورود به دهدشت قرار داشت را هدف آتش و خمپاره قرار داد و پس از دو شبانه روزی آتشباری سنگین، تک سواره های نظامی خود را به سمت قلعه دیل گسیل داشت، ولی طوایف و عشایر چرامی، ممبینی، مکوندی، بابکانی، کای گیوی و کوهمره ای با تکیه بر کوه خامی و قلعه دیل و همچنین بستن گذرگاه های باریک پشت آن و کمک های لجستیکی سایر طوائف سپوئی، جلوی پیشروی نادر به سمت دهدشت را گرفتند و با پاتک های پدافندی نیروهای حمله ور را با تلفات سنگین وادار به عقب نشینی به سمت دوگبندان و روستای جعفرآباد کنونی نمودند.
شش روز بعد، در نهم تیرماه ۱۱۱۲، طوائف مختلف ایل شاهسون با اجازه نادر، اقدام به هجوم به قلعه دیل نمودند ولی مکوندی ها و ایلات متحدشان با کشتن زینل خان شاهسون و تحمیل تلفات سنگین، آنها را وادار به فرار به سوی روستای جعفرآباد ( امام زاده جعفر ) نمودند و تا نزدیکی دوگندبان کنونی تعقیبشان کرده و پسران زینل خان شاهسون و عده زیادی از مهاجمین را اسیر و در قلعه فیلگاه در نزدیکی دهدشت به زندان افکندند.
نبردهای شجاعانه دیل، باعث شد که بعضی از ایلاتی که مردد بودند و یا شاید از نادر می ترسیدند و یا بی طرفی پیشه کرده بودند، به اتحاد ایلی پیوستند.
حرکت محمدخان بلوچ به سمت باشت و تعقیب وی توسط نادرشاه
با حرکت محمدخان بلوچ از سمت باشت به ممسنی، جرقه امیدی برای نادرشاه ایجاد شد! وی خانجان خان ترکمانلو را با پادگانی قوی در جعفرآباد گذاشت و خود به تعقیب محمدخان بلوچ به سمت باشت رفت.
در سه راه بابامیدان کنونی و منطقه مصیری، روز ۱۵ تیرماه ۱۱۱۲، خورشیدی با حمله سواره نظام نادری در زمانی کمتر از نصف روز، نیروهای محمدخان را منهدم و ادوات جنگی و حتی ذخایر غذایی آنها را بدست آوردند.
محمدخان بلوچ از این حمه جان سالم به در برد و به سمت ممسنی و کازرون و گرمسیرات فارس متواری شد.
ناردشاه پس از این حمله موفق، نیروهای خود را به دوشاخه تقسیم کرد؛ شاخه کوچک تر را به فرماندهی حسین خان بیات، مامور تعقیب محمدخان بلوچ کرد و شاخه بزرگ تر را به فرماندهی خود با یک گردش به چپ سریع از راه گرده سرگچینه – مارگون - لوا در روز ۱۸ تیرماه ۱۱۱۲ خورشیدی خود را به نواحی دهدشت رساند.
ایلات متحد، توجه چندانی به بخش خاوری جبهه جنگ نکرده بودند و نادرشاه نیز نهایت استفاده را از این ضعف تاکتیکی برد و با سرعت کم نظیری دهدشت را از سه طرف محاصره و زمینه را برای تحرکات سرنوشت ساز و تعیین ننده در دهدشت مهیا کرد.
ورود ارتش نادرشاه به ضرغام آباد/ پایان آخرین مقاومت ها
نیروهای سواره و پیاده نادر، با استفاده از جاده نقاره خانه، دم چنار، تنگ زنگ باد، گردنه سادات و گذرگاه تنگ نالی خود را به منطقه شاه حمزه سرفاریاب در ۱۰ کیلومتری دهدشت رسانده و در ۸ مرداد همان سال با تک ناگهانی و در هم شکستن مقاومت اندک مدافعین تنگ پیره زال و نابود کردن قوای متحدین خود را به دشت پلی و منطقه تمبی ( ضرغام آباد کنونی ) در ۴ کیلومتری شما دهدشت رساندند و این شهر را در یک فضای باز و بدون مقاومت مستحکم و متمرکز پدافندی مورد حمله سواره نظام قرار دادند.
پس ار درهم کوبیدن دفاع کم پشت و غیرمتمرکز مردم دهدشت، شهر به تصرف نادر در آمد و ایلات متحده چون خود و خانواده هایشان از پشت سر مورد تهاجم قرار گرفتند چاره ای جز تسلیم نداشته و ناچار اسلحه بر زمین گذاشتند و با این تسلیم راه های استراتژیک تنگ دیل و آرو به روی پادگان های مستقر در منطقه باز و با ورود نیروهای تازه نفس از این دو گذرگاه، نیروهای نادری به سرعت تقویت و مواضع خود در دهدشت را مستحکم کردند.
با ورود ستون های جدید نظامی به دهدشت، آخرین مقاومت ها در این شهر شکسته شد و سران شورش مانند میرعلی اسماعیلی، کاید اسفندیار مکوندی، ملالامحمدزمان مکوندی، کاید بهمن مکوندی، ملا لا میرزا شفیع ممبینی، ملالارحیم ممبینی، کایدعلی بنده ممبینی، ملالا بیژه بابکانی، ملالا بیژن بابکانی و ملا لاقنبر علی کای گیوی دستگیر شدند.
بدین ترتیب عملیات نظامی دهدشت در روز ۲۲ مرداد و پس از۸۶ روز مقاومت مردم دهدشت، با پیروزی نادرشاه خاتمه یافت.
همچنین در روز ۲۲ مرداد ماه نیز محمدخان بلوچ در شهر داراب دستگیر و به زندان شیراز انتقال یافت و در زندان در روز ۱۲ شهریور ۱۱۱۲ از ترس نادر و یا به دستور وی خود را حلق آویز کرد.
نادر ابتدا تصمیم به غارت و قتل عام دهدشتی ها گرفت، ولی با پا درمیانی محمدخان چاپشلو و میرزامهدی استرآبادی که همیشه تعلق خاطر ویژه ای به ایلات لر داشتند به نادر عرض کردند که از آنجا که بارها عطوفت و بخشش نادر دوران نسبت به عفو بزرگ ترین دشمنان به ثبوت جمیع عالمیان رسیده، لذا از نظر ترحم به حال ضعفا و فریب خوردگان تقاضا و انتظار هست تا ایلات جانکی و وابستگان آنها را مورد بخشش قرار داده و کمافی السابق در سایه پر مهر و عطوفت نادر جهانگشای صاحب قرآن قرار دهید. یقین است در آتیه از اخلاص کیشان درگاه جهان آرا خواهند بود.
شش روز بعد، در نهم تیرماه ۱۱۱۲، طوائف مختلف ایل شاهسون با اجازه نادر، اقدام به هجوم به قلعه دیل نمودند ولی مکوندی ها و ایلات متحدشان با کشتن زینل خان شاهسون و تحمیل تلفات سنگین، آنها را وادار به فرار به سوی روستای جعفرآباد ( امام زاده جعفر ) نمودند و تا نزدیکی دوگندبان کنونی تعقیبشان کرده و پسران زینل خان شاهسون و عده زیادی از مهاجمین را اسیر و در قلعه فیلگاه در نزدیکی دهدشت به زندان افکندند.
نبردهای شجاعانه دیل، باعث شد که بعضی از ایلاتی که مردد بودند و یا شاید از نادر می ترسیدند و یا بی طرفی پیشه کرده بودند، به اتحاد ایلی پیوستند.
حرکت محمدخان بلوچ به سمت باشت و تعقیب وی توسط نادرشاه
با حرکت محمدخان بلوچ از سمت باشت به ممسنی، جرقه امیدی برای نادرشاه ایجاد شد! وی خانجان خان ترکمانلو را با پادگانی قوی در جعفرآباد گذاشت و خود به تعقیب محمدخان بلوچ به سمت باشت رفت.
در سه راه بابامیدان کنونی و منطقه مصیری، روز ۱۵ تیرماه ۱۱۱۲، خورشیدی با حمله سواره نظام نادری در زمانی کمتر از نصف روز، نیروهای محمدخان را منهدم و ادوات جنگی و حتی ذخایر غذایی آنها را بدست آوردند.
محمدخان بلوچ از این حمه جان سالم به در برد و به سمت ممسنی و کازرون و گرمسیرات فارس متواری شد.
ناردشاه پس از این حمله موفق، نیروهای خود را به دوشاخه تقسیم کرد؛ شاخه کوچک تر را به فرماندهی حسین خان بیات، مامور تعقیب محمدخان بلوچ کرد و شاخه بزرگ تر را به فرماندهی خود با یک گردش به چپ سریع از راه گرده سرگچینه – مارگون - لوا در روز ۱۸ تیرماه ۱۱۱۲ خورشیدی خود را به نواحی دهدشت رساند.
ایلات متحد، توجه چندانی به بخش خاوری جبهه جنگ نکرده بودند و نادرشاه نیز نهایت استفاده را از این ضعف تاکتیکی برد و با سرعت کم نظیری دهدشت را از سه طرف محاصره و زمینه را برای تحرکات سرنوشت ساز و تعیین ننده در دهدشت مهیا کرد.
ورود ارتش نادرشاه به ضرغام آباد/ پایان آخرین مقاومت ها
نیروهای سواره و پیاده نادر، با استفاده از جاده نقاره خانه، دم چنار، تنگ زنگ باد، گردنه سادات و گذرگاه تنگ نالی خود را به منطقه شاه حمزه سرفاریاب در ۱۰ کیلومتری دهدشت رسانده و در ۸ مرداد همان سال با تک ناگهانی و در هم شکستن مقاومت اندک مدافعین تنگ پیره زال و نابود کردن قوای متحدین خود را به دشت پلی و منطقه تمبی ( ضرغام آباد کنونی ) در ۴ کیلومتری شما دهدشت رساندند و این شهر را در یک فضای باز و بدون مقاومت مستحکم و متمرکز پدافندی مورد حمله سواره نظام قرار دادند.
پس ار درهم کوبیدن دفاع کم پشت و غیرمتمرکز مردم دهدشت، شهر به تصرف نادر در آمد و ایلات متحده چون خود و خانواده هایشان از پشت سر مورد تهاجم قرار گرفتند چاره ای جز تسلیم نداشته و ناچار اسلحه بر زمین گذاشتند و با این تسلیم راه های استراتژیک تنگ دیل و آرو به روی پادگان های مستقر در منطقه باز و با ورود نیروهای تازه نفس از این دو گذرگاه، نیروهای نادری به سرعت تقویت و مواضع خود در دهدشت را مستحکم کردند.
با ورود ستون های جدید نظامی به دهدشت، آخرین مقاومت ها در این شهر شکسته شد و سران شورش مانند میرعلی اسماعیلی، کاید اسفندیار مکوندی، ملالامحمدزمان مکوندی، کاید بهمن مکوندی، ملا لا میرزا شفیع ممبینی، ملالارحیم ممبینی، کایدعلی بنده ممبینی، ملالا بیژه بابکانی، ملالا بیژن بابکانی و ملا لاقنبر علی کای گیوی دستگیر شدند.
بدین ترتیب عملیات نظامی دهدشت در روز ۲۲ مرداد و پس از۸۶ روز مقاومت مردم دهدشت، با پیروزی نادرشاه خاتمه یافت.
همچنین در روز ۲۲ مرداد ماه نیز محمدخان بلوچ در شهر داراب دستگیر و به زندان شیراز انتقال یافت و در زندان در روز ۱۲ شهریور ۱۱۱۲ از ترس نادر و یا به دستور وی خود را حلق آویز کرد.
نادر ابتدا تصمیم به غارت و قتل عام دهدشتی ها گرفت، ولی با پا درمیانی محمدخان چاپشلو و میرزامهدی استرآبادی که همیشه تعلق خاطر ویژه ای به ایلات لر داشتند به نادر عرض کردند که از آنجا که بارها عطوفت و بخشش نادر دوران نسبت به عفو بزرگ ترین دشمنان به ثبوت جمیع عالمیان رسیده، لذا از نظر ترحم به حال ضعفا و فریب خوردگان تقاضا و انتظار هست تا ایلات جانکی و وابستگان آنها را مورد بخشش قرار داده و کمافی السابق در سایه پر مهر و عطوفت نادر جهانگشای صاحب قرآن قرار دهید. یقین است در آتیه از اخلاص کیشان درگاه جهان آرا خواهند بود.
ممبینی مکوندی مماصالح بامدی جاوند کاید کیانی شیخ تیره ممسنی و. . . از مماسن ها هستند. . . در متون یونانی به سواره نظام تیرانداز هخامنشی مماسن به معنای مهان عقابان گفته شده ( سئین به معنای عقاب ماده=بزرگ هست در سانسکریت ) . مماسن ها به خاندان سورن تعلق داشتند و از طخارستان تا بین النهرین در فلات ایران هلال وار می نشستند ( هلال خاندان سورن ) و امروزه از سند پاکستان تا شمال افغانستان خراسان گرگان سیستان بلوچستان پارس ( ممسنی کهگیلویه و بویر تنگستان ) بختیاری خوزستان کرمانشاه کردستان عراق لرستان تا سوریه تیره های مماسن ها ساکن هستند. . . تومانی بادلانی ژیلایی کرایی دلاوری بویر اردشیری بویر عباسی قلندر بویری در کهگیلویه ساکن هستند که به مماسن های چرام مشهورند. بسیاری از ممسنی ها در سیستان ساکن هستند و شهرکی ها حاکمین ارگ بم و کرمان بودند. داستان های شاهنامه و رستم دستان همه همین گستره هلالی پارس ها ( مماسن های هخامنشی ) را در جنوب فلات ایران به تصویر کشیده. اسپید دژ شاهنامه در ممسنی قرار دارد و سورن آباد ( سرناباد ) جاوید ممسنی سرزمین رستم سورن پهلو می باشد، پوزه سورون تنگ سورون پوزه سرنا و طایفه رستم ممسنی همه یادگار سورن ها هست. ۲۲۳۷ سال پیش مماسن ها در پای اسپید دژ در مکانی که دشت رزم نام دارد اسکندر را به زانو درآوردند ولی حامی نویسنده سفر جنگی اسکندر بزرگترین دروغ تاریخ محل نبرد با مماسن ها را در بوان ممسنی در آنسوی دیگر اسپید دژ معرفی کرده. سرزمین امروزی ممسنی که تا زمان قاجار و پهلوی از باشت تا بیضا بوده زادگاه هخامنشیان و خاستگاه ساسانیان و زادگاه همچنین عیلام نو ( پارسیان و عیلامیان ) می باشد و کاخ هخامنشی لیدوما در ممسنی مرکز اتحادیه طوایف پارسی و بزرگترین و نیرومند ترین طایفه پارسی یعنی پاتیشوری ( احتمالا طایفه هخامنشیان ) بوده به سرکردگی گبریاس نیزه انداز ( گووبره در کتیبه بیستون و نقش رستم ) یکی از سران قیام ۷ یار در ترور بردیای دروغین یا گئومات مغ فرمانده ارتش کورش در فتح بابل پدر زن داریوش بزرگ و پدر مردونیه سپهسالار پرآوازه ارتش هخامنشی. . . از بهبهان تا سپیدان و اسپید دژ و دشت شاهان جاوید املاک گبریاس می باشد در لوحه های گلی. همچنین آرامگاه داو دوور ممسنی به نظر گیرشمن آرامگاه اولین امرای هخامنشی و به نظر مورخین ایرانی آرامگاه مادر و دختر کورش بزرگ می باشد. سرزمین ممسنی محل اولین طوایف پارسی بوده و مماسن ۱۴ چریک پارتیزان در زمان صفویه ایلخانی آن از هم پاشید و ۴ طایفه امروزی باقیمانده در ممسنی. . . جاوید، بکش، رستم و دشمن زیاری. . . به ۴ بنیچه ۱۴ چریک مشهورند. ممسنی ها بازماندگان قوم بزرگ مماسنی و آریایی سکایی هستند.
تامرادی های بویر احمد
این تیره از طایفه های :تامردای اصل ، تامرادی نوکر باب ونوکرتشکیل می شود.
اول ) طایفه تامرادی اصل
این طایفه از هجده اولاد به شرح زیر تشکیل می گردده است :
محمد باقر، رحیم، شیرو، محمد، عبدالکریم ، علی خان، نجف، شاهین ، تاعلیشاهی ، شرام بوری ، علی داد ، شیرینی ، شاهی جان ، مراد علی ، علی ، کرد علی ، سر چاتی ، محمد طاهر.
دوم ) طایفه تامرادی نوکر باب
اولاد های این طایفه عبارتند از: محمد، علی حیدر ، برده ها، شیرینی ، جاوید ( جووی ) ، خضری ، اردکانی ، ته لتی ( تلخانی ) ، گودرزی، دشمن زیاری، جلاله ای ، بر اشکفتی ، بکش .
سوم ) طایفه نوکر ( نوکران خان )
این طایفه دارای سه اولاد :میدگان ، دهدشتی ، وعلی مؤمن است.
تیره های ایل تامرادی
ایل تامرادی ، یکی از ایلات بزرگ شهرستان های بویراحمد و دنا می باشد.
محمود باور درباره ایل تامرادی می نویسد: تامرادی به تیره اردشیری معروف است و نژاد خود را به اردشیر بابکان می رسانند، گویا از امری سابق طایفۀ شول یا شبانکاره ریشه می گیرند. ( باور ، ص 101 )
تقسیمات ایل تامرادی و محل سکونت آنها در سردسیر و گرمسیر
1 ) اردکانی ها : گرمسیرشان تنگ یار و " کرموک"، سردسیرشان بید چهار تل می باشد .
2 ) اولاد خدارحم : گرمسیرشان تنگ یار و : کرموک "، سردسیرشان بید چهار تل می باشد.
3 ) اولاد علی حیدر : اصلاً بختیاری هستند، گرمسیرشان " تنگ سپو " و " کوشک" ، سردسیرشان " مارگون " و " چهارمورون " است.
4 ) اولاد علی صفر : از وابستگان به طایفۀ تامرادی و اصلاً دهدشتی هستند. گرمسیرشان " تنگ هیگون" لوداب ، سردسیرشان هفت چشمه است. عداه ای از آنها در " شب لیز و پاتاوه " زندگی می کنند .
5 ) اولاد کا خونباز : در منطقه گرمسیری خود به نام بادنگان سکونت دارند، ییلاقشان تنگ پوتگ بادنگان بوده است .
6 ) اولاد کاشیرو : گرمسیرشان، گردنگاه، دم لوداب، گندی زار ، بادنگان سفلی، چناربرم سفلی، گزدون و سردسیرشان" مله چهار راه "، " تاک سیسه " ، "بند شیخ احمد " ، مارگون و " شب لیز " است.
7 ) کاشیجون ( =کاشاهیجان ) : گرمسیرشان " باک " ، " چین لوداب " و " بیلوخر" ، سردسیرشان " سقاوه " و " مارگون " است.
8 ) اولاد کاعلیجان : در بن زرد ساکن هستند .
9 ) اولاد کاعبدالکریم : گرمسیرشان چنار برم، سردسیرشان سقاوه و " گلال " است. خانوارهایی از این اولاد در " ملۀ گل " و " کلات " دشمن زیاری زندگی می کنند .
10 ) اولاد کا محمد : گرمسیرشان " پشتۀ زیلایی " ، سردسیرشان تاک سیسه و شب لیز است .
11 ) اولاد کانجف : گرمسیرشان : تنگ درمه " ، سردسیرشان ، شیخ سرکه است.
12 ) اولاد کربلایی کریم : گرمسیرشان " تنگ پیواره، بادنگان و " مورتی "لوداب ، سردسیرشان " چشمه گلی " ، " شهنیز " و " سر چات " است.
13 ) اولاد کی رحیم : گرمسیرشان " تنگ پیواره "، بادنگان علیا " ، آب سردان، سر لوداب ، سردسیرشان " جوبریز " و " سر تنگ جوبریز " است. از این اولاد چند خانوار در نقاره خانه زندگی می کنند .
14 ) اولاد کی شاهین : گرمسیرشان " تنگ یار " ، سردسیرشان شیخ سرکه است .
15 ) اولاد کی مراد علی : در منطقه مربوط به خود " چین و بیلوخر " سکونت اختیار کرده اند .
16 ) اولاد محمد طاهر : هم در گرمسیر و هم در سردسیر ، بین طوایف مختلف بویراحمد سفلی پراکنده اند .
17 ) اولاد محمد زکی : کدخدای طایفۀ تامرادی از سابق تا کنون از این اولاد بوده است مرکز اصلی آنها ، پاتاوه بوده و به تدریج در تمام مناطق تامرادی نشین پراکنده شده اند و هر کدام ادارۀ قسمتی از طایفۀ تامرادی را به عهده گرفته اند ، سردسرشان مارگون بوده است .
18 ) اولاد محمد : اصلاً اهل ممسنی بوده اند ، گرمسیرشان " پاتاوه " ، تنگ هیگون ، آب چنارون لوداب و " تل دراز " ، سردسیرشان " دم سقاوه " و مارگون است .
19 ) بکش ها : از وابستگان به طایفۀ تامرادی هستند و از ایل بکس ممسنی به بویراحمد سفلی مهاجرت کرده اند ، گرمسیرشان " بن زرد " علیا و تنگ هیگون ، سردسیرشان " دلی رچ " و " دوآب" است .
20 ) پرشکفتی : اصلاً از پرشکفتی های ممسنی و وابسته به طایفۀ تامرادی هستند ، گرمسیرشان، بادنگان علیا، سردسیرشان " دشتک" است .
21 ) جلاله ای ها : خود را وابسته به طایفۀ تامرادی می دانند ، گرمسیرشان " مازَی کز " نزدیک چاهن، سردسیرشان کوه بالای " جلاله " نزدیک چشمۀ " مَزَه " است .
22 ) جووی ( =جاوید ) : اصلاً اهل جاوید ممسنی هستند، گرمسیرشان " پارچۀ دوریزگان "نزدیک تنگ هیگون ، بن زرد علیا و دشت رز ، سردسیرشان " دوآب" و " دلی رچ " است.
23 ) زلفعلی : همسایۀ قسمت کرمعلی است، اما شیرینی اصل نیست ، در دره دز لوداب سکونت دارند .
24 ) دسته محمد شریف : خداداد و " الله " شیرینی اصل نیست ، گرمسیرشان " پارچه دوریزگان " نزدیک تنگ هیگون ، بن زرد علیا ، دشت رز ، سردسیرشان " دوآب " و " دلی رچ " می باشد .
25 ) دشمن زیاریها : وابسته به طایف. تامرادی هستند که از دشمن زیاریهای کهگیلویه به منطقه تامرادی مهاجرت کرده اند و در روستای " گورگنجو " ساکن شده اند .
26 ) سیاهها : وابسته به طایفۀ تامرادی و معروف به کرمانشاهی می باشند، در " بادنگان " پاتاوه ، مارگون و سرچنار متفرق هستند .
27 ) شیرینی های اصل : گرمسیرشان "تنگ نار "و سردسیرشان، سقاوه است، قسمت شمی ( =شمس الدین ) ، علی ناز ، کرمعلی و کا علی باز ، جزء شیرینی اصل هستند، گرمسیرشان، پاتاوه، تنگ هیگون و گلال، سردسیرشان، هفت چشمه و مارگون است .
28 ) میدگانی ها : از وابستگان به طایفۀ تامرادی هستند ، گرمسیرشان، تنگ هیگون، سردسیرشان، دلی رچ و " تاگ زری " است.
29 ) اولاد علیشاه ( طاعلیشاهی ) : از طوایف تامرادی که گرمسیرشان گلال لوداب، تنگ هیگون کهگیلویه و پایین دست کوه نده و سردسیرشان، شهنیز و دوبندمارگون ، دلیتنگان، گزدون پاتاوه و دلی رچ مارگون است. تعدادی نیز در خیرآبادگچساران ( پادوک ) و تنگ سرخ بویراحمد ساکن هستند.
از تیره های ایل بزرگ تامرادی می توان تیره های: کرکر، سرچاتی، شرام بوری، پرشکفتی، تهلی ( تلخی ) و جلاله ای ها دسته محمدشریف را نام برد.
توضیح : خانوار هایی از ایل تامرادی ، در عهد کریم خان زند، به خلف آباد خوزستان، تبعید شده و در روستایی به نام "منگان" شهرستان باغملک سکونت دایم اختیار کرده اند.
از افراد سرشناس ایل تامرادی می توان به کی نصیر بهادر ، کی اسد بهادران ، کی فتح الله بهادران ، کی امیر بهادر ، کی حمدالله بهادر ، کی کیامرز یزدانپناه ، ملا فریدون بهادران ، کی غلامعلی یزدان پناه ، ملا فرامرز یزدان پناه ، کی صفر یزدانپناه ، مشهدی حمزه پردل ، ملا ظفر پردل و قاید مرادقلی دلشاد و . . . اشاره کرد.
جناب تامردای میتوانید ثابت کنیدتامرادی های طایفه ممبینی از کدام تیره و یا اصلا از تامرادی های کهگلیویه هستند یا نیستند بعدا ریشه ممبینی ها و تامرادی ها رو یکی بدونید خدا میداند که این اسم تامرادی از محل زندگی یا بر اساس چه سیاستی رو این تیره ها گذاشته شده است . داستانسرایی و شخصیتهای ساختگی در بین ایلات لر بزرگ به وفور مشاهده میشود . بنابراین با در نظر گرفتن این مسئله که ایلات و طوایف ریشه و تبارشون به یک نفر میرسد عاقلانه نیست خودت میتوانی با بررسی و تحقیق به این امر مهم پی ببری می بینی که اصلا این قضیه صحیح نمی باشد و چقدر نویسنده دچار تناقض گویی فاحشی شده است . قابل ذکر است که ایلات قدمتی کمتر از ۶۰۰ سال دارند که در این مدت زمان تیره ها و طوایف در قالب ایل تشکیل شده اند . بنابراین اردشیرهای بویر با لقب کی می باشند همان طوایف اصلی تامرادی و بقیه هم در قالب نوکر باب می باشند مطمئنا ما ممبینی ها که لقب کی نداریم پس حتما میخوای بگی از گروه دوم و سوم می باشیم ؟؟؟. من تعجب میکنم که ادم بخواهد با یک کلمه که همان پیشوند ملا می باشد ریشه و اصالت یه طایفه رو به ایل دیگری ربط بدهد تمام طوایف جانکی گرمسیر از پشوند ملا برای افراد طایفه استفاده می کنند حتما اینا هم با تامرادی ها هم ریشه هستند !!!!
موفق باشید.
این تیره از طایفه های :تامردای اصل ، تامرادی نوکر باب ونوکرتشکیل می شود.
اول ) طایفه تامرادی اصل
این طایفه از هجده اولاد به شرح زیر تشکیل می گردده است :
محمد باقر، رحیم، شیرو، محمد، عبدالکریم ، علی خان، نجف، شاهین ، تاعلیشاهی ، شرام بوری ، علی داد ، شیرینی ، شاهی جان ، مراد علی ، علی ، کرد علی ، سر چاتی ، محمد طاهر.
دوم ) طایفه تامرادی نوکر باب
اولاد های این طایفه عبارتند از: محمد، علی حیدر ، برده ها، شیرینی ، جاوید ( جووی ) ، خضری ، اردکانی ، ته لتی ( تلخانی ) ، گودرزی، دشمن زیاری، جلاله ای ، بر اشکفتی ، بکش .
سوم ) طایفه نوکر ( نوکران خان )
این طایفه دارای سه اولاد :میدگان ، دهدشتی ، وعلی مؤمن است.
تیره های ایل تامرادی
ایل تامرادی ، یکی از ایلات بزرگ شهرستان های بویراحمد و دنا می باشد.
محمود باور درباره ایل تامرادی می نویسد: تامرادی به تیره اردشیری معروف است و نژاد خود را به اردشیر بابکان می رسانند، گویا از امری سابق طایفۀ شول یا شبانکاره ریشه می گیرند. ( باور ، ص 101 )
تقسیمات ایل تامرادی و محل سکونت آنها در سردسیر و گرمسیر
1 ) اردکانی ها : گرمسیرشان تنگ یار و " کرموک"، سردسیرشان بید چهار تل می باشد .
2 ) اولاد خدارحم : گرمسیرشان تنگ یار و : کرموک "، سردسیرشان بید چهار تل می باشد.
3 ) اولاد علی حیدر : اصلاً بختیاری هستند، گرمسیرشان " تنگ سپو " و " کوشک" ، سردسیرشان " مارگون " و " چهارمورون " است.
4 ) اولاد علی صفر : از وابستگان به طایفۀ تامرادی و اصلاً دهدشتی هستند. گرمسیرشان " تنگ هیگون" لوداب ، سردسیرشان هفت چشمه است. عداه ای از آنها در " شب لیز و پاتاوه " زندگی می کنند .
5 ) اولاد کا خونباز : در منطقه گرمسیری خود به نام بادنگان سکونت دارند، ییلاقشان تنگ پوتگ بادنگان بوده است .
6 ) اولاد کاشیرو : گرمسیرشان، گردنگاه، دم لوداب، گندی زار ، بادنگان سفلی، چناربرم سفلی، گزدون و سردسیرشان" مله چهار راه "، " تاک سیسه " ، "بند شیخ احمد " ، مارگون و " شب لیز " است.
7 ) کاشیجون ( =کاشاهیجان ) : گرمسیرشان " باک " ، " چین لوداب " و " بیلوخر" ، سردسیرشان " سقاوه " و " مارگون " است.
8 ) اولاد کاعلیجان : در بن زرد ساکن هستند .
9 ) اولاد کاعبدالکریم : گرمسیرشان چنار برم، سردسیرشان سقاوه و " گلال " است. خانوارهایی از این اولاد در " ملۀ گل " و " کلات " دشمن زیاری زندگی می کنند .
10 ) اولاد کا محمد : گرمسیرشان " پشتۀ زیلایی " ، سردسیرشان تاک سیسه و شب لیز است .
11 ) اولاد کانجف : گرمسیرشان : تنگ درمه " ، سردسیرشان ، شیخ سرکه است.
12 ) اولاد کربلایی کریم : گرمسیرشان " تنگ پیواره، بادنگان و " مورتی "لوداب ، سردسیرشان " چشمه گلی " ، " شهنیز " و " سر چات " است.
13 ) اولاد کی رحیم : گرمسیرشان " تنگ پیواره "، بادنگان علیا " ، آب سردان، سر لوداب ، سردسیرشان " جوبریز " و " سر تنگ جوبریز " است. از این اولاد چند خانوار در نقاره خانه زندگی می کنند .
14 ) اولاد کی شاهین : گرمسیرشان " تنگ یار " ، سردسیرشان شیخ سرکه است .
15 ) اولاد کی مراد علی : در منطقه مربوط به خود " چین و بیلوخر " سکونت اختیار کرده اند .
16 ) اولاد محمد طاهر : هم در گرمسیر و هم در سردسیر ، بین طوایف مختلف بویراحمد سفلی پراکنده اند .
17 ) اولاد محمد زکی : کدخدای طایفۀ تامرادی از سابق تا کنون از این اولاد بوده است مرکز اصلی آنها ، پاتاوه بوده و به تدریج در تمام مناطق تامرادی نشین پراکنده شده اند و هر کدام ادارۀ قسمتی از طایفۀ تامرادی را به عهده گرفته اند ، سردسرشان مارگون بوده است .
18 ) اولاد محمد : اصلاً اهل ممسنی بوده اند ، گرمسیرشان " پاتاوه " ، تنگ هیگون ، آب چنارون لوداب و " تل دراز " ، سردسیرشان " دم سقاوه " و مارگون است .
19 ) بکش ها : از وابستگان به طایفۀ تامرادی هستند و از ایل بکس ممسنی به بویراحمد سفلی مهاجرت کرده اند ، گرمسیرشان " بن زرد " علیا و تنگ هیگون ، سردسیرشان " دلی رچ " و " دوآب" است .
20 ) پرشکفتی : اصلاً از پرشکفتی های ممسنی و وابسته به طایفۀ تامرادی هستند ، گرمسیرشان، بادنگان علیا، سردسیرشان " دشتک" است .
21 ) جلاله ای ها : خود را وابسته به طایفۀ تامرادی می دانند ، گرمسیرشان " مازَی کز " نزدیک چاهن، سردسیرشان کوه بالای " جلاله " نزدیک چشمۀ " مَزَه " است .
22 ) جووی ( =جاوید ) : اصلاً اهل جاوید ممسنی هستند، گرمسیرشان " پارچۀ دوریزگان "نزدیک تنگ هیگون ، بن زرد علیا و دشت رز ، سردسیرشان " دوآب" و " دلی رچ " است.
23 ) زلفعلی : همسایۀ قسمت کرمعلی است، اما شیرینی اصل نیست ، در دره دز لوداب سکونت دارند .
24 ) دسته محمد شریف : خداداد و " الله " شیرینی اصل نیست ، گرمسیرشان " پارچه دوریزگان " نزدیک تنگ هیگون ، بن زرد علیا ، دشت رز ، سردسیرشان " دوآب " و " دلی رچ " می باشد .
25 ) دشمن زیاریها : وابسته به طایف. تامرادی هستند که از دشمن زیاریهای کهگیلویه به منطقه تامرادی مهاجرت کرده اند و در روستای " گورگنجو " ساکن شده اند .
26 ) سیاهها : وابسته به طایفۀ تامرادی و معروف به کرمانشاهی می باشند، در " بادنگان " پاتاوه ، مارگون و سرچنار متفرق هستند .
27 ) شیرینی های اصل : گرمسیرشان "تنگ نار "و سردسیرشان، سقاوه است، قسمت شمی ( =شمس الدین ) ، علی ناز ، کرمعلی و کا علی باز ، جزء شیرینی اصل هستند، گرمسیرشان، پاتاوه، تنگ هیگون و گلال، سردسیرشان، هفت چشمه و مارگون است .
28 ) میدگانی ها : از وابستگان به طایفۀ تامرادی هستند ، گرمسیرشان، تنگ هیگون، سردسیرشان، دلی رچ و " تاگ زری " است.
29 ) اولاد علیشاه ( طاعلیشاهی ) : از طوایف تامرادی که گرمسیرشان گلال لوداب، تنگ هیگون کهگیلویه و پایین دست کوه نده و سردسیرشان، شهنیز و دوبندمارگون ، دلیتنگان، گزدون پاتاوه و دلی رچ مارگون است. تعدادی نیز در خیرآبادگچساران ( پادوک ) و تنگ سرخ بویراحمد ساکن هستند.
از تیره های ایل بزرگ تامرادی می توان تیره های: کرکر، سرچاتی، شرام بوری، پرشکفتی، تهلی ( تلخی ) و جلاله ای ها دسته محمدشریف را نام برد.
توضیح : خانوار هایی از ایل تامرادی ، در عهد کریم خان زند، به خلف آباد خوزستان، تبعید شده و در روستایی به نام "منگان" شهرستان باغملک سکونت دایم اختیار کرده اند.
از افراد سرشناس ایل تامرادی می توان به کی نصیر بهادر ، کی اسد بهادران ، کی فتح الله بهادران ، کی امیر بهادر ، کی حمدالله بهادر ، کی کیامرز یزدانپناه ، ملا فریدون بهادران ، کی غلامعلی یزدان پناه ، ملا فرامرز یزدان پناه ، کی صفر یزدانپناه ، مشهدی حمزه پردل ، ملا ظفر پردل و قاید مرادقلی دلشاد و . . . اشاره کرد.
جناب تامردای میتوانید ثابت کنیدتامرادی های طایفه ممبینی از کدام تیره و یا اصلا از تامرادی های کهگلیویه هستند یا نیستند بعدا ریشه ممبینی ها و تامرادی ها رو یکی بدونید خدا میداند که این اسم تامرادی از محل زندگی یا بر اساس چه سیاستی رو این تیره ها گذاشته شده است . داستانسرایی و شخصیتهای ساختگی در بین ایلات لر بزرگ به وفور مشاهده میشود . بنابراین با در نظر گرفتن این مسئله که ایلات و طوایف ریشه و تبارشون به یک نفر میرسد عاقلانه نیست خودت میتوانی با بررسی و تحقیق به این امر مهم پی ببری می بینی که اصلا این قضیه صحیح نمی باشد و چقدر نویسنده دچار تناقض گویی فاحشی شده است . قابل ذکر است که ایلات قدمتی کمتر از ۶۰۰ سال دارند که در این مدت زمان تیره ها و طوایف در قالب ایل تشکیل شده اند . بنابراین اردشیرهای بویر با لقب کی می باشند همان طوایف اصلی تامرادی و بقیه هم در قالب نوکر باب می باشند مطمئنا ما ممبینی ها که لقب کی نداریم پس حتما میخوای بگی از گروه دوم و سوم می باشیم ؟؟؟. من تعجب میکنم که ادم بخواهد با یک کلمه که همان پیشوند ملا می باشد ریشه و اصالت یه طایفه رو به ایل دیگری ربط بدهد تمام طوایف جانکی گرمسیر از پشوند ملا برای افراد طایفه استفاده می کنند حتما اینا هم با تامرادی ها هم ریشه هستند !!!!
موفق باشید.
دوست عزیز بحث بنده سراینکه مردم منطقه منگنان تامرادی اصلی هستند یاخیر که به اشتباه بالانوشته شده در دوره کریم خان به منگنان آمده اولا تامرادی ها ساکن منگنان حدود سیصد چهارصد سال پیش به همراه ممبینی ها از ممسنی به ممبی و کوهای منگشت بعد منگنان آمده اند بحث بنده ریشه وآداب و رسوم کل ایل ممبینی هست که از ایلات قدیمی ممسنی بوده اند. آنطور ک از شواهد وقرائن پیداست ایل کهنسال ممبینی از سردمداران حکومت اتابکان لر بزرگ بوده. اکثر تاریخندانان آورده اند که ممبینی ها و مکوندی ها از ممسنی آمده اند.
بحث من این نیست که یکی بخواد خودشو ب یه ایل وتبار دیگه بچسبونه چراکه:
ایل ممبینی و طایفه تامرادی ساکن منگنان آنقدر بزرگ هستن که حتی بعضی دیگر طوایف شناخته شده منطقه جانکی گرمسیر شناسنامه ولقب ممبینی گرفته وبا آن به نان و نوایی رسیده اند.
اتفاقا در تمام بختیاری ممبینی ها ومکوندی ها بترتیب از کای و کاید استفاده میکنند که منظور همان کی باستانی میباشد. زبان ممبینی ها بر خلاف بعضی از طوایف جانکی گرمسیر نه تحت تاثیر بختیاری قرارگرفته و نه بهمیی بیشترین شباهت لهجه ممبینی به بویراحمد وممسنی نزدیک است
درسفرنامه لایارد حدود140سال پیش آورده ممبینی ها از زبده ترین جنگجویان طوایف بختیاری وبه ستون بختیاری معروف هستن ودر موقع جنگ حدود 900جنگجو پیاده ورزیده ومکوندی ها حدود 500سوارکار زبده روانه جنگ میکنند. آورده ک مردم جانکی گرمسیر از کهگیلویه هستن. منظور آداب ورسوم وزبان آنها بوده. نوشته که بیشتر صلحطلب وبه ندرت با همسایگان خود درگیر میشوندودر دزدی و راهزنی شرکت نمیکنند. وقدرت جنگی محمد تقی خان چهارلنگ وابسته به طوایف ممبینی هست
سردار اسعد درکتاب تاریخ بختیاری آورده ممبینی ها از بزرگترین و اصیلترین طوایف بختیاری هستن که نسل آنها به پادشاهان ساسانی میرسد.
ممبینی ها از سردمداران حکومت اتابکان لر بزرگ بوده اند وادعا حاکمیت بر خاک لر راداشته اند به همین دلیل با صفویه درگیر شدند. که خیانت ایلات آن منطقه باعث شدو. . . البته به جز مکوندی ها
در دوره نادرشاه حماسه های ایل ممبینی در دهدشت زبانزد عام وخاص بوده بطوری که بعد از شکست اتحادیه ایلات کهگیلویه نادرشاه شخصا ممبینی ها رو مجبور به کوچ اجباری نموده که در آن دوره گویند از هر چهار نفر یک نفر جان سالم بدر برده و بعدا مورد بخشش قرار گرفتن. خیلی ازمردان جنگی ممبینی هم در فتوحات نادر در افغانستان و هندوستان نقش داشتند.
دردوره شاهنشاهی در جنگ دشت شیر سال1323 ( میداوود ) ممبینی ها در خاک خود راه را بر ارتش شاهنشاهی بستند و چنان شکستی به ارتش دادند که آنرا تنها شکست از عشایر میدانند.
به دلیل هم مرز بودن با کهگیلویه هم همیشه با بهمیی ها در جنگ بودن که اکثرا در جنگها بهمیی را شکست میدادند.
بحث من این نیست که یکی بخواد خودشو ب یه ایل وتبار دیگه بچسبونه چراکه:
ایل ممبینی و طایفه تامرادی ساکن منگنان آنقدر بزرگ هستن که حتی بعضی دیگر طوایف شناخته شده منطقه جانکی گرمسیر شناسنامه ولقب ممبینی گرفته وبا آن به نان و نوایی رسیده اند.
اتفاقا در تمام بختیاری ممبینی ها ومکوندی ها بترتیب از کای و کاید استفاده میکنند که منظور همان کی باستانی میباشد. زبان ممبینی ها بر خلاف بعضی از طوایف جانکی گرمسیر نه تحت تاثیر بختیاری قرارگرفته و نه بهمیی بیشترین شباهت لهجه ممبینی به بویراحمد وممسنی نزدیک است
درسفرنامه لایارد حدود140سال پیش آورده ممبینی ها از زبده ترین جنگجویان طوایف بختیاری وبه ستون بختیاری معروف هستن ودر موقع جنگ حدود 900جنگجو پیاده ورزیده ومکوندی ها حدود 500سوارکار زبده روانه جنگ میکنند. آورده ک مردم جانکی گرمسیر از کهگیلویه هستن. منظور آداب ورسوم وزبان آنها بوده. نوشته که بیشتر صلحطلب وبه ندرت با همسایگان خود درگیر میشوندودر دزدی و راهزنی شرکت نمیکنند. وقدرت جنگی محمد تقی خان چهارلنگ وابسته به طوایف ممبینی هست
سردار اسعد درکتاب تاریخ بختیاری آورده ممبینی ها از بزرگترین و اصیلترین طوایف بختیاری هستن که نسل آنها به پادشاهان ساسانی میرسد.
ممبینی ها از سردمداران حکومت اتابکان لر بزرگ بوده اند وادعا حاکمیت بر خاک لر راداشته اند به همین دلیل با صفویه درگیر شدند. که خیانت ایلات آن منطقه باعث شدو. . . البته به جز مکوندی ها
در دوره نادرشاه حماسه های ایل ممبینی در دهدشت زبانزد عام وخاص بوده بطوری که بعد از شکست اتحادیه ایلات کهگیلویه نادرشاه شخصا ممبینی ها رو مجبور به کوچ اجباری نموده که در آن دوره گویند از هر چهار نفر یک نفر جان سالم بدر برده و بعدا مورد بخشش قرار گرفتن. خیلی ازمردان جنگی ممبینی هم در فتوحات نادر در افغانستان و هندوستان نقش داشتند.
دردوره شاهنشاهی در جنگ دشت شیر سال1323 ( میداوود ) ممبینی ها در خاک خود راه را بر ارتش شاهنشاهی بستند و چنان شکستی به ارتش دادند که آنرا تنها شکست از عشایر میدانند.
به دلیل هم مرز بودن با کهگیلویه هم همیشه با بهمیی ها در جنگ بودن که اکثرا در جنگها بهمیی را شکست میدادند.
به نوشته بسیاری از مورخین و حتی باستان شناسان قوم باستانی مماسن که از زمان سلغریان ممسن نامیده می شود ریشه قوم لر هستند ولی پیدا کردن ریز به ریز این ریشه با توجه به کوچ ها و افزایش جمعیت واقعا مشکل هست.
شول ها چیزی جدا از ممسن ها نیستند شول ( سول ) ، پهونده، بیرانوند، باجولوند و. . . همگی طایفه باستانی آمارد هستند که اصالت آماردها ( مردها ) از سرزمین مرو هست و نام های آمودریا، آمل در شمال به نام آنهاست.
خاستگاه آماردها در جنوب ایران منطقه ممسنی بزرگ بوده ( از شیراز تا حومه گچساران ) که این منطقه ممسنی بزرگ به نوشته گیرشمن سرزمین اولین طوایف پارسیست که مرکز این سرزمین پهلو=پهلیان ( فهلیان ) یا همان کاخ پهلو شاهنامه در پارس بوده که در متون هخامنشی به نام لیدوما مشهور و خاستگاه هخامنشیان و بعدها ساسانیان بوده است. از دخمه های شرق عیلام ( خوزستان ) تا لیدوما، سپید دژ، سورن آباد، سپیدان و همه ۱۳ منطقه ممسنی آورده شده در لوحه های گلی به گووبره هخامنشی پدر زن داریوش بزرگ ( احتمالا همان بهمن شاهنامه ) تعلق داشته است و در واقع آخرین فرد از دودمان محلی کیان در پارس همین گووبره یا بهمن بوده که بردیای دروغین را در اکباتان به قتل رساند و قدرت به پارس بازگرداند و داریوش ( احتمالا سپندارمه ) داماد خود را بر تخت شاهی ایران نشاند که داریوش تا قبل از این فرماندار مصر بود. تنها طایفه نزدیک به داریوش که در متون و کتیبه بیستون از آن یاد شده طایفه به نام پاتیش هوَریش به معنای برآفتابی هست که طایفه گووبره بوده به مرکزیت لیدوما و بر تمام طوایف پارسی از جمله آماردها حکم می رانده و ترجمه لوحه ها نشان داده که برآفتابی طایفه اصلی هخامنشیان بوده و همچنان امروزه سپید دژ ممسنی که در شاهنامه هم آمده به قلعه اسفندیار هم مشهور است که نام پدر بهمن بوده و لوحه های گلی نشان داده که سپید دژ ممسنی ملک گووبره هخامنشی بوده است. تمام طوایف پارسی گسترده از سپید دژ تا حومه گچساران یعنی باشت ( بسیتمه در لوحه ها ) اتحادیه ای تشکیل داده بودند که به نام قدرتمندترین طایفه اتحادیه پاتیش هووریش ( برآفتابی ) نام داشته و امروزه برآفتاب در جاوید ممسنی و برآفتاب در بویراحمد یادگار نام همان اتحادیه هستند و حتی برآفتابی های بویراحمد از اطراف گچساران به بویراحمد رفته اند و خود طایفه بویری که گروهی از آنها در باستان در تیرمردان ممسنی ساکن بودند اصالت ممسنی دارند و تا زمان قاجار به یاسوج ( یاسیچ ) سررود ممسنی می گفتند. از سپید دژ به سمت گچساران به مرکزیت لیدوما ( پهلو ) سرزمین پارس نامیده می شد که دودمان گووبره و داریوش کایدان این منطقه بودند ولی از سپید دژ به سمت شیراز یعنی از دشت شاهان جاوید ممسنی ( شاهون ) تا تمام دشمن زیاری ممسنی و از آنسو از دشت ملیان یا بیضا تا حداقل شیراز امروزی قلمرو طایفه آمارد بوده و تا همین دهه های اخیر به تیرمردان ممسنی مشهور بود و شول ها، پهونده ها، آمویی، مدویی، کجا، بیرانوند و باجول وند و سکاوند همه به این قلمرو تعلق داشته اند که طبق متون یونانی همیشه به نام قوم سکایی آمارد مشهور بودند و نام طایفه به آنها نمی دادند و به قوم مشهور بودند به همین دلیل یکی از بازماندگان آنها به نام شول ها همچنان به قوم شول مشهورند در حالیکه اینها به طایفه باستانی آمارد تعلق داشتند و سرزمین آنها همیشه در جنوب ایران خاک ممسنی بوده و جزو اتحادیه سکایی پارسی مماسن بوده اند اینها طوایف ممسنی بزرگ هستند نه چیزی جدا از ممسنی. سرزمین تیرمردان حتی به شیراز بزرگ هم مشهور بود و قلعه های شیرازیس در دشت شاهان جاوید قرار داشت و حتی منطقه کلگه شیراز جاوید همچنان نام شیراز بزرگ را یدک می کشد که بهمن بیگی در کتاب خود وقتی داستانی از کلگه شیراز جاوید ممسنی نقل می کند می گوید:جاویدی ها خود را از همه ایرانیان ایرانی تر می دانند و خود را از اعقاب مسلم گارد جاوید هخامنشی می دانند. واژه آمارد در پهلوی ساسانی ( پارسیگ ) آمویی گفته می شد که همچنان به این نام ده جاوید ممسنی مشهور هستند یعنی ۳ تیره جنگجو آمویی، مدویی و کجا که آمویی ها در اطراف کازرون هم هستند و حتی به بختیاری هم کوچ کرده اند ولی نام آمویی صرفا به تیره آمویی جاوید ممکن تعلق نداشته باشد بلکه واژه پهلوی آمارد هست که ممکن است دیگر تیره های قوم یا طایفه آمارد بوده باشند و هرجا دیگر تیره های آمارد حضور دارند شول ها هم هستند چون یکی از تیره های مشهور آمارد بودند و نامشان در سرزمین سغد هم آمده.
سرزمین آمارد یا شیراز بزرگ یا همان تیرمردان همان انشان باستانی می باشد که دودمان آگراداتس ( کورش ) به عنوان کاید یا شاهک یا همان خان این سرزمین بوده و اصولا کورش نه هخامنشی بود نه شاهنشاه پارس و ایران بوده بلکه فرمانده ای از طایفه آمارد و دست نشانده بهمن در فارس بوده و کتسیاس یونانی که ۱۲ سال پزشک دربار هخامنشی بوده آشکارا در کتاب خود نوشته کورش که نام دیگری داشته فرزند چوپانی از طایفه آمارد بوده و حتی مدتی هم در همدان بوده و هیچ ارتباطی نه به ماد دارد نه به هخامنشیان. . . یعنی در واقع کورش از سرزمین تیرمردان کسی چون رستم دستان شاهنامه فرمانده ای بوده که برای کیانیان پارس ( بعدها هخامنشیان ) می جنگیده ولی همسر کورش از دودمان هخامنشی بوده. . . اتحادیه مماسن ها هم در پارس و هم در سیستان ساکن بودند و دودمان سورن، رستم دستان، مهران، اسپندیار همه به همین اتحادیه تعلق داشته اند و خاستگاه همه اینها در پارس بوده و همیشه هم فرماندار پارس و هم سیستان بوده اند و عمدتا از سکاهای آمارد بوده اند.
همین کورا در جاوید ممسنی امروزه به یاد دودمان مهران مهرنگان نامیده می شود و یادگار نام کوروش و خود کوروش و کمبوجیه نام هاییست یادگار قبایل آریایی هند و ایرانی به نام کورو و کمبوج. . . تمام گستره ایالت باستانی پارس تا سیستان بزرگ یا تا کلات پاکستان و بخشهای از جنوب افغانستان سرزمین قلمرویی اتحادیه سکایی پارسی مماسن بوده و یکی از عمده دلایلی که ممسنی ها همیشه به سیستان مهاجرت می کردند همین حضور باستانی آنها در این سرزمین بوده و همچنان هم از فارس تا سیستان بیشترین پراکندگی را دارند از جمله دهمرده های سیستان و افغانستان و دیگر طوایف ممسنی تبار سیستان و بلوچستان که حاکمان ارگ های زابل، کلات، کرمان و بم بوده اند که طایفه شهرکی ممسنی سیستانی آخرین حاکمین ارگ بم بودند. . .
پس از اسلام و درگیری گسترده ای که سرزمین پارس را هم فرا گرفت و شهرک مماسنی فرماندار پارس و سپهبد یزدگرد نبردی سختی با اعراب بحرین کرد که طایفه شهرکی به نام شهرک ملک اژدر مماسنی می باشد برخی از ممسنی ها از زمان گیلویه که از همایگان سفلی ممسنی و دودمان ساسانی بود از جلگه پارس به کوهستان های زاگرس در کهگیلویه امروزی مهاجرت کردند که تا زمان صفویه مرکز آنها بلاد شاپور بود ولی این مهاجرت شامل همه ممسنی ها نبود و بسیاری از طوایف ممسنی در خود ممسنی امروزی بودند و نام شولستان یک نام فقط قدرتی بود نه جمعیتی هرچند که شولستان را بیشتر اطراف کازرون می دانند نه ممسنی امروزی. . . در زمان صفویه ایلخانی ممسنی کهگیلویه فروپاشید و به جلگه پارس بازگشتند و بسیاری از آنها ریشه ایل بویراحمد را در زمان قاجار تشکیل دادند و برخی به خوزستان رفتند و گروهی از ممسنی های شیراز هم به سیستان مهاجرت کردند و مهاجرت بیرانوند، سکاوند و باجولوند به لرستان هم در همین دوران بوده است. . . در زمان شاه عباس ممسنی ها حکومت اهرم را در تنگستان تشکیل دادند و تا امروزه در همان منطقه ساکن هستند که دودمان رییسعلی از همین ممسنی ها بود. . . حضور گسترده ممسنی ها از زمان هخامنشیان تا ساسانیان در خارج از ایران در عربستان در شمال آفریقا در یمن و در سغد و مهاجرت گسترده آنها پس از اسلام به دلیل سرپیچی از حکومت های حاکم باعث شده که بسیاری ممسنی ها را ریشه قوم لر می دانند و حتی در گولان ( جولان ) در جنگ های صلیبی به فرماندهی صلاح الدین محمود شولی مماسن ها بسیار نیرومند بودند.
آنچه به نام کعبه می شناسیم ساخته دوران کورش یا کمبوجیه هست و یک آتشکده در زمان هخامنشیان بوده و زرتشتیان در عربستان هم حضور داشتند و نام ممسن ها هم در آن زمان در عربستان آمده و به احتمال فراوان نام مکه از نام طایفه مکه وند ( مکوند ) گرفته شده که یادگار حضور پارسیان در عربستان هست و همان کعبه در ابعاد کوچک تر در نقش رستم فارس به کعبه زرتشت مشهور است.
نقشه ای ایران در دوران اسکندر آشکارا از مماسنی در سغد نام برده که گارد ویژه شهر کورا در سغد بودند برای جلوگیری از هجوم سکاهای ماساژت و به خارجیها مشهور بودند که پس از سقوط هخامنشیان به پارس و سیستان بازگشتند متاسفانه امکانش نیست که در این پیج نقشه را قرار بدم ولی در کانال تلگرامی دکتر ناصر اشرافی قرار گرفته و نام مماسنی با دایره بزرگ قرمز مشخص شده و همچنین در کتاب تاریخ باستان پیرنیا جلد ۳ به نام قلعه مماسن ها اشاره شده و حتی نبرد آریوبرزن احتمالا در همان منطقه بوده نه در پارس و اسکندر از تبار هخامنشی هیچگاه وارد پارس نشده که در متون یونانی نوشته شده آریوبرزن فرمانده سربازان مردی و سغدی را به عهده داشته در حالیکه در پارس اصولا سربازان سغدی حضوری نداشتند. . .
این گستردگی ممسن ها از باستان تا به امروز از کلات پاکستان در سیستان بزرگ تا کردستان سوریه و عراق و شمال آفریقا و بررسی طوایف مهاجر باعث شده که مورخین و باستان شناسانی چون بهمن میرزا ممسنی ها را ریشه قوم لر معرفی کنند یعنی همان اتحادیه سکایی پارسی مماسن که عمدتا از پارس تا سیستان ساکن بودند و گروهی از آنها هم به نام نوشیروانی ها در خراسان تا گرگان ساکن بودند.
پیدا کردن جزییات طوایف با نامهای تازه مشکل هست ولی مروری بر تاریخ باستان یک دید کلی بر جایگاه باستانی و مسیر مهاجرت ها به ما می دهد که بسیار مفید هست.
آنچه ما امروزه به نام تامرادی می شناسیم در زمان صفویه به نام بویراردشیری مشهور بوده و یکی از طوایف ۱۴ گانه ممسن های کهگیلویه بوده که امروزه تامرادی نامیده می شوند و حتی شول ها هم یکی از خاستگاه های تامرادی ها هستند.
کتاب ارزشمند خانی که به ایلات فارس کهگیلویه و خوزستان اشاره کرده به برخی از طوایف ممسنی کهگیلویه و دشت چرام اشاره کرده که کتاب بسیار ارزشمندی هست.
شول ها چیزی جدا از ممسن ها نیستند شول ( سول ) ، پهونده، بیرانوند، باجولوند و. . . همگی طایفه باستانی آمارد هستند که اصالت آماردها ( مردها ) از سرزمین مرو هست و نام های آمودریا، آمل در شمال به نام آنهاست.
خاستگاه آماردها در جنوب ایران منطقه ممسنی بزرگ بوده ( از شیراز تا حومه گچساران ) که این منطقه ممسنی بزرگ به نوشته گیرشمن سرزمین اولین طوایف پارسیست که مرکز این سرزمین پهلو=پهلیان ( فهلیان ) یا همان کاخ پهلو شاهنامه در پارس بوده که در متون هخامنشی به نام لیدوما مشهور و خاستگاه هخامنشیان و بعدها ساسانیان بوده است. از دخمه های شرق عیلام ( خوزستان ) تا لیدوما، سپید دژ، سورن آباد، سپیدان و همه ۱۳ منطقه ممسنی آورده شده در لوحه های گلی به گووبره هخامنشی پدر زن داریوش بزرگ ( احتمالا همان بهمن شاهنامه ) تعلق داشته است و در واقع آخرین فرد از دودمان محلی کیان در پارس همین گووبره یا بهمن بوده که بردیای دروغین را در اکباتان به قتل رساند و قدرت به پارس بازگرداند و داریوش ( احتمالا سپندارمه ) داماد خود را بر تخت شاهی ایران نشاند که داریوش تا قبل از این فرماندار مصر بود. تنها طایفه نزدیک به داریوش که در متون و کتیبه بیستون از آن یاد شده طایفه به نام پاتیش هوَریش به معنای برآفتابی هست که طایفه گووبره بوده به مرکزیت لیدوما و بر تمام طوایف پارسی از جمله آماردها حکم می رانده و ترجمه لوحه ها نشان داده که برآفتابی طایفه اصلی هخامنشیان بوده و همچنان امروزه سپید دژ ممسنی که در شاهنامه هم آمده به قلعه اسفندیار هم مشهور است که نام پدر بهمن بوده و لوحه های گلی نشان داده که سپید دژ ممسنی ملک گووبره هخامنشی بوده است. تمام طوایف پارسی گسترده از سپید دژ تا حومه گچساران یعنی باشت ( بسیتمه در لوحه ها ) اتحادیه ای تشکیل داده بودند که به نام قدرتمندترین طایفه اتحادیه پاتیش هووریش ( برآفتابی ) نام داشته و امروزه برآفتاب در جاوید ممسنی و برآفتاب در بویراحمد یادگار نام همان اتحادیه هستند و حتی برآفتابی های بویراحمد از اطراف گچساران به بویراحمد رفته اند و خود طایفه بویری که گروهی از آنها در باستان در تیرمردان ممسنی ساکن بودند اصالت ممسنی دارند و تا زمان قاجار به یاسوج ( یاسیچ ) سررود ممسنی می گفتند. از سپید دژ به سمت گچساران به مرکزیت لیدوما ( پهلو ) سرزمین پارس نامیده می شد که دودمان گووبره و داریوش کایدان این منطقه بودند ولی از سپید دژ به سمت شیراز یعنی از دشت شاهان جاوید ممسنی ( شاهون ) تا تمام دشمن زیاری ممسنی و از آنسو از دشت ملیان یا بیضا تا حداقل شیراز امروزی قلمرو طایفه آمارد بوده و تا همین دهه های اخیر به تیرمردان ممسنی مشهور بود و شول ها، پهونده ها، آمویی، مدویی، کجا، بیرانوند و باجول وند و سکاوند همه به این قلمرو تعلق داشته اند که طبق متون یونانی همیشه به نام قوم سکایی آمارد مشهور بودند و نام طایفه به آنها نمی دادند و به قوم مشهور بودند به همین دلیل یکی از بازماندگان آنها به نام شول ها همچنان به قوم شول مشهورند در حالیکه اینها به طایفه باستانی آمارد تعلق داشتند و سرزمین آنها همیشه در جنوب ایران خاک ممسنی بوده و جزو اتحادیه سکایی پارسی مماسن بوده اند اینها طوایف ممسنی بزرگ هستند نه چیزی جدا از ممسنی. سرزمین تیرمردان حتی به شیراز بزرگ هم مشهور بود و قلعه های شیرازیس در دشت شاهان جاوید قرار داشت و حتی منطقه کلگه شیراز جاوید همچنان نام شیراز بزرگ را یدک می کشد که بهمن بیگی در کتاب خود وقتی داستانی از کلگه شیراز جاوید ممسنی نقل می کند می گوید:جاویدی ها خود را از همه ایرانیان ایرانی تر می دانند و خود را از اعقاب مسلم گارد جاوید هخامنشی می دانند. واژه آمارد در پهلوی ساسانی ( پارسیگ ) آمویی گفته می شد که همچنان به این نام ده جاوید ممسنی مشهور هستند یعنی ۳ تیره جنگجو آمویی، مدویی و کجا که آمویی ها در اطراف کازرون هم هستند و حتی به بختیاری هم کوچ کرده اند ولی نام آمویی صرفا به تیره آمویی جاوید ممکن تعلق نداشته باشد بلکه واژه پهلوی آمارد هست که ممکن است دیگر تیره های قوم یا طایفه آمارد بوده باشند و هرجا دیگر تیره های آمارد حضور دارند شول ها هم هستند چون یکی از تیره های مشهور آمارد بودند و نامشان در سرزمین سغد هم آمده.
سرزمین آمارد یا شیراز بزرگ یا همان تیرمردان همان انشان باستانی می باشد که دودمان آگراداتس ( کورش ) به عنوان کاید یا شاهک یا همان خان این سرزمین بوده و اصولا کورش نه هخامنشی بود نه شاهنشاه پارس و ایران بوده بلکه فرمانده ای از طایفه آمارد و دست نشانده بهمن در فارس بوده و کتسیاس یونانی که ۱۲ سال پزشک دربار هخامنشی بوده آشکارا در کتاب خود نوشته کورش که نام دیگری داشته فرزند چوپانی از طایفه آمارد بوده و حتی مدتی هم در همدان بوده و هیچ ارتباطی نه به ماد دارد نه به هخامنشیان. . . یعنی در واقع کورش از سرزمین تیرمردان کسی چون رستم دستان شاهنامه فرمانده ای بوده که برای کیانیان پارس ( بعدها هخامنشیان ) می جنگیده ولی همسر کورش از دودمان هخامنشی بوده. . . اتحادیه مماسن ها هم در پارس و هم در سیستان ساکن بودند و دودمان سورن، رستم دستان، مهران، اسپندیار همه به همین اتحادیه تعلق داشته اند و خاستگاه همه اینها در پارس بوده و همیشه هم فرماندار پارس و هم سیستان بوده اند و عمدتا از سکاهای آمارد بوده اند.
همین کورا در جاوید ممسنی امروزه به یاد دودمان مهران مهرنگان نامیده می شود و یادگار نام کوروش و خود کوروش و کمبوجیه نام هاییست یادگار قبایل آریایی هند و ایرانی به نام کورو و کمبوج. . . تمام گستره ایالت باستانی پارس تا سیستان بزرگ یا تا کلات پاکستان و بخشهای از جنوب افغانستان سرزمین قلمرویی اتحادیه سکایی پارسی مماسن بوده و یکی از عمده دلایلی که ممسنی ها همیشه به سیستان مهاجرت می کردند همین حضور باستانی آنها در این سرزمین بوده و همچنان هم از فارس تا سیستان بیشترین پراکندگی را دارند از جمله دهمرده های سیستان و افغانستان و دیگر طوایف ممسنی تبار سیستان و بلوچستان که حاکمان ارگ های زابل، کلات، کرمان و بم بوده اند که طایفه شهرکی ممسنی سیستانی آخرین حاکمین ارگ بم بودند. . .
پس از اسلام و درگیری گسترده ای که سرزمین پارس را هم فرا گرفت و شهرک مماسنی فرماندار پارس و سپهبد یزدگرد نبردی سختی با اعراب بحرین کرد که طایفه شهرکی به نام شهرک ملک اژدر مماسنی می باشد برخی از ممسنی ها از زمان گیلویه که از همایگان سفلی ممسنی و دودمان ساسانی بود از جلگه پارس به کوهستان های زاگرس در کهگیلویه امروزی مهاجرت کردند که تا زمان صفویه مرکز آنها بلاد شاپور بود ولی این مهاجرت شامل همه ممسنی ها نبود و بسیاری از طوایف ممسنی در خود ممسنی امروزی بودند و نام شولستان یک نام فقط قدرتی بود نه جمعیتی هرچند که شولستان را بیشتر اطراف کازرون می دانند نه ممسنی امروزی. . . در زمان صفویه ایلخانی ممسنی کهگیلویه فروپاشید و به جلگه پارس بازگشتند و بسیاری از آنها ریشه ایل بویراحمد را در زمان قاجار تشکیل دادند و برخی به خوزستان رفتند و گروهی از ممسنی های شیراز هم به سیستان مهاجرت کردند و مهاجرت بیرانوند، سکاوند و باجولوند به لرستان هم در همین دوران بوده است. . . در زمان شاه عباس ممسنی ها حکومت اهرم را در تنگستان تشکیل دادند و تا امروزه در همان منطقه ساکن هستند که دودمان رییسعلی از همین ممسنی ها بود. . . حضور گسترده ممسنی ها از زمان هخامنشیان تا ساسانیان در خارج از ایران در عربستان در شمال آفریقا در یمن و در سغد و مهاجرت گسترده آنها پس از اسلام به دلیل سرپیچی از حکومت های حاکم باعث شده که بسیاری ممسنی ها را ریشه قوم لر می دانند و حتی در گولان ( جولان ) در جنگ های صلیبی به فرماندهی صلاح الدین محمود شولی مماسن ها بسیار نیرومند بودند.
آنچه به نام کعبه می شناسیم ساخته دوران کورش یا کمبوجیه هست و یک آتشکده در زمان هخامنشیان بوده و زرتشتیان در عربستان هم حضور داشتند و نام ممسن ها هم در آن زمان در عربستان آمده و به احتمال فراوان نام مکه از نام طایفه مکه وند ( مکوند ) گرفته شده که یادگار حضور پارسیان در عربستان هست و همان کعبه در ابعاد کوچک تر در نقش رستم فارس به کعبه زرتشت مشهور است.
نقشه ای ایران در دوران اسکندر آشکارا از مماسنی در سغد نام برده که گارد ویژه شهر کورا در سغد بودند برای جلوگیری از هجوم سکاهای ماساژت و به خارجیها مشهور بودند که پس از سقوط هخامنشیان به پارس و سیستان بازگشتند متاسفانه امکانش نیست که در این پیج نقشه را قرار بدم ولی در کانال تلگرامی دکتر ناصر اشرافی قرار گرفته و نام مماسنی با دایره بزرگ قرمز مشخص شده و همچنین در کتاب تاریخ باستان پیرنیا جلد ۳ به نام قلعه مماسن ها اشاره شده و حتی نبرد آریوبرزن احتمالا در همان منطقه بوده نه در پارس و اسکندر از تبار هخامنشی هیچگاه وارد پارس نشده که در متون یونانی نوشته شده آریوبرزن فرمانده سربازان مردی و سغدی را به عهده داشته در حالیکه در پارس اصولا سربازان سغدی حضوری نداشتند. . .
این گستردگی ممسن ها از باستان تا به امروز از کلات پاکستان در سیستان بزرگ تا کردستان سوریه و عراق و شمال آفریقا و بررسی طوایف مهاجر باعث شده که مورخین و باستان شناسانی چون بهمن میرزا ممسنی ها را ریشه قوم لر معرفی کنند یعنی همان اتحادیه سکایی پارسی مماسن که عمدتا از پارس تا سیستان ساکن بودند و گروهی از آنها هم به نام نوشیروانی ها در خراسان تا گرگان ساکن بودند.
پیدا کردن جزییات طوایف با نامهای تازه مشکل هست ولی مروری بر تاریخ باستان یک دید کلی بر جایگاه باستانی و مسیر مهاجرت ها به ما می دهد که بسیار مفید هست.
آنچه ما امروزه به نام تامرادی می شناسیم در زمان صفویه به نام بویراردشیری مشهور بوده و یکی از طوایف ۱۴ گانه ممسن های کهگیلویه بوده که امروزه تامرادی نامیده می شوند و حتی شول ها هم یکی از خاستگاه های تامرادی ها هستند.
کتاب ارزشمند خانی که به ایلات فارس کهگیلویه و خوزستان اشاره کرده به برخی از طوایف ممسنی کهگیلویه و دشت چرام اشاره کرده که کتاب بسیار ارزشمندی هست.
ممسنی نام قبیله هخامنشیان و ساسانیان می باشد و سرزمین ممسنی ها همیشه از سیستان تا پارس بوده و اتفاقا قدرت ممسنی از زمان قاجار کاهش یافت و تا دوران زندیه قدرت مطلق جنوب ایران بودند و سیاست ممسن زدایی انگلستان با نفوذ قاجاریه باعث پراکندگی ممسنی ها به نقاظ مختلف از جمله جاویدها به اندونزی.
سراسر سیستان و ارگ های بم، زابل، کلات تا ارگ نوبندگان فسا تا سپیددژ ممسنی امروزی و نوبندگان و خمایگان ممسنی امروزی تا قلعه گلاب کهگیلویه مربوط به ممسن ها بوده. ساسانیان حکومت های کوچک از خاندان شاهی را در مرزها برپا می کردند که انوشه روان گذرگاه ممسنی و گذرگاه اِران را در مرزهای شمال غربی فلات ایران برپا کرد که همچنان در محدوده گرجستان آثار آنها باقیست و به این ۲ گذرگاه باب الاباب می گفتند و در کتاب شهرهای ساسانی اکرم بهرامی از آنها نام برده شده است و از دودمان شاهی ساسانی بودند و قبیله ممسن سغد روزگار هخامنشی هم به دودمان هخامنشیان تعلق داشت و ممسنی یک قوم باستانیست و ریشه ایلات جنوب ایران و مترادف واژه محمد حسنی نیست. . . محمد فرزند حسن فرزند گیلویه فرزند مهرگان نوه روزبه به بخشی از ممسن ها گفته می شه که از جلگه پارس به کوهستان زاگرس رفتند و در بلاد شاپور تشکیل ایلخانی دادند و از خاندان گیلویه ساسانی بودند و در زمان صفویه به سرزمین اصلی خود در پارس بازگشتند و در همان زمان که شاخه ای از ممسن ها دربلادشاپور بودند بسیاری از طوایف ممسنی چون دودمان خوانین جاوید، اردکانی ها، همایگانی ها، سورگانی ها، جاویدها، مردها و. . . در خود ممسنی امروزی بودند بسیاری هم در فیروزآباد تا شرق فارس و تا سیستان بودند و همچنان هستند. خیلی مضحک هست که ممسنی را به ۴ بنیچه ۱۴ چریک محدود کنیم در حالی که اتحادیه کیانی سیستان همه ممسنی هستند.
شول ها هم هیچ خاستگاهی از لرستان ندارند شول ها همیشه به فارس تعلق داشتند و چون پهونده ها، لشنی ها، آمویی ها و. . . تیره از طایفه آمارد ( مرد ) که سرزمینشان از باستان در پارس بوده و منطقه تیرمردان ممسنی بود و سرزمین اصلی شول هم همان منطقه شول نزدیک شیراز است ولی در دوره اتابکان فارس ۳۰۰۰ خانوار شولی هم در ممسنی امروزی به قولی در اطراف بیشاپور و در کنار دیگر طوایف ممسنی ساکن بودند و بیشاپور جز خاک ممسنی بود و جاده بیشاپور به ممسنی به جاده فهلیان ممسنی مشهور بود و اصل منطقه شولستان نامیده می شده همان بین چنارشاهیجان و بیشاپور هست نه ممسنی امروزی ولی مرکز منطقه ای فهلیان ممسنی بود. شول ها در دوره ای در لرستان در قدرت بودند ولی هیچ خاستگاهی از لرستان ندارند در ضمن طوایفی چون بیرانوند، باجولوند و سکاوند و دالوند همه از طایفه مرد ممسنی هستند و شول ها هم تیره ای از مردها بودند و سرزمین اصلی آمها همان شول نزدیک شیراز هست که در زمان قاجار از ممسنی جدا شد.
کردان پارس بخشی از طوایف ممسنی بودند که رم گیلویه را تشکیل دادند و امروزه به محمد حسنی از تبار گیلویه مشهورند که عمده ترین اینها کرایی ها و بخشی از تیره های ممسنی امروزی هستند. گیلویه از مردمان همایگان سفلی ممسنی بود و از پارس به بلادشاپور رفتند پس از سقوط پارس و نبرد شهر توج ساسانی که در میشون ممسنی هست تا جنگ شهرک آذرماهان ممسنی فرزند ساهان سپهسالار یزدگرد و فرماندار پارس و سیستان با اعراب بحرین که شهرکی های ممسنی سیستانی حاکمین ارگ بم و نیرومندترین طایفه سیستان از نام شهرک آذرماهان ممسنی گرفته شده است.
خاک ممسنی از گویم شیراز تا باشت تا زمان قاجار خاک ممسنی و طوایف آن بوده که بخشی از آن تیرمردان نامیده می شد سرزمین طایفه مرد که شول ها هم تیره ای از مردها بودند و تیره ای از طوایف قوم باستانی ممسنی بودند و جدا کردن شول از ممسنی نشان از آن دارد که تاریخ سازی شده است و در ضمن شولها در کنار دیگر تیره های ممسنی حکومت گرگان را در روزگار ساسانی به عهده داشتند که دربند چول ( سول ) در غرب دریایی مازندران در زمان ساسانیان به نام آنها برپا شد و سرزمین ری تا گرگان حوزه نفوذ دودمان های ممسن تبار مهران و اسپندیار بوده است ولی خاستگاه آنها درکنار سورن ها از جنوب ایران است.
فرخان شهروراز فرمانده از دودمان مهران فرمانده گذرگاه مرزی و حکومت کوچک شاهی مرزی اِران و ممسنی در زمان حمله اعراب بوده که بلوک فرخان در جاوید ممسنی از نام او یادگار است.
برعکس آنچه نوشته اید آخرین حضور قدرتمند ممسنی ها زمان زندیه بوده.
کردان پارس همان خاندان ممسنی هستند. کردان=کوچنشیان پارس.
شول هم که در سیستان هم هستند تیره ای از ممسن های باستانیست و نام شول ها در لوحه های گلی داریوش در پارس آمده و کتاب نسب شبانکاره هم به خاستگاه فارس شول ها اشاره دارد حضور شول ها چون دیگر طوایف ممسنی در نقاط مختلف ایران به واسطه حکومت هایی بود که تشکیل می دادند مربوط به خاستگاه آنها نیست.
سردسیر گرمسیر ممسنی ها همیشه از همایگان و بیضا تا باشت و میشون بوده و گستره ممسن های پارس و دشت چرام از گویم و بیضا تا بلادشاپور بوده است.
هخامنشیان ساسانیان خاندان سورن مهران و اسپندیار همه از اتحادیه سکایی پارسی مماسن باستان هستند و همیشه در سیستان و پارس حاکم بودند در ضمن پارس تا همین چند دهه پیش تا شرق بهبهان بوده است.
نام نورآباد هم از آتشکده میل اژدها دودمان سورن مربوط به روزگار اشکانی می آید و ارتباطی به شول ها ندارد در ضمن مرکز ممسنی تا انقلاب ۵۷ منطقه تاریخی فهلیان ( لیدوما هخامنشی ) بوده و نورآباد امروزی مالکی نام داشت و در گذشته بلوک های متفاوتی چون نوبندگان، خوبذان، تیرمردان، خمایگان، پارس و انشان نامیده می شده و هیچ کدام مربوط به شول ها نیست و اصلا منطقه شول ها در ممسنی امروزی نیست بلکه ناحیه شول و سنگر نزدیک شیراز است که کاکان، کامفیروز، کمهر، بیضا، شول، سنگر، سپیدان، دشت ارژن، سیاخ دارنگون، کوهمره، بیشاپور و سرچنار و چنارشاهیگان، تا باشت در زمان قاجار از خاک ممسنی جداشدند به دنبال سیاست ممسن زدایی انگلستان و خاندان اعلم خراسان و شورش ممسنی های سیستان و بلوچستان و ممسن های تنگستان به رهبری رییسعلی را باعث شدند. انگلستان حساسیت زیادی برای تجزیه و ضعیف کردن طوایف ممسنی گسترده از پارس تا سیستان داشت و در مقالات خود بارها به جنگ قبیله ممسنی در شهر کورا با اسکندر و تبار سکایی ممسن ها اشاره کردند و به خاندان ممسن تبار رستم دستان فرماندار پارس و سیستان هم اشاره کردند در نوشته های مستشارانشان.
ممسنی ها قدرتمندترین اتحادیه جنوب ایران که فرماندهان ممسنی تا عصر زندیه به اژدها پیکر، ملک اژدر و اژدها نیا مشهور بودند و به رسم تبار آریایی سکایی خود با پرچم اژدها نشان به جنگ می رفتند که آخرین آنها که با این پرچم به جنگ رفت سردار محمد حسین خان سیستانی حاکم ارگ بم از طایفه شهرکی ممسنی سیستانی بود. . . دودمان سام و رستم، سورن، مهران، اسپندیار همیشه پرچم اژدها نشان داشتند و در کنار هخامنشیان و ساسانیان و همین ممسن ها از تبار بهمن فرزند اسپندیار فرزند گشتاسپ هستند که به دودمان زابلیان ( سکایی ) مشهورند و اتحادیه کیانی نوین پارس را پس از دودمان کیخسرو تشکیل دادند و با دودمان کی خسرو از یک طایفه نیستند ولی همیشه ارگ دار سیستان تا پارس بودند و از همین دودمان زابلیان یا کیانیان نوین هخامنشیان و ساسانیان برخاستند که همه به قبیله ممسنی تعلق داشتند و از تبار بهمن اردششیر اسپندیاران فرزند گشتاسپ هستند. به همین دلیل به ممسنی ها اتحادیه سکایی پارسی می گفتند که همین مردها و تیره های آنها چون شول ها لشنی هاپهونده ها و. . . بخش سکایی این اتحادیه بودند و دیگر طوایف, پارسی نامیده می شدند به واسطه سرزمین پارس که مرکزیت آن فهلیان ممسنی بوده و همین طوایف پارسی هم سکایی هستند ولی اینطور نام گذاری می شدند چون سرزمین پارس مجموعه ای از طوایف پارسی بود ولی تیرمردان فقط طایفه مرد یا آمارد بودند که شول ها هم از همین تبارند و همه اینها قوم باستانی ممسنی را تشکیل می دادند.
سراسر سیستان و ارگ های بم، زابل، کلات تا ارگ نوبندگان فسا تا سپیددژ ممسنی امروزی و نوبندگان و خمایگان ممسنی امروزی تا قلعه گلاب کهگیلویه مربوط به ممسن ها بوده. ساسانیان حکومت های کوچک از خاندان شاهی را در مرزها برپا می کردند که انوشه روان گذرگاه ممسنی و گذرگاه اِران را در مرزهای شمال غربی فلات ایران برپا کرد که همچنان در محدوده گرجستان آثار آنها باقیست و به این ۲ گذرگاه باب الاباب می گفتند و در کتاب شهرهای ساسانی اکرم بهرامی از آنها نام برده شده است و از دودمان شاهی ساسانی بودند و قبیله ممسن سغد روزگار هخامنشی هم به دودمان هخامنشیان تعلق داشت و ممسنی یک قوم باستانیست و ریشه ایلات جنوب ایران و مترادف واژه محمد حسنی نیست. . . محمد فرزند حسن فرزند گیلویه فرزند مهرگان نوه روزبه به بخشی از ممسن ها گفته می شه که از جلگه پارس به کوهستان زاگرس رفتند و در بلاد شاپور تشکیل ایلخانی دادند و از خاندان گیلویه ساسانی بودند و در زمان صفویه به سرزمین اصلی خود در پارس بازگشتند و در همان زمان که شاخه ای از ممسن ها دربلادشاپور بودند بسیاری از طوایف ممسنی چون دودمان خوانین جاوید، اردکانی ها، همایگانی ها، سورگانی ها، جاویدها، مردها و. . . در خود ممسنی امروزی بودند بسیاری هم در فیروزآباد تا شرق فارس و تا سیستان بودند و همچنان هستند. خیلی مضحک هست که ممسنی را به ۴ بنیچه ۱۴ چریک محدود کنیم در حالی که اتحادیه کیانی سیستان همه ممسنی هستند.
شول ها هم هیچ خاستگاهی از لرستان ندارند شول ها همیشه به فارس تعلق داشتند و چون پهونده ها، لشنی ها، آمویی ها و. . . تیره از طایفه آمارد ( مرد ) که سرزمینشان از باستان در پارس بوده و منطقه تیرمردان ممسنی بود و سرزمین اصلی شول هم همان منطقه شول نزدیک شیراز است ولی در دوره اتابکان فارس ۳۰۰۰ خانوار شولی هم در ممسنی امروزی به قولی در اطراف بیشاپور و در کنار دیگر طوایف ممسنی ساکن بودند و بیشاپور جز خاک ممسنی بود و جاده بیشاپور به ممسنی به جاده فهلیان ممسنی مشهور بود و اصل منطقه شولستان نامیده می شده همان بین چنارشاهیجان و بیشاپور هست نه ممسنی امروزی ولی مرکز منطقه ای فهلیان ممسنی بود. شول ها در دوره ای در لرستان در قدرت بودند ولی هیچ خاستگاهی از لرستان ندارند در ضمن طوایفی چون بیرانوند، باجولوند و سکاوند و دالوند همه از طایفه مرد ممسنی هستند و شول ها هم تیره ای از مردها بودند و سرزمین اصلی آمها همان شول نزدیک شیراز هست که در زمان قاجار از ممسنی جدا شد.
کردان پارس بخشی از طوایف ممسنی بودند که رم گیلویه را تشکیل دادند و امروزه به محمد حسنی از تبار گیلویه مشهورند که عمده ترین اینها کرایی ها و بخشی از تیره های ممسنی امروزی هستند. گیلویه از مردمان همایگان سفلی ممسنی بود و از پارس به بلادشاپور رفتند پس از سقوط پارس و نبرد شهر توج ساسانی که در میشون ممسنی هست تا جنگ شهرک آذرماهان ممسنی فرزند ساهان سپهسالار یزدگرد و فرماندار پارس و سیستان با اعراب بحرین که شهرکی های ممسنی سیستانی حاکمین ارگ بم و نیرومندترین طایفه سیستان از نام شهرک آذرماهان ممسنی گرفته شده است.
خاک ممسنی از گویم شیراز تا باشت تا زمان قاجار خاک ممسنی و طوایف آن بوده که بخشی از آن تیرمردان نامیده می شد سرزمین طایفه مرد که شول ها هم تیره ای از مردها بودند و تیره ای از طوایف قوم باستانی ممسنی بودند و جدا کردن شول از ممسنی نشان از آن دارد که تاریخ سازی شده است و در ضمن شولها در کنار دیگر تیره های ممسنی حکومت گرگان را در روزگار ساسانی به عهده داشتند که دربند چول ( سول ) در غرب دریایی مازندران در زمان ساسانیان به نام آنها برپا شد و سرزمین ری تا گرگان حوزه نفوذ دودمان های ممسن تبار مهران و اسپندیار بوده است ولی خاستگاه آنها درکنار سورن ها از جنوب ایران است.
فرخان شهروراز فرمانده از دودمان مهران فرمانده گذرگاه مرزی و حکومت کوچک شاهی مرزی اِران و ممسنی در زمان حمله اعراب بوده که بلوک فرخان در جاوید ممسنی از نام او یادگار است.
برعکس آنچه نوشته اید آخرین حضور قدرتمند ممسنی ها زمان زندیه بوده.
کردان پارس همان خاندان ممسنی هستند. کردان=کوچنشیان پارس.
شول هم که در سیستان هم هستند تیره ای از ممسن های باستانیست و نام شول ها در لوحه های گلی داریوش در پارس آمده و کتاب نسب شبانکاره هم به خاستگاه فارس شول ها اشاره دارد حضور شول ها چون دیگر طوایف ممسنی در نقاط مختلف ایران به واسطه حکومت هایی بود که تشکیل می دادند مربوط به خاستگاه آنها نیست.
سردسیر گرمسیر ممسنی ها همیشه از همایگان و بیضا تا باشت و میشون بوده و گستره ممسن های پارس و دشت چرام از گویم و بیضا تا بلادشاپور بوده است.
هخامنشیان ساسانیان خاندان سورن مهران و اسپندیار همه از اتحادیه سکایی پارسی مماسن باستان هستند و همیشه در سیستان و پارس حاکم بودند در ضمن پارس تا همین چند دهه پیش تا شرق بهبهان بوده است.
نام نورآباد هم از آتشکده میل اژدها دودمان سورن مربوط به روزگار اشکانی می آید و ارتباطی به شول ها ندارد در ضمن مرکز ممسنی تا انقلاب ۵۷ منطقه تاریخی فهلیان ( لیدوما هخامنشی ) بوده و نورآباد امروزی مالکی نام داشت و در گذشته بلوک های متفاوتی چون نوبندگان، خوبذان، تیرمردان، خمایگان، پارس و انشان نامیده می شده و هیچ کدام مربوط به شول ها نیست و اصلا منطقه شول ها در ممسنی امروزی نیست بلکه ناحیه شول و سنگر نزدیک شیراز است که کاکان، کامفیروز، کمهر، بیضا، شول، سنگر، سپیدان، دشت ارژن، سیاخ دارنگون، کوهمره، بیشاپور و سرچنار و چنارشاهیگان، تا باشت در زمان قاجار از خاک ممسنی جداشدند به دنبال سیاست ممسن زدایی انگلستان و خاندان اعلم خراسان و شورش ممسنی های سیستان و بلوچستان و ممسن های تنگستان به رهبری رییسعلی را باعث شدند. انگلستان حساسیت زیادی برای تجزیه و ضعیف کردن طوایف ممسنی گسترده از پارس تا سیستان داشت و در مقالات خود بارها به جنگ قبیله ممسنی در شهر کورا با اسکندر و تبار سکایی ممسن ها اشاره کردند و به خاندان ممسن تبار رستم دستان فرماندار پارس و سیستان هم اشاره کردند در نوشته های مستشارانشان.
ممسنی ها قدرتمندترین اتحادیه جنوب ایران که فرماندهان ممسنی تا عصر زندیه به اژدها پیکر، ملک اژدر و اژدها نیا مشهور بودند و به رسم تبار آریایی سکایی خود با پرچم اژدها نشان به جنگ می رفتند که آخرین آنها که با این پرچم به جنگ رفت سردار محمد حسین خان سیستانی حاکم ارگ بم از طایفه شهرکی ممسنی سیستانی بود. . . دودمان سام و رستم، سورن، مهران، اسپندیار همیشه پرچم اژدها نشان داشتند و در کنار هخامنشیان و ساسانیان و همین ممسن ها از تبار بهمن فرزند اسپندیار فرزند گشتاسپ هستند که به دودمان زابلیان ( سکایی ) مشهورند و اتحادیه کیانی نوین پارس را پس از دودمان کیخسرو تشکیل دادند و با دودمان کی خسرو از یک طایفه نیستند ولی همیشه ارگ دار سیستان تا پارس بودند و از همین دودمان زابلیان یا کیانیان نوین هخامنشیان و ساسانیان برخاستند که همه به قبیله ممسنی تعلق داشتند و از تبار بهمن اردششیر اسپندیاران فرزند گشتاسپ هستند. به همین دلیل به ممسنی ها اتحادیه سکایی پارسی می گفتند که همین مردها و تیره های آنها چون شول ها لشنی هاپهونده ها و. . . بخش سکایی این اتحادیه بودند و دیگر طوایف, پارسی نامیده می شدند به واسطه سرزمین پارس که مرکزیت آن فهلیان ممسنی بوده و همین طوایف پارسی هم سکایی هستند ولی اینطور نام گذاری می شدند چون سرزمین پارس مجموعه ای از طوایف پارسی بود ولی تیرمردان فقط طایفه مرد یا آمارد بودند که شول ها هم از همین تبارند و همه اینها قوم باستانی ممسنی را تشکیل می دادند.
قوم مماسن ( ممسنی ) ، ایل جاوید یا جاوی ، طایفه ممبینی ( مبین بیگی ) از نسل بهرام گور ساسانی
سلام
به امید روزی که شهرهای به ناحق جدا شده ایران دوباره به مام میهن عزیزمان بازگردند…اون آذربایجان جعلی که نام اصلیش اران ( استالین خبیس با افکار پلید جدایی طلبی گذاشت آذربایجان ) بود به آذربایجان عزیز ایران برگرده ( مردم آذربایجان تا ۷۰۰ سال پیش به زبان کوردی و لری و تاتی که شاخه های زبان مادی است سخن می گفتند نژاد ترک ومغول تنگ چشم ، زرد پوست و کوتاه قد بودند که مردم آذربایجان چنین نیستند ) و بغداد که نام ایرانی دارد ومردمش ایرانی نژاد هستن و پاییتخت ساسانیان بود و همچنین کردستان بزرگ دست نخورده ترین قوم ایرانی از لحاظ زبان و آداب و رسوم و تن پوش و موسیقی و… و خراسان بزرگ با شهرهای کهن آن و… دوباره به ایران بزرگ ملحق بشن و تمدن ایران کهن دوباره زنده بشه که بی شک بهترین فرهنگ جهان بوده و هست و خواهد بود که همه بزرگان جهان آرزومند این فرهنگند…………در اینجا چند سلسله کورد تاریخ ایران را با سند به شما عزیزان معرفی میکنم که نام نیکی از خود برجای گذاشته اند……بنیانگذاری اولین حکومت ملی ایران یعنی سلسله مادها حدود ۷۵۰ سال قبل از میلاد مسیح به دست دیاکو…بنیانگذار سلسله هخامنشی کوروش بزرگ که خود را از مادها میدانست و لباس مادی بر تن میکرد ( کت نیم تنه و دامن بلند و شال زرین ب کمر… ) و به زبان مادی سخن میگفت بدین سان یونانی ها که با ایران می جنگیدند وقتی کوروش سرکار آمد تغییری ندیدند و گفتند حکومت از شاه ماد آستیاگ به نوه اش سیروس رسید و نصف بیشتر هخامنشیان از مادها بودند کتیبه های زمان هخامنشی مانند بیستون ( با رمز گشایی راولینسون ) و غیره به زبان مادی است ک زبان رسمی کشور بود، لازم است بدانیم آداب پادشاهی و کشورداری را مادها به دیگر اقوام آموختند…
ساسانیان ملی ترین سلسله ایرانی از کورد های شبانکاره بودند که در شیراز زندگی می کردند ساسان پدر اردشیر پاپگان خود کورد شبانکاره و رییس آتشکده زرتشت در استخر بود و همسرش رام بهشت نیز از کوردهای بازرنگی…ساسانیان در دربار خود به زبان کوردی ( لکی هورامی ) سخن گفته و زبان پارسی را که از اشکانیان برجای مانده بود زبان رسمی کشور باقی گذاشتند اوستای ساسانی به زبان کوردی هورامی است. . سند: تاریخ طبری ، الکامل ابن اثیر و نامه توهین آمیز اردوان پنجم آخرین شاه اشکانی به اردشیر پاپگان بنیانگذار این سلسله که او را کورد چادرنشین خطاب کرده. . و اینکه ساسانیان به اشکانیان که پارسی ( پرثوه ) بودند بیگانه گفته و به مردم قول دادند آنها را که فرهنگ هلنیسم یونانی را تبلیغ میکردند از ایران بیرون کنند و لباس شاهان ساسانی تا چند سال پیش در اورامانات و کرمانشاه و خانقین و…مرسوم بود و…
بعد هجوم اعراب به ایران تا هفتصد سال حکومت ملی در ایران نداشتیم تا اینکه شاه اسماعیل صفوی که طبق اسناد تاریخی ( کتاب صفوه الصفا نوشته ابن بزاز مرید شیخ صفی و کتاب شیخ صفی واجدادش نوشته احمد کسروی تبریزی و منابع معاصر و همچنین رفتار و کردار شاه اسماعیل : تاجگذاری با نام ایرانی شاه و گذاشتن نام ایرانی کهن تهماسب بر پسرش و مصور کردن شاهنامه فردوسی با نقاشی استاد بهزاد در تبریز و… ) جدش فیروز کوردی سنجابی معروف به فیروز زرین کلاه از کوردهای سنجابی یا سنجاری بوده است که تشکیل حکومت ایرانی داد و پوزه ترکان عثمانی که لرزه بر اندام اروپا انداخته بود را به خاک مالید. . نادر شاه افشار از ایل اوشار یا افشار کورد های خراسانی بودند که توسط شاه اسماعیل این طایفه کورد که خوی جنگجویی و سلحشوری داشتند جهت مقابله با ازبکان که از اعقاب جوجی پسر کوچک چنگیز مغول بودند از آذربایجان به خراسان کوچانده شدند…. کریم خان زند شاه دادگر ، کوروش زمان خود، وکیل مردم از لک های الشتر بوده که در ملایر روستای پری زنگنه که اکنون نیز لک زبانند زاده شد….
شاهان پهلوی که مازنی بوده و مازنی ها و گیلک ها از مردمان کاسی یا کاسپی در زاگرس بوده ک حدود ۲ هزار و اندی سال پیش از زاگرس یعنی کرمانشاه و اطراف آن به شمال مهاجرت کردند که بعدها نام دریای مازندران به نام این قوم یعنی کاسی یا کاسپی ، کاسپین گذاشته شد که لهجه مازنی وگیلکی همان کوردی کلهری و لکی زاگرس است….
و دهها بزرگ دیگر از قبیل شاعر دانشمند نویسنده مورخ و سردار بزرگ ایرانی…. که در اسناد تاریخی هست…بخوانیم وبدانیم / به نظر من مردم ایران مظلوم ترین مردم جهانند….
افلاطون گوید : دردی بدتر از درد نادانی نیست زیرا جهالت منشاء هر بدبختی است .
آریا ماد: کورد ، لک، لر، آذری، مازنی، گیلکی، اردبیل، زنجان ، ری یا رگه تهران ، اصفهان، همدان، کردستان ، لرستان، گیلان، مازندران ، آذربایجان ، چهارمحال و بختیاری، کرمانشاه، ایلام و…همه از نسل مادهای باستانی هستند .
چو ایران نباشد تن من مباد بدین بوم و بر زنده یک تن مباد
سلام
به امید روزی که شهرهای به ناحق جدا شده ایران دوباره به مام میهن عزیزمان بازگردند…اون آذربایجان جعلی که نام اصلیش اران ( استالین خبیس با افکار پلید جدایی طلبی گذاشت آذربایجان ) بود به آذربایجان عزیز ایران برگرده ( مردم آذربایجان تا ۷۰۰ سال پیش به زبان کوردی و لری و تاتی که شاخه های زبان مادی است سخن می گفتند نژاد ترک ومغول تنگ چشم ، زرد پوست و کوتاه قد بودند که مردم آذربایجان چنین نیستند ) و بغداد که نام ایرانی دارد ومردمش ایرانی نژاد هستن و پاییتخت ساسانیان بود و همچنین کردستان بزرگ دست نخورده ترین قوم ایرانی از لحاظ زبان و آداب و رسوم و تن پوش و موسیقی و… و خراسان بزرگ با شهرهای کهن آن و… دوباره به ایران بزرگ ملحق بشن و تمدن ایران کهن دوباره زنده بشه که بی شک بهترین فرهنگ جهان بوده و هست و خواهد بود که همه بزرگان جهان آرزومند این فرهنگند…………در اینجا چند سلسله کورد تاریخ ایران را با سند به شما عزیزان معرفی میکنم که نام نیکی از خود برجای گذاشته اند……بنیانگذاری اولین حکومت ملی ایران یعنی سلسله مادها حدود ۷۵۰ سال قبل از میلاد مسیح به دست دیاکو…بنیانگذار سلسله هخامنشی کوروش بزرگ که خود را از مادها میدانست و لباس مادی بر تن میکرد ( کت نیم تنه و دامن بلند و شال زرین ب کمر… ) و به زبان مادی سخن میگفت بدین سان یونانی ها که با ایران می جنگیدند وقتی کوروش سرکار آمد تغییری ندیدند و گفتند حکومت از شاه ماد آستیاگ به نوه اش سیروس رسید و نصف بیشتر هخامنشیان از مادها بودند کتیبه های زمان هخامنشی مانند بیستون ( با رمز گشایی راولینسون ) و غیره به زبان مادی است ک زبان رسمی کشور بود، لازم است بدانیم آداب پادشاهی و کشورداری را مادها به دیگر اقوام آموختند…
ساسانیان ملی ترین سلسله ایرانی از کورد های شبانکاره بودند که در شیراز زندگی می کردند ساسان پدر اردشیر پاپگان خود کورد شبانکاره و رییس آتشکده زرتشت در استخر بود و همسرش رام بهشت نیز از کوردهای بازرنگی…ساسانیان در دربار خود به زبان کوردی ( لکی هورامی ) سخن گفته و زبان پارسی را که از اشکانیان برجای مانده بود زبان رسمی کشور باقی گذاشتند اوستای ساسانی به زبان کوردی هورامی است. . سند: تاریخ طبری ، الکامل ابن اثیر و نامه توهین آمیز اردوان پنجم آخرین شاه اشکانی به اردشیر پاپگان بنیانگذار این سلسله که او را کورد چادرنشین خطاب کرده. . و اینکه ساسانیان به اشکانیان که پارسی ( پرثوه ) بودند بیگانه گفته و به مردم قول دادند آنها را که فرهنگ هلنیسم یونانی را تبلیغ میکردند از ایران بیرون کنند و لباس شاهان ساسانی تا چند سال پیش در اورامانات و کرمانشاه و خانقین و…مرسوم بود و…
بعد هجوم اعراب به ایران تا هفتصد سال حکومت ملی در ایران نداشتیم تا اینکه شاه اسماعیل صفوی که طبق اسناد تاریخی ( کتاب صفوه الصفا نوشته ابن بزاز مرید شیخ صفی و کتاب شیخ صفی واجدادش نوشته احمد کسروی تبریزی و منابع معاصر و همچنین رفتار و کردار شاه اسماعیل : تاجگذاری با نام ایرانی شاه و گذاشتن نام ایرانی کهن تهماسب بر پسرش و مصور کردن شاهنامه فردوسی با نقاشی استاد بهزاد در تبریز و… ) جدش فیروز کوردی سنجابی معروف به فیروز زرین کلاه از کوردهای سنجابی یا سنجاری بوده است که تشکیل حکومت ایرانی داد و پوزه ترکان عثمانی که لرزه بر اندام اروپا انداخته بود را به خاک مالید. . نادر شاه افشار از ایل اوشار یا افشار کورد های خراسانی بودند که توسط شاه اسماعیل این طایفه کورد که خوی جنگجویی و سلحشوری داشتند جهت مقابله با ازبکان که از اعقاب جوجی پسر کوچک چنگیز مغول بودند از آذربایجان به خراسان کوچانده شدند…. کریم خان زند شاه دادگر ، کوروش زمان خود، وکیل مردم از لک های الشتر بوده که در ملایر روستای پری زنگنه که اکنون نیز لک زبانند زاده شد….
شاهان پهلوی که مازنی بوده و مازنی ها و گیلک ها از مردمان کاسی یا کاسپی در زاگرس بوده ک حدود ۲ هزار و اندی سال پیش از زاگرس یعنی کرمانشاه و اطراف آن به شمال مهاجرت کردند که بعدها نام دریای مازندران به نام این قوم یعنی کاسی یا کاسپی ، کاسپین گذاشته شد که لهجه مازنی وگیلکی همان کوردی کلهری و لکی زاگرس است….
و دهها بزرگ دیگر از قبیل شاعر دانشمند نویسنده مورخ و سردار بزرگ ایرانی…. که در اسناد تاریخی هست…بخوانیم وبدانیم / به نظر من مردم ایران مظلوم ترین مردم جهانند….
افلاطون گوید : دردی بدتر از درد نادانی نیست زیرا جهالت منشاء هر بدبختی است .
آریا ماد: کورد ، لک، لر، آذری، مازنی، گیلکی، اردبیل، زنجان ، ری یا رگه تهران ، اصفهان، همدان، کردستان ، لرستان، گیلان، مازندران ، آذربایجان ، چهارمحال و بختیاری، کرمانشاه، ایلام و…همه از نسل مادهای باستانی هستند .
چو ایران نباشد تن من مباد بدین بوم و بر زنده یک تن مباد
محسن ممبینی هستم فرزندغلامعباس و نوه راه خدا. . . . . . .
وقتی کسی فامیل مرا صدا میزند و باتعجب ازم میپرسد بچه کجا خستی باکمال افتخار پاسخ میدهم خوزستان هفت گل
قوم فقط ممبینی وبس
وقتی کسی فامیل مرا صدا میزند و باتعجب ازم میپرسد بچه کجا خستی باکمال افتخار پاسخ میدهم خوزستان هفت گل
قوم فقط ممبینی وبس
آنچه ارزش و اعتبار ممبینی ها و هر انسانی را بیش از پیش بالا میبرد.
احترام به خود. همنوعان. وتسلیم در برابر خداست. و سرکشی و. قیام در برابر ظلم و ستم. ودفاع از مظلوم.
بارها مدح و ستایش دیگران را از قوم ممبینی شنیده ام. واین باعث غرور من شد.
پاینده وجاودان باشد قومم.
احترام به خود. همنوعان. وتسلیم در برابر خداست. و سرکشی و. قیام در برابر ظلم و ستم. ودفاع از مظلوم.
بارها مدح و ستایش دیگران را از قوم ممبینی شنیده ام. واین باعث غرور من شد.
پاینده وجاودان باشد قومم.
ممبینی یا همان مابینی معمولا بین دو طایفه. یا دو ملک مرزی وجود دارد ومرزدارانی درآنجا . چون مرزداران ما بین دو سرزمین قرار دارند به زبان محلی این منطقه مابینی یاهمان ممبینی مرسوم شد
سلام ممبینی تیره ای از ایل جانکی گرمسیر چهارلنگ بختیاری هستند که با تعصب و جنگجو و دلاور هستند وپراکندگی جغرافیایی گسترده ای دارند
طایفه جلیل ممبینی در تمامی نقاط ایران عزیز پراکنده اند و در دوران انقلاب اسلامی و هشت سال دفاع مقدس رشادت ها و حماسه های بی شماری آفریدند و شهدای زیادی به ساحت مقدس ابا عبدالله الحسین علیه السلام تقدیم کردند
ممبینی ها یکی از ایلات بزرگ و پرجمعیت بختیاری هست که به شجاعت و شهامت معروف هستند و در منطقه میداوود باغملک هفتکل رامهرمز و. . . سکونت دارند و در واقع مرز نشین ایل بختیاری ها با ایلات کهگیلویه هستند
طایفه ممبینی از ایل باستانی ممسنی هستند که در دوره صفویه از ممسنی فارس واز راه کهگلویه وارد خوزستان شدند ودر مناطق جانکی بختیاری سکنی گزیدند . .
ممبینی از مردم غیور ایران عزیز هستند ک در سراسر کشور پراکنده هستند. و هیچ وقت زیر بار زور نمیروند. . سنگروم تپاله و تیروم پیازه؛؛هیچ و ممبینی نگوین ممبینی گرازه. . اینم ضری المثلی ک راجب دلاورها ساختن
باسلام. . . . . . . . ممبینی ایل نیست دوستان /قوم است و هیچ سنخیتی با کهگیلویه بویراحمد ندارد. . . . . ایلات کهگیلویه فقط و فقط ایل جاکی است که شامل بهمییی/بویراحمد/طیبی/نویی است که هر چهار از یک پدر و یک مادرند . . . ایل ممسنی متعلق به ایلات فارس است با خاستگاه نوراباد و شهرستان رستم . خواهشمندیم هر چی به ذهنتان میرسد قلمفرسایی نکنید که مورد قبول واقع نخواهد شد. با تشکر
ما خودمون جاویدی هستیم و از خوانین جاوید هم هستیم اون اسامی هم که نوشتین همه پدر بزرگ و خویشاوند نزدیک هستن. . . داستان مماسن را توضیح دادن کرد جایی در ممسنی نداره مرد ها به هیچ عنوان کرد نبودند و سنجابی ها که در کرمانشاه هستن و کرد یاد می شه از راشک جاوید آمدند و پارس هستند. . . اون طوایف هم از آن مناطق بازگشتند عده ای هم از سیستان بازگشتند که نام طایفه رستم ممسنی را با خود آوردند مماسن ها در بسیاری جاها نامشان هست چون یک گارد نظامی بود. . . کردی هم که نوشته منظور چادرنشینان ( کوچنشینان ) هستند و مرد ها طایفه کوچرو پارس بودند. مورخین پس از اسلام به همه کوچنشینان زاگرس کرد به معنای رمه گردان می گفتند. . . کردان فارس، کردان دیلم، کردان عرب و. . . به دلیل همین بحث قومیتی بود که به مارافیان پارسی ( پارسیان کوهنشین=کوچنشین ) لِر به معنای سرزمین های ناهموار گفتند واژه لر مخصوص عشایر پارسی بود که بعد ها شکل قومیت گرفت امروزه قوم لر گفته می شه. . . در کارنامه اردشیر بابکان هم از ساسان به عنوان کسی که با کردان می رفت یاد شده منظور عشایر کوچنشین هست. ممسنی هیچگاه جای کرد به معنای قوم کرد نبوده جاوید که مطلقا نه و دست نخورده مانده. . . جاوید هم که نوشتین لل ه و ماهوری همان واژه له مترادف لِر هست یعنی جاوید کوه ( سرزمینهای ناهموار ) و ماهوری به معنای دشت هست که از پادراز آعاز می شه از مورکی می گذرد از اسپید دژ هم همینطور تا به نواحی کوهستانی می رسه و انتهای آن هم کلگه شیراز هست جاوید ماهوری زمین های کشاورزی فراوان داره. . . . جاوید از هیچکجا نیامده هسته اولیه همیشه آنجا و نامش یادگار گارد جاوید هست گارد جاوید هم به به کردستان سوریه ارتباطی نداره. . . در یمن هم جاوید ها هستند در افغانستان و پاکستان هم مماسن هست نه اینکه آنجایی باشند این مهاجرت ها دلایلش رو بالا نوشتم بسیاری از این طوایف بازگشتند در زمانی که شولستان نامیده می شد بارها این جابجایی ها صورت گرفته. . . کرد هم به معنای رمه گردان هست همین و بس حالا کردهای امروزی ازش ۱۰۰ واژه در میارن دیگر بماند کرد و ریشه آن یعنی رمه گردان و به همه اقوام ایرانی هم گفته می شده حتی به اعراب. پارس سرزمین هخامنشیان و ساسانیان هیچ ارتباطی به کرد نداره حالا کردها همه چیزو به خودشون می چسپونن و ماد هم لرستان و همدان بوده ارتباطی به کرد نداره. . . ماد در زمان ساسانیان پهلو نامیده می شد که اعراب فهلو گفتند و امروزه برخی به لرهای فیلی معروفند که در شهر ایران بسراه ( بصره ) فراوان هستند. هرجای تاریخ رو باز می کنیم تا کرد و یهود خودشو بهش چسپونده.
سلام
ممبینی ها آریایی از نسل بهرام گور ساسانی و کرد هستن که به منطقه فارس مهاجرت کردن از خصوصیات اخلاقی منحصر بفردی که ممبینی ها رو متمایز میکنه با دیگر طوایف فوق العاده متعصبن، ناموس پرستن، شجاع و دلیر و وطن پرست که از خصوصیات بارز اقوام کرد می باشدخواهشن ما رو به اقوام باستانی ایران و ممسنی نچسبونید.
ممبینی ها آریایی از نسل بهرام گور ساسانی و کرد هستن که به منطقه فارس مهاجرت کردن از خصوصیات اخلاقی منحصر بفردی که ممبینی ها رو متمایز میکنه با دیگر طوایف فوق العاده متعصبن، ناموس پرستن، شجاع و دلیر و وطن پرست که از خصوصیات بارز اقوام کرد می باشدخواهشن ما رو به اقوام باستانی ایران و ممسنی نچسبونید.
سلام
ببخشیداصلاح می کنم ممبینی ها از قوم مماسن ( ممسنی ) و باستان ایران هستن که در شهرستان نورآباد و رستم استان فارس به ۴ طایفه ( جاوید یا همان جاوان ، بهکیش، رستم ، دشمن زیاری ) که به ۴ بنیچه چهارده چریک پارتیزان معروف هستن و خاستگاه و زیستگاه ساسانیان بود ممبینی ها از طایفه جاوید یا جاوان هستن که به دو تیره جاوید لله و جاوید ماهوری تقسیم شده اند .
ببخشیداصلاح می کنم ممبینی ها از قوم مماسن ( ممسنی ) و باستان ایران هستن که در شهرستان نورآباد و رستم استان فارس به ۴ طایفه ( جاوید یا همان جاوان ، بهکیش، رستم ، دشمن زیاری ) که به ۴ بنیچه چهارده چریک پارتیزان معروف هستن و خاستگاه و زیستگاه ساسانیان بود ممبینی ها از طایفه جاوید یا جاوان هستن که به دو تیره جاوید لله و جاوید ماهوری تقسیم شده اند .
سلام
قوم مماسن ( ممسنی ) ایل جاوید یا جاوی طایفه ممبینی
ایل مماسن یاممسنی ، ایل بزرگ و قدرت مند است، اگر با تاریخ گزیدە برگردیم، می بینیم کە ٩٠٠ سال پیش نامشان آمدە است کە محل زندگی این ایل در کوه کردان نزیک حلب ( سوریە ) بودە و بە لرستان کوچ کردند، الان در استان هولیر ( اربیل ) جنوب کردستان ( کردستان عراق ) این ایل بە همان نام ‘ممسنی’ یا ( مامسەنی ) زندگی میکنن، لذا لازم نیست کە بگویند اطلاعات اندک دربارە این ایل در دست است، یا اطلاعات زیاد در درست نیست.
ممسنی یا مامسنی از مام حسینی نە امدە است. مم کە بە کردی میگن ( مەم ) نام یک از امیران دولت کردمروانی است، مم پسر اسکو پسر درباز پسر نصرالدولە کرد مروانی است، و واژە ( سنی ) بە معنای پهن میاد، ممسنی یکسان است بە مم کە سرش بزرگ بودە یا عقلش زیاد است.
قوم مماسن ( ممسنی ) ایل جاوید یا جاوی طایفه ممبینی
ایل مماسن یاممسنی ، ایل بزرگ و قدرت مند است، اگر با تاریخ گزیدە برگردیم، می بینیم کە ٩٠٠ سال پیش نامشان آمدە است کە محل زندگی این ایل در کوه کردان نزیک حلب ( سوریە ) بودە و بە لرستان کوچ کردند، الان در استان هولیر ( اربیل ) جنوب کردستان ( کردستان عراق ) این ایل بە همان نام ‘ممسنی’ یا ( مامسەنی ) زندگی میکنن، لذا لازم نیست کە بگویند اطلاعات اندک دربارە این ایل در دست است، یا اطلاعات زیاد در درست نیست.
ممسنی یا مامسنی از مام حسینی نە امدە است. مم کە بە کردی میگن ( مەم ) نام یک از امیران دولت کردمروانی است، مم پسر اسکو پسر درباز پسر نصرالدولە کرد مروانی است، و واژە ( سنی ) بە معنای پهن میاد، ممسنی یکسان است بە مم کە سرش بزرگ بودە یا عقلش زیاد است.
سلام
ایل مماسن ( ممسنی ) ایل جاوید یا جاوی یا جاوان طایفه ممبینی
خوانین جاوید
طایفه جاوید یا جاوی از طوایف قدیمی ممسنی است. هسته اصلی جاویدی ها احتمالا از کردان جاوانی است. برخی خوانین جاویدی خاطره سکونت ممسنی ها در کردستان سوریه را به یاد دارند. و این نشانگر قدمت آنها در بین ممسنی ها می باشد. میرزا فتاح خان گرمرودی در گزارش سال 1260 ه. ق از آنها به نام نجیب ترین کلانتران ممسنی یاد کرده است.
بانی سلسله خوانین جاویدی شاهزاده خلیل الله است. باقرخان جاویدی فرزند زکی خان و نواده شاهزاده خلیل الله در سال 1201 ه. ق در اعتراض به کشتن اکبرخان زند که مادرش از ایل ممسنی بود در قلعه سفید به مخالفت با جعفرخان زند برخاست. وی در سال 1208 ه. ق در آخرین سال حکومت زند در توطئه ای به قتل رسید.
شاپورخان جاویدی فرزند خلیل خان در بخش جاوید ماهور، محمدعلی خان، ملک منصور خان، حمدالله خان، اردوان خان و نصرالله خان فتحی نژاد فرزندان فتح الله خان در بخش جاوید لله آخرین نسل خوانین متنفذ این طایفه اند.
ایل مماسن ( ممسنی ) ایل جاوید یا جاوی یا جاوان طایفه ممبینی
خوانین جاوید
طایفه جاوید یا جاوی از طوایف قدیمی ممسنی است. هسته اصلی جاویدی ها احتمالا از کردان جاوانی است. برخی خوانین جاویدی خاطره سکونت ممسنی ها در کردستان سوریه را به یاد دارند. و این نشانگر قدمت آنها در بین ممسنی ها می باشد. میرزا فتاح خان گرمرودی در گزارش سال 1260 ه. ق از آنها به نام نجیب ترین کلانتران ممسنی یاد کرده است.
بانی سلسله خوانین جاویدی شاهزاده خلیل الله است. باقرخان جاویدی فرزند زکی خان و نواده شاهزاده خلیل الله در سال 1201 ه. ق در اعتراض به کشتن اکبرخان زند که مادرش از ایل ممسنی بود در قلعه سفید به مخالفت با جعفرخان زند برخاست. وی در سال 1208 ه. ق در آخرین سال حکومت زند در توطئه ای به قتل رسید.
شاپورخان جاویدی فرزند خلیل خان در بخش جاوید ماهور، محمدعلی خان، ملک منصور خان، حمدالله خان، اردوان خان و نصرالله خان فتحی نژاد فرزندان فتح الله خان در بخش جاوید لله آخرین نسل خوانین متنفذ این طایفه اند.
آنچه شما در مورد ایل باستانی مماسن نوشتین تا حدودی درست هست اما نه به طور کامل. . . اول اینکه ممبینی ها و مکوند ها از ایل مماسن به خوزستان رفتند ولی آنچه در مورد طوایف مماسن نوشته اید کامل نیست. . . . سرزمینی که در تاریخ به پارس مشهور هست بخش شرقی انشان و سرزمین ایل ممسنی بوده که در شمال غربی استان فارس امروزی قرار دارد و البته در گستره ای بزرگتر از ممسنی امروزی چون در دوران قاجار ممسنی به عنوان تختگاه زندیه و سالها مبارزه با قاجاریه بخش هایی از آن جدا شد. . . کاکان، کامفیروز، شول، سنکر، دشت ملیان ( بیضا ) ، دشت ارژن، کهمره، سیاخ دارنگون، اسپیدان، حومه گچساران و حومه کازرون ( گازران ) از ایل مماسن جدا شد و در بسیاری از این مناطق ترکان ازبک قشقایی از طرف قاجاریه اسکان داده شدند. این سرزمین در باستان ایل بزرگی بوده و ۱۲ طایفه پارسی داشته که در دوره اشکانیان ۱۴ طایفه و به ۱۴ چریک مشهور بوده و ۴ طایفه امروزی آن به ۴ بنیچه ۱۴ چریک مشهورند. . . . مردها، کایدها، کرتی ها، مکا ( مکوند ها=نیزه اندازان ) ، بویر ها ( کمان اندازان ) ، سنجابی ها، پاتیشوری ها، شول ها ( شلوجی ها ) و. . . طوایف پارسی این سرزمین پارسیان بوده اند که در لوحه های گلی تخت جمشید نام برخی طوایف ترجمه شده و برخی هم تفاوت زبانی مانع تشخیص کامل آنها شده تا امروزه. . . اهمیت طایفه پاتیشوری که خان آن گوءبره ( گبریاس نیزه انداز ) بوده و مقر فرماندهی آن در فهلیان ممسنی ( در کاخ هخامنشی لیدوما ) بوده و از طوایف کشاورز پارس و گبریاس که نامش در کتیبه بیستون هم آمده از مالکین بزرگ پارس و فرمانده ارتش هخامنشی در فتح بابل در زمان کورش و پدر زن داریوش بزرگ و پدر ماردانی ( مردونیه ) فرمانده افسانه ای ارتش هخامنشی در فتح آتن بوده و اهمیت پاتیشوری ها تا حدی بالاست که آن را طایفه هخامنشیان می دانند و برخی هم از دیگر طایفه پارسی به نام مرد ها که کوچرو بودند را طایفه هخامنشیان می دانند با توجه به اینکه خشایارشاه در یکی از کتیبه ها از شاه مردان یاد می کند. . . نام مماسن از مه و سن می آید به معنای مهان بزرگان و به نظر یک گارد نظامی در دوران کورش بوده که نام آن در سغد در پارس ( لیدوما ) در مدیترانه آورده شده که بعد ها در زمان داریوش به گارد جاوید تغییر نام پیدا کرد و در زمان اشکانیان تا سورن زنده بود گارد جاوید به حیات خود ادامه داد، زادگاه سورن در پیرادوما هخامنشی که امروزه سورن آباد جاوید ممسنی نام دارد می باشد. در روزگار ساسانی این گارد به جاودانان موسوم به ژیدان تغییر پیدا کرد و حتی امروزه بازماندگان ۱۰۰۰ سوار مماسنی که در زمان انوشیروان به یمن فرستاده شدند در یمن و شرق آفریقا به جاوید ها مشهورند. آنچه امروزه در ممسنی به نام طایفه جاوید بازمانده هسته گارد جاوید می باشد که روزگاری به تنهایی ایل بزرگی بود و تا به نزدیکی شیراس ( شیراز ) گسترده بود و از شمال شرقی هم مرز استخر بود و حتی در دوره ساسانی شمال جاوید در کوره استخر قرار می گرفت و بخش جنوبی آن به همراه ممسنی در کوره بیشاپور قرار می گرفت. در دوره اشکانیان و خود مختاری پارس و دیگر حکومت های محلی در نزدیکی پارس و خوزستان و پس از ترور سورن و ویشکا پارس دیگر همراه نظامی پارت نشد و در دوره ای که پارت بر سکه های خود الهه های یونانی حک میکرد اختلاف پارت و پارس بسیار تیره تر از گذشته شد و پارس سکه خود را ضرب می کرد در این دوره طوایفی از پارس تا خوزستان به اجبار کوچ داده شدند و حتی در زمانی که سورن فرمانده ارتش ایران بود برخی طوایف پارس به مرز ایران و روم گسیل داده شده بودند که همیشه در محدوده ارمنستان و سوریه بود در دوره ای این طوایف در زمان ساسانیان بازگشتند و در خود روزگار ساسانی باز به مرز های ایران و روم فرستاده شدند و همچنین به مرزهای دیگر. پس از سقوض ساسانی بسیاری از این طوایف از سوریه، یمن و. . . بازگشتند و در دوره جنگ های صلیبی بسیاری به سوریه گسیل شدند که بعد ها ایلات جاکی، لیراوی، بختیاری، مماسنی، آسترکی و. . . بازگشتند و این همزمان با دوره ای بود که ممسنی شولستان نامیده می شد و قلمرو شولستان تا بختیاری و از جنوب تا ماه شول ( ماهشهر ) بوده. آنچه شما از مماسن های کردستان سوریه نوشتین مربوط به دوران های متعدد هست و آخرین دوره آن مربوط به جنگ های صلیبیست. . . . اینها از آن مناطق بازگشتند نه اینکه اصالت آنها از آنجا بوده باشد و نه تنها مماسن ها بلکه ایلات دیگر هم بودند و نه تنها از سوریه بلکه پس از سقوط ساسانی از یمن هم بازگشتند و بازماندگان آنها هنوز معروف هستند در آن مناطق. ایل مماسن در دوره صفویه ممسنی شد و نیرومند ترین ایل جنوب ایران بود که از زمان هلاکوخان تا قاجاریه به شدت کوچک و تجزیه و طوایف آن به سیستان، بلوچستان، تنگستان، بختیاری، خوزستان، کرمانشاه ( سنجابی ها ) ، لرستان ( برخی کاید ها ) ، کردستان عراق ( ماسنی ها ) و حتی حکومت شیرازی ها در زنگبار را در ۴۰۰ سال پیش به دنبال تجزیه ایل مماسن نسبت می دهند. مکاها ( مکوندها ) از ناحیه ای در جاوید ممسنی در پای اسپید دژ ( دژ مشهور شاهنامه ) در روستای بهلو شاهنامه جدا شده و به کهگیلویه و بعد خوزستان رفتند قبل از مکوند ها هم ممبینی ها همینطور. ناحیه ای در پشت اسپید دژ که به دشت شاهان جاوید مشهور هست و قلعه های شیرازیس در آنجا قرار داشته مقر حکومت های محلی پارس پیش از جهانی شدن شاهنشاهی هخامنشی بوده که پس از سقوط ساسانیان به تیرمردانی معروف بود به یاد طایفه مردها. نام باستانی شیراس ( اندرون شیر ) از همین ناحیه گرفته شده و اصولا شیراز یک شهر ممسنی نشین بوده و فرماندهان بلند آوازه تاریخ ایران که از این ناحیه برخاست مردان شیرازی اسپهبد بزرگ ایرانشهر ساسانی در روزگار شاهپور ۲ و فرمانده ارتش ایران در نبرد با اعراب و نبرد بزرگ تلخ رود با کنستانتین رومی بود که برای دومین بار رومیان را به سختی شکست داد نبرد مشهوری که در آن کوشانیان ارتش ساسانی سوار بر گاو و گرز به دست به صف رومیان حمله می بردند که تاریخ نوشته به شدت وحشت کرده بودند. ایل مماسن ( گارد مماسن، پارس باستان ) هیچگاه ایل بزرگی نبوده و در اوج قدرت ۱۲ یا ۱۴ طایفه داشته به طوریکه به نوشته گزنفون در کورش نامه در اولین نبردی که سیاکزار مادی دایی کورش از پارس برای مقابله با آشور کمک خواست کورش جوان گفت حتی اگر تمام پارسیان بیایند به اندازه ارتش اشور نخواهد شد ( پارس ایل بزرگی نبوده هیچگاه ) اما کیفیت نظامی بسیار بالایی داشت و وقتی کورش به همراه ارتش طوایف پارس در حال راهی شدن به سمت ماد بود کمبوجیه اول پدر کورش در توصیه هایی که در راه تا مرز پارس و ماد به کورش میکرد به او گفت تو با پیاده نظامی راهی می شوی که در دنیا نظیر ندارد. . . . به راستی این پیاده نظام بی همتا از پارس تا آتن را پیاده پیمود و از آتیک وارد آتن شد و این سرزمین را فتح کرد. ساسانیان هم از خاندان داریوش ۳ هخامنشی ( دارا کیانی ) و از تبار بهمن افسانه ای در جاوید مماسن و از حاکمان استخر بودند که در دراسپید جاوید با کشتن گوچهر بازرنگی که از بزرگان استخر بود و کاخی سپید داشت ساسانیان را تشکیل دادند که بازماندگان آنها پس از سقوط ساسانی چون مهرگان و گیلویه حاکمان جاوید، همایگان، پارسیگان، ده لاله، سورن آباد، اسپیدان و سراسر جاوید که گیلویه حاکم نه تنها جاوید بلکه مماسن بزرگ شد که امروزه نام گلیله ( سردسیر تیره سالاری جاوید ) و استان کهگیلویه به یاد گیلویه ساسانیست. این سرگذشت ایل مماسن در سرزمین مادری پارس می باشد که با اینکه هیچگاه ایل بزرگی نبوده اما کیفیت نظامی و سیاسی آن خاستگاه ۲ شاهنشاهی بزرگ تاریخ ایران زمین بوده و طوایف جدا شده آن به دلیل بار تاریخ سیاسی و نظامی هر کجا که رفتند پرآوازه شدند و امروزه هم ممسنی قطب علمی ایران محسوب می شود و نشان قلم که در یکی از میدان های ممسنی قرار داده شده و به خط میخی در زیر آن نوشته شده نشان گذشته شکوهمند این ایل باستانی می باشد. اسپید دژ ممسنی هم که تاریخ شاهنامه را پشت سر دارد. سرزمین ویدرنه، گبریاس، مردونیه، مردان شیرازی، ملک اژدر، آریوبرزن، سورن، ویشکا، خاندان هخامنشی و ساسانی، رییسعلی دلواری و. . . ایلی که با هیچ حکومت غیر ایرانی سازش نکرد و حکومت اهرم را در تنگستان تشکیل داد و سالها با انگلستان جنگید و تکیه گاه زندیه بود و در دوره قاجار حتی با تجزیه شدن از حمایت زندیه دست نکشید و در اشاره به قاجاریه میگفت که ما اصولا شما قاجار ها را ایرانی نمی دانیم و در سراسر دوره قاجاریه جنگ و گریز با ممسنی بود تا هم مماسن تجزیه شد و هم قاجاریه رو به ضعف نهاد. . . . چه زیبا گفت داریوش بزرگ فرزند ویشتاسپ:می خواهی بدانی گستره قلمرو مرا بنگر به ملیت هایی که زیر تخت مرا گرفته اند آری نیزه مرد پارسی بسیار دور رفته است. . . . داریوش خود نیزه انداز ارتش ایران در فتح مصر در زمان کمبوجیه دوم فرزند کورش بزرگ بود.
سلام
ببخشید من از خودم ننوشتم بدلیسیدر شرفنامه اش از مماسن یاد کرده ، تازه طایفه مردان کردن و هسته اصلی ایل جاوید از کردان جاو یا جاوانیه هستن که سرگذشت این ایل در معارف جهان اسلام اومده ، تازه پهلوانانی بودن که از سرزمین کردستان به این منطقه اومدن ، بهتره سری بزنی ب نوشته های استاد ابوذر همتی که خودش از ایل جاوی هست تازه ما چکار به دیگر ان داریم ما دنبال ریشه خودمون هستیم .
ببخشید من از خودم ننوشتم بدلیسیدر شرفنامه اش از مماسن یاد کرده ، تازه طایفه مردان کردن و هسته اصلی ایل جاوید از کردان جاو یا جاوانیه هستن که سرگذشت این ایل در معارف جهان اسلام اومده ، تازه پهلوانانی بودن که از سرزمین کردستان به این منطقه اومدن ، بهتره سری بزنی ب نوشته های استاد ابوذر همتی که خودش از ایل جاوی هست تازه ما چکار به دیگر ان داریم ما دنبال ریشه خودمون هستیم .
سلام
ایل مماسن ( ممسنی ) ، ایل جاوید یا جاوی ، طایفه ممبینی
خود نام مماسن به معنای بزرگ بزرگان بیان شده و برخی هم حروف آن را بیانگر واژگانی می دانند که به معنای نشاندار مهر و ناهید می باشد. ایل باستانی مماسن زادگاه هخامنشیان و ساسانیان ۱۴ طایفه بزرگ داشت و به ۱۴ چریک مشهور بود. بویرها ( کمان اندازان ) ، مکوندها ( نیزه اندازان ) کایدها، مردها ( طایفه هخامنشیان ) و…مجموعه ای از اینها جاوید نام میگرفت و تشکیل دهنده گارد جاوید هخامنشی بود که در زمان ساسانیان گارد جاودانان ( ژییدان ) نام داشت. تجزیه ایل بزرگ روزگار هخامنشی از زمان هلاکوخان آغاز و در دوره قاجار به اوج رسید و ایل نامی ممسنی پس از زندیه از صحنه سیاسی ایران کنار رفت و سلطه تاریخی آن بر ایران به پایان یافت …مکوندها، ممبینی ها، برخی تیره های جاوید، کیانی ها، تیره ممسنی، جاوندها، سنجابی ها و…به خوزستان، کرمانشاه ( سنجابی ها ) و لرستان مهاجرت کردند برخی از کایدها به تنگستان که از این تیره رییس علی دلواری برخاست و برخی هم به سیستان به نام براهویی، سرابندی، ده مردی، ممسنی و…مشهور هستند در کردستان عراق هم به ماسنی ها معروفند…در زمان انوشیروان ۱۰۰۰ سوار ممسنی به همراه خانواده های خود به یمن فرستاده شدن، آنزمان یمن به قلمرو ساسانی پیوسته بود، هنوز که هنوز بازماندگان آنها در شرق آفریقا و یمن به جاویدها مشهورند…ما چون دیگران نیستیم که خود را عیلامی ( خوزی ) بنامیم ما پارسی ناب و قلب تپنده انشان زادگاه کیانیان ( هخامنشیان ) هستیم…ما نام های باستانی طوایف خود را در شناسنامه نگاه داشته ایم چنین نام های بزرگی چون جاوید، بهکیش، رستم و دشمن زیاری ( دشمنان آل زیار ) پرچم فرهیختگی ماست آنها را پاس بداریم. دژ سپید شاهنامه ( دژ اسفندیار ) ، بهلو و پهلو شاهنامه، کاخ های هخامنشی لیدیما، گچگران، سروان، تل اسپید، جویجیانا، کورا ( کِیرا ) ، آلی شاهی، پارادوما ( سورن آباد جاوید ) ، پارسیگان جاوید و…همه در سرزمین ماست…سرداران نامی تاریخ این سرزمین چون رستم دستان ( از طایفه مردهای هخامنشی ) ، سورن ( از سورن آباد جاوید ) ، آریوبرزن، ملک اژدر ( شهرک ممسنی ) ، رییس علی دلواری، مردان شیرازی و آن همه نامداران هخامنشی از دل همین ممسنی میراث ماندگار برخاستند. کورش اگر قرار باشد زادگاهش را مشخص کنیم طبق کتیبه داریوش که از کورش کورایی یاد می کند. کورا ( کِیرا ) دهستان جاوید ممسنیست که یکی از ایستگاه های چاپار پارس بود ودر لوحه ها آمده و امروزه به یاد مهرگان ساسانی مهرنگان ( مهرنجان ) نامیده می شه…مهرگان از بازماندگان خاندان ساسانی ( از بهرام گور ) حاکم جاوید که در آن روزگار به تنهایی ایل بزرگی بود و تا گویم شیراز و استخر گسترده بود، پس از مهرگان گیلویه حاکم جاوید شد و بعد ها حاکم ممسنی بزرگ که امروزه گیلومر جاوید_دشمن زیاری و نام استان کهگیلویه ( کوه گیلویه ) به یاد گیلویه ساسانیست. ۴ طایفه ممسنی به ۴ بنیچه ۱۴ چریک مشورند.
ایل مماسن ( ممسنی ) ، ایل جاوید یا جاوی ، طایفه ممبینی
خود نام مماسن به معنای بزرگ بزرگان بیان شده و برخی هم حروف آن را بیانگر واژگانی می دانند که به معنای نشاندار مهر و ناهید می باشد. ایل باستانی مماسن زادگاه هخامنشیان و ساسانیان ۱۴ طایفه بزرگ داشت و به ۱۴ چریک مشهور بود. بویرها ( کمان اندازان ) ، مکوندها ( نیزه اندازان ) کایدها، مردها ( طایفه هخامنشیان ) و…مجموعه ای از اینها جاوید نام میگرفت و تشکیل دهنده گارد جاوید هخامنشی بود که در زمان ساسانیان گارد جاودانان ( ژییدان ) نام داشت. تجزیه ایل بزرگ روزگار هخامنشی از زمان هلاکوخان آغاز و در دوره قاجار به اوج رسید و ایل نامی ممسنی پس از زندیه از صحنه سیاسی ایران کنار رفت و سلطه تاریخی آن بر ایران به پایان یافت …مکوندها، ممبینی ها، برخی تیره های جاوید، کیانی ها، تیره ممسنی، جاوندها، سنجابی ها و…به خوزستان، کرمانشاه ( سنجابی ها ) و لرستان مهاجرت کردند برخی از کایدها به تنگستان که از این تیره رییس علی دلواری برخاست و برخی هم به سیستان به نام براهویی، سرابندی، ده مردی، ممسنی و…مشهور هستند در کردستان عراق هم به ماسنی ها معروفند…در زمان انوشیروان ۱۰۰۰ سوار ممسنی به همراه خانواده های خود به یمن فرستاده شدن، آنزمان یمن به قلمرو ساسانی پیوسته بود، هنوز که هنوز بازماندگان آنها در شرق آفریقا و یمن به جاویدها مشهورند…ما چون دیگران نیستیم که خود را عیلامی ( خوزی ) بنامیم ما پارسی ناب و قلب تپنده انشان زادگاه کیانیان ( هخامنشیان ) هستیم…ما نام های باستانی طوایف خود را در شناسنامه نگاه داشته ایم چنین نام های بزرگی چون جاوید، بهکیش، رستم و دشمن زیاری ( دشمنان آل زیار ) پرچم فرهیختگی ماست آنها را پاس بداریم. دژ سپید شاهنامه ( دژ اسفندیار ) ، بهلو و پهلو شاهنامه، کاخ های هخامنشی لیدیما، گچگران، سروان، تل اسپید، جویجیانا، کورا ( کِیرا ) ، آلی شاهی، پارادوما ( سورن آباد جاوید ) ، پارسیگان جاوید و…همه در سرزمین ماست…سرداران نامی تاریخ این سرزمین چون رستم دستان ( از طایفه مردهای هخامنشی ) ، سورن ( از سورن آباد جاوید ) ، آریوبرزن، ملک اژدر ( شهرک ممسنی ) ، رییس علی دلواری، مردان شیرازی و آن همه نامداران هخامنشی از دل همین ممسنی میراث ماندگار برخاستند. کورش اگر قرار باشد زادگاهش را مشخص کنیم طبق کتیبه داریوش که از کورش کورایی یاد می کند. کورا ( کِیرا ) دهستان جاوید ممسنیست که یکی از ایستگاه های چاپار پارس بود ودر لوحه ها آمده و امروزه به یاد مهرگان ساسانی مهرنگان ( مهرنجان ) نامیده می شه…مهرگان از بازماندگان خاندان ساسانی ( از بهرام گور ) حاکم جاوید که در آن روزگار به تنهایی ایل بزرگی بود و تا گویم شیراز و استخر گسترده بود، پس از مهرگان گیلویه حاکم جاوید شد و بعد ها حاکم ممسنی بزرگ که امروزه گیلومر جاوید_دشمن زیاری و نام استان کهگیلویه ( کوه گیلویه ) به یاد گیلویه ساسانیست. ۴ طایفه ممسنی به ۴ بنیچه ۱۴ چریک مشورند.
سلام
ایل مماسن ( ممسنی ) ، ایل جاوید ، طایفه ممبینی
نام ممسنی در تاریخ اسکندر نوشته کورتیوس روفوس ( همزمان با اشکانیان ) به صورت مماسن ذکر شده و در تاریخ گزیده مستوفی و منتخب التواریخ معینی به شکل مماسنی است. در فارسی نو “ی” نسبت فارسی به واژه مماسن افزوده شده و به صورت مماسنی و با تحول واژه به شکل ممسنی درآمده است. همانطور که کورتیوس روفوس گفته مماسنها قبیله یا قوم نیرومندی بودند که در استان سغد به سپاه اسکندر تلفات سنگینی وارد کردند. ( مقاله نبرد ممسنیها با اسکندر مقدونی در شهر کورش نوشته استاد ابوذر همتی که در شیکه اینترنت در دسترس است منبع مستندی می باشد. ) القاب گجسته و رومی اسکندر که در متون پهلوی ساسانی برای اسکندر به کار رفته هنوز در تنگ گجستان و دشت روم ممسنی باقی مانده . سرجام ملکم سفیر انگلیس در دربار فتحعلی شاه در خاطراتش نوشته که ممسنیها خاطره نبرد با اسکندر را با بعد از هزاران سال با افتخار بازگو می کنند. ( منبع: دو سفر نامه از جنوب ایران ترجمه حسن زنگنه ) و همچنین مقاله شناسایی دربند پارس محل نبرد آریوبرزن با اسکندر مقدونی نوشته ابوذر همتی در فصلنامه فرهنگ فارس شماره ۷۷ سال ۷۴ . بنا براین وجه تسمیه مماسئن یعنی مادر سیمرغ پذیرفتنی تر است چون نام مماسنی پیش از شکل گیری حکومت کرد مروانی وجود داشته است. جالب است که به گفته بدلیسی اولین مورخ بزرگ کرد رستم زابلی هم کرد بوده است. کردان ممسنی و طایفه ممسنی حاکم بر کشور جیبوتی در شرق آفریقا و طوایف ممسنی ساکن ایران، افغانستان ، پاکستان و هند بازمانده قبیله بزرگ مماسن باستانی هستند. گفتنی است که نامهای دو ایل و ۷ طایفه از کردان پارسی ساکن استان فارس در بین طوایف ممسنی کنونی باقی مانده است.
ایل مماسن ( ممسنی ) ، ایل جاوید ، طایفه ممبینی
نام ممسنی در تاریخ اسکندر نوشته کورتیوس روفوس ( همزمان با اشکانیان ) به صورت مماسن ذکر شده و در تاریخ گزیده مستوفی و منتخب التواریخ معینی به شکل مماسنی است. در فارسی نو “ی” نسبت فارسی به واژه مماسن افزوده شده و به صورت مماسنی و با تحول واژه به شکل ممسنی درآمده است. همانطور که کورتیوس روفوس گفته مماسنها قبیله یا قوم نیرومندی بودند که در استان سغد به سپاه اسکندر تلفات سنگینی وارد کردند. ( مقاله نبرد ممسنیها با اسکندر مقدونی در شهر کورش نوشته استاد ابوذر همتی که در شیکه اینترنت در دسترس است منبع مستندی می باشد. ) القاب گجسته و رومی اسکندر که در متون پهلوی ساسانی برای اسکندر به کار رفته هنوز در تنگ گجستان و دشت روم ممسنی باقی مانده . سرجام ملکم سفیر انگلیس در دربار فتحعلی شاه در خاطراتش نوشته که ممسنیها خاطره نبرد با اسکندر را با بعد از هزاران سال با افتخار بازگو می کنند. ( منبع: دو سفر نامه از جنوب ایران ترجمه حسن زنگنه ) و همچنین مقاله شناسایی دربند پارس محل نبرد آریوبرزن با اسکندر مقدونی نوشته ابوذر همتی در فصلنامه فرهنگ فارس شماره ۷۷ سال ۷۴ . بنا براین وجه تسمیه مماسئن یعنی مادر سیمرغ پذیرفتنی تر است چون نام مماسنی پیش از شکل گیری حکومت کرد مروانی وجود داشته است. جالب است که به گفته بدلیسی اولین مورخ بزرگ کرد رستم زابلی هم کرد بوده است. کردان ممسنی و طایفه ممسنی حاکم بر کشور جیبوتی در شرق آفریقا و طوایف ممسنی ساکن ایران، افغانستان ، پاکستان و هند بازمانده قبیله بزرگ مماسن باستانی هستند. گفتنی است که نامهای دو ایل و ۷ طایفه از کردان پارسی ساکن استان فارس در بین طوایف ممسنی کنونی باقی مانده است.
قوم مماسن ( ممسنی ) ایل جاوید طایفه ممبینی
اینم منابع برا تحقیق بیشتر
جاوید، یا جاوی، جاویدی، یکی از 4 شاخۀ ایل بزرگ ممسنی که متشکل از چند تیره است. جاوید در کنار طوایف بَکِش، دشمن زیاری و رستم تشکیل دهندۀ 4 شاخۀ بزرگ ایل ممسنی ( ه م ) است ( برای اطلاع دربارۀ خاستگاه و همچنین مهاجرت ایل ممسنی و برخی اختلاف نظرها، نک : حمدالله، 540 - 542؛ بدلیسی، 44، 47؛ منتخب التواریخ. . . ، 38؛ سردار اسعد، 537؛ دوبد، 171؛ کرزن، II/318 ) .
کهن ترین سندی که از طایفۀ جاوید نام برده، متن فرمانی است از شاه طهماسب ( سل 930 - 984ق/1524 - 1576م ) که به سکونت طایفه های جاوید، بکش و رستم در شولستان اشاره می کند ( برای متن فرمان، نک : میرجعفری، 7 - 8 ) . فارس نامۀ ناصری نیز کهن ترین منبعی است که طایفۀ جاوید و 3 طایفۀ دیگر الوارممسنی را نخستین بار به صورت مستقل و همراه با نواحی مسکونی هر یک ذکر کرده است ( فسایی، 303؛ نیز نک : دومورینی، 52 ) . با وجود اختلاف نظر ایوانف و فیلد دربارۀ شمار تیره های این طایفه، هر دو ناحیۀ ممسنی را زیستگاه آنان دانسته اند ( ایوانف، 252؛ فیلد، 222 ) .
ساختار اجتماعی: چنان که گفته شد طایفۀ جاوید یکی از اجزاء تشکیل دهندۀ ایل ممسنی است و بنا بر اسناد موجود ( نک : میر جعفری، همانجا ) جاویدیها از دورۀ صفوی به طور مستقل و با دستگاه رهبری سیاسـی ـ اجتماعی خاص خود، جدا از ایل ممسنی می زیسته، و ایلخانی مشترک نداشته اند ( مثلاً نک : فسایی، همانجا؛ ایوانف، 150 ) . از این رو می توان ساختار اجتماعی و رده بندی سازمان ایلی طایفۀ جاوید را با سایر طوایف ممسنی یکسان، و همانند طایفه های لر مسکون در منطقه به شمـار آورد ( نقیب زاده، 63؛ برای اطلاع بیشتر نک : ه د، ممسنی ) .
در بررسی رده بندی طایفۀ جاوید از بزرگ ترین تا کوچک ترین رده، می توان طایفه، تیره، اولاد یا دهه و خانوار را شناسایی کرد ( برای اطلاع دربارۀ نظام رده بندی در ایلات لر، نک : بلوکباشی، 73 - 74؛ نیز دربارۀ تقسیمات درون طایفه ای، نک : شهشهانی، چهار فصل. . . ، 40 ) . برخی از محققان سازمان ایلی طوایف ایل ممسنی را شبیه ایل بختیاری دانسته اند، با این تفاوت که مرزهای اجتماعی و مناصب سیاسی آنها چندان روشن نیست و جایگاه این طوایف در ساختار قدرت منطقه ای چندان مهم نبوده است ( نقیب زاده، همانجا ) .
طایفۀ جاوید به دو شاخۀ جاوید لَلَه و جاوید ماهوری تقسیم می شد و هر کدام دارای تیره هایی بوده است ( قهرمانی، 505؛ نیز نک : حبیبی، ممسنی. . . ، 199 - 201 ) . سبب تقسیم بندی طایفۀ جاوید را کشته شدن اسماعیل خان ( کلانتر و خان طایفۀ بزرگ جاوید ) و اختلاف افتادن میان داعیه داران قدرت، فتح الله خان برادر اسماعیل خان، و خلیل خان فرزند اسماعیل خان بر سر به دست گرفتن قدرت دانسته اند ( یادداشتها. . . ) . آن دسته از ایل یا طایفۀ بزرگ جاوید که با خلیل خان منطقه را ترک، و در ماهور ممسنی سکنا گزیدند و پس از چندی با فرونشستن کدورتها دوباره به منطقۀ جاوید بازگشتند، به جاوید ماهوری، و دستۀ دیگر که تحت سرپرستی فتح الله خان بودند، به جاوید لَلَه شهرت یافتند ( حبیبی، همان، 199، حاشیۀ 1 ) . نام گذاری لَلَه به این دسته از جاویدیها را مطلعان محلی به دو صورت توجیه کرده اند: یکی به سبب سکونت تیره های کوچندۀ جاوید در دره های ژرف و هموار و گسترده ای که به گویش لری ممسنی �له� می نامند، و دیگر به سبب سرپرستی و نگهبانی فتح الله خان از این طایفه ( همانجا ) . در تقسیم بندی کنونی، شمار تیره های هر یک از دو شاخۀ جاوید ماهوری و جاوید لَلَه در منابع به اختلاف آمده است ( برای اطلاع از نام و شمار تیره ها، نک : حبیبی، همان، 199 - 200؛ قهرمانی، 485؛ بهمن بیگی، 54 ) . مرکز جاوید ماهوری، مورکی، و مرکز جاوید لله، مهرنجان است ( حبیبی، همان، 18، 232 ) .
قشربندی: نوع قشربندی در این طایفه کم و بیش متفاوت با قشربندی در سایر ایلات و عشایر بوده است، چرا که با فراز و فرودهایی که طوایف ایل ممسنی در طول سالهای متمادی داشته، و همچنین به سبب اینکه پیش از سایر عشایر یکجانشین شده اند، بسیاری از ویژگیهای ایلی و عشایری را از دست داده اند. در میان طایفۀ جاوید مانند طوایف دیگر ممسنی، 5 قشر متمایز از یکدیگر وجود داشت: این 5 قشر عبارت بودند از خانها و کلانتران، کدخدایان، رعایای صاحب زمین و گله، رعایای بی زمین و چوپان و نوکر و مهتر و کاسب کار که هر قشر ویژگیهای خاص خود را داشت و از تحرک عمودی در مراتب اجتماعی میان اقشار برخوردار نبود ( یادداشتها؛ نیز نک : شهشهانی، همان، 148 - 149 ) .
قلمرو و سرزمین: نام جغرافیایـی منطقه و طایفـۀ ساکن در آن به جـاوی یا جاویـدی مشهـور است. این منطقـۀ وسیـع و کوهستانی از شمال و شرق به اردکان، از جنوب به منطقۀ دشمـن زیاری، و از غرب به منطقۀ بکش و رستم محدود مـی شود ( حبیبی، همان، 198 ) . منطقۀ جاویدی شامل 209 روستای کوچک و بزرگ است و وجود چراگاههای گستردۀ پر آب و علف در این ناحیه، نقش مهمی در زندگی عشایر کوچنده و نیمـه کوچندۀ جاوی دارد ( همانجا ) . این منطقه دارای چشمه های آب فراوان و جنگلهای بلوط و اقسام درختان جنگلی و گردو و باغستانهای سردسیری است ( همان، 199؛ اقتداری، 578 ) .
شمار خانوار: کهن ترین سندی که دربارۀ جمعیت ایل ممسنی در دست است، از محمد حسین مستوفی است که شمار کل عشایر ممسنی را در اواخر دورۀ صفویه، یعنی در زمان شاه سلطان حسین دو�لَک� برابر با 200هزار خانوار آورده است ( ص 409 ) . اما دیگران شمار جمعیت ایل را با اختلاف فاحش آورده اند، مثلاً در 1301ق/1884م، 19 هزار خانوار ( کرزن، II/319 ) و در 1329ق/1911م، هزار خانوار ( دومورینی، 52، نیز نک : ه د، ممسنی ) .
شمار خانوار جاوید در میان منابع مختلف به اختلاف آمده است: مسعودکیهان در 1311ش، هزار خانوار ( 2/90 ) و فیلد در 1313ش/1934م 700 خانوار ( همانجا ) داده است. طبق سرشماری 1366ش، شمار خانوارهای عشایر کوچندۀ طایفۀ جاوید در شهرستان ممسنی 842‘1 خانوار و 526‘10 نفر بوده است ( سرشماری اجتماعی. . . ، 13 ) . حبیبی فهلیانی شمار خانوارهای طایفۀ جاوید لَلَه و جاوید ماهوری را به تفکیک محل سکونتشان در روستاها داده است ( نک : ممسنی، 201 - 213 ) .
کوچ: طوایف ایل ممسنی همچون دیگر عشایر تا دورۀ پهلوی همگی کوچرو بودند ( همان، 198 ) . به نظر ایوانف ( ص 76 ) در سدۀ 13ق بخشی از این ایل کوچگردی را رها کردند و یکجانشین شدند. در دورۀ رضا شاه همگام با تحولات و تغییراتی در کشور و بنا بر سیاست گذاریهای دولت در
تخته قاپو کردن عشایر، حدود 80٪ از تمام طوایف ممسنی را تخته قاپو کردند ( حبیبی، همانجا ) . چنان که محققان گزارش کرده اند، این طایفه مهاجرت منظمی ندارد؛ مردم جاوید زمستان در محل سکنای خود می مانند و تابستان به مناطق خوش آب و هوا می روند ( بهمن بیگی، 70؛ فیلد، 222 ) . شمار اندکی از آنها، همانند گذشته در حدود 30 کیلومتر در منطقه جا به جا می شوند ( سرشماری اجتماعی، 67؛ حبیبی، همان، 199 ) . این نوع کوچروی نمایانگر این است که عشایر طایفۀ جاوید اندک اندک علاقه به چادرنشینی را از دست می دهند ( بهمن بیگی، 5 ) .
اقتصاد و معیشت: شماری از خانوارهای طایفۀ جاوید که یکجانشین شده اند، در کنار مزارع و بوستانهای خود زندگی می کنند ( حبیبی، همان، 199 - 200 ) . کشاورزی در این منطقه به صورت دیم و آبی است ( همانجا ) . زمینهای زراعتی این منطقه تا 1342ش به اربابان تعلق داشت. بنا بر آنچه حبیبی فهلیانی ( همان، 198 ) آورده است، با اجرای اصلاحات ارضی، نظام ارباب و رعیتی از میان رفت و در امر کشاورزی در منطقه دگرگونی ایجاد شد. در دهستانهای محل زندگی طایفۀ جاوید، بسیاری از مردم در کنار زراعت به دامپروری، پرورش طیور و زنبور عسل نیز می پردازند ( سرشماری عمومی. . . ، 48 ) .
طایفۀ جاوید به تولید صنایع دستی مانند قالی، گلیم، زیلو و جاجیم نیز اشتغال دارند ( پرهام، 32؛ نیز نک : سیف، 317 - 318؛ ادواردز، 289 ) و زنان این طایفه و 3 طایفۀ دیگر ایل ممسنی افزون بر ادارۀ خانواده، نقش بسیار مهمی در انواع تولیدات ایفا می کنند ( شهشهانی، �زنان. . . �، 103 بب ) .
ادارۀ طایفه: درگذشته، ایل و منطقۀ ممسنی زیر نظر خان اداره می شده است ( اعتمادالسلطنه، 918 - 919 ) و خان رهبری همۀ طوایف ایل را برعهده داشت و هر یک از شاخه ها یا طایفه های ایل را کلانتری از دودمان خوانین سرپرستی می کرد ( یادداشتها ) . ایوانف نیز دربارۀ نحوۀ ادارۀ طوایف ممسنی می نویسد که هر کدام از این طوایف توسط یک کلانتر، به طور جداگانه و به شکل موروثی اداره می شدند ( ص 76 - 77 ) . آخرین کلانتر از خوانین جاوید، اسماعیل خان بود که تا هنگام مرگش بر دو طایفۀ جاوید لَلَه و جاوید ماهور ریاست می کرد. پس از کشته شدن او در 1325ش، دستگاه رهبری دو طایفه از هم جدا شد و سرپرستی جاوید ماهوری را خلیل خان پسر اسماعیل خان، و سرپرستی جاوید لَلَه را محمدعلی خان، فرزند فتح الله خان، برادر اسماعیل خان برعهده گرفتند ( یادداشتها، نیز دربارۀ خط رهبری خوانین در طایفۀ جاوید، از زمان کریم خان زند تا جداشدن رهبری جاوید لَلَه و جاوید ماهوری، نک : نمودار یادداشتها؛ شهشهانی، چهار فصل، 265 ) .
نمودار رهبری طایفۀ جاوید
زکی خان ( در زمان کریم خان )
باقرخان ( اواخر زند و اوایل قاجار )
خلیل خان ( فتحعلی شاه )
فتح الله خان
محمد علی خان
فتح الله خان اسماعیل خان ( 1325ش کشته شد )
( آخرین رئیس ) محمدعلی خان ( د 1342ش ) خلیل خان
بهمن بیگی کلانتر را بالاترین محکمه و مرجع ذکر کرده است و دربارۀ اهمیت حکم کلانتر می نویسد: تنها کلانتر می تواند حکم و رأی نهایی را دربارۀ امری صادر یا باطل کند ( ص 46 ) . بر همین اساس، اختلافات نیز درمیان این طوایف به شیوۀ کدخدا منشی حل و فصل می شده است ( اقتداری، 581 ) . گرمرودی از کلانتران این طایفه به عنوان �نجیب ترین� کلانتران در میان سایر کلانتران طوایف یاد می کند ( ص 138 ) . منطقۀ جاوید تا 1342ش به صورت ملوک الطوایفی اداره می شد و سران فئودال بر آن حکومت داشتند؛ در همین زمان سمت خانی نیز از میان رفت ( حبیبی، همان، 218 - 232 ) .
در سخن از جنگاوری این قوم و طوایف آن می توان به این مطلب اشاره کرد که خوانین جاویدی در طول تاریخ سیاسی ایل، بارها در کنار حکومت وقت و در برابر دشمنان یا در مقابل حکومت جنگیده اند ( مستوفی، 404؛ باور، 72 - 73؛ نقیب زاده، 63 ) . در ترانه های حماسی نامکتوب نیز که سینه به سینه نقل می شود، به دلیری جنگاوران جاویدی در مقابله با دشمن اشاره شده است ( نک : حبیبی ، شعر. . . ، 222، 309 - 310 ) .
زبان و مذهب: گویش مردم طوایف ممسنی لری است ( بهمن بیگی، 5 ) و بر طبق آماری که ارانسکی در زمان تألیف کتاب خود، ارائه می دهد، در ممسنی حدود 25 هزار نفر به لهجۀ لری سخن می گفته اند ( ص 312، 321 ) . طایفۀ جاوید همانند دیگر طوایف ایل ممسنی، مسلمان و بر مذهب شیعۀ اثنا عشری هستند ( بهمن بیگی، 72؛ فیلد، 222 ) .
آموزش و پرورش: پس از تأسیس ادارۀ آموزش عشایر در 1336ش در شیراز و گسترش کلاسهای آموزشی در میان عشایر فارس، سواد آموزی در میان طایفه های ممسنی در بالابردن سطح علمی و فرهنگی عشایر، به ویژه مردم طایفۀ جاوید بسیار مؤثر بود، چنان که نحوۀ معیشت آنان را نیز تغییر داد ( قاسمی، 30 - 31؛ برای جزئیات شکل گیری آموزش عشایری و مدارس ابتدایی و راهنمایی، نک : حبیبی، ممسنی، 201 - 213 ) . 7 مدرسۀ راهنمایی تحصیلی در نیمۀ دوم دهۀ 1340 ش، در مراکز ایلات اسکان داده شده از جمله در منطقۀ جاوید ممسنی، و دیگر مراکز ایجاد شد ( امان اللٰهی، 228 ) .
مآخذ: اُرانسکی، ی. م. ، مقدمۀ فقه اللغۀ ایرانی، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، 1358ش؛ اعتمادالسلطنه، محمدحسن، مرآة البلدان، به کوشش عبدالحسین نوایی و هاشم محدث، تهران، 1367ش؛ اقتداری، احمد، خوزستان و کهگیلویه و ممسنی، تهران، 1359ش؛ امان اللٰهی بهاروند، سکندر، کوچ نشینی در ایران، تهران، 1370ش؛ ایوانف، م. س. ، عشایر جنوب ( عشایر فارس ) ، ترجمۀ کیوان پهلوان و معصومه داد، تهران، 1385ش؛ باور، محمود، کوه گیلویه و ایلات آن، گچساران، 1324ش؛ بدلیسی، شرف خان، شرف نامه، به کوشش محمد عباسی، تهران، 1343ش؛ بلوکباشی، علی، جامعۀ ایلی در ایران، تهران، 1382ش؛ بهمن بیگی، محمدبهمن، عرف و عادت در عشایر فارس، تهران، 1324ش؛ پرهام، سیروس، شاهکارهای فرش بافی فارس، تهران، 1375ش؛ حبیبی فهلیانی، حسن، شعر، موسیقی و ادبیات شفاهی مردم ممسنی، شیراز 1384ش؛ همو، ممسنی در گذرگاه تاریخ، تهران، 1371ش؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1339ش؛ دوبد، ک. ا. ، سفرنامۀ لرستان و خوزستان، ترجمۀ محمدحسین آریا، تهران، 1371ش؛ دومورینی، ژ. ، عشایر فارس، ترجمۀ جلا ل الدین رفیع فر، تهران، 1375ش؛ سردار اسعد، علیقلی و عبدالحسین سپهر، تاریخ بختیاری، تهران، 1288ق؛ سرشماری اجتماعی ـ اقتصادی عشایر کوچنده ( 1366ش ) ، نتایج تفصیلی ( ایل ممسنی ) ، مرکز آمار ایران، تهران، 1368ش؛ سرشماری عمومی نفوس و مسکن ( 1365ش ) ، استان فارس، مرکز آمار ایران، تهران، 1367ش؛ سیف، هادی، �گذری و نظری به ایل ممسنی�، فصلنامۀ هنر، تهران، 1365ش، شم 12؛ شهشهانی، سهیلا، چهارفصل آفتاب، تهران، 1366ش؛ همو، �زنان ممسنی�، آرش، تهران، 1360ش، شم 4؛ فسایی، حسن، فارس نامۀ ناصری، تهران، 1314ق؛ قاسمی، طهمورث، �نگاهی گذرا بر ایل ممسنی�، فصلنامۀ عشایری ذخایر انقلاب، تهران، 1370ش، شم 17؛ قهرمانی ابیوردی، مظفر، تاریخ وقایع عشایری فارس، تهران، 1373ش؛ کیهان، مسعود، جغرافیای مفصل ایران، تهران، 1311ش؛ گرمرودی، فتاح، سفرنامۀ ممسنی، به کوشش فتح الدین فتاحی، تهران، 1370ش؛ مستوفی، محمدحسین، �آمار مالی و نظامی در 1128ق�، فرهنگ ایران زمین، به کوشش محمدتقی دانش پژوه، تهران، 1353ش، شم 20؛ منتخب التواریخ معینی، منسوب به معین الدین نطنزی، به کوشش ژان اُبن، تهران، 1336ش؛ میر جعفری، حسین و مجید هاشمی اردکانی، �فرمان شاه طهماسب صفوی�، بررسیهای تاریخی، تهران، 1353ش، س 9، شم 1؛ نقیب زاده، احمد، دولت رضا شاه و نظام ایلی، تهران، 1379ش؛ یادداشتهای علی بلوکباشی بر اساس پژوهشهای میدانی در ایل ممسنی، زمستان 1342ش؛ نیز:
اینم منابع برا تحقیق بیشتر
جاوید، یا جاوی، جاویدی، یکی از 4 شاخۀ ایل بزرگ ممسنی که متشکل از چند تیره است. جاوید در کنار طوایف بَکِش، دشمن زیاری و رستم تشکیل دهندۀ 4 شاخۀ بزرگ ایل ممسنی ( ه م ) است ( برای اطلاع دربارۀ خاستگاه و همچنین مهاجرت ایل ممسنی و برخی اختلاف نظرها، نک : حمدالله، 540 - 542؛ بدلیسی، 44، 47؛ منتخب التواریخ. . . ، 38؛ سردار اسعد، 537؛ دوبد، 171؛ کرزن، II/318 ) .
کهن ترین سندی که از طایفۀ جاوید نام برده، متن فرمانی است از شاه طهماسب ( سل 930 - 984ق/1524 - 1576م ) که به سکونت طایفه های جاوید، بکش و رستم در شولستان اشاره می کند ( برای متن فرمان، نک : میرجعفری، 7 - 8 ) . فارس نامۀ ناصری نیز کهن ترین منبعی است که طایفۀ جاوید و 3 طایفۀ دیگر الوارممسنی را نخستین بار به صورت مستقل و همراه با نواحی مسکونی هر یک ذکر کرده است ( فسایی، 303؛ نیز نک : دومورینی، 52 ) . با وجود اختلاف نظر ایوانف و فیلد دربارۀ شمار تیره های این طایفه، هر دو ناحیۀ ممسنی را زیستگاه آنان دانسته اند ( ایوانف، 252؛ فیلد، 222 ) .
ساختار اجتماعی: چنان که گفته شد طایفۀ جاوید یکی از اجزاء تشکیل دهندۀ ایل ممسنی است و بنا بر اسناد موجود ( نک : میر جعفری، همانجا ) جاویدیها از دورۀ صفوی به طور مستقل و با دستگاه رهبری سیاسـی ـ اجتماعی خاص خود، جدا از ایل ممسنی می زیسته، و ایلخانی مشترک نداشته اند ( مثلاً نک : فسایی، همانجا؛ ایوانف، 150 ) . از این رو می توان ساختار اجتماعی و رده بندی سازمان ایلی طایفۀ جاوید را با سایر طوایف ممسنی یکسان، و همانند طایفه های لر مسکون در منطقه به شمـار آورد ( نقیب زاده، 63؛ برای اطلاع بیشتر نک : ه د، ممسنی ) .
در بررسی رده بندی طایفۀ جاوید از بزرگ ترین تا کوچک ترین رده، می توان طایفه، تیره، اولاد یا دهه و خانوار را شناسایی کرد ( برای اطلاع دربارۀ نظام رده بندی در ایلات لر، نک : بلوکباشی، 73 - 74؛ نیز دربارۀ تقسیمات درون طایفه ای، نک : شهشهانی، چهار فصل. . . ، 40 ) . برخی از محققان سازمان ایلی طوایف ایل ممسنی را شبیه ایل بختیاری دانسته اند، با این تفاوت که مرزهای اجتماعی و مناصب سیاسی آنها چندان روشن نیست و جایگاه این طوایف در ساختار قدرت منطقه ای چندان مهم نبوده است ( نقیب زاده، همانجا ) .
طایفۀ جاوید به دو شاخۀ جاوید لَلَه و جاوید ماهوری تقسیم می شد و هر کدام دارای تیره هایی بوده است ( قهرمانی، 505؛ نیز نک : حبیبی، ممسنی. . . ، 199 - 201 ) . سبب تقسیم بندی طایفۀ جاوید را کشته شدن اسماعیل خان ( کلانتر و خان طایفۀ بزرگ جاوید ) و اختلاف افتادن میان داعیه داران قدرت، فتح الله خان برادر اسماعیل خان، و خلیل خان فرزند اسماعیل خان بر سر به دست گرفتن قدرت دانسته اند ( یادداشتها. . . ) . آن دسته از ایل یا طایفۀ بزرگ جاوید که با خلیل خان منطقه را ترک، و در ماهور ممسنی سکنا گزیدند و پس از چندی با فرونشستن کدورتها دوباره به منطقۀ جاوید بازگشتند، به جاوید ماهوری، و دستۀ دیگر که تحت سرپرستی فتح الله خان بودند، به جاوید لَلَه شهرت یافتند ( حبیبی، همان، 199، حاشیۀ 1 ) . نام گذاری لَلَه به این دسته از جاویدیها را مطلعان محلی به دو صورت توجیه کرده اند: یکی به سبب سکونت تیره های کوچندۀ جاوید در دره های ژرف و هموار و گسترده ای که به گویش لری ممسنی �له� می نامند، و دیگر به سبب سرپرستی و نگهبانی فتح الله خان از این طایفه ( همانجا ) . در تقسیم بندی کنونی، شمار تیره های هر یک از دو شاخۀ جاوید ماهوری و جاوید لَلَه در منابع به اختلاف آمده است ( برای اطلاع از نام و شمار تیره ها، نک : حبیبی، همان، 199 - 200؛ قهرمانی، 485؛ بهمن بیگی، 54 ) . مرکز جاوید ماهوری، مورکی، و مرکز جاوید لله، مهرنجان است ( حبیبی، همان، 18، 232 ) .
قشربندی: نوع قشربندی در این طایفه کم و بیش متفاوت با قشربندی در سایر ایلات و عشایر بوده است، چرا که با فراز و فرودهایی که طوایف ایل ممسنی در طول سالهای متمادی داشته، و همچنین به سبب اینکه پیش از سایر عشایر یکجانشین شده اند، بسیاری از ویژگیهای ایلی و عشایری را از دست داده اند. در میان طایفۀ جاوید مانند طوایف دیگر ممسنی، 5 قشر متمایز از یکدیگر وجود داشت: این 5 قشر عبارت بودند از خانها و کلانتران، کدخدایان، رعایای صاحب زمین و گله، رعایای بی زمین و چوپان و نوکر و مهتر و کاسب کار که هر قشر ویژگیهای خاص خود را داشت و از تحرک عمودی در مراتب اجتماعی میان اقشار برخوردار نبود ( یادداشتها؛ نیز نک : شهشهانی، همان، 148 - 149 ) .
قلمرو و سرزمین: نام جغرافیایـی منطقه و طایفـۀ ساکن در آن به جـاوی یا جاویـدی مشهـور است. این منطقـۀ وسیـع و کوهستانی از شمال و شرق به اردکان، از جنوب به منطقۀ دشمـن زیاری، و از غرب به منطقۀ بکش و رستم محدود مـی شود ( حبیبی، همان، 198 ) . منطقۀ جاویدی شامل 209 روستای کوچک و بزرگ است و وجود چراگاههای گستردۀ پر آب و علف در این ناحیه، نقش مهمی در زندگی عشایر کوچنده و نیمـه کوچندۀ جاوی دارد ( همانجا ) . این منطقه دارای چشمه های آب فراوان و جنگلهای بلوط و اقسام درختان جنگلی و گردو و باغستانهای سردسیری است ( همان، 199؛ اقتداری، 578 ) .
شمار خانوار: کهن ترین سندی که دربارۀ جمعیت ایل ممسنی در دست است، از محمد حسین مستوفی است که شمار کل عشایر ممسنی را در اواخر دورۀ صفویه، یعنی در زمان شاه سلطان حسین دو�لَک� برابر با 200هزار خانوار آورده است ( ص 409 ) . اما دیگران شمار جمعیت ایل را با اختلاف فاحش آورده اند، مثلاً در 1301ق/1884م، 19 هزار خانوار ( کرزن، II/319 ) و در 1329ق/1911م، هزار خانوار ( دومورینی، 52، نیز نک : ه د، ممسنی ) .
شمار خانوار جاوید در میان منابع مختلف به اختلاف آمده است: مسعودکیهان در 1311ش، هزار خانوار ( 2/90 ) و فیلد در 1313ش/1934م 700 خانوار ( همانجا ) داده است. طبق سرشماری 1366ش، شمار خانوارهای عشایر کوچندۀ طایفۀ جاوید در شهرستان ممسنی 842‘1 خانوار و 526‘10 نفر بوده است ( سرشماری اجتماعی. . . ، 13 ) . حبیبی فهلیانی شمار خانوارهای طایفۀ جاوید لَلَه و جاوید ماهوری را به تفکیک محل سکونتشان در روستاها داده است ( نک : ممسنی، 201 - 213 ) .
کوچ: طوایف ایل ممسنی همچون دیگر عشایر تا دورۀ پهلوی همگی کوچرو بودند ( همان، 198 ) . به نظر ایوانف ( ص 76 ) در سدۀ 13ق بخشی از این ایل کوچگردی را رها کردند و یکجانشین شدند. در دورۀ رضا شاه همگام با تحولات و تغییراتی در کشور و بنا بر سیاست گذاریهای دولت در
تخته قاپو کردن عشایر، حدود 80٪ از تمام طوایف ممسنی را تخته قاپو کردند ( حبیبی، همانجا ) . چنان که محققان گزارش کرده اند، این طایفه مهاجرت منظمی ندارد؛ مردم جاوید زمستان در محل سکنای خود می مانند و تابستان به مناطق خوش آب و هوا می روند ( بهمن بیگی، 70؛ فیلد، 222 ) . شمار اندکی از آنها، همانند گذشته در حدود 30 کیلومتر در منطقه جا به جا می شوند ( سرشماری اجتماعی، 67؛ حبیبی، همان، 199 ) . این نوع کوچروی نمایانگر این است که عشایر طایفۀ جاوید اندک اندک علاقه به چادرنشینی را از دست می دهند ( بهمن بیگی، 5 ) .
اقتصاد و معیشت: شماری از خانوارهای طایفۀ جاوید که یکجانشین شده اند، در کنار مزارع و بوستانهای خود زندگی می کنند ( حبیبی، همان، 199 - 200 ) . کشاورزی در این منطقه به صورت دیم و آبی است ( همانجا ) . زمینهای زراعتی این منطقه تا 1342ش به اربابان تعلق داشت. بنا بر آنچه حبیبی فهلیانی ( همان، 198 ) آورده است، با اجرای اصلاحات ارضی، نظام ارباب و رعیتی از میان رفت و در امر کشاورزی در منطقه دگرگونی ایجاد شد. در دهستانهای محل زندگی طایفۀ جاوید، بسیاری از مردم در کنار زراعت به دامپروری، پرورش طیور و زنبور عسل نیز می پردازند ( سرشماری عمومی. . . ، 48 ) .
طایفۀ جاوید به تولید صنایع دستی مانند قالی، گلیم، زیلو و جاجیم نیز اشتغال دارند ( پرهام، 32؛ نیز نک : سیف، 317 - 318؛ ادواردز، 289 ) و زنان این طایفه و 3 طایفۀ دیگر ایل ممسنی افزون بر ادارۀ خانواده، نقش بسیار مهمی در انواع تولیدات ایفا می کنند ( شهشهانی، �زنان. . . �، 103 بب ) .
ادارۀ طایفه: درگذشته، ایل و منطقۀ ممسنی زیر نظر خان اداره می شده است ( اعتمادالسلطنه، 918 - 919 ) و خان رهبری همۀ طوایف ایل را برعهده داشت و هر یک از شاخه ها یا طایفه های ایل را کلانتری از دودمان خوانین سرپرستی می کرد ( یادداشتها ) . ایوانف نیز دربارۀ نحوۀ ادارۀ طوایف ممسنی می نویسد که هر کدام از این طوایف توسط یک کلانتر، به طور جداگانه و به شکل موروثی اداره می شدند ( ص 76 - 77 ) . آخرین کلانتر از خوانین جاوید، اسماعیل خان بود که تا هنگام مرگش بر دو طایفۀ جاوید لَلَه و جاوید ماهور ریاست می کرد. پس از کشته شدن او در 1325ش، دستگاه رهبری دو طایفه از هم جدا شد و سرپرستی جاوید ماهوری را خلیل خان پسر اسماعیل خان، و سرپرستی جاوید لَلَه را محمدعلی خان، فرزند فتح الله خان، برادر اسماعیل خان برعهده گرفتند ( یادداشتها، نیز دربارۀ خط رهبری خوانین در طایفۀ جاوید، از زمان کریم خان زند تا جداشدن رهبری جاوید لَلَه و جاوید ماهوری، نک : نمودار یادداشتها؛ شهشهانی، چهار فصل، 265 ) .
نمودار رهبری طایفۀ جاوید
زکی خان ( در زمان کریم خان )
باقرخان ( اواخر زند و اوایل قاجار )
خلیل خان ( فتحعلی شاه )
فتح الله خان
محمد علی خان
فتح الله خان اسماعیل خان ( 1325ش کشته شد )
( آخرین رئیس ) محمدعلی خان ( د 1342ش ) خلیل خان
بهمن بیگی کلانتر را بالاترین محکمه و مرجع ذکر کرده است و دربارۀ اهمیت حکم کلانتر می نویسد: تنها کلانتر می تواند حکم و رأی نهایی را دربارۀ امری صادر یا باطل کند ( ص 46 ) . بر همین اساس، اختلافات نیز درمیان این طوایف به شیوۀ کدخدا منشی حل و فصل می شده است ( اقتداری، 581 ) . گرمرودی از کلانتران این طایفه به عنوان �نجیب ترین� کلانتران در میان سایر کلانتران طوایف یاد می کند ( ص 138 ) . منطقۀ جاوید تا 1342ش به صورت ملوک الطوایفی اداره می شد و سران فئودال بر آن حکومت داشتند؛ در همین زمان سمت خانی نیز از میان رفت ( حبیبی، همان، 218 - 232 ) .
در سخن از جنگاوری این قوم و طوایف آن می توان به این مطلب اشاره کرد که خوانین جاویدی در طول تاریخ سیاسی ایل، بارها در کنار حکومت وقت و در برابر دشمنان یا در مقابل حکومت جنگیده اند ( مستوفی، 404؛ باور، 72 - 73؛ نقیب زاده، 63 ) . در ترانه های حماسی نامکتوب نیز که سینه به سینه نقل می شود، به دلیری جنگاوران جاویدی در مقابله با دشمن اشاره شده است ( نک : حبیبی ، شعر. . . ، 222، 309 - 310 ) .
زبان و مذهب: گویش مردم طوایف ممسنی لری است ( بهمن بیگی، 5 ) و بر طبق آماری که ارانسکی در زمان تألیف کتاب خود، ارائه می دهد، در ممسنی حدود 25 هزار نفر به لهجۀ لری سخن می گفته اند ( ص 312، 321 ) . طایفۀ جاوید همانند دیگر طوایف ایل ممسنی، مسلمان و بر مذهب شیعۀ اثنا عشری هستند ( بهمن بیگی، 72؛ فیلد، 222 ) .
آموزش و پرورش: پس از تأسیس ادارۀ آموزش عشایر در 1336ش در شیراز و گسترش کلاسهای آموزشی در میان عشایر فارس، سواد آموزی در میان طایفه های ممسنی در بالابردن سطح علمی و فرهنگی عشایر، به ویژه مردم طایفۀ جاوید بسیار مؤثر بود، چنان که نحوۀ معیشت آنان را نیز تغییر داد ( قاسمی، 30 - 31؛ برای جزئیات شکل گیری آموزش عشایری و مدارس ابتدایی و راهنمایی، نک : حبیبی، ممسنی، 201 - 213 ) . 7 مدرسۀ راهنمایی تحصیلی در نیمۀ دوم دهۀ 1340 ش، در مراکز ایلات اسکان داده شده از جمله در منطقۀ جاوید ممسنی، و دیگر مراکز ایجاد شد ( امان اللٰهی، 228 ) .
مآخذ: اُرانسکی، ی. م. ، مقدمۀ فقه اللغۀ ایرانی، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، 1358ش؛ اعتمادالسلطنه، محمدحسن، مرآة البلدان، به کوشش عبدالحسین نوایی و هاشم محدث، تهران، 1367ش؛ اقتداری، احمد، خوزستان و کهگیلویه و ممسنی، تهران، 1359ش؛ امان اللٰهی بهاروند، سکندر، کوچ نشینی در ایران، تهران، 1370ش؛ ایوانف، م. س. ، عشایر جنوب ( عشایر فارس ) ، ترجمۀ کیوان پهلوان و معصومه داد، تهران، 1385ش؛ باور، محمود، کوه گیلویه و ایلات آن، گچساران، 1324ش؛ بدلیسی، شرف خان، شرف نامه، به کوشش محمد عباسی، تهران، 1343ش؛ بلوکباشی، علی، جامعۀ ایلی در ایران، تهران، 1382ش؛ بهمن بیگی، محمدبهمن، عرف و عادت در عشایر فارس، تهران، 1324ش؛ پرهام، سیروس، شاهکارهای فرش بافی فارس، تهران، 1375ش؛ حبیبی فهلیانی، حسن، شعر، موسیقی و ادبیات شفاهی مردم ممسنی، شیراز 1384ش؛ همو، ممسنی در گذرگاه تاریخ، تهران، 1371ش؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1339ش؛ دوبد، ک. ا. ، سفرنامۀ لرستان و خوزستان، ترجمۀ محمدحسین آریا، تهران، 1371ش؛ دومورینی، ژ. ، عشایر فارس، ترجمۀ جلا ل الدین رفیع فر، تهران، 1375ش؛ سردار اسعد، علیقلی و عبدالحسین سپهر، تاریخ بختیاری، تهران، 1288ق؛ سرشماری اجتماعی ـ اقتصادی عشایر کوچنده ( 1366ش ) ، نتایج تفصیلی ( ایل ممسنی ) ، مرکز آمار ایران، تهران، 1368ش؛ سرشماری عمومی نفوس و مسکن ( 1365ش ) ، استان فارس، مرکز آمار ایران، تهران، 1367ش؛ سیف، هادی، �گذری و نظری به ایل ممسنی�، فصلنامۀ هنر، تهران، 1365ش، شم 12؛ شهشهانی، سهیلا، چهارفصل آفتاب، تهران، 1366ش؛ همو، �زنان ممسنی�، آرش، تهران، 1360ش، شم 4؛ فسایی، حسن، فارس نامۀ ناصری، تهران، 1314ق؛ قاسمی، طهمورث، �نگاهی گذرا بر ایل ممسنی�، فصلنامۀ عشایری ذخایر انقلاب، تهران، 1370ش، شم 17؛ قهرمانی ابیوردی، مظفر، تاریخ وقایع عشایری فارس، تهران، 1373ش؛ کیهان، مسعود، جغرافیای مفصل ایران، تهران، 1311ش؛ گرمرودی، فتاح، سفرنامۀ ممسنی، به کوشش فتح الدین فتاحی، تهران، 1370ش؛ مستوفی، محمدحسین، �آمار مالی و نظامی در 1128ق�، فرهنگ ایران زمین، به کوشش محمدتقی دانش پژوه، تهران، 1353ش، شم 20؛ منتخب التواریخ معینی، منسوب به معین الدین نطنزی، به کوشش ژان اُبن، تهران، 1336ش؛ میر جعفری، حسین و مجید هاشمی اردکانی، �فرمان شاه طهماسب صفوی�، بررسیهای تاریخی، تهران، 1353ش، س 9، شم 1؛ نقیب زاده، احمد، دولت رضا شاه و نظام ایلی، تهران، 1379ش؛ یادداشتهای علی بلوکباشی بر اساس پژوهشهای میدانی در ایل ممسنی، زمستان 1342ش؛ نیز:
امیر احمدی درعهدشاه عباس اول بود: وی یکی از فرماندهان طوایف ممسنی ( طایفه جاوید ) که در جنگ علیه پرتغالیها شرکت داشت . امیراحمدی کو ز جاوید بود عجب پهلوان بامید بود.
ولی محمد بیگ ممسنی، ایل خان ممسنی در عهد شاه سلطان حسین صفوی بود که بعد از فرو پاشی ایل خان ممسنی در پایان حکومت صفوی با ایل متعلق به خودش ایل مکوندی به زیرکوه کهگیلویه مهاجرت کرد او تعداد زیادی از افشار ها را از قلمرو ایلی خودش بیرون کرد.
ولی محمد بیگ ممسنی، ایل خان ممسنی در عهد شاه سلطان حسین صفوی بود که بعد از فرو پاشی ایل خان ممسنی در پایان حکومت صفوی با ایل متعلق به خودش ایل مکوندی به زیرکوه کهگیلویه مهاجرت کرد او تعداد زیادی از افشار ها را از قلمرو ایلی خودش بیرون کرد.
قوم مماسن ( ممسنی ) ، ایل جاوید یا جاوی ، طایفه ممبینی
طایفه ممینی
طایفه ممبینی یکی از طایفه های برجسته ، سرشناس و مهمان نواز از انشعاب ایل جلیل چهارلنگ حسین خانی کرد جنوب محسوب میشوند. این طایفه چه آنان که در کوه گیلویه اسکان دارند و چه آنهایی که در قریه های هپرو ، سرحونی ، گنبد ، لاکم ، تیغن بالا ، تیغن پائین ، میداود ، باغملک ، رامهرمز و جاهای دیگر اسکان دارند همه آنها نام جدشان ممبی بود که در این راستا طبق باب هشتاد و سوم شجره نامه قوم کرد و لر که شرح کامل آن در این کتاب آمده است همگی از نسل شخصی بنام مبین بیگ یاممبی بیگ پسر بویر پسر احمد پسر قاید کوه گیلویه پسر قارون پسر سرخاب پسر باو پسر شاپور پسر کیوس ( کی کاووس ) پسر قباد پسر فیروز پسر بهرام گور ساسانی برخاسته اند
به روایت بزرگسالان این طایفه معظم در جنگ دوم شیر عالی ها با ایل جلیل چهارلنگ از ایالت کوه گیلویه به ایالت جانکی آمده اند بر اساس این شجره نامه مبین بیگ ( ممبی بیگ ) سر سلسله طایفه ممبینی که چهره ای شجاع از طایفه ساسانی به شمار می آمد دارای 2 پسر به نامهای تراب بیگ و بوری بیگ بود و از تراب بیگ یک پسر بنام قباد بیگ بود و از قباد بیگ یک پسر بنام محمود بیگ بود و از محمود بیگ دو پسر بنام رفیع بیگ و شفیع بیگ بود و از رفیع بیگ اولادی باقی نماند و از شفیع بیگ یک پسر بنام محمودبیگ بود و از محمودبیگ یک پسر بنام مهمیدبیگ و از مهمیدبیگ یک پسر بنام قباد بیگ بود و از قباد بیگ یک پسر بنام قلی بیگ بود و از قلی بیگ یک پسر بنام عالی بیگ بود و از عالی بیگ دو پسر بنام محمدعلی بیگ و محمدقلی بیگ باقی ماند که طایفه ممبینی های کوه گیلویه و چهارلنگ از نوادگان این دو برادر برپا شدند و از بوری بیگ پسر دیگر مبین بیگ ( ممبی بیگ ) یک پسر بنام عالی بیگ بود و از عالی بیگ یک پسر بنام فردین بیگ بود و از فردین بیگ یک پسر بنام خسروبیگ بود و از خسرو بیگ یک پسر بنام تاج الدین بیگ بود و از تاج الدین بیگ یک پسر بنام مومن بیگ بود. مومن بیگ از ایالت کوه گیلوله به ایالت فالح از توابع دنیاران رفت و مومن بیگ دو پسر بنام محمدبیگ و احمدبیگ بود که قسمتی از ایالت فالح بنام نوادگان آن دو برادر که نسل ممبی بودند شهرت گرفت و اکنون هم ایالت ممبی بیگی معروف است و اما عده ای از نوادگان محمد قلی بیگ و محمد علی بیگ دو پسر عالی بیگ که به ذکر نامشان پرداخته شد در خاک چهارلنگ سکنی دارند که پس از گدشت زمان و تشکیل نظام ایلی و ساختار اجتماعی به تیره های ملالا عوض بیگ ، ملا لا محمد رضا بیگ ( کربلایی محمد رضایی ) ، ملالازکی بیگ، ملا لاشاه میر بیگ ( شاه میری ) ، قاید ملا لا محسن بیگ ( تیغن و میداوود ) ، قاید ملا لا صفی بیگ ، قاید ملا لا رحمان بیگ ، ملا لا صالح بیگ ( صالحی ) ، ملا لامحمد کاظم بیگ ( محمد کاظمی ) ، نوری ، شهرت دارند که از گذشته تا حال چهره های برجسته ، بزرگ منش ، توانمند ، شجاع ، تحصیل کرده ، روشن فکر سیاسی و اجتماعی به این جامعه خدمت کردند که عده ای به شغل کشاورزی ، دامداری ، امورات پیشه وری مشغول هستند.
طایفه ممینی
طایفه ممبینی یکی از طایفه های برجسته ، سرشناس و مهمان نواز از انشعاب ایل جلیل چهارلنگ حسین خانی کرد جنوب محسوب میشوند. این طایفه چه آنان که در کوه گیلویه اسکان دارند و چه آنهایی که در قریه های هپرو ، سرحونی ، گنبد ، لاکم ، تیغن بالا ، تیغن پائین ، میداود ، باغملک ، رامهرمز و جاهای دیگر اسکان دارند همه آنها نام جدشان ممبی بود که در این راستا طبق باب هشتاد و سوم شجره نامه قوم کرد و لر که شرح کامل آن در این کتاب آمده است همگی از نسل شخصی بنام مبین بیگ یاممبی بیگ پسر بویر پسر احمد پسر قاید کوه گیلویه پسر قارون پسر سرخاب پسر باو پسر شاپور پسر کیوس ( کی کاووس ) پسر قباد پسر فیروز پسر بهرام گور ساسانی برخاسته اند
به روایت بزرگسالان این طایفه معظم در جنگ دوم شیر عالی ها با ایل جلیل چهارلنگ از ایالت کوه گیلویه به ایالت جانکی آمده اند بر اساس این شجره نامه مبین بیگ ( ممبی بیگ ) سر سلسله طایفه ممبینی که چهره ای شجاع از طایفه ساسانی به شمار می آمد دارای 2 پسر به نامهای تراب بیگ و بوری بیگ بود و از تراب بیگ یک پسر بنام قباد بیگ بود و از قباد بیگ یک پسر بنام محمود بیگ بود و از محمود بیگ دو پسر بنام رفیع بیگ و شفیع بیگ بود و از رفیع بیگ اولادی باقی نماند و از شفیع بیگ یک پسر بنام محمودبیگ بود و از محمودبیگ یک پسر بنام مهمیدبیگ و از مهمیدبیگ یک پسر بنام قباد بیگ بود و از قباد بیگ یک پسر بنام قلی بیگ بود و از قلی بیگ یک پسر بنام عالی بیگ بود و از عالی بیگ دو پسر بنام محمدعلی بیگ و محمدقلی بیگ باقی ماند که طایفه ممبینی های کوه گیلویه و چهارلنگ از نوادگان این دو برادر برپا شدند و از بوری بیگ پسر دیگر مبین بیگ ( ممبی بیگ ) یک پسر بنام عالی بیگ بود و از عالی بیگ یک پسر بنام فردین بیگ بود و از فردین بیگ یک پسر بنام خسروبیگ بود و از خسرو بیگ یک پسر بنام تاج الدین بیگ بود و از تاج الدین بیگ یک پسر بنام مومن بیگ بود. مومن بیگ از ایالت کوه گیلوله به ایالت فالح از توابع دنیاران رفت و مومن بیگ دو پسر بنام محمدبیگ و احمدبیگ بود که قسمتی از ایالت فالح بنام نوادگان آن دو برادر که نسل ممبی بودند شهرت گرفت و اکنون هم ایالت ممبی بیگی معروف است و اما عده ای از نوادگان محمد قلی بیگ و محمد علی بیگ دو پسر عالی بیگ که به ذکر نامشان پرداخته شد در خاک چهارلنگ سکنی دارند که پس از گدشت زمان و تشکیل نظام ایلی و ساختار اجتماعی به تیره های ملالا عوض بیگ ، ملا لا محمد رضا بیگ ( کربلایی محمد رضایی ) ، ملالازکی بیگ، ملا لاشاه میر بیگ ( شاه میری ) ، قاید ملا لا محسن بیگ ( تیغن و میداوود ) ، قاید ملا لا صفی بیگ ، قاید ملا لا رحمان بیگ ، ملا لا صالح بیگ ( صالحی ) ، ملا لامحمد کاظم بیگ ( محمد کاظمی ) ، نوری ، شهرت دارند که از گذشته تا حال چهره های برجسته ، بزرگ منش ، توانمند ، شجاع ، تحصیل کرده ، روشن فکر سیاسی و اجتماعی به این جامعه خدمت کردند که عده ای به شغل کشاورزی ، دامداری ، امورات پیشه وری مشغول هستند.
سلام
جناب Arya اطلاعات کاملتری در مورد طایفه ممبینی منتشر کنید مانند طایفه مکوندی که از مکه ( مکا ) هستند . محل سکونتشون و کی هاشون و خان هاشون و کلانترها شون و ملا لا ها شون و بیگ هاشون در تاریخ ایل جاوید و قوم مماسن مشخصه و ممبینی هااز کدوم طایفه هخامنش مردها و کورتی ( کردی ) هستن و محل سکونتشون و آیا جز ایل جاوید هستن یا نه، میخواستم قاید و ملا لا و کی در منطقه شما چه معنی میده و از خان ها و بیگ هاشون و مخصوصا از مبین بیگ یا ممبی بیگ که از چهره های شاخص سلسله ساسانی بود منتشر کنید . در ضمن انسان باید واقعیت ها رو بپذیره حالا از هر قوم و نژادی باشه چه اشکال داره افراد تحقیق و تفحص کنن در مورد گذشته و تاریخ طوایف شان ما نباید سریع و از روی غرض ورزی بگیم این کار پان کردا یا پان لراس . واقعا شناخت اقوام ایرانی کار آسونی نیست خیلی سخته کشوری که این همه درگیر جنگ و تنوع قومی بوده ، چطور میتونم با شما در ارتباط باشم . با تشکر
جناب Arya اطلاعات کاملتری در مورد طایفه ممبینی منتشر کنید مانند طایفه مکوندی که از مکه ( مکا ) هستند . محل سکونتشون و کی هاشون و خان هاشون و کلانترها شون و ملا لا ها شون و بیگ هاشون در تاریخ ایل جاوید و قوم مماسن مشخصه و ممبینی هااز کدوم طایفه هخامنش مردها و کورتی ( کردی ) هستن و محل سکونتشون و آیا جز ایل جاوید هستن یا نه، میخواستم قاید و ملا لا و کی در منطقه شما چه معنی میده و از خان ها و بیگ هاشون و مخصوصا از مبین بیگ یا ممبی بیگ که از چهره های شاخص سلسله ساسانی بود منتشر کنید . در ضمن انسان باید واقعیت ها رو بپذیره حالا از هر قوم و نژادی باشه چه اشکال داره افراد تحقیق و تفحص کنن در مورد گذشته و تاریخ طوایف شان ما نباید سریع و از روی غرض ورزی بگیم این کار پان کردا یا پان لراس . واقعا شناخت اقوام ایرانی کار آسونی نیست خیلی سخته کشوری که این همه درگیر جنگ و تنوع قومی بوده ، چطور میتونم با شما در ارتباط باشم . با تشکر
قوم مماسن ( ممسنی ) ایل جاوید یا جاوی ، جاوان طایفه ممبینی ( مبین بیگی ) از نسل بهرام گور ساسانی
سلام
جابان روستایی است واقع در ۷۵ کیلومتری استان تهران، مکانی است توریستی و گردشگری با هوای رتبه اول در ایران. این روستا دارای منطقه ی سبز به مساحت ۲۵۰۰۰ هکتار میباشد. روستای جابان دارای انواع میوه ها از جمله از بهترین سیب ها ( سیب مرغوب دماوند ) ، هلو، خیار، گیلاس تکدانه و آلبالوی درجه یک میباشد و انواع محصولات را به خارج کشور صادر میکند.
…
در روستای جابان رودی پرآب در طول سال جاری است و این رود به نام هفت چشمه معروف است که طولی معادل ۵ کیلومتر دارد و آب مردم روستا و باغات و چندین روستای دیگر را تامین میکند. از جمله مهمترین رودهایی که به این رود متصل است چشم شاه میباشد.
جابان دارای کوه هایی بسیار زیبا می باشد و در پشت آن دریاچه های لار و تار نهفته شده است.
جابان قبلا تخمه های خوش طعم به نام تخمه جابانی داشت که متاسفانه به تخمه ژاپنی معروف است.
از جمله منبع درآمد مردم جابان گردو میباشد که به کشورهای دیگر نیز صادر میشود.
این روستا در زمان قدیم منطقه ی سکونت کردهای تبعیدی یا کرد کرمانج و هخامنشیان بوده است.
مردم جابان در حال حاضر به زبان شیرین کرد فارسی یا کرمانج صحبت می کنند.
از قدیم در میان کردها طایفه بزرگی وجود داشته است که در تاریخ به نامهای مختلفی مثل جابان، کابان، گاوان، گوپان ، جاوان، جاو، از آنها نام برده شده است.
این اصطلاحات در کتب تاریخی قدیم مثل تاریخ ابن اثیر ـ عماد اصفهانی، سفرنامه ابن بطوطه ـ مروج الذهب مسعودی ـ قاموس المحیط فیروزآبادی ـ تاریخ امین زکی بگ و… آمده است. در تاریخ مشخص می شود که در میان اصحاب رسول خدا فردی بوده است به نام جابان الکُردی که پسرش ابو بصیر نیز از یاران رسول خدا بوده است.
گوپان از دو بخش ( گو:یل و پهلوان ) و ( پان: پرورنده ) تشکیل شده و لقب یکی از خانواده های پارس بوده و گوپانان ناحیه مربوط به این خانواده بوده است افراد این خاندان تا آخرین سالهای حکومت ساسانی دارای مناصبی در دولت بوده اند، و در واقعه قادسیه از شخصی با نام “گوپان” ( به تلفظ عربی جابان ) نام برده شده است که فردی با نفوذ در دولت یزدگرد سوم بوده است.
سلام
جابان روستایی است واقع در ۷۵ کیلومتری استان تهران، مکانی است توریستی و گردشگری با هوای رتبه اول در ایران. این روستا دارای منطقه ی سبز به مساحت ۲۵۰۰۰ هکتار میباشد. روستای جابان دارای انواع میوه ها از جمله از بهترین سیب ها ( سیب مرغوب دماوند ) ، هلو، خیار، گیلاس تکدانه و آلبالوی درجه یک میباشد و انواع محصولات را به خارج کشور صادر میکند.
…
در روستای جابان رودی پرآب در طول سال جاری است و این رود به نام هفت چشمه معروف است که طولی معادل ۵ کیلومتر دارد و آب مردم روستا و باغات و چندین روستای دیگر را تامین میکند. از جمله مهمترین رودهایی که به این رود متصل است چشم شاه میباشد.
جابان دارای کوه هایی بسیار زیبا می باشد و در پشت آن دریاچه های لار و تار نهفته شده است.
جابان قبلا تخمه های خوش طعم به نام تخمه جابانی داشت که متاسفانه به تخمه ژاپنی معروف است.
از جمله منبع درآمد مردم جابان گردو میباشد که به کشورهای دیگر نیز صادر میشود.
این روستا در زمان قدیم منطقه ی سکونت کردهای تبعیدی یا کرد کرمانج و هخامنشیان بوده است.
مردم جابان در حال حاضر به زبان شیرین کرد فارسی یا کرمانج صحبت می کنند.
از قدیم در میان کردها طایفه بزرگی وجود داشته است که در تاریخ به نامهای مختلفی مثل جابان، کابان، گاوان، گوپان ، جاوان، جاو، از آنها نام برده شده است.
این اصطلاحات در کتب تاریخی قدیم مثل تاریخ ابن اثیر ـ عماد اصفهانی، سفرنامه ابن بطوطه ـ مروج الذهب مسعودی ـ قاموس المحیط فیروزآبادی ـ تاریخ امین زکی بگ و… آمده است. در تاریخ مشخص می شود که در میان اصحاب رسول خدا فردی بوده است به نام جابان الکُردی که پسرش ابو بصیر نیز از یاران رسول خدا بوده است.
گوپان از دو بخش ( گو:یل و پهلوان ) و ( پان: پرورنده ) تشکیل شده و لقب یکی از خانواده های پارس بوده و گوپانان ناحیه مربوط به این خانواده بوده است افراد این خاندان تا آخرین سالهای حکومت ساسانی دارای مناصبی در دولت بوده اند، و در واقعه قادسیه از شخصی با نام “گوپان” ( به تلفظ عربی جابان ) نام برده شده است که فردی با نفوذ در دولت یزدگرد سوم بوده است.
ایل لر ممسنی در استان فارس و کهگیلویه
. سیستان ساکن است
طایفه ممبینی یکی از طوایف لر بختیاری است
کرد نام قوم نیست شیوه ی زندگی کردن است
کرد::رمه گردان
کردین لباس چوپانان قوم لر
ایل سورانی حاکم بر کردستان عراق و ساکن در سوریه
تمام اقوام لر آریای
را کرد می خواند
این در حالی است
که
ایل سورانی خود از قوم آشور است نه
آریایی
آشوران::آسوران. سورستان.
آشوریه::آسوریه، سوریه
. سیستان ساکن است
طایفه ممبینی یکی از طوایف لر بختیاری است
کرد نام قوم نیست شیوه ی زندگی کردن است
کرد::رمه گردان
کردین لباس چوپانان قوم لر
ایل سورانی حاکم بر کردستان عراق و ساکن در سوریه
تمام اقوام لر آریای
را کرد می خواند
این در حالی است
که
ایل سورانی خود از قوم آشور است نه
آریایی
آشوران::آسوران. سورستان.
آشوریه::آسوریه، سوریه
طایفه ممبینی ایل چهارلنگ لربختیاری
ساکن در
رامهرمز. باغملک. ایذه. اهواز. مسجدسلیمان
ساکن در
رامهرمز. باغملک. ایذه. اهواز. مسجدسلیمان
ایل لر ممسنی
از نژاد آریایی و سکایی است و هیچگونه
ارتباطی با کردهای سورانی *قوم آشور. آشورانی* که تمام طوایف قوم بزرگ
و اصیل لر را
کرد می خواند ندارد
( منطقه آشور در شمال عراق و جنوب ترکیه
و کشور سوریه )
آشوریه ::آسوریه
در زمان هخامنشیان آشور فتح شد و زبان
پارسی به آنجا راه یافت
واقعا جای تآسف است شما
به دنبال چه می گردید؟؟؟ کردستان آشوری عراق . .
زنده باد قوم لر آریایی
زنده باد ایران بزرگ
از نژاد آریایی و سکایی است و هیچگونه
ارتباطی با کردهای سورانی *قوم آشور. آشورانی* که تمام طوایف قوم بزرگ
و اصیل لر را
کرد می خواند ندارد
( منطقه آشور در شمال عراق و جنوب ترکیه
و کشور سوریه )
آشوریه ::آسوریه
در زمان هخامنشیان آشور فتح شد و زبان
پارسی به آنجا راه یافت
واقعا جای تآسف است شما
به دنبال چه می گردید؟؟؟ کردستان آشوری عراق . .
زنده باد قوم لر آریایی
زنده باد ایران بزرگ
طایفه ممبینی ایل چهارلنگ لربختیاری
***
سورن سردار آریایی
ایل بزرگ لر ممسنی
:::
ایل سورانی *قوم آشور. آشورانی. آسورانی . آسوریه. آشوریه )
ساکن کردستان عراق. ترکیه. سوریه
زبان قوم آشور،
زبان پارسی نبود و از نژاد آریایی نبودند . .
***
سورن سردار آریایی
ایل بزرگ لر ممسنی
:::
ایل سورانی *قوم آشور. آشورانی. آسورانی . آسوریه. آشوریه )
ساکن کردستان عراق. ترکیه. سوریه
زبان قوم آشور،
زبان پارسی نبود و از نژاد آریایی نبودند . .
طایفه مکوندی از ایل بزرگ لر بختیاری
چرا دورغ می نویسید
کرد نام قوم نیست
معنی
کرد::رمه گردان
کردین::لباس چوپانان قوم لر
زورتون به ایل لر لک نرسیده . حالا
نوبت ایل لر ممسنی است
ببخشید اهل کدام شهری؟؟سلیمانیه عراق
زنده باد قوم لر
زنده باد ایران بزرگ
چرا دورغ می نویسید
کرد نام قوم نیست
معنی
کرد::رمه گردان
کردین::لباس چوپانان قوم لر
زورتون به ایل لر لک نرسیده . حالا
نوبت ایل لر ممسنی است
ببخشید اهل کدام شهری؟؟سلیمانیه عراق
زنده باد قوم لر
زنده باد ایران بزرگ
طایفه ممبینی ایل چهارلنگ لربختیاری
شهرک فرمانده سپاه فارس از
ایل لر ممسنی
جنگ با اعراب
نیمی از طایفه شهرکی لر ممسنی به
سیستان کوچ داده شد
تیره ی از این طایفه به کرمانشاه کوچ داده شد
طایفه سنجابی لر ممسنی از شیراز
به کرمانشاه کوچ داده شد
طایفه زنگنه لر بختیاری در کرمانشاه
طایفه بالاوند لر بختیاری کرمانشاه
طایفه احمدوند شیرازی لر
طایفه گوران از ایل حسنکیفا لر بختیاری
طایفه شوهان از ایل حسنکیفا لر بختیاری
طایفه ملکشاهی لر
ایل کرمانج لر بختیاری
ایل کی لر*کلهر*
ایل لر فیلی
طایفه اورامی لر بختیاری
. . . .
. .
. .
خاک کرمانشاه در وسط سرزمین قوم لر قرار داشت ولی امروز؟؟؟
لر اصیل ترین قوم آریایی
زنده باد لر
زنده باد ایران بزرگ
شهرک فرمانده سپاه فارس از
ایل لر ممسنی
جنگ با اعراب
نیمی از طایفه شهرکی لر ممسنی به
سیستان کوچ داده شد
تیره ی از این طایفه به کرمانشاه کوچ داده شد
طایفه سنجابی لر ممسنی از شیراز
به کرمانشاه کوچ داده شد
طایفه زنگنه لر بختیاری در کرمانشاه
طایفه بالاوند لر بختیاری کرمانشاه
طایفه احمدوند شیرازی لر
طایفه گوران از ایل حسنکیفا لر بختیاری
طایفه شوهان از ایل حسنکیفا لر بختیاری
طایفه ملکشاهی لر
ایل کرمانج لر بختیاری
ایل کی لر*کلهر*
ایل لر فیلی
طایفه اورامی لر بختیاری
. . . .
. .
. .
خاک کرمانشاه در وسط سرزمین قوم لر قرار داشت ولی امروز؟؟؟
لر اصیل ترین قوم آریایی
زنده باد لر
زنده باد ایران بزرگ
هیچکدام از اینها کرد به معنای قوم کرد نیستند. . . از شبانکاره گفتی که عشایر پارس هستند و در ضمن مادر ارتخشیر ( اردشیر پاپکان ) شبانکاره بود و پدرش هم از مناطق جاوید ممسنی بودند که آنجا حاکم بودند در استخر هم حاکم بودند در دراسپید جاوید با کشتن گوچهر بازرنگی که کاخی سپید داشت و از دیگر حاکمان استخر بود، ساسانیان را تشکیل دادند. بازماندگان آنها پس از سقوط ساسانی چون مهرگان و گیلویه حاکمان جاوید بودند که گیلویه حاکم مماسن بزرگ شد و همچنان قدرت آن گسترده تر. . . گیلومر جاوید ( گلیله ) که سرحد تیره سالاری جاوید هست و استان کهگیلویه به نام گیلویه ساسانیست. بازرنگیان هم در کهگیلویه بودند و پارس هستند. در کجای تاریخ نوشته که ساسانیان کردی حرف می زدند؟؟؟ ۷ زبان در روزگار ساسانی در ایران رایج بود هیچکدام کردی نبودند به جز در آسورستان ( آشور ) که سرزمین کردان بود. مازیار در شمال هم از خاندان ساسانی بود و پاپک خرمدین هم از طرف پدری لر پهلوی ( فیلی ) بود و از طرف مادری اردبیلی. آستیاژ هم ماد یعنی لرستان و همدان بود. من نمیدانم چرا هرکس را که کرد می نامید در سرزمین لرها بودند و در این سرزمین ها حکومت تشکیل دادند پس چرا هیچکدام در آسورستان حکومتی تشکیل ندادند؟؟؟ در جامعه ایلی امکان نداره کسی از آن ایل نباشه و دیگر طوایف ایل از آن حمایت کنند مگه میشه یک امپراتوری ایجاد کنی در بین طوایفی که به آنها تعلق نداشته باشه؟؟؟ هیچ لری هیچ غیر لری را برای تشکیل حکومت هرگز یاری نکرده. اینا اگه کرد بودند در سرزمین کردان حکومت تشکیل می دادند چه نیازی بود به پارس بیان جایی که بومی نباشند. ؟؟
طایفه ممبینی از ایل چهارلنگ لربختیاری
ساکن در خوزستان
ایل لر ممسنی در فارس زندگی می کند
طایفه شبانکاره به زبان لری تکلم می کند
عالیجنابان
رضا و آریا صاف و پوست کنده بگوئید
شما واقعا اهل ایران هستید ؟
یا عراق
کرد نام قوم نیست
معنی
کرد::رمه گردان
کردین::نام لباس نمدی چوپانان قوم لر
زمان اتابکان لر کوچک
خاک کرمانشاه در وسط سرزمین لر قرار داشت و تمام ایلات آن از نژاد قوم لر هستند
حکومت اتابکان لر کوچک بیش از 400 سال
طول کشید
لرستان پیشکوه
لرستان پشتکوه *ایلام*
کرمانشاه
همدان
تشمال کریم خان زند لر
تشمال ::رئیس ایلات لر
ایل لر لک
زنده باد لر آریایی
زنده باد ایران بزرگ
ساکن در خوزستان
ایل لر ممسنی در فارس زندگی می کند
طایفه شبانکاره به زبان لری تکلم می کند
عالیجنابان
رضا و آریا صاف و پوست کنده بگوئید
شما واقعا اهل ایران هستید ؟
یا عراق
کرد نام قوم نیست
معنی
کرد::رمه گردان
کردین::نام لباس نمدی چوپانان قوم لر
زمان اتابکان لر کوچک
خاک کرمانشاه در وسط سرزمین لر قرار داشت و تمام ایلات آن از نژاد قوم لر هستند
حکومت اتابکان لر کوچک بیش از 400 سال
طول کشید
لرستان پیشکوه
لرستان پشتکوه *ایلام*
کرمانشاه
همدان
تشمال کریم خان زند لر
تشمال ::رئیس ایلات لر
ایل لر لک
زنده باد لر آریایی
زنده باد ایران بزرگ
آقای ممبینی من از جاوید ممسنی هستم و هر آنچه هم نوشته ام در اثبات قول لر بوده و تاریخ مماسن ها را نوشتم و اینکه هیچ ارتباطی به کرد نداره که شما به نظر می رسه آنچه نوشته ام نخوانده اید و شما عالیجناب بر چه اساسی من را اهل عراق معرفی می کنید میشه یه توضیحی بدین که روشن بشه؟؟
طایفه ممبینی لربختیاری
ایل سنجابی لر ممسنی
***
جد سلسله صفوی از سادات بوده و از
قوم بزرگ عرب است
آیا قوم کرد سورانی عرب است یا از قوم
آشور؟؟!!
کرد::رمه گردان. نام قوم نیست . شیوه زندگی
کردین::لباس نمدی چوپانان قوم لر آریایی
***
زنده باد لر آریایی
زنده و پاینده باد ایران بزرگ
ایل سنجابی لر ممسنی
***
جد سلسله صفوی از سادات بوده و از
قوم بزرگ عرب است
آیا قوم کرد سورانی عرب است یا از قوم
آشور؟؟!!
کرد::رمه گردان. نام قوم نیست . شیوه زندگی
کردین::لباس نمدی چوپانان قوم لر آریایی
***
زنده باد لر آریایی
زنده و پاینده باد ایران بزرگ
طایفه ممبینی از ایل چهارلنگ لربختیاری
***
ایل لر ممسنی
***
ایل حسنکیفا از ایل لر بختیاری
*حسنکی *
شامل طوایف *13 طایفه *
شوهان
آسترکی
کشکی
کردلی بزرگ
کردلی کوچک
جلکی
رشان*رشن*
محلبی
شقاقی *شاقی. شکاکی*
بجنوی*بجنوردی *
.
.
.
***
طایفه شبانکاره جدا شده
از طایفه گوران لر
**
طایفه آسترکی بختیاری
طایفه کشکی بختیاری
طایفه شاکی بختیاری *شاقی. شقاقی *
شهر جلکان بختیاری *جلکی*
حسن کیف مازندران
کلار دشت مازندران
شهر حسن کیف ترکیه
****
طایفه حسنکیفا بختیاری *حسنکی. استکی. اسنکی*
شامل تیره های
جافر *زافر. زفر*
کلوری
حیدری
کاید
کلار
گوران*گهوران. کی وران*
***
طایفه گوران
طایفه زافرانلو *زفرانلو*
***
ایل لر ممسنی
***
ایل حسنکیفا از ایل لر بختیاری
*حسنکی *
شامل طوایف *13 طایفه *
شوهان
آسترکی
کشکی
کردلی بزرگ
کردلی کوچک
جلکی
رشان*رشن*
محلبی
شقاقی *شاقی. شکاکی*
بجنوی*بجنوردی *
.
.
.
***
طایفه شبانکاره جدا شده
از طایفه گوران لر
**
طایفه آسترکی بختیاری
طایفه کشکی بختیاری
طایفه شاکی بختیاری *شاقی. شقاقی *
شهر جلکان بختیاری *جلکی*
حسن کیف مازندران
کلار دشت مازندران
شهر حسن کیف ترکیه
****
طایفه حسنکیفا بختیاری *حسنکی. استکی. اسنکی*
شامل تیره های
جافر *زافر. زفر*
کلوری
حیدری
کاید
کلار
گوران*گهوران. کی وران*
***
طایفه گوران
طایفه زافرانلو *زفرانلو*
نادرشاه افشار *اوشار*از طایفه اوشار*اوشر*
ایل گندلزی*کندل زی. کنرسی. کیانرسی*چهارلنگ لر بختیاری
ساکن در خوزستان شهر شوشتر و شهر
دورک بود
تیره های از ایل کیانرسی زمان صفوی به
همدان و بعد به ارومیه کوچ داده شدند
بعدا تعدادی از آنها به خراسان کوچ داده شد شهر دستگرد
تاریخ دان ها به خاطر کوچ طایفه اوشار از ارومیه به خراسان
آنها را از طوایف ترک آغوز می نامند
ولی طایفه اوشار از ایل لر بختیاری است
معنی
کلمه لر بختیاری اوشار::آ بشار
اوشر::آبی که از کوه شره می کند
ترک ها نام ایل گندلزی را
به صورت گندزلو تلفظ کردند
معنی گندل در زبان لری بختیاری ::
گیاهی بدبو که در مناطق لرنشین خوزستان. کهگیلویه. جنوب لرستان می روید و برای رنگرزی استفاده می شود
معنی گندلزی*کیانرسی*:طوبایی که در
منطقه رشد گندل زندگی می کنند
زی::زندگی کردن
( ( حتی ترک ها و کردها نیز معنی نام اوشار را
نمی دانند؟؟!!جالب نه ) )
اوشار کلمه ایی لری به آبشار
در کهگیلویه. شوشتر. لرستان
آبشارهای*اوشار* زیادی وجود دارد
طایفه گندلی ایل دورکی لر بختیاری
طایفه گندلی وند ایل عالی جمالی لر بختیاری
محل سکونت ایل گندلزی شهر دورک
جمعیت ایل لر کیانرسی بختیاری بیش
از یک میلیون نفر است
ولی جمعیت ایل لر افشار در کشور 300 هزار
نفر است
ایل اوشار از ایل بزرگ کیانرسی لر بختیاری
ایل لر کرمانج ( کرمنجی. کرمنجزی )
به معنی اسم های افشار. گندزلو. کرمانج. منجزی
رجوع کنید
تاریخ واقعی قوم بزرگ لر
زنده با قوم لر
زنده باد ایران بزرگ
ایل گندلزی*کندل زی. کنرسی. کیانرسی*چهارلنگ لر بختیاری
ساکن در خوزستان شهر شوشتر و شهر
دورک بود
تیره های از ایل کیانرسی زمان صفوی به
همدان و بعد به ارومیه کوچ داده شدند
بعدا تعدادی از آنها به خراسان کوچ داده شد شهر دستگرد
تاریخ دان ها به خاطر کوچ طایفه اوشار از ارومیه به خراسان
آنها را از طوایف ترک آغوز می نامند
ولی طایفه اوشار از ایل لر بختیاری است
معنی
کلمه لر بختیاری اوشار::آ بشار
اوشر::آبی که از کوه شره می کند
ترک ها نام ایل گندلزی را
به صورت گندزلو تلفظ کردند
معنی گندل در زبان لری بختیاری ::
گیاهی بدبو که در مناطق لرنشین خوزستان. کهگیلویه. جنوب لرستان می روید و برای رنگرزی استفاده می شود
معنی گندلزی*کیانرسی*:طوبایی که در
منطقه رشد گندل زندگی می کنند
زی::زندگی کردن
( ( حتی ترک ها و کردها نیز معنی نام اوشار را
نمی دانند؟؟!!جالب نه ) )
اوشار کلمه ایی لری به آبشار
در کهگیلویه. شوشتر. لرستان
آبشارهای*اوشار* زیادی وجود دارد
طایفه گندلی ایل دورکی لر بختیاری
طایفه گندلی وند ایل عالی جمالی لر بختیاری
محل سکونت ایل گندلزی شهر دورک
جمعیت ایل لر کیانرسی بختیاری بیش
از یک میلیون نفر است
ولی جمعیت ایل لر افشار در کشور 300 هزار
نفر است
ایل اوشار از ایل بزرگ کیانرسی لر بختیاری
ایل لر کرمانج ( کرمنجی. کرمنجزی )
به معنی اسم های افشار. گندزلو. کرمانج. منجزی
رجوع کنید
تاریخ واقعی قوم بزرگ لر
زنده با قوم لر
زنده باد ایران بزرگ
قوم مماسن ( ممسنی ) ، ایل جاوید یا جاوی ، طایفه ممبینی ( مبین بیگی )
سلام
2337 سال پیش اسکندر مقدونی با ایل ممسنی جنگید ونام ممسنی از آن زمان ، وارد تاریخ جهان گردید. 1569 سال بعد از حادثه جنگ اسکندر و ایل مماسن، که کورتیوس روفوس بر اساس تواریخ پیشین ، شرح آن را در سده ی اول میلادی نوشته است ، حمدالله مستوفی که تاریخ گزیده را در سال 730 ه. ق ( 1330م ) نوشت، از ایل مماسنی نام می برد که همراه با 26 طایفه دیگر لر ( کرد ) از جبل السماق شام ( کردستان سوریه، شمال غربی شهر حلب ) در نزدیکی دریای مدیترانه به لرستان کوچ کردند. این رویداد در اوایل سده ی ششم هجری در زمان اتابک هزار اسپ دومین اتابک سلسله اتابکان لر بزرگ رخ داد. طایفه فضلوی که اتابکان لر بزرگ ریاست آن را عهده دار بودند ، در اوایل قرن پنجم هجری از کردستان سوریه به شولستان ( ممسنی ) آمدند و توانستند حکومت لر بزرگ را با مرکزیت ایذه ( مال امیر ) بر پا کنند. مهاجرت ایلات لراز جمله ممسنی از سوریه به ایران ، در بررسی خاستگاه قوم لر و هویت تاریخی آن که باعث ارائه نظریات مختلفی بوسیله قوم شناسان شده ، موضوعی بس مهم است . استقرار ایل ممسنی در روزگار هخامنشی در کنار رود سیحون ، و بعدها در کنار دریای مدیترانه و اینک در کشورهای ایران ، افعانستان ، پاکستان و عراق ، از سرگذشت عجیب و غریب این ایل باستانی در طول تاریخ حکایت دارد.
سلام
2337 سال پیش اسکندر مقدونی با ایل ممسنی جنگید ونام ممسنی از آن زمان ، وارد تاریخ جهان گردید. 1569 سال بعد از حادثه جنگ اسکندر و ایل مماسن، که کورتیوس روفوس بر اساس تواریخ پیشین ، شرح آن را در سده ی اول میلادی نوشته است ، حمدالله مستوفی که تاریخ گزیده را در سال 730 ه. ق ( 1330م ) نوشت، از ایل مماسنی نام می برد که همراه با 26 طایفه دیگر لر ( کرد ) از جبل السماق شام ( کردستان سوریه، شمال غربی شهر حلب ) در نزدیکی دریای مدیترانه به لرستان کوچ کردند. این رویداد در اوایل سده ی ششم هجری در زمان اتابک هزار اسپ دومین اتابک سلسله اتابکان لر بزرگ رخ داد. طایفه فضلوی که اتابکان لر بزرگ ریاست آن را عهده دار بودند ، در اوایل قرن پنجم هجری از کردستان سوریه به شولستان ( ممسنی ) آمدند و توانستند حکومت لر بزرگ را با مرکزیت ایذه ( مال امیر ) بر پا کنند. مهاجرت ایلات لراز جمله ممسنی از سوریه به ایران ، در بررسی خاستگاه قوم لر و هویت تاریخی آن که باعث ارائه نظریات مختلفی بوسیله قوم شناسان شده ، موضوعی بس مهم است . استقرار ایل ممسنی در روزگار هخامنشی در کنار رود سیحون ، و بعدها در کنار دریای مدیترانه و اینک در کشورهای ایران ، افعانستان ، پاکستان و عراق ، از سرگذشت عجیب و غریب این ایل باستانی در طول تاریخ حکایت دارد.
قوم مماسن ( ممسنی ) ، ایل جاوید یا جاوی ، طایفه ممبینی ( مبین بیگی ) از نسل بهرام گور ساسانی
سلام
( مماسن ) بزرگ ایلی پارس تبار و ایرانی یکی از نیرومندترین ایلات پارس در روزگار هخامنشیان اشکانیان و ساسانیان و چه بعد از سقوط ساسانی. ایلات بویری و مردی و تیرمردانی و کائد که در این نظر نمیگنجه جزئی از ممسنی ها بودن ممسنی طایفه ای داره بنام جاوید, همان سربازان گارد جاویدان بودن همینطور واژه بویر یعنی کماندار و کمانگیر و کمان ساز و کسی که مهارت تیراندازی اون خوب هست مکوندها هم جزیی از ممسنی ها بودن خود کلمه مک یعنی نیزه و نیزه دار و وند یعنی فرزند. یکی از شاخه ها
اصلی قوم لر است
چهارده طایفه بزرگ داشت
که به مماسن چهارده چریک پارتیزان مشهور بود و در
گارد جاویدان ایران از میهن دفاع می کردند
و فقط چهار طایفه از آن در استان فارس باقی ماند, چهاربنیچه چهارده چریک ( بکش=بهکیش رستم. دشمنزیاری. جاوید ) …. جاوید نام یکی از طوایف ممسنی هست که رده هایی از آنها هم به بختیاری آمده اند از جاوندهای بختیاری گرفته تا جاویدهای اطراف شوشتر…و گروهها و طایفه های دیگری هم به خوزستان و بختیاری و کهگیلویه وارد شدند جهت نیرومند تر شدن ایلات بختیاری و کهگیلویه هنوز که هنوزه ردپاهایی از حضور ممسنی ها در بختیاری مشاهده میشود و با اسم ها و طایفه های زیادی چون شیخ و قائد و کائد و دشمن زیاری و ممسنی و ممبینی و جاوندی و جاوید و جاویدی و کیانی و غیره بر میخوریم… در کل رسم شاهنامه خوانی و غیره هم از طریق ممسنی ها به خوزستان و جاهای دیگر راه پیدا کرد. گروهی از ممسنی ها که جمعیت زیادی بودند به سیستان و بلوچستان تبعید شدند و هنوز که هنوزه پسوند ممسنی دارن گروههای زیادی هم به جنوب استان فارس و بوشهر تبعید شدند از جمله طایفه قائدان ممسنی با کائدان ممسنی به بوشهر و تنگستان و فراشبند و فیروزآباد و غیره رفتند ریس علی دلواری از طایفه قائدان ممسنی بود حتی نام فامیلی ممسنی داشت که به رئس علی دلواری تغییر دادند. برخی طوایفم ممسنی شامل:ممسنی، ممبینی و مکوندی و سنجابی هم به خوزستان و لرستان رفتند…. گیلویه نام یکی از نوادگان ساسان بود که بعد سقوط ساسانی بر مماسن بزرگ حاکم بود…امروزه به نامش کوه گیلویه میگویند… از ۲۳ شهر هخامنشی ۱۳ شهر در مماسن بزرگ بود که ۳ کاخ بزرگ امروزه کشف شده…لیدوما یکی از آنهاست.
سلام
( مماسن ) بزرگ ایلی پارس تبار و ایرانی یکی از نیرومندترین ایلات پارس در روزگار هخامنشیان اشکانیان و ساسانیان و چه بعد از سقوط ساسانی. ایلات بویری و مردی و تیرمردانی و کائد که در این نظر نمیگنجه جزئی از ممسنی ها بودن ممسنی طایفه ای داره بنام جاوید, همان سربازان گارد جاویدان بودن همینطور واژه بویر یعنی کماندار و کمانگیر و کمان ساز و کسی که مهارت تیراندازی اون خوب هست مکوندها هم جزیی از ممسنی ها بودن خود کلمه مک یعنی نیزه و نیزه دار و وند یعنی فرزند. یکی از شاخه ها
اصلی قوم لر است
چهارده طایفه بزرگ داشت
که به مماسن چهارده چریک پارتیزان مشهور بود و در
گارد جاویدان ایران از میهن دفاع می کردند
و فقط چهار طایفه از آن در استان فارس باقی ماند, چهاربنیچه چهارده چریک ( بکش=بهکیش رستم. دشمنزیاری. جاوید ) …. جاوید نام یکی از طوایف ممسنی هست که رده هایی از آنها هم به بختیاری آمده اند از جاوندهای بختیاری گرفته تا جاویدهای اطراف شوشتر…و گروهها و طایفه های دیگری هم به خوزستان و بختیاری و کهگیلویه وارد شدند جهت نیرومند تر شدن ایلات بختیاری و کهگیلویه هنوز که هنوزه ردپاهایی از حضور ممسنی ها در بختیاری مشاهده میشود و با اسم ها و طایفه های زیادی چون شیخ و قائد و کائد و دشمن زیاری و ممسنی و ممبینی و جاوندی و جاوید و جاویدی و کیانی و غیره بر میخوریم… در کل رسم شاهنامه خوانی و غیره هم از طریق ممسنی ها به خوزستان و جاهای دیگر راه پیدا کرد. گروهی از ممسنی ها که جمعیت زیادی بودند به سیستان و بلوچستان تبعید شدند و هنوز که هنوزه پسوند ممسنی دارن گروههای زیادی هم به جنوب استان فارس و بوشهر تبعید شدند از جمله طایفه قائدان ممسنی با کائدان ممسنی به بوشهر و تنگستان و فراشبند و فیروزآباد و غیره رفتند ریس علی دلواری از طایفه قائدان ممسنی بود حتی نام فامیلی ممسنی داشت که به رئس علی دلواری تغییر دادند. برخی طوایفم ممسنی شامل:ممسنی، ممبینی و مکوندی و سنجابی هم به خوزستان و لرستان رفتند…. گیلویه نام یکی از نوادگان ساسان بود که بعد سقوط ساسانی بر مماسن بزرگ حاکم بود…امروزه به نامش کوه گیلویه میگویند… از ۲۳ شهر هخامنشی ۱۳ شهر در مماسن بزرگ بود که ۳ کاخ بزرگ امروزه کشف شده…لیدوما یکی از آنهاست.
قوم مماسن ( ممسنی ) ، ایل جاوی یا جاوید ، طایفه ممبینی
سلام
دیرینه ترین مادها کاردوها هستند که دو هزار سال پیشتر و در دامنه های زاگرس و میان رودان و جنوب خاوری آسیای صغیر سکونت پیدا کرده بودند . با گذشت زمان گروه های دیگری آمدند و به آنان ملحق شده در اثر آمیز گاری و ازدواج ، قوم بزرگ کاردو را در آن سرزمین تشکیل دادند . گروه های دیگری از ماد پس از آنها به سوی خراسان و جنوب بلخ کوچ کردند . مادها افزون بر زاگرس و میان رودان و آسیای صغیر ، همراه پارس ها در سرزمین جدید به هر سو رفته در دامنه های البرز و در سراسر ایران نیز مستقر شده اند .
از آغاز تشکیل دولتهای ایرانی چه مادها ، چه هخامنشیان و سپس اشکانیان و ساسانیان برای همیشه در سراسر تاریخ و بعد از اسلام هم ، کردان را به خاطر جنگجویی و سوار کار بودن همراه لشکرکشی های شاهان هر زمان ، ازسویی به سویی دیگر برای دفاع از مرزهای ایران گسیل نموده و در محل های تازه مقیم می گشتند .
پژوهشگران آلمانی مهاجرت بسیاری از طوایف را از پارس به سرزمین ماد چنین نوشته اند :
در قرن پنجم پیش از میلاد به علت لشکرکشی های شاهان هخامنشی به آسیای باختری ، بسیاری از طوایف صحرا نشین جنگجو از پارس و خاور ایران به بخش های باختری کوچانده شده اند . و این نقل و انتقال در تمام ادوار ایران باستان ادامه داشته است . از آن جمله از قوم بزرگ سیرتی ، نخستین طایفه هایی که به سوی باختر انتقال داده شدند ، قبایلی بودند به نام آزاکارتیا که نخست در خاور فارس سکنا داشتند که توسط ” هوخشتره ” ( سیاکسار ) پادشاه ماد در دوره ی سلطنت آشوربه سرزمین ماد گسیل شدند که ” هوخشتره ” به یاری آنان دولت آشور را منقرض کرد و نینوا را تصرف نمود . همین قوم آزاکاریتا در دوره ی کورش بزرگ در سده های پنجم و ششم پیش از میلاد به نواحی مرتفع یعنی اربیل قدیم کوچ کردند .
داریوش بعضی از سران قوم آزاکارتیا را به پایتخت خود آورد که در نقش های سنگ برجسته بیستون قیافه و هیکل امیر آن قوم با لباس و هیات کردهای امروزی دیده می شود .
ـ پراکندگی کردان در گستره ی ایران :
مهاجرت اقوام ایرانی کرد از خاور به باختر تدریجی بوده و این اقوام پس از مدتی جدایی از یکدیگر باز درکوهستان های زاگرس و سواحل دجله به هم رسیده اند و چون در نژاد و اخلاق و آداب ایرانی متحد بودند آمیزش و اختلاط آنها با یکدیگر به سهولت انجام پذیرفت و رفته رفته کلمه ” کردو ” که نام نخستین طایفه مهاجر ایرانی یا نام کوهستان های باختر بود به تمامی قبایل ساکن آنجا اطلاق شد . ( 3 )
در فارس که گاهواره ساسانیان است از روزگاران کهن ، تیره های گوناگون آریایی نژاد می زیسته اند که کردها هم یکی از آنان بوده اند . استرابون جغرافی نگار نامدار یونان باستان از 5 گروه از مردم پارس نام می برد و می گوید : ” گروه های گوناگون که در پارس می زیستند ” پاتیشخوار ” ، “هخامنشی ها “، ” مجوس ها “، “کورتی ها” و ” مردها ” می باشند که سه گروه آخری ماد و کرد هستند . ” ( 4 )
سلام
دیرینه ترین مادها کاردوها هستند که دو هزار سال پیشتر و در دامنه های زاگرس و میان رودان و جنوب خاوری آسیای صغیر سکونت پیدا کرده بودند . با گذشت زمان گروه های دیگری آمدند و به آنان ملحق شده در اثر آمیز گاری و ازدواج ، قوم بزرگ کاردو را در آن سرزمین تشکیل دادند . گروه های دیگری از ماد پس از آنها به سوی خراسان و جنوب بلخ کوچ کردند . مادها افزون بر زاگرس و میان رودان و آسیای صغیر ، همراه پارس ها در سرزمین جدید به هر سو رفته در دامنه های البرز و در سراسر ایران نیز مستقر شده اند .
از آغاز تشکیل دولتهای ایرانی چه مادها ، چه هخامنشیان و سپس اشکانیان و ساسانیان برای همیشه در سراسر تاریخ و بعد از اسلام هم ، کردان را به خاطر جنگجویی و سوار کار بودن همراه لشکرکشی های شاهان هر زمان ، ازسویی به سویی دیگر برای دفاع از مرزهای ایران گسیل نموده و در محل های تازه مقیم می گشتند .
پژوهشگران آلمانی مهاجرت بسیاری از طوایف را از پارس به سرزمین ماد چنین نوشته اند :
در قرن پنجم پیش از میلاد به علت لشکرکشی های شاهان هخامنشی به آسیای باختری ، بسیاری از طوایف صحرا نشین جنگجو از پارس و خاور ایران به بخش های باختری کوچانده شده اند . و این نقل و انتقال در تمام ادوار ایران باستان ادامه داشته است . از آن جمله از قوم بزرگ سیرتی ، نخستین طایفه هایی که به سوی باختر انتقال داده شدند ، قبایلی بودند به نام آزاکارتیا که نخست در خاور فارس سکنا داشتند که توسط ” هوخشتره ” ( سیاکسار ) پادشاه ماد در دوره ی سلطنت آشوربه سرزمین ماد گسیل شدند که ” هوخشتره ” به یاری آنان دولت آشور را منقرض کرد و نینوا را تصرف نمود . همین قوم آزاکاریتا در دوره ی کورش بزرگ در سده های پنجم و ششم پیش از میلاد به نواحی مرتفع یعنی اربیل قدیم کوچ کردند .
داریوش بعضی از سران قوم آزاکارتیا را به پایتخت خود آورد که در نقش های سنگ برجسته بیستون قیافه و هیکل امیر آن قوم با لباس و هیات کردهای امروزی دیده می شود .
ـ پراکندگی کردان در گستره ی ایران :
مهاجرت اقوام ایرانی کرد از خاور به باختر تدریجی بوده و این اقوام پس از مدتی جدایی از یکدیگر باز درکوهستان های زاگرس و سواحل دجله به هم رسیده اند و چون در نژاد و اخلاق و آداب ایرانی متحد بودند آمیزش و اختلاط آنها با یکدیگر به سهولت انجام پذیرفت و رفته رفته کلمه ” کردو ” که نام نخستین طایفه مهاجر ایرانی یا نام کوهستان های باختر بود به تمامی قبایل ساکن آنجا اطلاق شد . ( 3 )
در فارس که گاهواره ساسانیان است از روزگاران کهن ، تیره های گوناگون آریایی نژاد می زیسته اند که کردها هم یکی از آنان بوده اند . استرابون جغرافی نگار نامدار یونان باستان از 5 گروه از مردم پارس نام می برد و می گوید : ” گروه های گوناگون که در پارس می زیستند ” پاتیشخوار ” ، “هخامنشی ها “، ” مجوس ها “، “کورتی ها” و ” مردها ” می باشند که سه گروه آخری ماد و کرد هستند . ” ( 4 )
در تاریخ نقل شده در هنگام تدارک حمله داریوش شاه به مصر و اتراق وی در منزلگاه کورا ( کِیرا ) جهت سربازگیری و افزودن سربازان کورایی به ارتش پارس به مدت ۱ شب در این منزلگاه سکونت نموده و همان شب توسط بزرگ خانواده مهران تعداد ۴۰۰ رأس گاو جهت پذیرایی از سربازان عازم جنگ سر بریده شده است و پس از پیوستن سربازان به سپاه این منطقه را ترک نموده است.
کورا ( کِیرا ) نامی آشنا در لوحه های گلی و یکی از ایستگاه های چاپار پارس و تا امروز هم مرکز جاوید له ( لل ه ) خوانده می شود. دهستانی در جاوید ممسنی که ما آن را امروزه مهرنگان ( مهرنجان ) جاوید می نامیم و هنوز نام محله قدیمی آن کِیرا ( کورا ) می باشد. خاستگاه کورایی های سیستان را که ۷۰۰ سال پیش به سیستان و بلوچستان مهاجرت کردند از کورای جاوید می دانند. کورا احتمالا به یاد مهرنگان ساسانی که پیش از گیلویه حاکم جاوید بود مهرنگان نامیده می شود. سرزمینی که ما امروزه مماسن ( ممسنی ) می نامیم و البته در گستره کمی بزرگ تر در لوحه های گلی کشف شده در تخت جمشید بخش شرقی انشان می باشد و پارس نامیده می شد و ۱۲ طایفه مشهور پارسی در این سرزمین ساکن بود. . . ممسنی زادگاه هخامنشیان و خاستگاه ساسانیان می باشد، ساسانیان از خاندان داریوش ۳ بودند.
در دوره ننگین قاجار کمهر، کاکان، کامفیروز، شول، سنکر، دشت ارژن، کهمره، سیاخ دارنگون، دشت ملیان ( بیضا ) ، اسپیدان، حومه کازرون، حومه گچساران از مماسن جدا شد و در برخی از این نواحی ترکان ازبک قشقایی اسکان داده شدند.
کورا ( کِیرا ) نامی آشنا در لوحه های گلی و یکی از ایستگاه های چاپار پارس و تا امروز هم مرکز جاوید له ( لل ه ) خوانده می شود. دهستانی در جاوید ممسنی که ما آن را امروزه مهرنگان ( مهرنجان ) جاوید می نامیم و هنوز نام محله قدیمی آن کِیرا ( کورا ) می باشد. خاستگاه کورایی های سیستان را که ۷۰۰ سال پیش به سیستان و بلوچستان مهاجرت کردند از کورای جاوید می دانند. کورا احتمالا به یاد مهرنگان ساسانی که پیش از گیلویه حاکم جاوید بود مهرنگان نامیده می شود. سرزمینی که ما امروزه مماسن ( ممسنی ) می نامیم و البته در گستره کمی بزرگ تر در لوحه های گلی کشف شده در تخت جمشید بخش شرقی انشان می باشد و پارس نامیده می شد و ۱۲ طایفه مشهور پارسی در این سرزمین ساکن بود. . . ممسنی زادگاه هخامنشیان و خاستگاه ساسانیان می باشد، ساسانیان از خاندان داریوش ۳ بودند.
در دوره ننگین قاجار کمهر، کاکان، کامفیروز، شول، سنکر، دشت ارژن، کهمره، سیاخ دارنگون، دشت ملیان ( بیضا ) ، اسپیدان، حومه کازرون، حومه گچساران از مماسن جدا شد و در برخی از این نواحی ترکان ازبک قشقایی اسکان داده شدند.
قوم مماسن ( ممسنی ) ، ایل جاوی ( جاوید ) ، طایفه ممبینی ( مبین بیگی )
سلام
مورخ یونانی که به نبرد ممسنی ها با اسکندر اشاره کرده است, کورتیوس روفوس مولف تاریخ اسکندر است. در متن بالا به هرودت مورخ یونانی اشاره شده که هرودت قبل از اسکندر بوده است. به نوشته استرابو مورخ رومی سه طایفه هخامنشی به نامهای :مردی, کرتی ( کردی ) و مکه ( مکا ) در استان فارس در حدود ممسنی فعلی زندگی می کرده اند. علاوه بر مک وند که منسوب به طایفه مکه هخامنشی است, طوایف دیگر ممسنی به نام مردویی, تیر مردانی, مرزیونی و دهمرده نام طایفه مردی را حفظ کرده اند. چرا در تاریخ قوم مماسن ( ممسنی ) از طایفه کرتی ( کوردی ) هیچ نامی نیست بسی جای تامل داره ، حذفش کردن هوشمندانه ؟؟؟!!!
سلام
مورخ یونانی که به نبرد ممسنی ها با اسکندر اشاره کرده است, کورتیوس روفوس مولف تاریخ اسکندر است. در متن بالا به هرودت مورخ یونانی اشاره شده که هرودت قبل از اسکندر بوده است. به نوشته استرابو مورخ رومی سه طایفه هخامنشی به نامهای :مردی, کرتی ( کردی ) و مکه ( مکا ) در استان فارس در حدود ممسنی فعلی زندگی می کرده اند. علاوه بر مک وند که منسوب به طایفه مکه هخامنشی است, طوایف دیگر ممسنی به نام مردویی, تیر مردانی, مرزیونی و دهمرده نام طایفه مردی را حفظ کرده اند. چرا در تاریخ قوم مماسن ( ممسنی ) از طایفه کرتی ( کوردی ) هیچ نامی نیست بسی جای تامل داره ، حذفش کردن هوشمندانه ؟؟؟!!!
کلمات دیگر: