(صفت ) ۱- منسوب به هاشم (مطلقا ). ۲- منسوب به هاشم بن عبد مناف پدر عبدالمطلب وجدعبدالله .یا پیغمبرهاشمی . محمدصلی الله علیه و آله بن عبدالله : ( زجنی سخن گفت و از آدمی زگفتار پیغمبر هاشمی . ) (شا ) یاخال هاشمی . قسمی خال طبیعی سیاه و درشت بر پشت لب یا کنار دهان . یا ۳- (اسم ) قسمی حلوا : (( و اغلب حلواهائ نیکو چون هاشمی و صابونی و لوزینه و ابها و طبیخهای نافع هم خلفائ بنی عباس نهادند. ) ) ۴- وزنی است معادل ۱۱۵۲٠ مثقال . یا کر هاشمی . ثلث کر معدل باشد یعنی بیست قفیز و آنرا کر هارونی و کر اهوازی نیز گویند.
هاشمی
فرهنگ فارسی
(صفت ) ۱- منسوب به هاشم (مطلقا ). ۲- منسوب به هاشم بن عبد مناف پدر عبدالمطلب وجدعبدالله .یا پیغمبرهاشمی . محمدصلی الله علیه و آله بن عبدالله : ( زجنی سخن گفت و از آدمی زگفتار پیغمبر هاشمی . ) (شا ) یاخال هاشمی . قسمی خال طبیعی سیاه و درشت بر پشت لب یا کنار دهان . یا ۳- (اسم ) قسمی حلوا : (( و اغلب حلواهائ نیکو چون هاشمی و صابونی و لوزینه و ابها و طبیخهای نافع هم خلفائ بنی عباس نهادند. ) ) ۴- وزنی است معادل ۱۱۵۲٠ مثقال . یا کر هاشمی . ثلث کر معدل باشد یعنی بیست قفیز و آنرا کر هارونی و کر اهوازی نیز گویند.
لغت نامه دهخدا
هاشمی. [ ش ِ ] ( اِخ ) نام یکی از طوایف ده گانه سکنه آمل. ( ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 61 ).
هاشمی. [ ش ِ ] ( ص نسبی ) منسوب به هاشم که جد عبداﷲ و پدر عبدالمطلب و پسر عبدمناف بود. ( الانساب سمعانی ) ( آنندراج ). کسی که از نژاد هاشم جد پیغمبر اسلام باشد. ( ناظم الاطباء ) :
می لعل پیش آورم هاشمی
ز خُمّی که هرگز نگیرد کمی .
به تازی یکی نامه پاسخ نوشت
پدیدار کرد اندر او خوب و زشت
ز جنی سخن گفت و از آدمی
ز گفتار پیغمبر هاشمی.
- رسول هاشمی ؛ پیغمبر اسلام :
گر مدیح و آفرین شاعران بودی دروغ
شعر حسان بن ثابت کی شنیدی مصطفی
بر لب و دندان آن شاعر که نامش نابغه
کی دعا کردی رسول هاشمی خیرالوری.
- کر هاشمی ؛ ثلث کر معدل باشد، یعنی بیست قفیز و آن را کر هارونی و کر اهوازی نیز گویند. ( یادداشت به خط مؤلف ).
هاشمی. [ ش ِ ] ( اِخ ) مکنی به ابومحمد. رجوع به عبدالصمدبن علی... هاشمی شود.
هاشمی. [ ش ِ ] ( اِخ ) مکنی به ابومحمد. رجوع به ابومحمد هاشمی شود.
هاشمی. [ ش ِ ] ( اِخ ) علی احمدخان. کتابی به نام مخزن الغرائب در تاریخ شعراء تألیف کرد. این کتاب یکی از مآخذ و منابع هرمان آته خاورشناس آلمانی در تألیف مقاله مفصل خود به عنوان «ادبیات جدید فارسی » که در مجله دوم کتاب «اساس فقه اللغه ایرانی »در فصل ادبیات به چاپ رسیده بوده است. ( احوال و اشعار رودکی تألیف سعید نفیسی چ 1319 ج 3 صص 878-879 ).
هاشمی. [ ش ِ ] ( اِخ ) از سادات قم و محرر محکمه شرع بود. آذر بیگدلی در ردیف شعرای قم نام وی را آورده است و می نویسد: «از سادات آن دیار و به شیوه زهد و تقوی معروف و در محکمه شرع محرر بوده.» ( آتشکده آذر چ مؤسسه نشر کتاب ص 245 ).
هاشمی . [ ش ِ ] (اِخ ) سیدمحمد ترکی برسوی . از شعرای ترک و دیوانی به ترکی دارد. و در «زبدةالاشعار» که خلاصه ٔ اشعار پانصد تن از شعرای ترک دارد بیست و نه بیت از منتخب اشعار او آمده است . (کشف الظنون ج 2 ص 819).
کیفیتی که در دل پرآتش می است
کیفیتی است از لب ساقی نه از وی است .
به ناز سرمه مکش چشم بی ترحم را
نشسته گیر به خاک سیاه مردم را.
(مجالس النفائس ص 144 و 379).
هاشمی . [ ش ِ ] (اِخ ) (شیخ ...) احمدبن ابراهیم بن مصطفی الهاشمی . در سال 1295 هَ . ق . در قاهره به دنیا آمد. وی از شاگردان محمدعبده است . و مدتها سرپرست تعلیماتی و بازرس مدارس انگلیسی «ویکتوریا» را در قاهره عهده دار بود. از تألیفات اوست : «اسلوب الحکیم فی منهج الانشاء القویم » شامل 117 مقاله ٔ کوتاه شرعی ، ادبی ، فلسفی و تاریخی . «جواهر الادب فی صناعة انشاء العرب ». «جواهرالبلاغة» در معانی و بیان و بدیع و عروض و قافیه و فنون شعر. «السعادة الابدیه فی الدیانة الاسلامیّة». «المفرد العلم فی رسم القلم ». «میزان الذهب فی صناعة شعر العرب ». مشتمل بر سه فصل در فنون شعر و عروض و قافیه . و «مختار الاحادیث النبویة». در سال 1362 هَ . ق . وفات یافت . (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1887 و اعلام زرکلی ج 1 ص 86).
هاشمی . [ ش ِ ] (اِخ ) (مولانا...) متخلص به خاموشی شاعر قرن نهم هجری . رجوع به خاموشی شود.
هاشمی . [ ش ِ ] (اِخ ) ابوالقاسم . از روات است . ابوالقاسم اسماعیل بن محمدبن الفضل الاصفهانی که از مشاهیر ائمه ٔ سنت است . از قول وی روایت دارد. رجوع به شدالازار ص 45 شود.
هاشمی . [ ش ِ ] (اِخ ) از سادات قم و محرر محکمه ٔ شرع بود. آذر بیگدلی در ردیف شعرای قم نام وی را آورده است و می نویسد: «از سادات آن دیار و به شیوه ٔ زهد و تقوی معروف و در محکمه ٔ شرع محرر بوده .» (آتشکده ٔ آذر چ مؤسسه ٔ نشر کتاب ص 245).
هاشمی . [ ش ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان اسفندقه ٔ بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت ، واقع در 105 هزارگزی جنوب ساردوئیه و 5 هزارگزی شمال راه فرعی بافت به جیرفت . سکنه ٔ آن 12 نفرند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
در بیابان عدم بودم به فکر آن دهن
شد پدید آن خط سبز و گشت خضر راه من .
(مجالس النفائس ص 14 و 189).
در لطائف نامه ترجمه ٔ محمد فخری هراتی کلمه ٔ «علی » در نام وی نیامده و با عنوان سیدهاشمی ذکر شده است .
هاشمی . [ ش ِ ] (اِخ ) عیسی بن عبداﷲبن عباس الهاشمی . از علمای دوره ٔ عباسی است . وی عم سفاح و منصور و مردی زاهد و ناسک بود و از کارها و مشاغل سلطنتی کناره گیری کرد. در مدینه به سال 83 هَ . ق . به دنیا آمدبه بغداد سکونت گزید و در همانجا به سال 164 هَ . ق . درگذشت . «نهر عیسی » و «قصر عیسی » و «قطیعه ٔ عیسی » در بغداد منسوب به اوست . (از اعلام زرکلی ج 5 ص 490).
هاشمی . [ ش ِ ] (اِخ ) عباس بن محمدعلی بن عبداﷲبن عباس ، مکنی به ابوالفضل . برادر سفاح و منصور خلیفه ٔ عباسی است . منصور، ولایت دمشق و همه شهرهای شام را به او واگذار کرد و در زمان هارون الرشید به امارت الجزیره رسید. منصوروی را به جنگ با رومیان فرستاد. وی مردی روشن بین و صاحب رأی بود. هارون الرشید او را دوست میداشت و از وی تجلیل میکرد. محله «عباسیه » در مغرب بغداد منسوب به نام اوست . در سال 186 هَ . ق . در بغداد درگذشت و در «عباسیه » به خاک سپرده شد. (اعلام زرکلی ج 4 ص 38).
هاشمی . [ ش ِ ] (اِخ ) عبداﷲ. در زمان هادی خلیفه ٔعباسی میزیست . وی از معاصرین عبداﷲبن مقفع و به زندقه معروف بود. صاحب تاریخ گزیده وی را از کسانی میداند که اقدام به انشاء نقیض قرآن کردند. عبارت تاریخ گزیده در این باره چنین است : «قوم زنادقه در عهد او (هادی ) قوت گرفتند. از ایشان عبداﷲبن المقفع مصنف کتاب کلیله و دمنه به عربی و صالح بن عبدالقدوس و عبداﷲبن داود عم زاده سفاح و عبداﷲ هاشمی خواستند که نقیض قرآن انشا کنند». سپس می نویسد: «هادی از حال ایشان واقف شد تمامیت را بکشت ». (تاریخ گزیده صص 300-301).
هاشمی . [ ش ِ ] (اِخ ) عبداﷲبن اسماعیل . از امرای بنی عباس در قرن چهارم هجری که به زهد و پارسائی معروف بود. وی رساله ای به دوستش عبدالمسیح بن اسحاق الکندی که نصرانی متعصبی بود، نوشت و ضمن آن وی را به دین اسلام دعوت کرد. عبدالمسیح نیز رساله ای در جواب وی نوشت و در آن بعد از رد دعوت عبداﷲبن اسماعیل وی را به دین نصرانی دعوت کرد. ذکر این دو رساله در آثارالباقیه ابوریحان بیرونی آمده است . (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1888).
هاشمی . [ ش ِ ] (اِخ ) عبداﷲبن حارث بن نوفل هاشمی قرشی . رجوع به عبداﷲبن حارث ... شود.
هاشمی . [ ش ِ ] (اِخ ) عبداﷲبن علی بن عبداﷲبن العباس الهاشمی العباسی . عم ابوجعفر منصور خلیفه ٔ عباسی است . درسال 103 هَ . ق . به دنیا آمد. و در سنه ٔ 147 هَ . ق . به فرمان منصور خلیفه در بغداد به قتل رسید. وی مروان بن محمد ملقب به حمار آخرین خلیفه ٔ اموی را در محل زاب شکست داد و او را تا دمشق تعقیب و آن شهر را فتح کرد و هشتاد نفر از اعیان بنی امیه را در ناحیه ٔ رمله به قتل رسانید و دمشق را برای ورود سفاح آماده ساخت . وی در طول مدت خلافت سفاح امارت شهرهای شام را داشت و چون منصور برادرزاده اش به خلافت رسید، بر او خروج کرد و مردم را به بیعت خود دعوت کرد. منصور ابومسلم خراسانی را برای مطیع کردن عبداﷲ فرستاد و در نصیبین جنگی بین این دو درگرفت و سرانجام عبداﷲ شکست یافت و متواری شد و به بصره گریخت . منصور وی را امان داد و چون تسلیم شد او را در بغداد محبوس کرد و دستورداد سقف زندان را بر سر عبداﷲ فروکوفتند و بدین ترتیب وی را به قتل رسانید. (از اعلام زرکلی ج 4 ص 241).
هاشمی . [ ش ِ ] (اِخ ) علی احمدخان . کتابی به نام مخزن الغرائب در تاریخ شعراء تألیف کرد. این کتاب یکی از مآخذ و منابع هرمان آته خاورشناس آلمانی در تألیف مقاله ٔ مفصل خود به عنوان «ادبیات جدید فارسی » که در مجله ٔ دوم کتاب «اساس فقه اللغه ٔ ایرانی »در فصل ادبیات به چاپ رسیده بوده است . (احوال و اشعار رودکی تألیف سعید نفیسی چ 1319 ج 3 صص 878-879).
هاشمی . [ ش ِ ] (اِخ ) قاضی ابوعمرو، قاسم بن جعفربن عبدالواحد... الهاشمی . محدث کثیرالروایه ، وی اهل بصره و فاضل و امین و ثقه بود. از ابوالحسن علی بن اسحاق البحتری و عبدالغافربن سلامة الحمصی و جز آنان حدیث شنید. ابوبکر احمدبن علی بن ثابت الخطیب و ابوعلی حسن بن علی الوحشی و بسیاری دیگر از وی روایت کرده اند. (از الانساب سمعانی ).
هاشمی . [ ش ِ ] (اِخ ) قاضی عبداﷲ. از نزدیکان القائم بامراﷲ بیست و ششمین خلیفه ٔ عباسی بود. خلیفه ، وی را به رسالت نزد طغرل بیگ اولین پادشاه سلجوقی به ایران فرستاد. (تاریخ گزیده ص 354).
هاشمی . [ ش ِ ] (اِخ ) مأمون بن شریف ... العباسی القرشی ، مکنی به ابومحمد. واعظ فصیح ، در 560 هَ . ق . در بغداد متولد شد و به سال 633 هَ . ق . در همان شهر درگذشت . وی نظمی نیکو و نثری شیوا داشت . (از اعلام زرکلی ج 6 ص 147).
هاشمی . [ ش ِ ] (اِخ ) محمدبن احمدبن ابی موسی الهاشمی ، مکنی به ابوعلی . قاضی و از علمای حنبلی بود. در سال 345هَ . ق . در بغداد به دنیا آمد و در 428 در همان شهروفات یافت . وی مورد احترام القادرباﷲ و القائم بامراﷲ خلفای عباسی بود و در جامع منصور حلقه ٔ درسی داشت .کتبی تألیف کرد که از آن جمله است : «الارشاد» در فقه و «شرح کتاب الخرقی ». (از الاعلام زرکلی ج 7 ص 205).
هاشمی . [ ش ِ ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲبن محمد، مکنی به ابوالحسن و معروف به ابن سکرة. رجوع به ابن سکرة شود.
لو کنت من أمری علی ثقة
لصبرت حتی یبتدی أمری .
(از اعلام زرکلی ج 7 ص 155).
هاشمی . [ ش ِ ] (اِخ ) محمدبن علی بن عبداﷲبن عباس بن عبدالمطلب الهاشمی القرشی . پدر سفاح و منصور خلفای عباسی در سال 62 هَ . ق . در قریه ای به نام حمیمة واقع در شراة به دنیا آمد. وی اولین کسی است که قیام به دعوت برای بنی عباس کرد. در اواخر روزگار دولت اموی (بعد از سنه ٔ 120 هَ . ق .) به امامت هاشمیین رسید و اقامتگاهش در ناحیه ٔ شراة بین شام و مدینه بود. ابتدای دعوت او سنه 100 هَ . ق . وی دعاتی برای متنفر کردن مردم از بنی امیه و جلب و دعوت آنها به بنی عباس ، به اطراف میفرستاد. پیروان وی خمس اموالشان رابه او میدادند و وی آن را در راه نشر دعوت خرج میکرد. او مردی عاقل ، بردبار و خوش سیما بود. در سال 125 هَ . ق . در شراة درگذشت . (از اعلام زرکلی ج 7 ص 153).
هاشمی . [ ش ِ ] (اِخ ) مغیرةبن الحارث ، مکنی به ابوسفیان . رجوع به ابوسفیان بن الحارث ... شود.
هاشمی . [ ش ِ ] (اِخ ) مکنی به ابومحمد. رجوع به ابومحمد هاشمی شود.
هاشمی . [ ش ِ ] (اِخ ) مکنی به ابومحمد. رجوع به عبدالصمدبن علی ... هاشمی شود.
هاشمی . [ ش ِ ] (اِخ ) نام یکی از طوایف ده گانه ٔ سکنه ٔ آمل . (ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 61).
هاشمی . [ ش ِ ] (اِخ ) یاسین حلمی «پاشا» ابن السید سلماس الهاشمی . از رجال بزرگ سیاسی عراق در 1299 هَ . ق . در بغداد متولد شد و در همانجا به تحصیل پرداخت و سپس برای ادامه ٔ تحصیل به برلین رفت و در 1905 م . رئیس «ارکان حرب » شد. سپس وارد جمعیت «العهد» گردید و به موصل و از آنجا به دمشق نقل مکان کرد. در سنه ٔ 1916 م . به شریف فیصل (ملک فیصل بن الحسین ) پیوست و این دو، وارد حزب «العربیة الفتاة» گردیدند. مرام حزب مذکور آزاد کردن عرب از سلطه ٔ استعمار ترک بود. وی در جنگ اتریش و روسیه به دفاع از اتریش در مقابل روس جنگید ودر این جنگ بود که نبوغ نظامی او ظاهر شد. یاسین به فرماندهی سپاهی که مرکزش «شونه » در مشرق اردن بود انتخاب شد و با انگلیسی ها معاهده بست و مشترکاً با ترکها جنگید. در این جنگ مجروح شد و به ناچار عقب نشینی کرد و در دمشق پنهان شد. در این موقع نیروی فیصل فاتحانه وارد دمشق گردید و یاسین از طرف فیصل به ریاست دیوان شورای جنگی منصوب شد (سال 1918م .). هنگامی که عراق بر ضد انگلستان شورش کرد یاسین به کمک شورشیان پرداخت و انقلاب را اداره میکرد. فرماندار انگلیسی در دمشق وی را به منزل خود دعوت به چای کرد، هنگامی که یاسین از منزل فرماندار خارج میشد بوسیله ٔ عده ای از سربازان انگلیسی دستگیر و به شهر «لد» در فلسطین تبعید گشت . مردم دمشق قیام کرده آزادی وی را خواستار شدند. سرانجام بعد از پنج ماه و 23 روز گرفتاری آزادشد و به دمشق برگشت . و در آنجا بود تا در اگوست 1921 م . که دولت مستقل عراق تشکیل شد به عراق وارد گشت .وی دو بار مأمور تشکیل کابینه گردید. در کابینه ٔ اول خود قانون اساسی عراق را وضع و به تصویب رسانید ومجلس شورای ملی را تشکیل داد و در کابینه ٔ دوم خود قانون نظام وظیفه ٔ اجباری را وضع کرد و به تجهیز ارتش و تهیه ٔ طیارات جنگی و احداث کارخانه های اسلحه سازی پرداخت و نیز پیمان مودت و دوستی و پیمانهای دفاعی با ممالک عربستان سعودی و یمن بست . وی حزب «الشعب » را که اولین حزب سیاسی عراق است تأسیس کرد. در مجلس مؤسسان عراق به عضویت انتخاب شد. یاسین تا سال 1936م . رهبر مطلق العنان عراق بود و سیاست آن کشور را به میل و اراده ٔ خود اداره میکرد. در این سال شورش «بکر صدقی » بر ضد وی برپا شد. و در نتیجه یاسین به بیروت رفت و در همانجا مرد و به خاک سپرده شد. وی مردی روشنفکر، قوی اراده ، دوراندیش و کم حرف بود و در ممالک عربی احترام بسیار داشت . (از اعلام زرکلی ج 9 ص 154).
هاشمی . [ ش ِ ] (اِخ )عبداﷲبن محمد (ابن الحنفیة)بن علی بن ابیطالب ، مکنی به ابوهاشم . رجوع به ابوهاشم عبداﷲبن محمد... شود.
می لعل پیش آورم هاشمی
ز خُمّی که هرگز نگیرد کمی .
فردوسی (شاهنامه ص 2067).
- پیغمبر هاشمی ؛ پیغمبر اسلام :
به تازی یکی نامه پاسخ نوشت
پدیدار کرد اندر او خوب و زشت
ز جنی سخن گفت و از آدمی
ز گفتار پیغمبر هاشمی .
(شاهنامه چ بروخیم ج 9 ص 2974).
- خال هاشمی ؛ قسمی خال طبیعی سیاه و درشت بر پشت لب یا کنار دهان . (یادداشت مؤلف ).
- رسول هاشمی ؛ پیغمبر اسلام :
گر مدیح و آفرین شاعران بودی دروغ
شعر حسان بن ثابت کی شنیدی مصطفی
بر لب و دندان آن شاعر که نامش نابغه
کی دعا کردی رسول هاشمی خیرالوری .
منوچهری .
|| منسوب به بطن بنی هاشم از قبیله ٔ قریش . || نام قسمی حلوا : و اغلب حلواهای نیکو چون هاشمی و صابونی و لوزینه و اباها و طبیخهای نافع هم خلفای بنی عباس نهادند. (نوروزنامه ). || وزنی است معادل 11520 مثقال . (یادداشت مؤلف ).
- کر هاشمی ؛ ثلث کر معدل باشد، یعنی بیست قفیز و آن را کر هارونی و کر اهوازی نیز گویند. (یادداشت به خط مؤلف ).
فرهنگ عمید
دانشنامه عمومی
اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس مجلس خبرگان رهبری و رئیس مجمع تشخیص مصلحت و رئیس جمهور سابق ایران.
فائزه هاشمی رفسنجانی، دختر علی اکبر هاشمی رفسنجانی
فاطمه هاشمی رفسنجانی، دختر علی اکبر هاشمی رفسنجانی
یاسر هاشمی رفسنجانی، پسر علی اکبر هاشمی رفسنجانی
محسن هاشمی رفسنجانی، پسر علی اکبر هاشمی رفسنجانی
مهدی هاشمی رفسنجانی، پسر علی اکبر هاشمی رفسنجانی
ونظامی
پیشنهاد کاربران
از ۲۵ مرداد ۱۳۶۸ تا ۱۲ مرداد ۱۳۷۶ چهارمین رئیس جمهور ایران بود.
اولین رئیس مجلس شورای اسلامی از سال ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۸ بود
دومین رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام