مترادف هدیه : ارمغان، انعام، پیشکش، تحفه، تعارف، خلعت، رهاورد، سوغات، نثار، هبه، شیربها
برابر پارسی : پیشکش، ارمغان، دهش
present, gift, bequest, donative, donation, offering, bestowal, baksheesh, granting, souvenirs
booty, bounty, favor, gift, Grant, offering, present, presentation, testimonial, token
استدعا , فرمان يادستوري بصورت استدعا , عطيه , لطف , احسان , بخشش , پيشکشي , پيشکش , نعمت , موهبت , استعداد , پيشکش کردن (به) , بخشيدن (به) , هديه دادن , داراي استعداد کردن , ره اورد , هديه , اهداء , زمان حاضر , زمان حال , اکنون , موجود , اماده , مهيا , حاضر , معرفي کردن , اهداء کردن , اراءه دادن
(تلفظ: he(a)diye) (عربی) آنچه به مناسبتی یا به رسم یادگار به نشانهی محبت به کسی داده می شود ، پیشکش ، ارمغان ، کادو ؛ (احترام آمیز) قیمت خرید و فروش قرآن کریم ؛ (در قدیم) رونمای عروس ؛ (در قدیم) موهبت و عطای خداوند .
ارمغان، انعام، پیشکش، تحفه، تعارف، خلعت، رهاورد، سوغات، نثار، هبه
شیربها
۱. ارمغان، انعام، پیشکش، تحفه، تعارف، خلعت، رهاورد، سوغات، نثار، هبه
۲. شیربها
(جمع آن هدیهها، هدایا است) ارمغان، تخفه، پیشکش
هدیه عروسی
wedding gift
از سفر که آمدی هدیهای هم آوردی؟
when you came back from your trip, did you bring any souvenirs?
هدیه آوردن
to bring presents, to bear a gift
هدیه دادن، هدیه کردن
to give a gift, to gift, to present, to bestow, to proffer, to propine, ro endow, to donate
او خانهی خود را به یتیم خانه هدیه کرد
he gifted his house to the orphanage
هدیه گرفتن
to receive a gift, to get a present or donation
در مراسم بازنشستگی خود یک ساعت طلا هدیه گرفت
he/she received a gold watch as a gift during his retirement ceremonies
هدیة. [ هََ دْ ی َ / هَِ دْ ی َ / هَُ دْ ی َ ] (ع اِ) روی و جهت . هدیةالامر؛ روی و جهت کار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کار. (منتهی الارب ).
هدیة. [ هََ دی ی َ ] (ع اِ) یکی از هَدی ّ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). قربانی که به مکه فرستند. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || عروس . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || تحفه و ارمغان . ج ، هدایا، هداوی [ هَُ / هَِ وا ] . (منتهی الارب ). آنچه به کسی فرستند از عطا. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). آنچه گرفته شود بدون شرط بازدادن . (تعریفات ). چیزی که بخشایش شود برای ازدیاد محبت و دوستی و به منظور بزرگداشت جانب پذیرنده ،بخلاف صدقه که فقط برای قربت به حق و لوجه اﷲ باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون از جامع الرموز). پیش کشی .
هدیة. [ هَِ دْ ی َ ] (ع مص ) راه راست نمودن کسی را. (منتهی الارب ). ارشاد. (اقرب الموارد). || یافتن راه را. (منتهی الارب ). استرشاد. ضد ضلال . (اقرب الموارد). رجوع به هدایت و هدایة شود.
هدیة. [ هَُ دَی ْ ی َ ] (اِخ )جایی است در حوالی یمامه و ابوزیاد کلابی گوید: از آبهای ابوبکربن کلاب الذئبه است و ریگزار آنهم به وی منسوب است و آن را رمل الهدیه گویند. (معجم البلدان ).
هدیة.[ هََ دْ ی َ ] (ع اِ) یکی از هَدْی ْ. || سیرت . (منتهی الارب ). طریقت و سیرت . (اقرب الموارد).
پیشکش، ارمغان