کلمه جو
صفحه اصلی

ابوطالب

فرهنگ اسم ها

اسم: ابوطالب (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: abu tāleb) (فارسی: ابوطالب) (انگلیسی: abu taleb)
معنی: نام عموی پیامبر ( ص ) و پدر علی ( ع )، پدرِ طالب، ( اَعلام ) ابوطالب: عَبد مَناف ابن عبدالمطلب [قرن اول هجری] عمو، مرّبی و حامی پیامبر اسلام ( ص ) و پدر حضرت علی ( ع )

فرهنگ فارسی

کاتب سلطان محمود غزنوی

لغت نامه دهخدا

ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) الضبعی . تابعی است او از ابن عباس و از او قتاده روایت کند.


ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) ابن بقیّه ٔ نحوی . رجوع به ابن بقیه ابوطالب احمد... شود.


ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) تابعی است . او ازابی ذر و وی از رسول صلوات اﷲ علیه روایت کرده است .


ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) ابجر. عبیداﷲ یا محمدبن قاسم . مغنّی مشهور. او از غیر نژاد عرب بود و روئی خوش و آوازی دلکش داشت و در مکّه میزیست . به سالی که ولیدبن هشام خلیفه ٔ اموی بزیارت خانه شد شیفته ٔ او گشت و ویرا با خود بدمشق برد.


ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) محمّدبن علی مکی . رجوع به محمّد... شود.


ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) ابن طاهر. کاتب سلطان محمود غزنوی است و شاید پسر طاهر مستوفی دیوان محمود که بزمان مودود پس از عزل احمدبن عبدالصمد دوماه وزارت رانده است :
خواجه ٔ سید ابوطالب طاهر که بدوست
دل سلطان و دل خواجه و دلهای حشم ...
که نه بیهوده مر او را ملک روی زمین
مملکت زیر نگین کرد و جهان زیر قلم
رای و اندیشه بدو کرد و بدو داشت نگاه
زانکه دانست که رأئیست مر او را محکم .

فرخی .



ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) ابن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف عم رسول صلوات اﷲ علیه پدر امجد امیرالمؤمنین علی علیه السلام . نام آن حضرت عمران و بقولی عبد مناف است و اوّلی مشهورتر است و از اینرو حضرت امیر مؤمنان را علی عمرانی خوانند. رسول صلوات اﷲ علیه پس از وفات جدّ در کفالت ابوطالب بود و کرتی با او بسفر شام شد وتا سه سال پیش از هجرت در مقابل مشرکین حامی و حارس آن حضرت او بود و اکثر روات عامّه گویند او اسلام نیاورد و بعضی از روات سنت و جماعت و قاطبه ٔ محدّثین شیعه گویند قبول اسلام کرد لیکن ایمان خویش پوشیده میداشت تا بر حمایت و حفظ و مدافعت برادرزاده ٔ بزرگوار خود نزد کفار قریش قادرتر باشد و به سال دهم از بعثت وفات کرد و ابن عباس گوید رسول اکرم در پیش جنازه ٔ او بایستاد و فرمود ای عم صله ٔ رحم کردی و نیکوئیها به جای آوردی خداوند متعال ترا جزای خیر دهاد. و ابوطالب را چهار پسر بود، طالب و عقیل و جعفر و امیرالمؤمنین علی علیه السلام و دو دختر، ام هانی و جمّانه .


ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) ابن غیلان بزاز. محدّث است .


ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) احمدبن الحسین بن علی بن احمدبن محمدبن عبدالملک الزیات . مصاحب و راوی کتب ابن وحشیّه از معزّمین بطریقه ٔ محموده و معاصر ابن الندیم محمدبن اسحاق صاحب الفهرست بوده است . (از ابن الندیم ).


ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) احمدبن بکر عبدی . رجوع به احمد ... شود.


ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) اسماعیل بن حسین بن محمدبن حسین بن احمدبن محمد. رجوع به اسماعیل ... شود.


ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) الضبعی . دینار حجام . تابعی است و قتاده از او روایت کند.


ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) المفضل بن سلمةبن عاصم اللغوی . عالم بمذهب کوفیّین و ملیح الخط. او در آغاز از پیوستگان فتح بن خاقان بود و صحبت ابن الاعرابی و علماء دیگر درک کرد. و برکتاب العین خلیل استدراکات داشت و در آن کتابی کرد و از اوست : کتاب البارع در علم لغت و از آن کتاب تنها باب همزه و هاء و عین وحاء و غین و خاء مبیّضه شده است ، کتاب الفاخر. کتاب العود و الملاهی . کتاب جلاء الشبه . کتاب الطیف . کتاب ضیاء القلوب فی معانی القرآن در بیست و چند جزو. کتاب معانی القرآن مفسر. کتاب الاشتقاق . کتاب الفاخر فیما یلحن فیه العامه . کتاب الزرع و النبات و النخل و انواع الشجر. کتاب خلق الانسان . کتاب مایحتاج الیه الکاتب . کتاب المقصور و الممدود. کتاب المطیب . کتاب المدخل الی علم النحو. کتاب الانواء و البوارح . کتاب الخطو القلم . کتاب جماهیرالقبائل و آن کتابی لطیف است وکتاب الرّد علی الخلیل و اصلاح ما فی کتاب العین من الغلط و المحال و التصحیف . و رجوع به مفضل ... شود.


ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) او از طالوت و از او نضربن اسماعیل روایت کند.


ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) تابعی است . او از ابی هریره و از او یحیی بن ابی کثیر روایت کند.


ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) تاج الدین فارسی شیرازی . او پس از عزل مؤیدالدین مرزبان بسعی اتابک بوزابه ، به وزارت مسعودبن محمد سلجوقی (527 -547 هَ . ق .) رسید لکن چون عقل و کیاستی وافی نداشت پس از قتل بوزابه معزول و به شیراز بازگشت . رجوع به دستورالوزراء خوندمیر ص 214 و حبط ج 1 ص 384 شود.


ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) خلافی محمودبن علی بن ابی طالب بن عبداﷲبن ابی الرجاءاصفهانی . (قاضی ...). فقه نزد محمدبن یحیی شهید فرا گرفت . و درعلم خلاف مرتبتی بلند یافت و در آن صاحب طریقه ٔ خاص گشت و تألیف او بنام التعلیقه شاهد فضل و تحقیق اوست . وفات او به سال 585 هَ . ق . بوده است .


ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) رستم بن علی ملقب بمجدالملّة و کهف الامة. رجوع به رستم ... شود.


ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) رکن الدین طغرل بیک برادرچغری بیک . رجوع به محمدبن میکائیل بن سلجوق ... شود.


ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) سبی . از مردم سبیّه دهی به رمَلَه . محدّث است .


ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) سعدبن محمدبن علی ازدی معروف به وحید. رجوع بسعد... شود.


ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) صوفی . خزرج بن علی بن العباس . یکی از مشاهیر اهل طریقت و از اصحاب جنید. او بشیراز بود سپس بجای دیگر شد و در رباطی منزل گرفت و درون و بیرون رباط بسیاهی کرد و گفت خانه ٔ سوگواران چنین باید و بدانجا ببود تا درگذشت . و جمال الدین ابوالفرج بن جوزی در صفةالصفوه گوید که ابوطالب صوفی حدیث باسناد از احمدبن عبداﷲ الفرسی روایت کند.


ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) طغرل بیک ، محمدبن میکائیل بن سلجوق بن دقاق ملقب به رکن الدین . رجوع به محمد... شود.


ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) عبدالجبار معافری بن محمدبن علی بن محمد مغربی لغوی . رجوع به عبدالجبار... شود.


ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) عبدالعزیزبن محمد السرخسی . رجوع به عبدالعزیز... شود.


ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) عبیداﷲبن احمدبن یعقوب انباری . مقیم واسط. از شیعه بابوشیَّه . او را صد و چهل کتاب و رساله است ، از جمله : کتاب البیان عن حقیقة الانسان . کتاب الشافی فی علم الدین . کتاب الامامه . (از ابن الندیم ).


ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) علی بغدادی . او راست : عیون التواریخ . و حمداﷲ مستوفی از این کتاب نقل کرده است . رجوع به حبط ج 1 ص 358 شود.


ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) علی بن عبدالملک بن عباس قزوینی . رجوع به علی ... شود.


ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) فریدالدین عطار. محمدبن ابی بکر ابراهیم نیشابوری . کنیت او بقول مشهور ابوحامد است . رجوع به فریدالدین ... شود.


ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) قاضی . او از عکرمه و از او اسباط و ابراهیم بن عیینه روایت کنند.


ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) کرمانی . او راست : کتاب تفسیر.


ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) کلیم . شاعر فارسی مولد و منشاء او شهر کاشان و بقولی همدان . او کرتی به سال 1028 هَ . ق . و بار دیگر پس از آن تاریخ سفر هندوستان کرده و از سال 1055 هَ . ق . سمت ملک الشعرائی شاه جهان شهاب الدین بابری پادشاه هند یافته و منظومه ای موسوم به ظفرنامه بنام او کرده است . گویند نور جهان بیگم دختر اعتمادالدوله و زن شاه جهان که زنی هنرمند و بذله گو و شاعر و شعرشناس بود گاهی اشعار کلیم را تعییر و انتقاد میکرد و گاهی نیز با مزاح های لطیف باستهزاء او میپرداخت از جمله وقتی این بیت کلیم را که گوید:
ز شرم آب شدم آب را شکستی نیست
بحیرتم که مرا روزگار چون بشکست .
بشنید گفت جای حیرت نیست چه از بسیاری برودت خاطر وخُنُکی ، طبع کلیم منجمد شده و یخ بسته بوده است و البته یخ قابل شکستن است .
اشعار کلیم مثل گفته ٔ همه پیروان سبک هندی پر از اغلاقها و تعقیدها و تجشمهای مکروه و دور از ذوق سلیم است . و ابیات ذیل نسبةً از تکلفات سبک عاری است :
چنان لطف خاصیش با هر تن است
که هر بنده گوید خدای من است .
ای گلبن تازه خار جورت
اول بر پای باغبان رفت .
وضع زمانه قابل دیدن دوبار نیست
روپس نکرد هر که ازین خاکدان گذشت
طبعی بهم رسان که بسازی بعالمی
یا همتی که از سر عالم توان گذشت
بدنامی حیات دو روزی نبود بیش
آنهم کلیم با تو بگویم چسان گذشت
یک روز صرف بستن دل شد به آن واین
روز دگر به کندن دل زین و آن گذشت .


ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) مأمونی . شاعری معاصر نوح بن منصور سامانی و از او در تاریخ یمینی دو قطعه در مدح ابوالحسن عتبی وزیر نوح به عربی آمده است .


ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) مجدالدوله ، رستم بن فخرالدوله . یکی از سلاطین آل بویه در ری و اصفهان از 387 تا 420 هَ . ق . و محمودبن سبکتکین او را خلع کرد. پس از فخرالدوله مجدالدوله با صغر سن بجای پدر نشست و مادرش سیّده به انتظام امور ملک پرداخت و آنگاه که مجدالدوله به حد مردان رسید با مادر آغاز مخالفت کرد و سیّده از پسر برنجید و ابتدا به قلعه ٔ طبرک سپس به کردستان رفت و با بدربن حسنویه و فوجی از ابطال سپاه بصوب ری نهضت کردو مجدالدوله را با وزیر او دستگیر کرد و پس از روزی چند از جریمه ٔ پسر درگذشت و مجدالدوله بر مسند امارت مستقر گشت لکن به دستور پیشین مهام امور در قبضه ٔ اقتدا رسیده بود و شمس الدوله برادر مجدالدوله را حکومت همدان داد و ابوجعفر کاکویه را به امارت اصفهان فرستاد و پس از فوت سیّده در اوائل سال 420 هَ . ق . سلطان محمود غزنوی به عراق شتافت و مجدالدوله را با پسر او به غزنی فرستاد و مکتوبی به قادر خلیفه نوشت ومجدالدوله را به بدمذهبی و باطنی بودن متهم ساخت . مدت سلطنت مجدالدوله و مادر او سی وسه سال بوده است .


ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) محمد انصاری . رجوع به محمّد ابوطالب انصاری شود.


ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) محمدبن حسن بن یوسف بن مطهر. فرزند علامه حلی ملقب به فخرالمحققین فقیه شیعی . او راست : کتاب ایضاح در شرح قواعد. شرح کتاب نهج المسترشدین . شرح مبادی الاصول . شرح تهذیب الاصول . مولد او به سال 682 هَ . ق . و وفات 771 هَ . ق . است .


ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) محمّدبن محمّدبن علقمی . رجوع به ابن علقمی شود.


ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) محمّدبن محمّدبی ابراهیم بن غیلان . رجوع به محمّد... شود.


ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) محمّدبن مسلمه ، عمیدالدوله . بعد از عزل ابوطلحه وزارت یافت و لقب رئیس الرؤسا بدو دادند و میان او و بساسیری که از جمله ٔ امرای دیالمه بود خلاف و مشاجرتی برخاست بساسیری با اتباع خویش از بغداد بیرون شد و دست غارت و تاراج برد. و از مستنصر علوی مصر استمداد کرد و او به وی مدد داد و جنگ میان سپاهیان بغداد و بساسیری درگرفت و ابوطالب کشته و سپاه خلیفه بغداد منهزم گشت بساسیری بر بغداد مستولی شد و طغرل بیک سلجوقی به بغداد رفت و فتنه ٔ بساسیری را بنشاند.


ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) محمدبن میکائیل بن سلجوق ملقب به رکن الدوله . رجوع به محمد... شود.


ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) محمّدبن محمّدبن مکی . فرزند شهید اول . رجوع به محمّد شود.


ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) معافری . عبدالجبّاربن محمّدبن علی بن محمّد مغربی . ادیبی لغوی است . مولد او به مغرب بود و به بسیاری از ممالک سفر کرد و سپس به بغداد رفت و در آنجا به تدریس پرداخت و به سال 551 هَ . ق . به مصر شد و در 566 هَ . ق .آنگاه که از مصر عازم دیار مغرب بود براه درگذشت .


ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) مکفوف نحوی . شاگرد کسائی است . او راست : کتابی در حدود حروف عوامل و افعال و اختلاف معانی آنها.


ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) مکّی . محمدبن علی بن عطیه صوفی واعظ. او از مردم ایران بود از نواحی جبل و مجاورت مکّه اختیارکرد و از اینرو او را مکّی گویند. سپس به عراق شد و چندی به بصره و مدّتی به بغداد زیست و در هر دو جا موعظت میکرد لکن برای کلماتی درشت ومبُهَم که در سخنان داشت متهم گشت و مردم از وی بپراکندند و به سال 386 هَ . ق . در بغداد فرمان یافت .


ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) نعمه . (سید...) ابوطالب بن اسداﷲبن نعمه (؟) علوی . یکی از رجال عهد سنجر و ملکشاه و ممدوح انوری است و ظاهراً در بلخ امارت داشته و کشته شده است و انوری را در اوصاف سخا و بذل او قصایدغرا و قطعات است و پانزده سال پس از مرگ او گوید:
طاق بوطالب نعمه است که دارم ز برون
وز درون پیرهن بوالحسن عمرانی .


ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) هاشم الولید. از ابی بکربن عیاش روایت کند.


ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) یحیی بن ابی الفرج . سعیدبن ابی القاسم هبةاﷲبن علی کاتب واسطی . رجوع به یحیی ... شود.


ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) یحیی بن علی بن طیب دسکری . رجوع به دسکری ... شود.


ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) یحیی بن یعقوب بن مدرک بن سعدالانصاری القاضی . از روات حدیث و خال ابی یوسف است .


ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) یزیدبن المهلب بن ابی صفره ازدی . رجوع به یزید... شود.


دانشنامه عمومی

ابوطالب عمران پسر عبدالمطلب (عبدمناف پسر عبدالمطلب) پسر هاشم پسر عبد مناف پسر قصی پسر کلاب (۹۰ - ۳ پیش از هجرت)، رئیس قبیله بنی هاشم و پدر علی بود.
کتابشناسی ابوطالب
او با عبدالله پدر محمد (پیامبر اسلام) برادر تنی بود و بعد از فوت عبدالمطلب سرپرستی پیامبر اسلام را برعهده داشت.
وی از پسر بزرگش طالب، کنیهٔ ابوطالب را گرفت.
ابوطالب دارای چهار پسر به ترتیب به نام های طالب، عقیل، جعفر و علی بود که فاصله سنی هر یک ده سال بود. از این میان، جعفر بن ابی طالب در موته به دست مخالفان اسلام و علی در سن 63 سالگی به دست خوارج در محراب مسجد کوفه کشته شد.

ابوطالب (ابهام زدایی). ابوطالب ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
ابوطالب
ابوطالب غفاری
ابوطالب یحیی
ابوطالب کلیم
ابوطالب لندنی
ابوطالب یزدی
سعید ابوطالب

ابو طالب (ابهام زدایی). ابو طالب ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
ابوطالب
ابوطالب مکی
ابوطالب لندنی
صوفی ابو طالب
ابو طالب (موسیقی دان)

ابو طالب (موسیقی دان). ابو طالب (انگلیسی: Abu Talib؛ ۲۴ فوریهٔ ۱۹۳۹ – ۸ اکتبر ۲۰۰۹(2009-10-08)) یک موسیقی دان اهل ایالات متحده آمریکا بود. وی بین سال های ۱۹۵۶ تا ۱۹۹۴ میلادی فعالیت می کرد.

دانشنامه آزاد فارسی

ابوطالِب ( ح ۹۰ قبل از هجرت ـ ۳ قبل از هجرت)
(نام اصلی: عبد مناف) فرزند عبدالمطلب، عمو و حامی پیامبر (ص)، پدر امام علی (ع) و از بزرگان قریش. تا زنده بود از پیامبر (ص) در مقابل کفار قریش حمایت کرد و چون نپذیرفت که پیامبر را به مشرکان قریش تحویل دهد، همراه با رسول و دیگر مسلمانان در بیرون شهر مکه، در شِعب ابوطالب اقامت گزید و سه سال پرمحنتی را تحمل کرد. بیشتر اهل سنت، به خلاف شیعیان، معتقدند که اسلام نیاورد و با آن که پیامبر (ص) او را به دین خویش خواند، او از ترس سرزنش اعراب از قبول اسلام خودداری کرد. مفسران شأن نزول چند آیه را ابوطالب می دانند: (انعام، ۲۶؛ توبه، ۱۱۳؛ قصص، ۵۶؛ ص، ۵). از او اشعاری در توحید و حتی اشاره به اسلام و پیامبر (ص) باقی مانده است. ابوطالب در عصر جاهلیت نخستین کسی بود که سوگند در شهادت برای اولیای دم را بنا نهاد و این روش بعدها جزو سنن و حقوق اسلامی پذیرفته شد. سه سال پیش از هجرت به سن ۸۸سالگی وفات یافت.

دانشنامه اسلامی

[ویکی شیعه] عبد مناف بن عبدالمطلب بن هاشم معروف به ابوطالب، پدر امام اول شیعیان، و عموی پیامبر اسلام، و از بزرگان مکه و طایفه بنی هاشم. ایمان ابوطالب به اسلام محل بحث های زیادی بین شیعه و برخی از اهل سنت بوده است. استدلال بسیاری مبنی بر مسلمانی و ایمان او به پیامبر اسلام وجود دارد از جمله ابیات بسیاری در دیوان منسوب به ابوطالب، که دلالت بر این موضوع دارد. برخی محققان، دلالت معنوی مجموع این اشعار بر ایمان ابوطالب را متواتر دانسته و معتقدند که همه آنها در تصدیق نبوت پیامبر اسلام(ص) مشترکند.
ابوطالب منصب سقایة الحاج را بر عهده داشت. وی پس از وفات پدرش عبدالمطلب، سرپرستی برادرزاده اش محمد(ص) را بر عهده گرفت و در ماجرای رسالت پیامبر(ص)، به شدت از او حمایت کرد.
نسب شناسان، نام و نسب ابوطالب را عبد مناف بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصی بن کلاب ثبت کرده اند. کنیه اش ابوطالب بود و به همین عنوان شهرت داشت. ابن عنبه می گوید: اینکه وی را عمران نامیده اند روایت ضعیفی است. ابوطالب ۳۵ سال پیش از ولادت پیامبر اسلام(ص) به دنیا آمد. پدرش عبدالمطلب، جدّ پیامبر(ص) است که به گفته برخی تاریخ نگاران، همه قبایل عرب او را به بزرگی و تبلیغ آیین توحیدی ابراهیم(ع) می شناختند. مادرش فاطمه دختر عمرو بن عائذ مخزومی است.

پیشنهاد کاربران

خلاصه پرسش
نام پدر امام علی ( ع ) چه بود؟
پرسش
به نام خدا با سلام و احترام؛ نام پدر امام علی ( ع ) چه بود؟ چون همه جا گفته می شود ابوطالب و جایی نام مبارکشان برده نمی شود.
پاسخ اجمالی
حضرت ابوطالب، فرزند عبدالمطّلب، فرزند هاشم، فرزند عبد مناف، فرزند قصی، از طائفه قریش، نامش عبد مناف است. [1]
گفته شده است که نام ابوطالب، �عمران� است، ولی نام مشهور ایشان، �عبد مناف� است. [2] دلیل بر این مطلب، وصیت پدرش عبدالمطلب است که در آن به ابوطالب نسبت به پیامبر اسلام ( ص ) سفارش کرده، مى‏ گوید: �اى عبد مناف پس از خود تو را به [حمایت از] موحدى سفارش مى‏ کنم که پس از پدرش بى ‏همتا است�. [3] ابوطالب نیز کنیه آن حضرت است که به مناسبت فرزند بزرگش �طالب�، بوده است. [4]

[1]. طبرسی، فضل بن حسن، إعلام‏الورى، ص 144، دار الکتب الإسلامیة، تهران.
[2]. عسقلانى، ابن حجر، الإصابة فى تمییز الصحابة، محقق، عبد الموجود، عادل احمد، معوض، على محمد، ج ‏7، ص 196، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، بیروت، 1415ق.
[3]. ر. ک: امین عاملى، سید محسن، أعیان الشیعة، ج ‏1، ص 324، دار التعارف‏، بیروت‏، 1403ق‏.
[4]. ر. ک: همان.


کلمات دیگر: