مترادف عطیه : انعام، بخشش، پاداش، جایزه، عطیت، موهبت، هبه، راتبه، مرسوم، مستمری، مقرری
برابر پارسی : بخشش، پاداش، دهش، شادمانه
endowment, largess, largesse
(تلفظ: attiye) (عربی) آنچه از سوی خداوند یا از طرف شخصی بزرگ به کسی بخشیده شود ، انعام ، بخشش.
انعام، بخشش، پاداش، جایزه، عطیت
موهبت، هبه
راتبه، مرسوم، مستمری، مقرری
۱. انعام، بخشش، پاداش، جایزه، عطیت
۲. موهبت، هبه
۳. راتبه، مرسوم، مستمری، مقرری
عطیه . [ ع َ طی ی َ ] (اِخ ) ابن حارث همدانی ، مکنی به ابوروق . محدث است . رجوع به ابوروق (عطیة...) شود.
سوزنی .
سوزنی .
نظامی .
عطیة. [ ع َ طی ی َ ] (اِخ ) (علی ...) مشهور به غمرینی . قاری قرن دوازدهم هجری . رجوع به علی غمرینی شود.
عطیة. [ ع َ طی ی َ ] (اِخ ) ابن ابی جمیلة، مکنی به ابوهزان . تابعی است . رجوع به ابوهزان (عطیة...) شود.
عطیة. [ ع َ طی ی َ ] (اِخ ) ابن اسید، مکنی به ابوالمرقال . راجز عرب . رجوع به ابوالمرقال (عطیة...) شود.
عطیة. [ ع َ طی ی َ ] (اِخ ) ابن بسر. صحابی است . (از منتهی الارب ).
عطیة. [ ع َ طی ی َ ] (اِخ ) ابن رافع، مکنی به ابوهزان ، تابعی است . رجوع به ابوهزان (عطیة...) شود.
عطیة. [ ع َ طی ی َ ] (اِخ ) ابن سعدبن جناده ٔ عوفی جدلی قیسی کوفی ، مکنی به ابوالحسن . از رجال حدیث و از شیعه ٔ کوفه بود و با ابن اشعث خروج کرد. لذا حجاج به محمدبن قاسم ثقفی فرمان داد تا عطیه را فراخواند و اگر علی بن ابی طالب (ع ) را سب نکرد چهارصد ضربه تازیانه بدو بزند و موی سر و ریش او را بتراشد. و چون عطیة از انجام دادن این امر خودداری کرد فرمان حجاج در مورد او اجرا شد. آنگاه او به فارس پناه برد و در خراسان اقامت گزید. وچون عمربن هبیرةبه ولایت عراق رسید او را اجازه داد تا به کوفه بازگردد و به سال 111 هَ . ق . در این شهر درگذشت . (از الاعلام زرکلی به نقل از ذیل المذیل و تهذیب التهذیب ).
عطیة. [ ع َ طی ی َ ] (اِخ ) ابن سعیدبن عبداﷲ اندلسی قفصی ، مکنی به ابومحمد. از عالمان حدیث و متصوف قرن چهارم هجری بشمار می رفت . او به سیاحتی طولانی در مشرق پرداخت و به ماوراءالنهر رسید و مدتی در نیشابور اقامت گزید و به سال 407 هَ .ق . در مکه درگذشت . او راست : کتابی در تجویز سماع و کتابی در حدیث . (از الاعلام زرکلی به نقل از بغیة الملتمس و الصلة).
عطیة. [ ع َ طی ی َ ] (اِخ ) ابن صالح بن مرداس ، مکنی به ابوذؤابة و ملقب به اسدالدولة، از بنی کلاب بن عامربن صعصعة. وی از امیران مرداس بشمار می رفت و حلب نیز در تصرف او بود که به سال 454 هَ .ق . بر آنجا دست یافت . و پس از حوادثی شرف الدوله مسلم بن قریش به سال 463 هَ . ق . بر آنجا دست یافت و عطیه به کشور روم رفت و در قسطنطنیه به سال 465 هَ . ق . درگذشت . (از اعلام زرکلی از ابن الاثیر و زبدة الحلب ). رجوع به ابوذؤابة شود.
عطیة. [ ع َ طی ی َ ] (اِخ ) مکنی به ابووهب و مشهور به عطیه ٔواسطی . تابعی است . رجوع به ابووهب (عطیة...) شود.
عطیة. [ ع َ طی ی َ ] (اِخ )ابن اسود کلبی . از موالی بنی کلب . وی شاعر و از اهالی شام بود و در عصر بنی امیه میزیست . و چون در ابیاتی مروان بن محمد را هجو کرده بود و یمانی ها را به شورش تشویق نموده بود مروان او را در حدود سال 130 هَ . ق . به قتل رسانید. (از الاعلام زرکلی از المرزبانی ).
عطیة. [ ع َ طی ی َ ](اِخ ) ابن اسود یمامی حنفی ، از بنی حنیفة. وی از عالمان و امیران خوارج بود. او در روزگار نافعبن ازرق می زیست و چون نافع «قعدة» را تکفیر کرد وی به همراهی برخی دیگر به نجدةبن عامر پیوستند و با وی بیعت کردند. و چون نجدة جهل در شریعت را معذور می دانست عطیة از وی نیز روی گردان شد و با ابی فدیک (عبداﷲبن ثور) ازنجدة جدا شدند و پس از اندکی از ابی فدیک نیز جدا گشت و از آن موقع خوارج به دو گروه تقسیم شدند یکی فدیکیة که پیروان فدیک بودند و دیگر عطویة که پیروان عطیةبن اسود بوده اند. عطیة سپس به سیستان رفت و در حدود سال 75 هَ . ق . درگذشت . خوارج سیستان و خراسان و کرمان و قهستان همگی عطویة بوده اند. (از الاعلام زرکلی به نقل از الحور العین و اللباب و الملل و النحل ).
عطیة. [ ع َ طی ی َ] (ع اِ) عطیه . دهش . بخشیده شده . (منتهی الارب ). آنچه داده شود. (از اقرب الموارد). دادنی . (دهار). داد. داده . عطیت . جائزة. عَصْر. عَصَر. عطا. عُنَّه . لُهوَة. نافلة. نُبلة. نَحل . نِضاض . نَفحة. نَفل . (از منتهی الارب ). ج ، عَطایا. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و عطیّات . (اقرب الموارد). رجوع به عطیت و عطیه شود.
عطیة. [ ع َطی ی َ ] (اِخ ) مکنی به ابومعزل و مشهور به عطیة الطفاوی . محدث بود. و رجوع به ابومعزل (عطیة...) شود.
عطیة.[ ع َ طی ی َ ] (اِخ ) مکنی به ابوعبدالکریم . از روات حدیث است . و رجوع به ابوعبدالکریم (عطیة ...) شود.
بخشش . بخشیده شده