مترادف رضوان : ارم، بهشت، جنان، جنت، خلد، فردوس، مینو، خشنودی، رضامندی، پذیرش، قبول
برابر پارسی : بهشت، پردیس، باغ، گلستان
(تلفظ: rezvān) (عربی) بهشت ؛ (در ادیان) فرشتهای که نگهبان یا دربان بهشت است ؛ (در قدیم) رضایت ، رضامندی .
۱. ارم، بهشت، جنان، جنت، جنت، خلد، فردوس، مینو
۲. خشنودی، رضامندی
۳. پذیرش، قبول
رضوان . [ رِض ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان ریوند بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور. سکنه ٔ آن 101 تن . آب آن از قنات . محصول عمده ٔ آنجا غلات . راه آن اتومبیل رو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
رضوان . [ رِ ض َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ رِضی ̍. (منتهی الارب ). رِضَیان نیز آید. (از متن اللغة). و رجوع به رِض̍ی و رضا و رضیان شود.
رضوان . [ رِض ْ ] (اِخ ) العدل بیبرس (الشیخ ). از نویسندگان قرن چهاردهم هجری است . او راست : 1- الجوهر المتین فی الصلوة علی خاتم النبیین چ بولاق 1313 هَ . ق . 2- خلاصة الکلام فی مولد المصطفی علیه الصلوة والسلام چ بولاق 1313 هَ . ق . 3- روضة المحتاجین لمعرفة قواعد الدین . چ بولاق 1323 هَ . ق . 4- صفوة الخلاصة فی مولد مزیل الخاصة. (از معجم المطبوعات مصر ج 1).
رضوان . [ رِض ْ ] (اِخ ) دهی از بخش آوج شهرستان قزوین . سکنه ٔ آن 140 تن . آب آن از چشمه سار. محصول عمده ٔ آنجا غلات و میوه و عسل . صنایع دستی زنان قالیبافی . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
رضوان . [ رِض ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان تبادکان بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. سکنه ٔ آن 1210 تن . آب آن از رودخانه . محصول عمده ٔ آنجا غلات . صنایع دستی زنان گلیم و جوال بافی . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
رضوان . [ رِض ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان عربخانه ٔ بخش شوسف شهرستان بیرجند. آب آن از قنات . محصول عمده ٔ آنجا غلات و لبنیات . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
رضوان . [ رِض ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان فین بخش مرکزی شهرستان بندرعباس . سکنه ٔ آن 982 تن . آب آن از چشمه . محصول عمده ٔ آنجا خرما و مرکبات . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
رضوان . [ رِض ْ ] (اِخ ) محمد (افندی ). اوراست : عنوان الرضوان فی مدح سید ولد عدنان چ مطبعة المدارس 1288 هَ . ق . (از معجم المطبوعات مصر ج 1).
رضوان . [ رِض ْ ] (اِخ ) محمد (مصطفی ) افندی ، متوفای 1305 هَ . ق . او راست : شرح مختصر البیان المسفر من وجوه التبیان (بلاغه ) که به سال 1289 هَ . ق . تألیف آنرا به پایان رساند. (از معجم المطبوعات مصر ج 1).
رضوان . [ رِض ْ ] (اِخ ) نام 6 ده از ده های استان هشتم واقع در شهرستانهای کرمان و زاهدان و جیرفت و سیرجان . رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 شود.
رضوان . [ رِض ْ ] (اِخ ) یا رضوان بن عبداﷲ الجنوی ، وزیر ملک غرناطه . رجوع به حلل السندسیةج 2 ص 321 و 322، و ابوالنعیم در همین لغت نامه شود.
رضوان . [ رِض ْ ] (ع اِمص ) خشنودی . (دهار) (غیاث اللغات ). || قبول .(از ناظم الاطباء). || تحسین . آفرین . (فرهنگ فارسی معین ). || برکت . (ناظم الاطباء).
رضوان . [ رِض ْ ] (ع مص ، اِمص ) مصدر به معنی رَضی ً [ رَ ضَن ْ ] و رُضی ً [ رُ ضَن ْ ] . (منتهی الارب ). خشنود شدن . (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52) (دهار) (از اقرب الموارد). رضا. مرضات . خشنودی . (یادداشت مؤلف ). رضامندی . (فرهنگ فارسی معین ).
- بیعت رضوان ؛ بیعتی که برخی از صحابه با رسول (ص ) کردند در زیر درختی در حدیبیه ، و چون مردمان آن درخت را سپس تعظیم کردن گرفتند عمر امر به قطع آن کرد تا بت پرستی دیگربار پایه نگیرد،و ناظر بدین بیعت است آیه ٔ شریفه ٔ: لقد رضی اﷲ عن المؤمنین اذ یبایعونک تحت الشجرة فعلم ما فی قلوبهم فأنزل السکینة علیهم و اثابهم فتحاً قریباً. (18/48)؛ به تحقیق خشنود شد خداوند از مؤمنان وقتی که بیعت کردند با تو در زیر آن درخت پس می داند آنچه را در دلهای ایشانست پس فرودآورد آرامش خاطر را بر ایشان وپاداش داد ایشان را فتحی نزدیک . (از یادداشت مؤلف ). ناصرخسرو در قصیده ای اشاره به این بیعت دارد و گوید:
آن قوم که در زیر شجربیعت کردند
چون جعفر وسلمان و چو مقداد و چو بوذر.
- رضوان اﷲ علیه ، علیه رضوان اﷲ ؛ خشنودی خدا بر او باد. خدای تعالی از او خشنود باد. دعایی است که پس از نام مرده آرند. (یادداشت مؤلف ). و همچنین است رضوان اﷲ علیها : به دارالخلافه ٔ مقدس مجده اﷲ به عهد راضی رضوان اﷲ علیه قاضیی بود نام اوابومحمد... (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 117).
- رضوان اﷲ علیهم ؛ دعاییست که پس از نام مردگان (بخصوص مردگان دین ) آرند، بمعنی خشنودی خدای بر آنان باد. (یادداشت مؤلف ). دعای خیر است یعنی برکت خدا شامل حال ایشان باد. (ناظم الاطباء) : این رساله در ذکر صحابه رضوان اﷲ علیهم که لمعه ای است از بوارق بیان و حدایق بنان او ایراد کرده می شود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 234). و بعهدخلفای گذشته رضوان اﷲ علیهم در وجه خزانه بودی . (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 136). و بنده خواست که این فصول با انساب و تواریخ عرب و حضرات و ائمه ٔ دین مبین رضوان اﷲ علیهم در پیوندد. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 113).
|| پسندیدن . (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52) (دهار).
رضوان . [ رُض ْ ] (ع مص ) رِضْوان . (از اقرب الموارد)(از دهار) (از منتهی الارب ). رجوع به رِضْوان شود.
رودکی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فرخی .
منوچهری .
منوچهری .
منوچهری .
قطران .
قطران .
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
مسعودسعد.
سنایی .
سنایی .
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
عطار.
مولوی .
سعدی .
حافظ.
صائب (از آنندراج ).
نظامی .
ناصرخسرو.
امیرمعزی .
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
نظامی .
عطار.
سعدی .
صبوحی .
خاقانی .
خاقانی .
فرخی .
منوچهری .
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
خاقانی .
حافظ.
حافظ.
خاقانی .
حافظ.
خشنود، رضایت ، بهشت